* 💞﷽💞
❣هوالمحبوب...
♦️ #رمان_غروب_شلمچه
♦️ #قسمت_اول
♦️با من ازدواج میکنید؟
توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه...
هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن...
توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد...
خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟
کنجکاو شدم...
پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟...
دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه
بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟
چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم! ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم حتی حرف نزده بودیم!
حالا یه باره پیشنهاد ازدواج؟ پیشنهاد احمقانه ای بود!!!...
اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم...
بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما...
پرید وسط حرفم: به خاطر این نیست
در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم،برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم...
همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم!
تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه...
دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
رمضان 1.m4a
زمان:
حجم:
10.15M
* 💞﷽💞
─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
🌈 #قسمت_اول
🌈 #هرچی_تو_بخوای
-سلام مامان خوب و مهربونم
-علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.
-چشم،بابا خونه نیست؟
-نه،هنوز نیومده.
برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم...
مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد.
گفتم:
_مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_خوشم میاد زود میفهمی.
-مامان،جان زهرا بیخیال شین.
-بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.
-مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.
-بهونه نیار.
-حالا کی هست؟
-پسرآقای صادقی،دوست بابات.
-آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!
مامان سؤالی نگاهم کرد.
-مگه نمیدونستی؟
بعد خندید و گفت:
_پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!
-مگه دستم به سیما و سارا نرسه.داداش داشتن و به من نگفتن.
مامان لبخند زد و گفت:
_حالا چی میگی؟بیان یا نه؟
بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم:
_مگه نظر من برای شما مهمه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه.
خندیدم و گفتم:
_ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.
مامان خندید.گفتم:
_تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟
مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم
_چیشده؟
-مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!
-وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!
مرموز نگاهم کرد و گفت:
_پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟
جا خوردم....
یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد.
سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت:
_پس بیان؟
گفتم:
_اگه از من میپرسین میگم نه.
-چرا؟
بالبخند گفتم:
_چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.
سریع رفتم توی اتاقم...
منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.
وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم.
دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.
درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم.
با همه رسمی برخورد میکنم.
تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش #گرم_نمیگیرم،فقط لبخند الکی میزنم.
با آقایون هم #رسمی_تر برخورد میکنم.تا مجبور نشم با مردهای جوان #صحبت_نمیکنم.با استادهای #جوان کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.
مامان برای شام صدام کرد....
بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود.
-سلام بابا،خسته نباشید.
-سلام دخترم.ممنون.
مامان دیس برنج رو به من داد و گفت:
_بذار روی میز.
گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت و نشست.باباگفت:
_زهرا
بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم:
_جانم
-مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟
به مامان نگاه کردم و گفتم:
_یه چیزایی گفتن.
-نظرت چیه؟بیان؟
سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم.
آقای صادقی و خانوادهش آدمهای خوبی بودن ولی....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_های_معارفی
#شب_جمعه
✅ تربت امام حسین "سلام الله علیه"
#قسمت_اول (فضیلت ذکر گفتن با تربت)
🎙 حجت الاسلام و المسلمین
استاد#حاج_شیخ_سعید_قاسمی
" حفظه الله تعالی "
کانال معرفتی " حرم "
@haram110
معینالدینیInShot_۲۰۲۴۰۳۱۱_۲۱۱۱۴۸۰۴۰_۱۱۰۳۲۰۲۴.mp3
زمان:
حجم:
6.35M
.
مامان مامان خدا کیه؟ ♥️
#توحید_به_زبان_کودکانه
#قسمت_اول
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
27.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ تدابیر اورژانسی طب سنتی در اربعین
#قسمت_اول
#تقویت_ایمنی_بدن
#تاول
#خزایی
🌹🙏تک تک قدمهایمان نذر ظهور🙏🌹
*✨ 💞⚡️﷽⚡️💞✨
😈دام شیطانی😈
نویسنده: خانم طاهره سادات حسینی
#قسمت_اول 🎬
به نام خدا
(اعوذبالله من الشیطان الرجیم)
پناه میبرم به خدا ازشرشیطان رانده شده,ازشرجنیان شیطان صفت,ازشرآدمیان ابلیس گونه.
من (هما)تک فرزند یک خانواده ی سه نفره ی معتقدومذهبی اما منطقی وامروزی, هستم,پدرم, آقامحسن, راننده ی تاکسی ,مردی بسیارزحمت کش ,که از هیچ زحمتی برای خوشبخت شدن من دست نکشیده ومادرم حمیده خانم,زنی صبور, بسیارباایمان ومهربان که تمام زندگیش رابه پای همسر وفرزندش میریزد.
نزدیک سی سال است از ازدوجشان میگذرد ,هشت سال اول زندگیشان,بچه دارنمیشوند وباهزار دعا وثنا ودارو ودکتر ,من قدم به این کره ی خاکی میگذارم, تاخوشبختیشان تکمیل شود.
پدرم نامم را هما میگذارد چون معتقداست من همای سعادت هستم که بر بام خانه شان فرو افتادم وبی خبرازاین که این همای سعادت روزگاری دیگر ,ناخواسته همای بدبختیشان را رقم میزند....
در چهره وصورت به قول مادر واقوام ,زیبایی خاصی دارم,همین چهره ی زیبا باعث شده از زمانی که خودم را شناختم ,شاید اول,دوم راهنمایی بودم,پای خواستگارها به خانه مان باز شود,محال است درجمعی حاضربشوم,درمجلسی دعوت بشوم وپشت سرش یکی ,دوتا خواستگار را نداشته باشم.
الان که سال دوم دانشگاه رشته ی دندان پزشکی, هستم تقریبا به طورمتوسط هر سه ماه یکبار ,ازدانشجوگرفته تا استاد و...خواستگارداشتم,اما پدرومادرم ,انسانهای فهمیده ای هستند ومرا در انتخاب آزاد گذاشته اند ,اما من در درونم میلی به ازدواج ندارم,تمام هدفم تکمیل تحصیلات عالیه هست تا بتوانم فردی مفید برای جامعه وافتخاری بزرگ برای پدرومادرم باشم,اگرهم زمانی بخواهم ازدواج کنم ,حتما دنبال فردی فرهیخته وباایمان هستم تا مرا به کمال برساند.
در کل به موسیقی,خصوصا نواختن گیتار, علاقه ی زیادی دارم,یکی از دوستانم به نام سمیرا به من پیشنهاد داد تا به کلاس استادی بروم که درنواختن گیتار سرامد تمام نوازندگان است.
ازاین پیشنهاد بی نهایت خوشحال شدم,به خانه که رسیدم برای مادرم گفتم که میخواهم کلاس گیتار بروم,مادرم که ازعلاقه ی من به این ساز خبرداشت,گفت:من مخالفتی ندارم ,نظرمن ,نظر پدرت است.
ووقتی با پدرم صحبت کردم,اونیز مخالف کلاس رفتنم نبود که ای کاش مخالفت میکرد ونمیگذاشت پایم به خانه ی شیطان باز شود.
باسمیرا رفتیم برای ثبت نام,یک دختر خانم آنجابود که گفت ,کلاسهای جدید از اول هفته ی اینده شروع میشوند.شما شنبه تشریف بیاورید....
نمیدانم دوحس متناقض درونم میجوشید,یکی منعم میکرد ودیگری تحریکم میکرد........
ولی علاقه ام به این ساز,شوقی درونم بوجود آورده بود که برای رفتنم به کلاس,لحظه شماری میکردم.
#ادامه_دارد ...
💕
استاد رائفی پور4_5821287235776939537.mp3
زمان:
حجم:
10.5M
مقامات زیارت عاشورا #قسمت_اول
دوستان حتما دانلود کنین👆👆👆
#استاد_رائفی_پور
🌸🍃✨✨🕯✨✨🍃🌸🍃✨✨🕯✨🍃🌸
#خلاصه_زندگینامه_حضرت_رقیه(س)📜
#قسمت_اول
🌺رقیه دختر خردسال امام حسین(ع) که در واقعه کربلاحضور داشت و همراه با کاروان اسرا به شام برده شد و در شام درگذشت. زیارتگاهی در دمشق به وی منسوب است. درباره اینکه آیا امام حسین(ع) چنین دختری داشته است یا نه و نیز درباره نام، چگونگی وفات و مزار منسوب به وی اختلافنظر وجود دارد.
💓 #نامونسب💓
🥀رقیه فرزند امام حسین(ع) امام سوم شیعیان است. نام مادر او در منابع نیامده است. در برخی گزارشهای نسبشناسی در میان دختران امام حسین(ع) نام برده شده است. ابن فُندُق بیهقی(م ۵۶۵ ق) در کتاب لباب الانساب از دختری به نام رقیه برای امام حسین(ع) در کنار فاطمه و سکینه یاد کرده است. ابن فندق در جای دیگر فاطمه، سکینه، زینب و ام کلثوم را دختران امام حسین ذکر میکند و میافزاید زینب و ام کلثوم در کودکی از دنیا رفتند. محمد بن طلحه شافعی (م ۶۵۲ ق) دختران امام را چهار تن دانسته و تنها از زینب، سکینه و فاطمه نام بردهاست و نام دختر چهارم را ذکر نکرده است. نجم الدین طبسی از گزارش ابن فندق ومطالب السئول به این نتیجه رسیده که نام دختر چهارم امام حسین(ع) رقیه و کنیه او امکلثوم است.با این حال بیشتر منابع تاریخی دختری به نام رقیه برای امام ذکر نکردهاند؛ شیخ مفید تنها سکینه و فاطمه را به عنوان دختران امام حسین(ع) ذکر میکند.
#حضوردرکربلا🏴
⚫️🍃در منابع به حضور وی در کربلا تصریح نشده است. در برخی نسخههای کتاب الملهوف که از امام حسین(ع) جملاتی به بازماندگان خود گزارش شده از رقیه نام برده شده است؛ اما اشاره نشده که رقیه دختر امام حسین است.این احتمال وجود دارد که منظور از رقیه در این گزارش، رقیه دختر امام علی(ع) باشد.به خصوص اینکه اسم رقیه، در کنار دیگر خواهران امام حسین(ع) مانند ام کلثوم و زینب آمده و در برخی از نسخههای کتاب لهوف نیز این عبارت نیست.
در ینابیع الموده با کمی تفاوت در همین عبارت نام رقیه در کنار نام دختران دیگر امام حسین(ع) آمده است.
◼️ #ماجرایدرگذشت◼️
🌹گفته شده است دختری سه یا چهار ساله همراه اسیران کربلا در شام بوده است. او شبی پدر را در خواب دید هنگامی که از خواب بیدار شد، بسیار گریه و بیتابی میکرد و پدرش را میخواست. یزید با شنیدن صدای گریه او، دستور داد سر امام حسین را نزد او ببرند. این دختر با دیدن این منظره ناراحتیاش بیشتر شد و به سبب همین ناراحتی درگذشت.
#ادامه_دارد...
📗ارجستانی، محمدحسین، اَنوار المجالس
📕سید ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، اللهوف علی قتلی الطفوف، جهان، تهران، ۱۳۴۸ش.
و....
#قمه_زنی
#تطبیر
✅#قسمت_اول
باسلام خدمت همراهان همیشگی کانال
به دلیل وارد شدن به ماهِ مُحَرَّمُ الحرام و ایام عزاداریِ اباعبدالله الحسین علیه السلام و سوالات و شُبهات بسیار درباره ی تطبیر (قمه زنی) ، لازم است که در این باره مطالبی را به سمع و بصر عزیزان برسانیم.
⭕️اثبات جواز شعیره ی مقدسه ی تطبیر (قمه زنی) طبق منابع فقه شیعه و با استفاده از روایت معتبر قمه زنی حضرت عابس بن ابی شبیب_که از صحابه ی امام حسین علیه السلام در کربلا بود_ مقابل چشمان امام حسین علیه السلام و عدمِ مذمت امام بر عمل او.
✍🏼منابع استخراج فقه نزد تمام فقهای متاخر و متقدم شیعه چهار چیز است که به ترتیب عبارتند از:
1️⃣کتاب خدا،2️⃣👈سنت رسول خدا و معصومین👉،3️⃣اجماع فقهای جامع الشرایط شیعه و 4️⃣عقل
✅تعریفِ سنّت:
سنّت به معنای گفتار،عمل و تقریر یا امضا و تایید معصوم است مثلا اگر کاری مقابل چشمان امام معصوم انجام بشود و امام معصوم آن عمل را مذمّت نکند به اتفّاقِ نظر تمام فقهای شیعه تقریر معصوم محسوب شده و به معنای صدور جواز آن عمل توسط معصوم است.
📜در منابع تاریخی و معتبرترین مقاتل شیعه و اهل تسنّن چنین روایت شده است که حضرت عابس بن ابی شبیب شاکری که در روز عاشورا جامه از تن خارج کرد و فریاد زد : عشق حسین دیوانه ام کرده و👈 شمشیر کشید و بر سرش زد👉
🔹منابع شیعه:👇
📚 نفس المهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص 255
📚مقتل بن ابی مخنف ج 1 ص 155
📚مقتل مقرم ج 1 ص 252
📚ابصار العین ج 1 ص 128
📚اعیان الشیعه ج 1 ص 601
📚 مواکب الحسینیه
📚لهوف ص320
📚ناگفته های عاشوراص125
📚البیضا ص 255
🔹منابع اهل تسنّن:👇
📚تاریخ طبری ج 3 ص 29
📚تاریخ طبری ج 6 ص 255
📚الکامل ج 4 ص 73
📚مقتل خوارزمی ج 2 ص 29
📌سوال ما از مخالفین شعیره ی مقدسه ی #تطبیر این است که چرا امام حسین علیه السلام قمه زدنِ جنابِ عابس بن ابی شبیب را مذمَّت نکردند؟!
مگر وظیفه ی امام این نیست که اگر کار حرامی مقابلشان انجام شد با آن مخالفت کند تا امتش از آن کار امتناع کنند؟!
چطور است که امام حسین علیه السلام قمه زنی را میبینند ولی آن را مذمَّت نمیکنند اما شما آن را میبینید و مذمَّت میکنید؟!
آیا شما برای دین خدا دلسوز تر از امام حسین علیه السلام هستید یا دین را و حلال و حرام را بهتر از او متوجه میشوید؟!
مگر پیروی از امام حسین علیه السلام وظیفه ی ما نیست؟!
پس اگر سیدالشهدا علیه السلام قمه زنی را مذمَّت نکرده اند چرا شما مذمَّت میکنید؟!
چرا امام حسین علیه السلام بخاطر اینکه شیعیانش دیگر این کار را نکنند نفرمودند این کار عابس بد بود و اگر یک نفر از این لشکر کفار مثل حر میخواست شیعه بشود نمی آید شیعه بشود؟!
یا اینکه این کار عابس از باب ضرر زدن به بدن حرام بود و شما اینکار را نکنید؟!
👈طبق تعریف سنّت که از منابع فقه شیعه بود این سکوت امام حسین علیه السلام بر قمه زنیِ جنابِ عابس مقابل چشمان کفّار مهر تایید او بر شعیره ی مقدسه ی تطبیر است آن هم به صورت علنی ونشاندهنده ی این است که قمه زنی وهن مذهب و مایه دفع کفار از اسلام نیست و ضرر زدن به بدن به اندازه ی غیر قابل اعتنا به بدن حرام نیست...👉
🌹الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌹
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
27.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ تدابیر اورژانسی طب سنتی در اربعین
#قسمت_اول
#تقویت_ایمنی_بدن
#تاول
#خزایی
🌹🙏تک تک قدمهایمان نذر ظهور🙏🌹