eitaa logo
حرم
2.5هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
6هزار ویدیو
590 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 ‍ ‍ (تغییروحقیقت) مهسو هیچوقت ترکیه رو دوست نداشتم... وحتی الان بعد از بیست روز هنوزهم بهش عادت نکردم... دلم برای همون تهران پرازدود و دم تنگ شده...برای خونه ی بابام،خونه ی خودمون،دانشگاه...همه جا... توی این بیست روزی که ساکن استانبولم اصلا دلم نمیخواد ازخونه بیرون برم...نمیدونم چرا هوای این شهر و کشور هم بهم استرس میده... ازاتاقم خارج شدم و وارد راهرو شدم...راهرویی مجلل با مجسمه های جورواجور که به سالن پذیرایی مجلل تری ختم میشد...واردسالن شدم...یاسررودیدم که طبق معمول این مدت جفت امیرحسین نشسته بود و درگوش هم پچ پچ میکردن... خدمتکاری از کنارم گذشت ،سریع صداش زدم به سمتم برگشت و خیلی مطیع به زبان ترکی استانبولی گفت بفرماییدخانم توی دلم خداروشکر کردم که ترکی فولم ... _طنازکجاست؟ندیدیش؟ فکرمیکنم حمام باشن خانم... پوفی کشیدم و ازسربیحوصلگی گفتم _خیلی خب،مرخص... سریعا ازجلوی چشمام دورشد بدون اینکه حواس پسرهارو به خودم معطوف کنم واردحیاط شدم ... مثل بهشت بود... هوای این فصل ازسال هم یه حیاط پاییزی جذاب ساخته بود... زیپ سویی شرتم رو بالاترکشیدم و قدم زنان به سمت تاب دونفره ی سفید رنگ بین درختها راه افتادم.. آروم روی تاب نشستم و تکونش دادم... گوشیم رو ازجیبم خارج کردم و موسیقی بی کلام و آرومی رو پلی کردم... رفتم توی فکر..به یاداولین لحظه های ورودم به این خونه افتادم... بااینکه کل جدوآباد من پولداربودن و همیشه اشرافی زندگی کردیم ولی این خونه یه چیزی فراترازینهابود... مثل یه کاخ بود... وچیزی که اینجاازهمه بیشتر تعجب برانگیزبود این بود که خدمتکارا شدیدا ازیاسرمیترسن و بهش احترام میزارن... اون هم بااخم وحشتناکی و با غروروتکبری که ازش سراغ نداشتم راه میرفت و رفتارمیکردولی بدخلقی نه...و این برای من جذابترش میکرد... لایک❤فراموش نشه😉 _ *