eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
672 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
33.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚سلام ای گل محمدی این داستان؛ زحمت های مادر🤱 این زیبا از (ص) رو به همه کوچولوهای دوست داشتنی❤ تقدیم کنید
4_6028598405142415538.mp3
11.84M
34 تاریخ رنجهای حضرت فاطمه سلام الله علیها قسمت 34 ماجرای دزدیدن (5) مخصوص نوجوانان 👉 مخصوص معلمین 👉 ✅ مخاطب اصلی مجموعه نوجوانان هستند؛ این فایلها را حداقل به نوجوان شیعه برسانید!
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت-چهارم وقتی ماشین پارک شد، نگاه آیه به روزهایی رفت که گذشته بودند، ر
"رمان _خیره انشاءالله! آیه که چشم باز کرد، صدای بسته شدن در خانه را شنید. چشمش به قاب عکس روی میز کنار تخت افتاد... عکس دونفره! کاش بودی و با کودکت حداقل یک عکس داشتی مرد من! چشمش را بست و به یاد آورد: -من میدونم دختره! دختر باباست این فسقلی! آیه: نخیرم! پسر مامانشه؛ مثلا من دارم بزرگش میکنما! خودم میدونم بچه پسره! -حالا میبینی! این خانوم کوچولوی منه، نفس باباشه! آیه ابرو در هم کشید و لب ورچید: _بفرما! به‌خاطر همین کارای توئه که میگم من دختر نمیخوام! دختر هووی مادره؛ نیومده جای منو گرفته! -نگو بانو! تو زیباترین آیه‌ی خدایی! تو تمام زندگی منی... دختر میخوام که مثل مادرش باشه... شکل مادرش باشه! میخوام همهی خونه پر از تو باشه بانو! َ لبخند به لب آیه آمد؛ کاش پسری باشد شبیه تو! من تو را می رد خواهم! تلفن همراهش زنگ خورد. آن را در کیفش پیدا کرد. نام "رها" نقش بسته بود... "رها" دوست بود، خواهر بود، همکار بود. رها لبخند بود... لبخندی به وسعت تمام دردهایش! ******************** رها پالتویش را بیشتر به خود فشرد. از زیر چادری که سوغات آیه از مشهد بود هم سرما میلرزاندش! باید چند دست لباس گرم می خرید؛ شاید میتوانست اندکی از حقوقش را برای خود نگاه دارد. خسته شده بود از این زندگی؛ باید با احسان صحبت میکرد تا زودتر ازدواج کنند. اینطوری خودش خلاص میشد اما مادرش چه؟ او را تنها میگذاشت؟ به خانه رسید؛ خانه.ی نسبتا بزرگ و خوبی بود، اما هیچ چیز این خانه برای او و مادرش نبود. زنگ را فشرد... کسی در را باز نکرد. میدانست مادرش اجازه‌ی باز کردن در را هم ندارد؛ هیچوقت این حق را نداشت. این مادر و دختر هیچ حقی نداشتند، داستان تلخی بود داستان زندگی رهاومادرش... امروز کلیدش را جا گذاشته بود و باید پشت در میماند تا پدر دلش بسوزد و در را باز کند. ساعتی گذشت و سرما به جانش نشسته بود. ماشین برادرش رامین را دید که با سرعت نزدیک میشود. ترمز سخت مقابل در زد و با عجله پیاده شد؛ حتی رها را هم ندید! در را باز کرد و وارد خانه شد... در را باز گذاشت و رفت. رها وارد شد، رامین همیشه عجیب رفتار میکرد؛ اما امروز این همه دستپاچگی، عجیب بود! وارد خانه که شد، به سمت آشپزخانه رفت، جایی که همیشه میتوانست مادرش را پیدا کند. رها: سلام مامان زهرای خودم، خسته نباشی! _سلام عزیزم؛ ببخش که پشت در موندی! بابات خونه‌ست، نشد در رو برات باز کنم! چرا کلید نبرده بودی؟ آخه دختر تو چرا اینقدر بیحواسی؟ رها مادر را در آغوش گرفت: _فدای سرت عزیزم؛ حرص نخور! من عادت دارم! صدای فریاد پدرش بلند شد: _پسره‌ی احمق! میدونی چیکار کردی؟ باید زودتر فرار کنی! همین حالا برو خودتو گم و گور کن تا ببینم چه غلطی کردی! رامین: اما بابا... -خفه شو... خفه شو و زودتر برو! احمق پلیسا اولین جایی که میان اینجاست! رها و زهرا خانم کنار در آشپزخانه ایستاده بودند و به داد و فریادهای پدر و پسر نگاه میکردند. رامین در حال خارج شدن از خانه بود که پدر دوباره فریاد زد: _ماشینت رو نبری‌ها! برو سر خیابون تاکسی بگیر! از کارت بانکیت هم پول نگیر! خودتو یه مدت گم و گور کن خودم میام سراغت! رامین که رفت، سکوتی سخت خانه را دربرگرفت. دقایقی بعد صدای زنگ خانه بلند شد... پدرش هراسان بود. با اضطراب به سمت آیفون رفت و از صفحه نمایش به پشت در نگاه کرد. با کمی مکث گوشی آیفون را برداشت: _بفرمایید! بله الان میام دم در... گوشی را گذاشت و از خانه خارج شد. رها از پنجره به کوچه نگاه کرد. ماشین ماموران نیروی انتظامی را دید، تعجبی نداشت! رامین همیشه دردسرساز بود! صدای مامور که با پدرش سخن میگفت را شنید: _از آقای رامین مرادی خبر دارید؟ _نخیر! از صبح که رفته سرکار، برنگشته خونه؛ اتفاقی افتاده؟! مامور: شما چه نسبتی باهاشون دارید؟ -من پدرش هستم، شهاب مرادی! مامور: پسر شما به اتهام قتل تحت تعقیبن! ما مجوز بازرسی از منزل رو داریم! _این حرفا چیه؟ قتل کی؟! مامور: اول اجازه بدید که همکارانم خونه رو بازرسی کنن! این حرف را گفت، شهاب را کنار زد و وارد خانه شدند. زهرا خانم که چادر گلدارش را سر کرده بود و کنار رها ایستاده بود آرام زیر گوش رها گفت: _باز چی شده که مامور اومده؟! رها: رامین یکی رو کشته! خودش با بهت این جمله را گفت. زهرا خانم به صورتش زد: ادامه دارد... نویسنده: ═══‍✵☆✵═══
4_5843833700957030600.MP3
1.08M
یاران واقعی امام زمان علیه السلام کجایند؟ 🎧قسمتی از بیانات مرحوم آیت ا... سید محمدضیاء آبادی 🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴
حرم
❀ #دوره_مهدویت_برگرفته_از_کتاب_نگین_آفرینش #قسمت_اول 💢ضرورت امام شناسی و طرح مباحث مهدویت شناخت
دوم 💢کلیات امام ●به اعتقاد شیعه،امامت منصب الهی و از اصول دین است.اما از نظر اهل سنت امامت،یک مقام دنیایی و از فروع است و میتوان با نظر و رای مردم یک نفر به عنوان امام انتخاب شود. اما شیعه با توجه به قرآن و روایات،معتقد است تنها ذات حق تعالی میتواند امام را انتخاب کند. 🔆از این روایات به روایتی زیبا از امام رضا(ع)میپردازیم: 🔹همانا امامت،قدرش والاتر و شانش بزرگتر و منزلتش عالی تر و مکانش رفیع تر و عمقش ژرف تر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آرای خود،آن را دریابند. 🔸امام مانند خورشید طلوع کننده است که نورش عالم را فرا میگیرد و خودش در افق است. 🔹امام،انیسی همراه،پدری مهربان،برادری تنی،مادری نیکوکار به فرزند کوچک و پناهگاه بندگان در مصیبت های بزرگ است. 🔸امام،مفسر قرآن،بیانگر احکام،حافظ دین،الگوی مردم در زندگی و مدیر جامعه است. 🔹امام صادق (ع) میفرمایند:به راستی خداوند هیچ گاه زمین را بدون عالم(=امام) نگذاشته و اگر جز این بود،حق از باطل شناخته نمیشد. 🔸امام آراسته به کمالات مانند:علم،عصمت،مدیریت و دیگر ارزش های الهی و صفات عالی انسانی است. .... ┄┅═✧❁✧═┅┄
4_5972077211052671786.MP3
998.9K
🌑بیانات حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی (رضوان الله تعالی علیه) بشارت امام صادق (علیه السلام) به شیعیان در هنگام مرگ ، مشاهده امیرالمومنین (علیه السلام) در هنگام قبض روح.
4_5861939779838412389.MP3
1.11M
سخنان حضرت آیت الله ضیاآبادی در مورد اولین پیاده روی روز اربعین توسط جابربن عبدالله انصاری
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی در مورد الطاف امام رضا علیه السلام
هدایت شده از حرم
دعای توسل.mp3
3.86M
#دعای_توسل 🌹اللهم‌الرزقنا کربلا🌹 التماس دعا🙏 @haram110
✴️ چهارشنبه 👈 22 بهمن 99 👈 27 جمادی الثانی 1442 👈10 فوریه 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🇮🇷سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران ۱۳۵۷ ⚫️ شهادت سلطان علی بن محمد باقر علیه السلام در اردهال کاشان " ۱۱۶ هجری " . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛 صدقه صبحگاهی رفع نحوست است . 👶 مناسب زایمان و نوزاد زیبا و خوشرو و روزی دارخواهد شد . ان شاءالله 🚘مسافرت :مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ امور زراعی و کشاورزی . ✳️ درختکاری . ✳️ ختنه و نام گذاری نوزاد . ✳️ شرکت زدن و امور مشارکتی . ✳️ بنایی و تعمیر خانه . ✳️ و معامله خانه و آپارتمان نیک است. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، امکان سقط شدن چنین فرزندی وجود دارد . 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث ایمنی از ترس می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث پشیمانی می شود. 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 28 سوره مبارکه " قصص" است . قال رب انصرنی علی القوم المفسدین ... و مفهوم آن این است که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی.ان شاء الله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
27 جمادی الثانی 1 ـ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ
27 جمادی الثانی 1 ـ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 116 هـ ﺟﻨﺎﺏ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﺭﺩﻫﺎﻝ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ. (1) ﻋﺪّﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﻰ ﭼﻬﻞ ﺣﺼﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻓﻴﻦ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ، ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻣﺤﻀﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺭ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﺯﺍﺩﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﺋﻰ ﻭ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﺎ ﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺍﺣﻜﺎﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺎ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩ، ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﺳﻮﻟﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ، ﺭﻭﺍﻧﻪ ی ﻛﺎﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ؛ ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺳﻔﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺩﺭ ﻓﻴﻦ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺪّﺗﻰ ﺩﺭ ﺟﺎﺳﺐ ﻭ ﺧﺎﻭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﻛﺎﺷﺎﻥ ـ ﻛﻪ ﻓﻌﻠﺎً ﺩﺭ ﻛﻮﻯ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻛﻬﻨﻪ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ ـ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺩﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﻣﺸﺮﻑ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﺋﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺣﺎﻟﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ، ﺗﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 114 هـ ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 116 هـ، ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺪّﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﺍﻟﻴﺎﻥ ﻭ ﻣﻨﺴﻮﺑﻴﻦ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ 27 ﺟﻤﺎﺩﻯ ﺍﻟﺜﺎﻧﻰ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎ 17 ﻣﻬﺮ ﻣﺎﻩ ﺷﻤﺴﻰ ﺑﻮﺩﻩ، ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻭّﻡ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻗﺎﻟﻰ ﺷﻮﻳﺎﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﻯ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻫﻰ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﺒﺮ ﻣﻄﻬﺮّﺵ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﻫﻢ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺍﺏ ﺯﻳﺮ ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻘﺪّﺱ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺑﺪﻥ ﻣﺒﺎﺭک ﺣﺪﻭﺩ ﺻﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﻬﺪﺍﻯ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺖ، ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﺳﻴّﺪ ﺷﻬﺎﺏ ﺍﻟﺪّﻳﻦ ﻣﺮﻋﺸﻰ ﻧﺠﻔﻰ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. (2) 📚 منابع : 1. ﺷﺮﺡ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻄﺎﻧﻌﻠﻰ ﺑﻦ امام ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ : ﺹ 62. و ... . 2. ﺑﻪ ﻛﺘﺎﺏ «ﻧﻮﺭ ﺑﺎﻫﺮ» ﺗﺄﻟﻴﻒ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻣَﺮَﻧﺪﻯ ﻭ «ﺍﺟﺴﺎﺩ ﺟﺎﻭﻳﺪﺍﻥ» ـ ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻰ ﻧﺠﻔﻰ ﺍﺟﺴﺎﺩ ﻣﻄﻬّﺮ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺷﻮﺩ.