eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
"رمان رها صورت مهدی را بوسید و موهایش را نوازش کرد. مهدی با آن قد بلندش حالتی خمیده گرفته بود تا مادر را در آغوشش نگاه دارد. زینب سادات اشک چشمانش را پاک کرد: خب پس دیگه از این غلطا نکن اشک خاله منو در نیار. الان هم بسه فیلم هندی. مهدی صورت رها را با دستانش گرفت و اشک هایش را پاک کرد و گونه اش را بوسید: دوستت دارم مامان رها. بعد به سمت زینب سادات برگشت و دستی به موهایش کشید و آنها را به هم زد: هر چی آبجی کوچیکه بگه! زینب از زیر دست او فرار کرد و نق زد: خوبه چند ماه بزرگ تری! مهدی خندید: چند ماه نه! چند مااااه! از نظر قدی هم حساب کنیم کوچیک تری دیگه. زینب پشت چشمی نازک کرد: تو درازی داداش من! دوباره کسی به در زد: رهایی! بیام تو یا نیام؟ زینب دوید تا روسری و چادرش را بردارد در همان حال نق زد: یک روز خواستیم زنونه راحت باشیما! کاروانسرای عباسی شده، هی تق تق، تق تق! مهدی گفت: کم نق بزن خاله سوسکه. زینب سادات جواب داد: چشم آقاموشه! مهدی خندید و رفت در را باز کرد: سلام داداش! چند لحظه صبر کن خانوم ها آماده بشن. احسان پرسید: کی داشت غرغر میکرد؟ مهدی با خنده گفت: مجلس زنونه رو بهم زدیم، شاکی خصوصی داریم. احسان خندید: پس بیا بریم واحد من. رها در را بیشتر باز کرد و احسان را دید: سالم. خسته نباشی. بیا اول یک چیزی بخورید بعد اگه خواستید برید. مهدی با مظلومیت ساختگی گفت: من که جیک و جیک میکنم برات، منم برم؟ زینب سادات گفت: آره دیگه! اصل تویی که باید بری و میلاد و میعاد هم ببری! مهدی اخم کرد: مگه من مربی مهدکودکم؟ احسان وارد خانه شد و سلام و احوال پرسی کرد. مهدی به سراغ زینب سادات رفت و کنارش نشست و دستش را دور گردنش انداخت. احسان نگاه زیر چشمی به آنها انداخت و در پی رها به آشپزخانه رفت. در حالی که رها غذای ظهر را گرم میکرد، احسان روی صندلی میزغذاخوری نشست، دستانش را ستون کرد و به جلو تکیه کرد. رها: خیلی خسته هستی؟ احسان: نه. خوبم. عادت دارم به شیفت های طولانی. رها: تو به خوبی کردن عادت داری و این خیلی خوبه. احسان: رهایی! یک سوال بپرسم؟ رها به احسان نگاه کرد و صدایش را پایین آورد: درباره دلدار؟ احسان خنده بر لب گفت: آره. بپرسم؟ رها لبخندش را جواب داد: بپرس. احسان: چی شد آیه خانم به مهدی شیر داد؟ رها شعله گاز را کم کرد و مقابل احسان نشست: اون زمان تازه سید مهدی شهید شده بود. اشتباه نکنم پنج شش ماه بیشتر نگذشته بود. آیه از تنها موندن دخترش میترسید. یک روز اومد پیش من و صدرا و مامان محبوبه، گفت که دوست داره به مهدی شیر بده تا مهدی برای زینب برادر بشه. گفت از تنها موندن زینب میترسه و هیچ کس مثل یک برادر نمیتونه حامی یک دختر باشه. ما هم قبول کردیم. بعد از چند سال هم با اصرار زیاد زینب سادات، راضی شد به ارمیا ازدواج کنه. آیه سختی زیاد کشید، زیاد قضاوت شد، زیاد افترا شنید. اما ایستاد. احسان دوباره پرسید: هیچ وقت پشیمون نشدید از این تصمیم؟ میتونست عروس خوبی براتون باشه. رها بلند شد تا غذا را هم بزند: الانم قراره عروسمون بشه. مهدی هم به زینب و خواهرانه هاش احتیاج داشت. احسان: رهایی! میدونم فوضولیه! اما میخوام بدونم، شما که انقدر به حجاب مقید هستید چطور با مهدی راحتید؟ رها لبخند زد: مهدی به من محرمه. احسان متعجب پرسید: مگه میشه؟ رها جواب داد: قبل از ازدواج مادرم باحاج علی بود که حاجی گفت باید مهدی به من محرم باشه وگرنه چند سال بعد دچار مشکل میشیم! ما هم گفتیم راهی نیست. حاج علی توضییح داد که اگه محرمیتی بین مادرم و مهدی خونده بشه، مهدی پدر من حساب میشه و محرم میشه. بعد هم محرمیت تموم میشه و مادرم به مهدی نامحرمه اما من محرم شدم برای همیشه. احسان به فکر فرو رفت. رها بشقاب غذا را مقابل احسان گذاشت. احسان هنوز در فکر بود. رها مهدی را صدا زد تا او هم چیزی بخورد. قبل از اینکه مهدی وارد شود احسان گفت: اینجوری میشه منم به تو محرم بشم و مادرم بشی؟ رها به چشمان پریشان مردی نگاه کرد که با تمام مرد بودن، کودکی رها شده و بی مهر مادری بود. مردی تنها که دنبال کانون خانواده بود. پدر، مادر، برادر! دست نوازش، دلواپسی، دلتنگی! مهدی وارد شد و مقابل احسان نشست. رها نگاهش میخ چشمان متلاطم احسان بود: تو همیشه پسرم بودی و هستی! ادامه دارد... نویسنده:
"رمان مهدی نگاهی به مادرش و احسان انداخت. از آشپزخانه خارج شد و همانجا ایستاد. احسان گفت: دلم میخواد منم مثل مهدی سرم و بذارم روی پاهات و تو موهاموها نوازش کنی. دلم میخواد با منم شوخی کنی و برام بخندی. دلم میخواد مادرم باشی رهایی! میخوام مامان صدات کنم. رها به هق هق افتاد. احسان ادامه داد: دوست دارم دوتایی بریم بیرون و تو برام غرغر کنی این لباس رو نخرم و اون غذارو نخورم. دوست دارم پسرت باشم رهایی! دوست دارم شبها که خوابیدم مثل مهدی و محسن، به منم سر بزنی و پتو روم بکشی. دوست دارم مریض بشم و نازمو بکشی و برام سوپ درست کنی و مثل محسن لوسم کنی و قاشق قاشق دهنم بذاری! میخوام اذیتت کنم و تو دنبالم کنی و من فرار کنم و مثل مهدی بخندم و بگم مامان غلط کردم. رهایی! مادرم شو! بذار منم مثل مهدی پسرت باشم. رها روی زمین نشست و شانه هایش از گریه به لرزه افتاد: همیشه پسرم بودی احسان! همیشه! احسان کنار رها روی زمین نشست: خیلی پر توقع شدم مگه نه؟ شما به من طعم داشتن خانواده رو چشوندین و من زیاده خواه شدم. ببخش رهایی. احسان گوشه چادر رها را بوسید و رفت. صدای بسته شدن دروازه بلند شد. مهدی رها را در آغوش گرفت. زینب سادات و سایه و زهرا خانم با بغض و صورتهای خیس همانجا در نشیمن باقی ماندند تا رها در آغوش پسرش آرام گیرد. احسان در خیابان قدم میزد. نمیدانست چرا آن حرف را زده بود. از رها خجالت میکشید. نباید آن حرف را میزد. رها چه گناهی کرده بود که درگیر عقده های او شود؟ لعنت به تمام عقده ها! لعنت بر دهانی که بی فکر گشوده شود! هوا تاریک شده بود که خود را مقابل شرکت پدرش دید. با تمام خشم و نا امیدی هایش، در شرکت را باز کرد. طبق معمول تا دیر وقت کار می کرد. کار و کار و کار! همه زندگی اش کار بود! کاش کمی برای پسرش وقت میگذاشت! امیر با تعجب به احسان نگاه کرد: اینجا چکار میکنی؟ چی شده؟ احسان پرسید: مگه پسرت نیستم؟ تعجب داره دلم برای پدرم تنگ بشه؟ میدونی چند وقت میشه که همدیگه رو ندیدیم؟ امیر از پشت میزش بلند شد و عینک را از چشم برداشت و روی میز گذاشت، مقابل احسان ایستاد: تو خودت این روزها از من هم پر مشغله تر شدی آقای دکتر! شب و روزت به هم ریخته! احسان: این هم تقصیر شماست که بچه دکتر میخواستید! امیر ابرو در هم کشید: چی شده شاکی اومدی سراغ من؟ احسان: داری خونه رو میفروشی؟ امیر: صدرا گفت بهت؟ احسان: چرا به من نگفتی؟ امیر: به صدرا گفتم به تو بگه. احسان: سخته با پسرت حرف بزنی؟ امیر: تو از خونه رفتی! احسان: تو بودی که من رفتم؟ تو رفتی، شیدا رفت، من تو اون خونه چکار میکردم؟ عمو صدرا باید بهم بگه داری ازدواج میکنی؟ امیر: حرف زدن با تو سخته احسان! احسان: پس چرا عمو صدرا میتونه با من حرف بزنه؟ امیر: چون اون شرمنده نیست! نه من برات پدر بودم نه شیدا مادر! گاهی فکر میکنم که اگه وقتی بچه بودی، جدا شده بودیم، کمتر به تو آسیب میزدیم. ادامه دارد... نویسنده:
"رمان احسان گفت: بخاطر کارهای شما بود که من اینجوری شدم. بخاطر بی محبتی های شما بود که اون حرف رو به رهایی زدم! حالا چطور برگردم به اون خونه؟ چطور تو صورت رهایی و عمو صدرا نگاه کنم؟ روی مبل خودش را رها کرد. امیر کنارش نشست: چی گفتی به رها؟ احسان: دیوانگی کردم! به رهایی گفتم، مادرم شو! گفتم مثل مهدی میخوام پسرش باشم. گفتم میخوام لوسم کنه. از روی مبل بلند شد و مقابل امیر ایستاد و فریاد زد: کاری که تو و شیدا نکردید! شما باعث شدید مثل یک عقده ای دنبال محبت بگردم. شما باعث شدید از بچگی عقده داشتن مادری مثل رهایی تو دلم بمونه! شما باعث شدید رهایی رو از خودم نا امید کنم! ای خدا! من مادرمیخوام! من پدر میخوام! من بچگی میخوام! روی زمین افتاد و صدای هق هق گریه اش در اتاق پیچید. در اتاق باز شد و صدرا سراسیمه وارد شد: احسان اینجایی؟ تو که ما رو از نگرانی کشتی! رها داره دیوونه میشه از نگرانیت. به سمت احسان رفت و او را از زمین بلند کرد و در بغلش گرفت. احسان زمزمه کرد: ببخشید عمو! بخدا نمیخواستم رهایی رو اذیت کنم. ازدهنم در رفت. ببخشید. به رهایی بگو ببخشید. صدرا با دو دست صورت احسان را مقابل صورت خود گرفت و گفت: تو حرف بدی نزدی پسر! رها از این ناراحته که برات کم گذاشته! تو پسر مایی! امیر خندید: اینقدر بچه دار شدن سخت شده که بچه های فامیل رو داری جمع میکنی؟ یا مهدی رفته پیش مادرش، دنبال یکی دیگه هستین؟ احسان غرید: بی لیاقتی فامیلاشو جبران میکنه. صدرا رو به احسان گفت: احسان! پدرته! احترام نگه دار! بعد رو به امیر کرد: خوب بودن خیلی سخت نیست! دست احسان را گرفت: بیا بریم خونه. رها نگران شده. احسان رفت و امیر نگاه حسرت بارش را روانه پسرش کرد. اگه دوباره بچه دار شود، هرگز نمی گذارد مثل احسان پر از حسرت بزرگ شود! رها مثل اسپند روی آتش بود. دلش شور احسان را میزد. احسانی که بی هوا رفته بود. احسانی که با حالی ناخوش رفته بود و رهایی که صدرا را خبر کرد. با بی تابی خبر کرد. با نگرانی های مادرانه برای پسر گریزپایش، خبر کرد. صدرا از شنیدن حال و روز و حرف های احسان، دلش گرفت از ظلمی که به کودکی های این بچه روا شده. واقعا حال و روز مهدی بدتر بود یا احسان؟ مهدی بی پدر پا به جهان گذاشت و مادرش او را رها کرد اما تمام روزهای عمرش در عشقی عمیق زندگی کرد. احسانی که کنار پدر مادرش بزرگ شد و هیچ محبت و توجهی از آنها دریافت نکرد! تقصیر بچه ها چیست که ما آنها را به دنیا می آوریم؟ تقصیر آنها چیست که ما خود را مهمتر از هر چیز در دنیا میدانیم؟ تقصیر بچه ها چیست که مادر بودن را بلد نیستیم و پدری را در خرج لباس و خوراک میدانیم؟ زینب سادات از مهدی پرسید: چرا آقا احسان اینجوری کرد؟ مامان باباش کجان؟ مهدی آه کشید: احسان خیلی تنهاست. تنهاتر از من! تنها تر از تو! بدترین اتفاقی که برای یک بچه میتونه بیفته، اینه که پدر و مادر داشته باشه و باهاشون زندگی کنه اما محبت نبینه! پدر و مادرش چند ساله جدا شدن. فکر نکنی قبل از طلاقشون خوب بودنا!از وقتی من یادمه،احسان تنها بود.همه جور فشاری روی اون آوردن تا دکتر بشه.احسان هیچ دوستی نداره.همیشه تنها بود و درس میخوند. الانم که مادرش رفته خارج و پدرش هم داره ازدواج میکنه دوباره. زینب سادات اندوهگین گفت: خیلی براش سخت بوده انگار. مهدی سرش را به مبل تکیه داد: خیلی! همه آدمها سختی میکشن! زینب سادات لبخند زد: همه بجز اون محسن شیرین عقل! نگاه کن تو رو خدا! انگار اومده سینما! چه تخمه ای هم میشکنه! مهدی با لبخندی برادرانه محسن را نگاه کرد: بذار خوش باشه، معلوم نیست نوبت اون کی برسه! صدرا یا الله گفت و رها سراسیمه در را گشود و با دیدن احسان همانجا دم در نشست و بی صدا هق هق کرد و اشک ریخت. احسان مقابل رها زانو زد: ببخشید رهایی! غلط کردم! منو ببخش با حرف هام ناراحتت کردم. بخدا روم نمیشد بیام. رها چشمان خیسش را بالا آورد: نصف عمرم کردی! چرا رفتی آخه؟ احسان: نمیخواستم از محبتتون سواستفاده کنن بخدا... صدرا هر دو را بلند کرد و گفت: نه تو سو استفاده گر هستی احسان خان! نه خانوم من بخیل که تو و دیوانگی هاتو نبخشه! عادت داره دور و برش آدمهایی مثل تو باشن! بریم داخل که یک روزسایه خانم اینجا اومدن و همه بدبختی ها همون روز سر ما اومد. سایه گفت:اختیار دارین!نفرمایید!همه جا مشکلات هست. من خیلی مزاحم شدم، نمیدونم چرا سید دیر کرد! زینب سادات گفت: ایلیا حالا حالاها ول نمیکنه. بریم بالا که عمو صدرا اینا راحت باشن.راستی عمو!فکر کنم نصف بدبختی ها تقصیر من بود! ادامه دارد... نویسنده:
😓😢‼️ ارتداد اکثر قائلین به امامت امام زمان علیه السلام حَدَّثَنَا الصَّقْرُ بْنُ أَبِي دُلَفَ قَالَ: قُلْتُ لأبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ يَقُومُ‏ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ‏ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِه‏. (كفاية الأثر، ص283) صقر بن أبى دلف گفت: از حضرت جواد عليه السّلام پرسیدم: اى فرزند رسول خدا! چرا به فرزند حضرت عسکری علیه السلام، قائم مى‏ گويند؟ فرمود: زيرا او پس از آن كه يادش ‏از بين رفته و اكثر معتقدين به امامتش مرتد شده اند، قيام مى ‏كند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🗒 دعای پنج شنبه های ختم سوره واقعه 📿 دانلود با 5 صلوات جهت سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان سلام الله علیه
هدایت شده از حرم
🌺👈👈ختم سوره مبارکه واقعه در هر ماه قمری که شروع آن با روز دوشنبه باشد. @haram110 🌺👈این ختم بسیار تجربه شده و مورد سفارش علما می باشد. جهت حل مشکلات بزرگ، استجابت دعا، خصوصا توسعه رزق و ادای دیون و مسائل مادی (شغل، ازدواج و...)بسیار مجرب است. 🌸🌸🌸 طریقه ختم 🌸🌸🌸🌸 مرحوم مجلسی در طریقه ختم سوره واقعه از امام سجاد(علیه السلام)نقل کرده که حضرت فرمودند: @haram110 هرگاه روز اول ماه قمری روز دوشنبه باشد شروع به خواندن سوره واقعه کن تا چهاردهم و در روز اول یک مرتبه و روز دوم دومرتبه تا روزچهاردهم (که 14 مرتبه باید خوانده شود) بخواند و روزهای پنجشنبه بین این چهارده روز یعنی روزهای چهارم و یازدهم بعد از اتمام قرائت سوره واقعه (در پایان)این دعا را یک مرتبه بخوانید . یا واجِدُ یا ماجِدُ یا جوادُ یا حلیمُ و یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا کریمُ اسئلُک تُحفَهً مِن تُحفاتِکَ تَلُمَّ بِها شَعَثی و تُقضی بِها دَینی و تُصلِحُ بِها شَأنی برحمتِک یا سیِدی اللهم اِن کان رِزقی فِی السَّماءِ فَاَنزِلهُ و اِن کان فِی الارضِ فاَخرِجهُ و اِن کان بَعیداً فَقَرِّبهُ و اِن کانَ قَریبا فَیَسِّرهُ و اِن کان قَلیلاً فَکثِرهُ و اِن کان کَثیراً فَبارِک لی فیهُ فاَرسِلهُ عَلی اَیدی خِیارِ خَلقِک وَ لا تَحوَجنَ اِلی شُرِارِ خَلقِکَ و اِن لَم تَکُن فَکَونِهِ بکَینُونِیَّتِکَ و وحدانِیّتِکَ اللهم اِنقَلب اِلیّ حَیثُ اکُونُ و لا تنقُلُنی اِلیه حَیثُ یَکُونُ اِنَّک علی کلِّ شَی ءٍ قدیرٍ یا رَحیمُ یا غِنِیٌ و صل علی محمدٍ اَتمِم عَلَینا نِعمَتِکَ و هنِئنا کَرامتِکَ یا ارحَمَ الراحمینَ (کتاب تحفه الرضویه) 🍀👇🍀👇🍀👇🍀👇🍀👇 @haram110 🌸 آداب ختم سوره واقعه 🌸 بهتر است موارد زیر هنگام ختم (و البته هر ختم یا ذکر و دعائی) رعایت گردد. 1- با طهارت و با وضو بودن 2- رو به قبله بودن 3- خواندن سوره ها در روز (تا قبل از مغرب) 4- پشت سر هم خواندن سوره ها (حتی الامکان) 5- صحبت نکردن با دیگران (نه حضوری و نه تلفنی) 6- قبل از شروع سوره ها دو رکعت نماز به نیت نماز حاجت خوانده شود و سپس تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها گفته شود و چند مرتبه صلوات بفرستد ، سپس به قرائت سوره ها بپردازد 7- برخی خواندن دعای زیر را بعد از قرائت هربار سوره واقعه توصیه کرده اند: اللّهم ارزُقْنی رزقاً حلالا ًطیبا ًواسعاً مِنْ غیرِ کدٍّ واستَجِب دَعْوَتی مِن غَیرِ ردٍّ وأَعُوذُبِکَ مِنَ الفَضیحَتَیْن الفقرِوالدَّیْنِ وَادْفَعْ عنّی هذ َیْن بحق الأِمامَیْن السِبْطَیْنِ اَلحَسنِ والحُسَین علیهماالسلام اَللّهم یا رازقَ المُقلّین و یا راحِمَ الْمَساکین و یا ذاالقُوهِ المَتین ویا غیاثَ المُسْتَغیِثین ویا خیرَ النّاصرین ایّاکَ نَعْبُدُ وایاک نَسْتَعین اللهم إنْ کانَ رزقی فِی السّماء فَأَنْزِلْهُ وإن کان فِی الأَرضِ فأخْرِجْهُ و إن کان بعیداً فَقَرّّبْهُ وإن کان قریبا فیَسِّرْهُ وإن کان یسیرا فَکَثِّرْهُ وإن کان کثیرا فَحَلّلهُ و إن کان حلالا فَطَیّبْهُ و إن کان طیبا فَبارِکْهُ لنا برحمتک یا أَرْحَمَ الرّاحمین وصَلِّ علی محمدٍ وآله الطاهرین. 🌺 دعا جهت تعجیل فرج امام زمان علیه السلام فراموش نشود🌺 @haram110
هدایت شده از حرم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗒 ختم سوره واقعه در ماه قمری که روز اول آن دوشنبه باشد. 🔸بسیار مجرب جهت وسعت رزق، رفع گرفتاری و ادای دین. @haram110
✴️ دوشنبه 👈 21 تیر / سرطان 1400 👈 1 ذی الحجه 1442👈 12 ژوئیه 2021 🕌 مناسبت های دینی اسلامی . 🌺 تولد حضرت ابراهیم علیه السلام . 🔘 عزل ابوبکر از تبلیغ سوره برائت . 🌹روز عقد ازدواج امیر المومنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام " 2 هجری " . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . 🤕 مریض امروز ازارش زیاد است.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود) 👶 زایمان خوب و نوزادش محبوب و مقبول مردم و همیشه شاد و خوشبخت است . ان شاءالله ✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز : قمر در برج اسد است و انجام امور زیر نیک است : ✳️ عهد و پیمان بستن با رقیب . ✳️ خرید حیوان و چهار پایان . ✳️ کندن چاه و کانال و قنات . ✳️ درخواست از زمامداران . ✳️ افتتاح کار و شغل . ✳️ ورود به خانه نو . ✳️ خرید ملک . ✳️ جابجایی و نقل و انتقال . ✳️ و آغاز معالجات نیک است . 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت ، مباشرت امشب ( شب سه شنبه ) ، فرزند چنین شبی دستانی سخاوتمند دارد و زبانش از دروغ و غیبت و تهمت پاک است .ان شاءالله 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر است . 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، برای رگ ها ضرر دارد . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 2 سوره مبارکه " بقره " است . الم ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین ...... و از مفهوم ان استفاده می شود که خبری در قالب نامه یا حکمی می رسد و باعث خوشحالی خواب بیننده شود .ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 🌸زندگیتون مهدوی🌸
🔴 اگر خسته ایید از این جسارت عظیم و هتک عظیم نسبت به ضریح امام هشتم علیه السلام ، که می نگرید حتی آستخر آستان قدس باز شده اما همچنان ضریحش گویا منبع کروناست و مسدود است. 🚫 پس قدیمی برداشته حتی اگر نتوانسته باشیم کاری کنیم، لااقل پیش امام رضا علیه السلام شرمنده نشوییم. 👇در لینک زیر وارد شده و این مطالبه بازگشایی را حمایت کنید https://www.farsnews.ir/my/c/79683 ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
هدایت شده از حرم
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹 1⃣ ⭐️سوالی دارم که چند وقت است بدجور درگیرش هستم که چرا امام جواد با دختر مامون کرد ❗️مگر مامون قاتل امام رضا و دشمن اهل بیت نبود ازدواج حضرت جوادعلیه السلام با امّ الفضل، یکی از آن موارد ویژه است. بنابر تصریح منابع تاریخی، زمانی که مأمون برای امام رضاعلیه السلام پیمان ولایت عهدی را منعقد ساخت، دخترش امّ الفضل را به همسری امام جوادعلیه السلام درآورد، یا حدّاقل او را برای امام جوادعلیه السلام نامزد کرد. در اینجا دو سؤال مطرح است!!!!!! اوّل): با این که امام جوادعلیه السلام کمتر از 9 سال داشت و در جهت کاملاً مخالف خطّ فکری مأمون بود؛ چرا مأمون دخترش را به همسری امام جوادعلیه السلام در آورد؟ دوم) چرا آن حضرت با این که هیچ سنخیّت دینی و اخلاقی با او نداشت، این ازدواج را پذیرفت؟ جواب تفصیلی این سؤالات و بررسی تمام جوانب آن، در حوصله این مقاله نیست. به طور اختصار در پاسخ سؤال اوّل می توان گفت: مأمون به این وسیله می خواست پایه های حکومت خود را نسبت به حرکت ها و شورش های علویان، تحکیم بخشد.👉 علاوه بر این که: او با خبث طینتی که داشت، برای خاموش کردن نور حقّ و نابود ساختن آثار و نشانه های آن، از هر وسیله ای که می توانست استفاده می کرد. 👈تزویج دخترش امّ الفضل به امام جوادعلیه السلام و تظاهر به دوستی و احترام آن حضرت، نیرنگ دیگری بود در ادامه رفتار تزویری که با پدر بزرگوارش حضرت امام رضاعلیه السلام داشت و ولایت عهدی را به او واگذار نمود و یکی از دخترانش را که امّ حبیبه نام داشت، به همسری آن حضرت درآورد. ادامه دارد...
هدایت شده از حرم
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹 2⃣ ودر ادامه... 👈سوابق رفتاری مأمون و نیّات سوء وی نسبت به امام رضاعلیه السلام، نشانگر آن بود که به وسیله این تزویج نیز می خواست امام جوادعلیه السلام را تحت نظر داشته باشد، در عین حال که بااظهار دوستی با آن حضرت از شورش علویان جلوگیری می کند. حال ظاهری مأمون، بسیاری از علما و راویان اخبار را فریب داده، گمان کرده اند او حقیقتاً به علم و فضل امام جوادعلیه السلام معتقد بوده و به این جهت احترام می گذارد. ولی حقیقت این است که او جز زیرکی و تزویر و سوء نیّت نداشت و این مطلب حتّی برای برخی از غیر شیعیان نیز آشکار بود. در روایتی آمده است: محمد بن علی هاشمی 👈که از اهل تسنّن بود - می گوید: صبح همان شبی که امام جوادعلیه السلام با دختر مأمون عروسی کرد، به حضور امام جوادعلیه السلام رفتم، شب گذشته دوا خورده بودم؛ از این رو، عطش بر من عارض شده بود، ولی نمی خواستم آب بخواهم. امام جوادعلیه السلام به من نگاه کرد و فرمود: به گمانم تشنه هستی؟ گفتم: آری. به خدمتکار خود فرمود: آب بیاور. او رفت و آب آورد. من با خود گفتم: اکنون آب زهرآلودی برایش می آورند. از این رو، خاطرم غمگین بود، خدمتکار آب آورد. حضرت لبخندی به چهره من زد و به خدمتکار فرمود: آب را به من بده. آن حضرت آب را گرفت و آشامید و بعد به من داد و من با اطمینان آشامیدم. ▪️طولی نکشید، باز تشنه شدم؛ ولی نمی خواستم درخواست آب کنم. باز امام جوادعلیه السلام به چهره من نگریست و فرمود: گویا تشنه هستی؟ گفتم: آری. به خدمتکار فرمود: آب بیاور. او آب آورد، باز با خود گفتم: اکنون آب زهرآلود می آورد. امام جوادعلیه السلام به خدمتکار فرمود: آب را به من بده. امام، آب را گرفت و آشامید و بعد در حالی که خنده بر لب داشت، به من داد و با اطمینان آشامیدم. ادامه دارد....
هدایت شده از حرم
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹 3⃣ راوی می گوید:👇 در این هنگام، محمد بن علی هاشمی به من گفت: سوگند به خدا! من همان طور که رافضی ها (شیعیان) می گویند، گمان دارم حضرت جوادعلیه السلام از آنچه که در دل ها می گذرد، آگاه است. 📕ارشاد، شیخ مفید، ترجمه محلاتی، ج 2، ص 281 و 📕 اصول کافی، ج 1، ص 496. نتیجه این که: مأمون با تمام مخفی کاری هایش نتوانست نقشه شوم خودش برای از بین بردن امام جوادعلیه السلام را بر همه پوشیده بدارد. و بر افراد زیادی آشکار بود که این تزویج نیز توطئه ای برای نابودی آن حضرت است. و اما در جواب سؤال دوم که: چرا امام جوادعلیه السلام این ازدواج را پذیرفت، با این که هیچ سنخیّت دینی و اخلاقی بین آن دو نبود و امام، مقاصد و اهداف واقعی مأمون را می دانست و نیز توجه داشت که این مرد، همان کسی است که مرتکب جنایت قتل پدرش امام رضاعلیه السلام شده بود. آیا تن دادن امام جوادعلیه السلام به این ازدواج بر اثر فشار و وحشتی بود که از پیش، مأمون بر امام وارده کرده بود؟ یا این که خود حضرت، مصلحت در انجام چنین وصلتی می دانسته است؛ مانند ازدواج پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم با عایشه و غیر از او؟ توجه👇 بین مورّخان و تحلیل گران تاریخ، اختلاف نظر است. بعضی اوّلی را به حقیقت نزدیک تر دانسته اند و معتقدند: چنین ازدواجی به طور آشکار به مصلحت مأمون بوده نه به مصلحت امام. پس، آن حضرت بر اثر فشار مأمون، مضطر به پذیرفتن آن شده است. 📕ر.ک: زندگانی سیاسی امام جواد(ع)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سید محمد حسینی، ص 93. ادامه دارد...
هدایت شده از حرم
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹 4⃣ ودر ادامه... 👈با دقّت در رخدادهای متعدّدی که با سانسور شدید مأمون در تاریخ ثبت شده، شاید بتوان گفت: هردو جهت، باعث تن دادن امام جوادعلیه السلام به این ازدواج بوده است. زیراً اوّلاً: جوّ اختناق و وحشتی که مأمون ایجاد کرده بود، به حدّی بود که امام جوادعلیه السلام مجبور بود علی رغم میل باطنی خود به این ازدواج تن بدهد. 👈وقتی لقب امیرالمؤمنین که جز بر علی بن ابی طالب علیه السلام حتّی به ائمّه معصومین دیگر نمی دادند، به مأمون بدهد، و در ابتداء خطبه عقد، در جواب مأمون که پرسید: آیا خود خواستگاری می کنی؟ امام جوادعلیه السلام بفرماید: آری یا امیرالمؤمنین.👉.. 📕ارشاد، ج 2، ص 273. این تعبیر در جواب شخصی مثل مأمون، حاکی از جوّ اختناق و وحشت است که امام جوادعلیه السلام را به تقیّه وادار می کند و مجبور به پذیرش پیشنهادهای مأمون می نماید. و ثانیاً: 👈مأمون قصد داشت با اعلام این تزویج، با این که با مخالفت عباسیان رو به رو می شود (و مصلحت در برگزاری جلسات علمی و رو به رو کردن حضرت با یحیی بن اکثم - عالم برجسته سنّی - نقطه ضعفی از امام جوادعلیه السلام به دست آورد و باعث رسوائی آن حضرت شود) یا با سرباز زدن از پذیرش آن ازدواج، بهانه دیگری بر علیه آن حضرت کسب کند. ادامه دارد...
هدایت شده از حرم
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹 5⃣ ودر ادامه... 👌امّا حضرت جوادعلیه السلام با آگاهی کامل از توطئه های مأمون، ازدواج را رد نکرد و با حضور در جلسات علمی که حکومت در برپایی آن نقش داشت، باعث اشتهار بیشتر آن حضرت گردید، به گونه ای که با خردسالی اش در دانشْ زبانزد خاصّ و عام گردید و موافق و مخالف، دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند و شیعیان آن حضرت موقعیّت والایی یافتند. همان گونه که پدرش امام رضاعلیه السلام درباره وی فرموده بود: این، مولودی است که در اسلام پرخیر و برکت تر از او زاده نشده است. 📕. بحارالانوار، ج 50، ص 20. ⭐️چه بسا پذیرش این ازدواج تحمیلی از سوی حضرت، موجب به وجود آمدن زمینه ای برای این اشتهار و نقش بر آب شدن تمام نقشه های شوم مأمون باشد. 📕ر.ک: زندگانی سیاسی امام جواد(ع)، ص 105. در روایت آمده: مأمون درباره ابوجعفر (امام جادعلیه السلام) به هر حیله ای دست زد، اما به هیچ نتیجه ای نرسید. 📕 بحارالانوار، ج 50، ص 61. بلکه تمام حوادث موجب عظمت و شهرت بیشتر آن حضرت گردید. یکی از عللی که معتصم - خلیفه عباسی - بعد از مأمون نتوانست وجود پربرکت امام جوادعلیه السلام را تحمّل کند، همین اشتهار وی و پیروان آن حضرت بود. از این رو، نقشه مسموم ساختن آن حضرت را به کمک امّ الفضل پیاده کرد.
هدایت شده از حرم
✔️ *اول ذیحجه سالروز ازدواج مولا نیست* *🏴حرمت نگهدارید* . اقوال ازدواج و عروسی مولا و علیهماالسلام به حدود پانزده قول میرسد که نظریات شیعه و عامه را شامل میشود. اما طبق احادیث علیهم السلام و با کنار هم گذاشتن روایات مختلف، روشن و واضح است که اساسا روز اول برای عروسی حضرت مولا ممکن نخواهد بود چون عروسی در روز اول ماه کراهت دارد و خاندان عصمت از ارتکاب هر مکروهی مصون و محفوظ هستند. و این قیل اول ذیحجه بسیار ضعیف و غیر قابل اعتماد است. اما روایات علیهم السلام حاکی از تحقق یک عقد در عرش اعلی و یک عقد در زمین و یک عروسی بعد از آن می باشد. یعنی این ازدواج نورانی در سه مرحله رخ داده است که هر کدام تاریخ مجزایی دارد. عقد آسمانی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما در عرش اعلی در روز ۲۴ ماه مبارک واقع شده است. 📚کشف الغمه ج۱ ص۳۶۴ 📚بحار الانوار ج۴۳ ص۱۴ و همچنین مرحوم صدوق فاصله بین عقد آسمانی با عقد زمینی را ۴۰ روز نقل کرده اند. که حدود ۴ ذیقعده محاسبه میشود. 📚مناقب ابن شهرآشوب ج۳ ص۳۴۹ طبق روایت امیرالمومنین علیه السلام، یک ماه بعد از عقد زمینی، زنان صلی الله علیه و آله به امیر عالم علیه السلام پیشنهاد عروسی دادند و ایشان قبول کردند و زنان این پیشنهاد را به پیامبر صلی الله علیه و آله داده اند که حضرت بسیار خوشحال گشته و از امیرالمومنین علیه السلام خواستند تا خود حضرت پیشنهاد را مطرح کنند الی آخر قضیه ... نتیجتا ۷۰ روز بعد از عقد آسمانی (۲۴ رمضان) و ۳۰ روز بعد از عقد زمینی (۴ ذیقعده) پیشنهاد عروسی به مولا امیرالمومنین علیه السلام داده شده است که حدود چهارم ذیحجه میشود. در مدت دو روز مراسم و لوازم عروسی محیا شد که در روایات به تفصیل آمده و روز ششم ذیحجه عروسی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما صورت گرفت. 📚امالی طوسی ص40 پس طبق جمع این دسته از روایات اول ذی الحجه به هیچ وجه نبوده است. باید دوستداران اهلبیت علیهم السلام در اول و دوم ذیحجه نیز عنایت بیشتری نسبت به عزای علیه السلام داشته باشند. چون بدن مبارک حضرت ۳ روز روی پشت بام ماند و در دوم ذیحجه به خاک سپرده شد. باید جشن و شادی ازدواج مولا را صرفا به شب و روز ششم منتقل کرد و البته شام ششم ذیحجه نیز شب علیه السلام است که باید عزاداری و مجالس عزا اقامه شود. . *🕋اللـٰـهُم عَجـِـل لِولیِـڪــَ الفَــرَج‌السّــــاعَہ🕋* *✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨* *" لَعَنَ اللهُ عَدُوِکَ یا صاحِبَ الزَمانْ عجل الله"*
هدایت شده از حرم
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹 5⃣ ودر ادامه... 👌امّا حضرت جوادعلیه السلام با آگاهی کامل از توطئه های مأمون، ازدواج را رد نکرد و با حضور در جلسات علمی که حکومت در برپایی آن نقش داشت، باعث اشتهار بیشتر آن حضرت گردید، به گونه ای که با خردسالی اش در دانشْ زبانزد خاصّ و عام گردید و موافق و مخالف، دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند و شیعیان آن حضرت موقعیّت والایی یافتند. همان گونه که پدرش امام رضاعلیه السلام درباره وی فرموده بود: این، مولودی است که در اسلام پرخیر و برکت تر از او زاده نشده است. 📕. بحارالانوار، ج 50، ص 20. ⭐️چه بسا پذیرش این ازدواج تحمیلی از سوی حضرت، موجب به وجود آمدن زمینه ای برای این اشتهار و نقش بر آب شدن تمام نقشه های شوم مأمون باشد. 📕ر.ک: زندگانی سیاسی امام جواد(ع)، ص 105. در روایت آمده: مأمون درباره ابوجعفر (امام جادعلیه السلام) به هر حیله ای دست زد، اما به هیچ نتیجه ای نرسید. 📕 بحارالانوار، ج 50، ص 61. بلکه تمام حوادث موجب عظمت و شهرت بیشتر آن حضرت گردید. یکی از عللی که معتصم - خلیفه عباسی - بعد از مأمون نتوانست وجود پربرکت امام جوادعلیه السلام را تحمّل کند، همین اشتهار وی و پیروان آن حضرت بود. از این رو، نقشه مسموم ساختن آن حضرت را به کمک امّ الفضل پیاده کرد.
AUD-20210711-WA0052.mp3
605.8K
⁦☝️⁩سالروز ازدواج حضرت زهراء علیها السلام و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ۶ ذی الحجه هست نه ۱ ذی الحجه! حجت الاسلام بندانی ایام شهادت امام جواد علیه السلام را حرمت نگه داریم . رایة الزهراء علیها السلام کاشان
▪️شب اول ماه ذیحجه؛ شام غریبان شهادت امام جواد علیه السلام.... ▪️حرمت نگه داریم ... 👌تذکر و یادآوری👌 👈 روز ازدواج حضرت امیر المؤمنین علیه السلام ، ششم ماه ذیحجه است نه اول ماه.👉 امام صادق علیه السلام فرمودند : شیعَتُنا جُزْءٌ مِنّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طینَتِنا یَسُوؤُهُمْ ما یَسُوؤُنا وَ یَسُرُّهُمْ ما یَسُرُّنا. شیعیان ما جزئی از ما هستند که از اضافه ی گل ما آفریده شده اند آن چه که ما را ناراحت کند آنان را ناراحت می کند و آن چه ما را خوشحال کند آنان را خوشحال می نماید. (1) 👌لازم به تذکر است که: 👈 سالروز ازدواج امیر المؤمنین حضرت علی علیه السلام با حضرت فاطمه علیها السلام در اول ذی الحجّه نیست. 👈 و این مناسبت بطور قوی در ششم ذی الحجّه ذکر شده و نیز در شام عید غدیر (شب ۱۹ ماه) نقل شده است.(۲) 👈پس در این ایّام که مصادف با ایام شهادت امام جواد علیه السلام می باشد سزاوار است شیعیان و محبان آن امام همام در عزای آن حضرت غمگین باشند؛ چرا که بدن مبارک آن بزرگوار تا سه روز به روی پشت بام خانه باقی مانده بود 💔🥀 ... . 📗 1. بحار الأنوار : ج 65، ص 24. و ... . ۲. برای اطلاع بیشتر از اقوالی که پیرامون این موضوع نقل شده، به کتاب "تقویم شیعه" مراجعه فرمایید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️هر روز یک فراز از خطابه غدیر تا روز عید بزرگ غدیرخم❤️ مَعاشِرَالنّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا (حلال و حرام) راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی گردم. بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن احکام خدا دگرگونی راه ندهید.
*ریشه_مشکلات* ⚜ *ریشه بیشتر مشکلات زناشویی*: 🌾۱-ناتوانی زوج‌ها در برقراری ارتباط سالم و گوش دادن صادقانه به همدیگر + قضاوت کردنهای زودهنگام . 🌾۲-درگیر شدن در رفتارهای منفی و آزار دهنده‌ی متقابل و کوه ساختن از کاه ، اغراق در اشتباهات همسر و نادیده گرفتن اشتباهات خود . 🌾۳-افتادن در دام تحریف‌های شناختی و افکار منفی و یا حتی بر اساس خرافات عمل کردن . 🌾۴-ناتوانی در مذاکره و گفتوگوی سازنده برای حل مسایل زناشویی که اغلب با پرخاشگری و طئنه و دعوا خاتمه پیدا می کند . 🌾۵-درگیر شدن در فرایند حمله و حمله‌ی متقابل است که موجب برانگیخته شدن خشم و پرخاشگری متقابل می‌شود که تجربه نشان داده که شروع مشکلات بزرگتری چون طلاق از همین عوامل خواهد بود . مشخصات اصلی و ریشه ای زوج‌های مشکل دار :  آنها به جای بیان صریح ، صادقانه و محترمانه ی احساسات، خواسته‌ها و نیازهای خود، یا با این خواسته‌ها حمله می‌کنند، یا آن‌ها را به شکل غیرمستقیم و ناسالم بیان می‌کنند که نه تنها به برآورده شدن این خواسته‌ها کمکی نمی‌کند، بلکه موجب تشدید تعارض نیز می‌شود. ─┅═ঊঈ💞🌹💞ঊঈ═┅─ ️
☑️اشتباه های در ازدواج 🔹می‌توانم آینده‌ام را تغییر دهم زنان تمایل دارند خصوصیات ناخوشایند فرد مورد را نادیده بگیرند و خودشان را قانع کنند که در آینده می‌توانند آنها را تغییر دهند اما حقیقت این است كه چنین آرزویی معمولا برآورده نمی‌شود و نمی‌توان به زور کسی را داد. تازه اگر زن با فشار بتواند مرد را به تغییری وادارد، ممکن است روابط آسیب ببیند. در این موارد یا باید تفاوت‌های‌تان را با همسر آینده‌تان بپذیرید و از آنها لذت ببرید یا باید محیطی ایجاد کنید که تشویق شود به خاطر شما خودش تغییر مورد نظر را بپذیرد. 🔹مشکلی به نام حفظ هویت مشکل رایج دیگر یک زن جوان پیش از ازدواج، شدیدی است که در دوران نامزدی پیش از آنکه درک روشنی از هویت خود داشته باشد، او را در برمی‌گیرد. برخی از دختران جوان و کم تجربه در این دوره بدون اینکه درک واضحی از خود داشته باشند به نحوی آشکار با نامزدشان همانندسازی می‌کنند بنابراین توجه و دفاع از خود و نیازهای‌شان برایشان مشکل می‌شود. زنی که حسی قوی از هویت خودش داشته باشد، همسر متعادل‌تر و خواهد بود. دانستنی های ‹‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‎‌‹⃟⃟⃟‌‌‎‌-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌
4_6010463773318450137.mp3
10.83M
❤️ اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله قسمت 13 118 فرزند خوب / 119 فرزند دختر / 120 روزی دختران با خداست / 121 ارزش و اهمیّت دختر داشتن / 122 محبت به فرزند / 123 ترحّم به کودکان / 124 عمل کردن به وعده هایی که به کودکان داده شده / 125 برابری و مساوات میان فرزندان / 126 اسم نیکو بر فرزند گذاشتن / 127 آموختن علم به فرزند / 128 مهیّا کردن شرایط ازدواج برای فرزند / 129 بوسیدن فرزند / 130 عاق والدین / 131 دوران بازی و تربیت کودک / 132 جدا کردن محل خواب فرزندان / 133 به آغوش نگرفتن و نبوسیدن دختران [129] لطفا با انتشار این فایل 👉🏿 این خوبترین مخلوق خدا را 👉🏿 به دیگران بشناسانید 👉🏿
4_6010463773318450138.pdf
3.9M
📚 کتاب چهره شناسی و ویژگی های فردی 🔰 کتابی در زمینه چهره شناسی و ویژگی های فردی به زبان فارسی
حرم
"رمان #اسطوره‌ام_باش_مادر #قسمت_چهارده احسان گفت: بخاطر کارهای شما بود که من اینجوری شدم. بخاطر ب
"رمان قلب احسان به تکاپو افتاد. یعنی حرف های او و رهایی را درباره خودش شنیده بود؟ صدرا خندید: باز چکار کردی آتیش پاره؟ گفتیم بزرگ شدی،خانوم شدی! هنوز عین بچگی هات آتیشی؟ زینب سادات گفت: بابا من یک سوال پرسیدم از زن عمو! یکهو همه هندی شدن! صدای خنده بلند شد و صدرا گفت: مگه چی پرسیدی؟ زینب سادات مثلا سر به زیر شد و با انگشتانش بازی کرد. احسان با تمام توان نگاه از زینب میدزدید. زینب سادات: گفتم بچه هاتو چقدردوست داری! کلی مغزمو درباره عشق مادری خوردن، بعد درباره دستشویی کردن بچه و عشق مادر به دستشویی بچه اش گفتن و حال منو بهم زدن،بعدش هندی بازی مهدی شروع شد! حالا نمی دونم خاله کدوم بخش رو برای آقا احسان تشریح کرد که بنده خدا غذا نخورده از خونه زد بیرون!به نظرم بخاطر پیپی بچه و عشق مادری به اون بوده که بنده خدا طاقت نیاورد. اگه اونی که برای من شرح داد، برای آقا احسان هم گفته باشه، من به شخصه بهشون حق میدم. همه می خندیدند و احسان دلش کمی داشتن زینب سادات هم خواست! داشتن این همه متانت و شیطنت باهم! دلش کمی بی حیایی میکرد. صدرا با خنده گفت:رها جان! بعدا برای من هم بگو از این عشق مادری ها ببینم چی گفتی که بچه هارو فراری دادی! زینب به آغوش صدرا رفت و بعد ازبوسیدن رها و ضربه یواشکی به شکم مهدی همیشه مظلوم، که دور از چشم همیشه مشتاق احسان نبود، خانه را ترک کرد و همراه مامان زهرا و سایه و بچه هایش به طبقه بالا رفتند. مهدی شکمش را مالید:چه دست سنگینی هم داره لامصب! احسان دست دور شانه اش انداخت و گفت: خواهر داشتن خوبه؟ مهدی دست از روی شکمش برداشت و لبخند زد: عالیه!بخصوص از نوع زینبش! آخرین نفر که خداحافظی کرد، زهرا خانم بود. لبخندی به احسان زد و خواست خارج شود که احسان گفت: من رو ببخشید حاج خانم! شرمنده ام بخاطر حرف هایی که زدم! زهرا خانم مادرانه خرج احسان کرد و لبخندش پر مهرتر شد: من به دل نگرفتم عزیزم. دخترم باعث افتخاره! مادر خوب بودن چیزی هست که هر زنی توانش رو نداره! رها واقعا ارزشمنده و اگه حسرت چنین مادری دردلت داری، چیز بدی نیست. من رو مثل بچه ها مامان زهرا صدا کن! داشتن نوه ای مثل تو هم افتخاره! احسان بیشتر شرمنده شد: برای من افتخاره که شما منو مثل نوه های خودتون بدونید مامان زهرا هم شیطنت کرد: پس پول ویزیت از من نمیگیری؟ نگاه متعجب احسان را که دید، خندید و ادامه داد: میخواستم دفترچه بیمه رو بیارم برام آزمایش بنویسی. پول ویزیت ندم دیگه؟ احسان لبخند زد. لبخندی از ته دل، از میان روح خسته و غمگین: شما امر کن مامان زهرا! هر وقت کاری نداشتید بیاید واحد من، تا هم فشار و قندتون رو چک کنم، هم آزمایش بنویسم. زهرا خانم پر محبت و از ته دل دعا کرد: به پیری برسی جوان! زهرا خانم رفت و احسان در را پشت سرشان بست. همه او را موقع عذرخواهی تنها گذاشته بودند و دور هم وسط گل قالی نشسته و منچ بازی میکردند. احسان کنار محسن نشست: تو هنوزبزرگ نشدی؟ محسن همانطور که تاس را می انداخت گفت: بزرگ بشم که چی بشه؟ مثل شما همش غصه و درد و بدبختی بکشم؟ من به بچگی خودم راضی هستم. شما اگه سختت شده بیا یک کمی بچگی کن. صدرا بلند شد و گفت: بیا جای من بشین من برم یک دوش بگیرم و یک کمی بخوابم چون خیلی خراب و داغونم! احسان میان محسن و مهدی نشست و به رها که مقابلش نشسته بود نگاه کرد: مامان! تاس از دست رها، رها شد و شش آورد. نگاه بی قرارش به بی قرار چشمان احسان نشست. احسان دوباره گفت: مامان! رها گفت: جان مامان! احسان بغض کرد: شام ککش بادمجون درست میکنی؟