eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
626 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
معیارانتخاب به شیوه ی : بحران روحی و عاطفی:( معیار انتخاب به شیوه ی ) در فرهنگ عامه به اشتباه باور بر این است که برای بهبودحال بیماران روانی، برخی توصیه به ازدواج می کنند. این کار نه تنها باعث بهبود حال بیمار نمی شود بلکه استرس بیشتری را ایجاد می کند. هم چنین برخی افراد برای التیام یک ارتباط شکست خورده به ازدواج روی می آورند. این ازدواج ها از همان ابتدا در معرض خطر است. موضوع مهم در این جا این هست که: عاطفه بین آنها به دلیل عشق نیست. هدفش شفابخشی رابطه قبل است.
معیارانتخاب به شیوه ی : عشق بی اندازه:( معیار انتخاب به شیوه ی ) افرادی که در مرحله ی شور عشق به سر می برند. می خواهند زندگی خود را وقف دیگری کنند. در مرحله ی آشنایی از کلمات عاشقانه استفاده می کنند. به تریج بهم وابسته می شوند. این وابستگی مانع شناخت بیشتر و دیدن معایب طرف مقابل می شود. درواقع معیار انتخاب همسر را ساده و پیش پا افتاده می بینند.
معیار ها و ملاک های انتخاب : تناسب سیاسی: ( معیار انتخاب همسر) از دیگر معیار انتخاب همسر تناسب سیاسی است. آیا شما دیدگاه سیاسی خاصی دارید؟ آیا طرف مقابل دیدگاه سیاسی خاصی دارد؟ اگر شما دیدگاه سیاسی معمولی دارید با فردی ازدواج کنید که نسبت به فرقه ی خاصی، حساسیت بالایی نداشته باشد.
معیار ها و ملاک های انتخاب : تناسب در ظاهر: ( معیار انتخاب همسر) یکی دیگر از معیار انتخاب همسر تناسب در ظاهر است. تناسب در ظاهر به دو دسته تقسیم بندی می شود: ۱) از لحاظ بهره ی زیبایی به شما نزدیک باشد. ۲) تناسب در هیکل و اندام تصور کنید شخصی که بهره ی زیبایی بسیار بالایی دارد با شخصی ازدواج کند که زیبایی چندانی ندارد در اوایل ازدواج ممکن است که این مسئله برای او اهمیت چندانی نداشته باشد. ولی چند سال بعد از ازدواج وقتی شور و شوق عشقش فروکش می کند این معیار انتخاب همسربرای او مهم می شود. زمانی که یکی از اقوام به این مسئله اشاره کند او به شدت ناراحت می شود. احساس بدی نسبت به همسرش پیدا می کند.
معیار ها و ملاک های انتخاب : اصالت خانوادگی: ( معیار انتخاب همسر) دهمین معیارانتخاب همسراصالت خانوادگی است. خانواده ی طرف مقابل باید صالح و شایسته و خوش نام باشد. اگر خانواده ای سالم نباشد به طور مثال یکی از اعضای خانواده معتاد باشد شما باید در مورد این خانواده بیشتر تحقیق کنید.
معیار ها و ملاک های انتخاب : سن مناسب: ( معیار انتخاب همسر) آخرین معیار انتخاب همسرسن مناسب برای ازدواج هست. در شرایط طبیعی که همه چیز مهیا باشد. دقت کنید تأکید می کنم همه چیز مهیا باشد. برای دختر ۱۸ تا ۱۹ سال و برای پسر ۲۳ تا ۲۴ سال، سن مناسبی برای ازدواج است. اگر میل به ازدواج داشتید در این سنین ازدواج کنید. چون در این سنین غریزه ی جوانان نسبت به جنس مخالف بیشتر می شود.
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍نویسنده: @haram110
هدایت شده از حرم
عزیزم! تو تنها یار و زندگی‌ام هستی و چه بخواهی، چه نخواهی تا ابد در من می‌مانی. دوستت دارم.
💞💞💍💍💞💞 ❤️🔵 رفتن مهم ترین قرار زندگی شماست که احتمالا تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این جلسه مهم آماده شوید. برای اینکه از طولانی بودن پستها اجتناب کنیم، این 1+25 توصیه را در قالب 3 پست و تا آخر امشب ارائه مینماییم. ✅7. چرانی ممنوع. اجازه ندهید احساس كند چشمانتان مانند یك ، او را خیره وار وارسی می كند. گاهی (فقط گاهی) كه احساس می كنید به شما نگاه می كند به او نگاه كنید تا احساس كند زیبائی او ارزش قائلید. ✅8.حد و مرز خود را حفظ كنید. چه از شرعی و چه از لحاظ اجتماعی نباید تا زمانی كه با آینده خود محرم نشده اید او را لمس نمایید. نكنید دست او را بگیرید و یا به او بنشینید. ادامه دارد. ..........
👈 🔴 💠 گاهی یک بچّه‌ی ، بخاطر نداشتن یک خوراکی یا اسباب بازی گریه می‌کند امّا وقتی خواهر، یا بچّه‌‌های هم‌سن و سال خودش را به او نشان می‌دهیم و می‌گوییم نگاه کن آنها هم ندارند و نمی‌کنند تحمّلش بالاتر می‌رود چرا که می‌بیند دیگران نیز خودش از آن چیز محروم هستند و لذا آرام می‌گیرد. 💠 یکی از فرمولهای خوبی که به و کمک می‌کند تا در زندگی، و را کنند این است که سختی‌های بزرگ‌تر دیگران مخصوصاً افراد مثل ، ، و نیز اطرافیان و اقوام خود را تصوّر کنند. 💠 این تکنیک اوّلاً به ما یاد می‌دهد سختی‌ها جنبه‌ی الهی دارند و عمومی و همه‌گیر هستند. ثانیاً در ما انگیزه‌ی ایجاد کرده و می‌آموزد که می‌توان مثل هزاران زن و شوهر دیگر در یا بدرفتاری و بدخُلقی همسر، ایستاد و زندگی را به زیبایی ساخته و کرد‌. 💠 اصل وجود سختی‌ها برای انسان‌ها طرّاحی شده است. لذا بجای باید دنبال بود که تنها راه کسب آن 👈فقط یاد خداست. بجای معامله با ، با معامله کنید
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ١- شانس فقط يكبار در خانه آدم را مي زند. اين باور نادرست باعث مى شود فرد احساس كند كه اگر قرار باشد شانس فقط يكبار در خانه ى آدم را بزند ، مبادا با رد كردن پيشنهاد ازدواج فرد مورد نظر ، شانس ازدواج را براي هميشه از دست بدهم! و اين باور عنصر شانس را به جاي نعمت تفكر در زندگي فرد تقويت مى كند. ٢- خوشگل ها مال مردم هستند. چنين باوري فرد را به ترس و عدم اعتماد واجتناب از افراد زيباو جذاب سوق مى دهد و در ادامه فرد به فرض غلط مبنى بر اينكه اگر با فرد معمولى ازدواج كنم دوام بيشترى خواهد داشت! . ‌.‌
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ٣- عشق و علاقه بعد از ازدواج پيش مي آيد. دو مفهوم عشق و علاقه معناي متفاوتي دارند،عشق به معناي علاقه ى شديد قلبي و خواستن بى اندازه توام با شيفتگى نسبت به طرف مقابل است، در حاليكه علاقمند بودن به فردي ، دوست داشتن فرد توام با توانايي قضاوت درست درباره نقاط مثبت و منفي فرد است.علاقه قبل از ازدواج به روند ازدواج لطمه ايي نمي زند و خوب است. ٤-ازدواج به درمان بيماريهاي رواني كمك مي كند. ازدواج يك تغيير است و هر تغييرى استرس زاست و ازدواج به عنوان تغييرى مثبت و مهم حداقل فشار روانى فشار روانى زيادى به بار مى آورد.خانواده هايى كه چنين تفكرى دارند ازدواج نه تنها به درمان بيمارى روانى كمكى نمى كند كه حتى مى تواند آنرا تشديد كند. .
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ٥- ازدواج پاياني براي همه مشكلات است. برخي از معتقد هستند كه ازدواج نقطه پايان تمام مشكلات و آنها و شروع خوشبختى است. اين باور هم نادرست است زيرا گرچه ازدواج مى تواند پايان بخش برخى دوران تجرد باشد، ولي نقطه ى آغازى براى مشكلات جديد است و مهم تر از همه ازدواج مستلزم سازگارى با جديدى است كه به دنبال ازدواج پيش مى آيد كه نيازمند صرف انرژى زيادى است كه مى تواند باشد. ٦-قيافه عادي مى شود. گر چه زيبايى نسبى هستند و هر كسى بنا به سليقه ى شخصى خود معيارهاى متفاوتى دارد ، اما اگر زيبايى و جسمانى به عنوان مهم ترين ملاك يا تنها ملاك مدنظر قرار گيرد، در اين صورت مشكل زا خواهد بود. واقعيت اينست كه زوج ها بايد تا اندازه ايى براى هم جذابيت داشته باشند و همديگر را بپسندند تا راغب به ازدواج باشند.گرچه اين باور كه اهميت قيافه و زيبايى با گذشت زندگى مشترك رنگ مى بازد، تا ايى درست است؛اما نكته اى كه بايد به آن توجه داشت اينست كه زيبا و جذاب به مرور عادى مى شود در حاليكه چنين چيزى در مورد قيافه ى زشت صدق نمى كند! اگر در ابتدا قيافه فرد به به دل طرف مقابل نشيند و به فرد ممكن است تا آخر اين احساس ناخوشايند را با خود به يدك بكشد و ناراضي باشد. .‌‌‌
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ١ ٧- با چادر برو با كفن بيا امروزه اين باور كمتر شايع است ، اما هنوز هست . اعتقاد به اين باور نابسامان كه تحت هر شرايطي بايد تسليم زندگي باشد، امكان افسردگي ، خودكشي، فرار يا ماندن در شرايط آزاردهنده را تقويت مى كند. تفاوت مغز افراد مثبت انديش در زندگي! مسيرهاي مغزي فعال در افراد داراي سبک زندگي خلاقانه و مثبت نسبت به افرادي که داراي ديد منفي به زندگي هستند، تفاوت‌هاي معناداري دارند. در تحقيقي که توسط محققان دانشگاه آکسفورد انجام شد، آنها دريافتند که مسيرهاي مغزي فعال در افراد داراي سبک زندگي خلاقانه و مثبت نسبت به افرادي که داراي ديد منفي به زندگي هستند، تفاوت‌هاي معناداري دارند.۵ محققان مشاهده کردند که در مغز هر کدام از افراد تحت مطالعه، نقشه بيش از 200 منطقه عملکردي مغز تفاوت معناداري وجود دارد و سپس به بررسي ارتباطات اين نواحي با يکديگر پرداختند. در اين تحقيق دانشمندان نشان دادند که ارتباط قوي بين فعاليت نواحي ويژه‌اي از مغز با فعاليت‌هاي رفتاري و اجتماعي افراد تحت مطالعه وجود داشت؛ بهترين نمره از بررسي اين ارتباطات مغزي مربوط به افرادي است که روياي بهترشدن و مثبت‌انديشيدن داشتند و واژگان، رضايت زندگي، دستمزد و سال‌هاي مدرسه در به‌دست آورن اين احساسات دخيل بود. از سوي ديگر در بدترين وضعيت اين ارتباطات مغزي، افراد سابقه عصبانيت، قانون‌شکني، استفاده از مواد مخدر و وضعيت خواب ضعيف داشتند. نتايج اين تحقيقات در «Nature Neuroscience» به چاپ رسیده است .
پاسخ به یک شبهه👇👇 آیا قرآن دستور کتک زدنِ زنان را داده است! 💥 آیه ٣۴ نساء : ... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند. آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی نبود) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید ! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است. 1⃣ قرآن تنها مورد تَنبیه را نُشوز {نافرمانی} می داند. و به ترتیب ٣ راه حل می دهد: ١ - پند و نصیحت کنید {فَعِظُوهُنَّ} ٢ - در رختخواب از آنها دوری کنید ٣ ـ تنبیه کنید {اضْرِبُوهُنَّ} ⁉️ : ١- مصادیقِ نُشوز چیست؟ ٢- اندازهٔ تنبیه چقدر است؟ ✔️ در قرآن، پاسخ به این سوالات👆همانند بسیار مسائل ریز دیگر نیست؛{مثل تعداد رکعتهای نماز} 🔳 پاسخ را در احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام میابیم: أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) : أَنَّهُ الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ امام باقر (علیه السلام) منظور از زدن در آیه، زدن با چوب مسواک است 📚 مجمع البيان، ج ٣، ص ٨٠ ✍🏼 توضیح علما : ..فَإِذَا كَانَ مِنَ الْمَرْأَةِ فَهُوَ أَنْ لَا تُطِيعَهُ فِي فِرَاشِهِ وَ هُوَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَ‌ فَالْهَجْرُ أَنْ يُحَوِّلَ إِلَيْهَا ظَهْرَهُ وَ 👈🏽 الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ وَ 👈🏾 غَيْرِهِ ضَرْباً رَفِيقاً .. پس هرگاه نُشوز از جانب زن شد و در بَستر از اطاعت مرد امتناع ورزيد اين همانست كه خداوند عزّ و جل فرموده: و آن زنانى كه می ترسيد از اينكه نافرمانى كنند پس پندشان دهيد، و از آنها دورى گزينيد در بستر و همخوابگى از آنها دوری کنید، و سپس بزنيدشان پس اگر زن از همسرش كناره گيری كرد، در رختخواب به او پشت كند، {اگر اولی اثر نداشت} 👈🏽 با چوب يا شبيه آن بزند. 👈🏾 البته حالت زدن با و باشد. 📚روضه المتقین، ج ٩، ص ١٣٣ 2⃣ ملاحظه میفرمایید👆که مقصود از کلمهٔ ، تنبیه بدنی به معنای مُصْطَلح امروزی نیست. بلکه تنبیه ویژه‌ای است که بیشتر تأثیر و می‌گذارد، بدون هیچگونه درد و آسیب بدنی این کار در حقیقت نوعی ضربه عاطفی به زن است که شدتش از دوری کردن در بستر، کمی بیشتر است 3⃣ مصداقِ ، جلوگیری از بهره وری جنسی است ✔️ عدم انجام دادن کارهای خانه، { مثل جارو کردن، آشپزی} و اختلافات مشابه مصداق نیست. 4⃣ زن و مرد نسبت به یکدیگر، حق و 👈🏾 دارند. ✔️هیچ تکلیفی در دنیا بدون نیست. ✔️حال اگر زنی بی دلیل از همسرش فاصله بگیرید، تَمکین نکند باید چه کرد؟! ⁉️ تحویل مقام قضایی داد؟! که همانند مردان برای آنها مجازات زندان باشد! یا که تا ابد نباید هیچ واکنشی نشان داد؟! مخالفین چه پاسخی دارند؟ 5⃣ خشونت علیه زنان خلافِ آموزه دینی است، و پیامبر (صلی الله علیه واله) از این عمل زشت همواره اعتراض می کردند.👇 شَرِّ رِجَالِكُمْ.. الضَّارِبَ أَهْلَهُ وَ عَبْدَهُ الْبَخِيلَ الْمُلْجِئَ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهُ.. بدترین مردان کسی است که و خدمتکارش را بزند، بُخل بوَرزد، خانواده اش را به اميد ديگران رها کند.. 📚ملاذ الأخيار، ج ١٢، ص ٣٢٢ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲
🌷🌷 🌹بعد از شهادت🌹 تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.😕 بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.😌 به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙 قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف .😯💪🏻 ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.😏😤 پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"😯 میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭 😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم.😈🔫 داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.☹️ داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"😫 هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."😮 اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد.😥 توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭🙏🏻 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.😮 خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😌😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر .😶 از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.😌 وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . راقعا به استراحت نیاز داشتم😥 فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."😇 من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم.😓 تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی?"😢 نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭😫 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭😢 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."😌💝 وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"♥️😭 . . . ....🌹
💞 10 برای جلسه 💠 8- هریک از طرفین در جلسه خواستگاری باید از طرف مقابل بپرسد به نظر او، یک ایده آل چه شرایطی باید داشته باشد؟ اگر خصوصیاتی که مطرح می شود، در وجود او نیست، به اعلام کند که این خصوصیات فردی مورد نظر شما، در من نیست و یا اصلاً نمی توانم این گونه باشم. 💠 9- خانم ها حتماً باید از خواستگارشان سؤال کنند که به نظر او زن باید با چه نوع در اجتماع ظاهر شود، چگونه باید با مردم نشست و برخاست کند، نظرش راجع به شاغل بودن زن چیست و ... اگر خانم ها در شرایط فعلی بوده و به شغل شان نیز علاقه مند هستند و کار کردن برای شان اهمیت دارد، اما احساس می کنند که خواستگارشان نظر چندان مساعدی نسبت به شاغل بودن آنان ندارد، باید به این نکته تأکید شدید کنند؛ حتی در صورت لزوم، آن را شرط ضمن عقد قرار دهند. ‹‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‎‌‹⃟⃟⃟‌‌‎‌-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌
☑️اشتباه های در ازدواج 🔹می‌توانم آینده‌ام را تغییر دهم زنان تمایل دارند خصوصیات ناخوشایند فرد مورد را نادیده بگیرند و خودشان را قانع کنند که در آینده می‌توانند آنها را تغییر دهند اما حقیقت این است كه چنین آرزویی معمولا برآورده نمی‌شود و نمی‌توان به زور کسی را داد. تازه اگر زن با فشار بتواند مرد را به تغییری وادارد، ممکن است روابط آسیب ببیند. در این موارد یا باید تفاوت‌های‌تان را با همسر آینده‌تان بپذیرید و از آنها لذت ببرید یا باید محیطی ایجاد کنید که تشویق شود به خاطر شما خودش تغییر مورد نظر را بپذیرد. 🔹مشکلی به نام حفظ هویت مشکل رایج دیگر یک زن جوان پیش از ازدواج، شدیدی است که در دوران نامزدی پیش از آنکه درک روشنی از هویت خود داشته باشد، او را در برمی‌گیرد. برخی از دختران جوان و کم تجربه در این دوره بدون اینکه درک واضحی از خود داشته باشند به نحوی آشکار با نامزدشان همانندسازی می‌کنند بنابراین توجه و دفاع از خود و نیازهای‌شان برایشان مشکل می‌شود. زنی که حسی قوی از هویت خودش داشته باشد، همسر متعادل‌تر و خواهد بود. دانستنی های ‹‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‎‌‹⃟⃟⃟‌‌‎‌-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌
* 💞﷽💞 ‍ یاسر نمازم که تموم شد گوشیمو از جیبم درآوردم.. روی اسم مهسو که ذخیره کرده بودم ضربه زدم... +الو _سلام..دم دانشگاه میبینمت. +باشه. _فعلا.یاعلی +بای این بای رو من از رو زبون اطرافیانم بندازم هنرکردم واقعا. تسبیحمو بوسیدم و دورگردنم انداختمش ... کیفموبرداشتم و به سمت امیرحسین رفتم _قبول باشه داداش من میرم مهسو منتظرمه... +قبول حق.همچنین.باشه برو.فقط یادت نره بدخلقی نکنیا... عاقل اندرسفیه نگاهش کردم و گفتم... _این که من باخانمای ستاد بدخلقم وسرسنگین دلیل بر بدخلقی با زنم نمیشه... خنده ای زد و گفت +برو بینم چه زنم زنمی راه انداخته.برو به یار برس.یاعلی با خنده بوسیدمش و _یاعلی از درب نمازخونه بیرون اومدم و کفشاموپوشیدم...به سمت پارکینگ رفتم وبعدازسوار ماشین شدن به سمت بیرون دانشگاه حرکت کردم... دیدمش ،یه گوشه تنهاایستاده بود و سرش رو پایین انداخته بود. انگار حرفام اثر کرده ها...ایول به خودم‌.ماشالله جذبه😅 رفتم کنارش و بوق زدم _خانم امیدیان سرش رو بالاآورد و بادیدن من متعجب شد.سوارماشین شدوکمربندش روبست .ماشین رو به حرکت درآوردم.همون لحظه پرسید +اینقدازم دلخوری که گفتی خانم امیدیان؟خب معذرت میخام من واقعا این چیزارو زیادبلدنیستم... لبخندی زدم و گفتم _اولا خواهش میکنم اشکال نداره تجربه شد.دوما نخیر دلخورنیستم.اسمتونگفتم چون توی خیابون نخواستم اسمتوبفهمن. نگاهی بهم انداخت و یه ابروشو بالابرد و لبخند ملیحی زد. +آهاااا....الان کجامیریم؟ _بااجازتون الان میریم این شکم عزیزمونوسیرکنیم.بعدم میرسونمت خونه . لبخندی زد و گفت +باشه. مهسو بعد از خوردن ناهار که به پیشنهاد من فست فود بود به سمت خونه ی ما حرکت کردیم... +عه...مهسو..یه چیزیو باید بهت بگم. باکنجکاوی نگاهش کردم وگفتم _یعنی چی میتونه باشه؟😅 +عقدمونوباید محضری بگیریم.عروسی هم...فکرنمیکنم بشه بگیریم. سرمو پایین انداختم و بعدازکمی مکث بخاطر بغض گلوم گفتم _موردنداره...کاریه که شده...اینجوری بهترم هست..کسی خبردارنمیشه ازدواج کردم. مکثی کرد و گفت +آره خب،دلیلی نداره بخاطر یه بازیه مسخره آیندتو خراب کنی. همون موقع به درب خونمون رسیدیم. کمربندموبازکردم و خواستم پیاده شم که.. +عصرمیام دنبالت،بریم برای یه سری خرید برای خونه و اینا...اگه دوس داری به مادرتم بگو تشریف بیاره.بهرحال شاید نظربخوای ازش.میخوای به یاسمن یا مادرمم بگم؟ _باشه.میسپرم بهشون.اگه دوس داشتی بگو.خوشحال میشم بیان. +پس منتظرمون باش.ساعت پنج میام دنبالت. _باشه.خدانگهدار +یاعلی ازماشین پیاده شدم و کلیدمو از کیفم درآوردم.درروبازکردم و واردخونه شدم . لحظه ی آخر یاسر بوقی زد و حرکت کرد. ادامه دارد... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ١- شانس فقط يكبار در خانه آدم را مي زند. اين باور نادرست باعث مى شود فرد احساس كند كه اگر قرار باشد شانس فقط يكبار در خانه ى آدم را بزند ، مبادا با رد كردن پيشنهاد ازدواج فرد مورد نظر ، شانس ازدواج را براي هميشه از دست بدهم! و اين باور عنصر شانس را به جاي نعمت تفكر در زندگي فرد تقويت مى كند. ٢- خوشگل ها مال مردم هستند. چنين باوري فرد را به ترس و عدم اعتماد واجتناب از افراد زيباو جذاب سوق مى دهد و در ادامه فرد به فرض غلط مبنى بر اينكه اگر با فرد معمولى ازدواج كنم دوام بيشترى خواهد داشت! . ‌.‌
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ٣- عشق و علاقه بعد از ازدواج پيش مي آيد. دو مفهوم عشق و علاقه معناي متفاوتي دارند،عشق به معناي علاقه ى شديد قلبي و خواستن بى اندازه توام با شيفتگى نسبت به طرف مقابل است، در حاليكه علاقمند بودن به فردي ، دوست داشتن فرد توام با توانايي قضاوت درست درباره نقاط مثبت و منفي فرد است.علاقه قبل از ازدواج به روند ازدواج لطمه ايي نمي زند و خوب است. ٤-ازدواج به درمان بيماريهاي رواني كمك مي كند. ازدواج يك تغيير است و هر تغييرى استرس زاست و ازدواج به عنوان تغييرى مثبت و مهم حداقل فشار روانى فشار روانى زيادى به بار مى آورد.خانواده هايى كه چنين تفكرى دارند ازدواج نه تنها به درمان بيمارى روانى كمكى نمى كند كه حتى مى تواند آنرا تشديد كند. .
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ٥- ازدواج پاياني براي همه مشكلات است. برخي از معتقد هستند كه ازدواج نقطه پايان تمام مشكلات و آنها و شروع خوشبختى است. اين باور هم نادرست است زيرا گرچه ازدواج مى تواند پايان بخش برخى دوران تجرد باشد، ولي نقطه ى آغازى براى مشكلات جديد است و مهم تر از همه ازدواج مستلزم سازگارى با جديدى است كه به دنبال ازدواج پيش مى آيد كه نيازمند صرف انرژى زيادى است كه مى تواند باشد. ٦-قيافه عادي مى شود. گر چه زيبايى نسبى هستند و هر كسى بنا به سليقه ى شخصى خود معيارهاى متفاوتى دارد ، اما اگر زيبايى و جسمانى به عنوان مهم ترين ملاك يا تنها ملاك مدنظر قرار گيرد، در اين صورت مشكل زا خواهد بود. واقعيت اينست كه زوج ها بايد تا اندازه ايى براى هم جذابيت داشته باشند و همديگر را بپسندند تا راغب به ازدواج باشند.گرچه اين باور كه اهميت قيافه و زيبايى با گذشت زندگى مشترك رنگ مى بازد، تا ايى درست است؛اما نكته اى كه بايد به آن توجه داشت اينست كه زيبا و جذاب به مرور عادى مى شود در حاليكه چنين چيزى در مورد قيافه ى زشت صدق نمى كند! اگر در ابتدا قيافه فرد به به دل طرف مقابل نشيند و به فرد ممكن است تا آخر اين احساس ناخوشايند را با خود به يدك بكشد و ناراضي باشد. .‌‌‌
هدایت شده از حرم
💞💞💍💍💞💞 🔰باورهاي نادرست در انتخاب ١ ٧- با چادر برو با كفن بيا امروزه اين باور كمتر شايع است ، اما هنوز هست . اعتقاد به اين باور نابسامان كه تحت هر شرايطي بايد تسليم زندگي باشد، امكان افسردگي ، خودكشي، فرار يا ماندن در شرايط آزاردهنده را تقويت مى كند. تفاوت مغز افراد مثبت انديش در زندگي! مسيرهاي مغزي فعال در افراد داراي سبک زندگي خلاقانه و مثبت نسبت به افرادي که داراي ديد منفي به زندگي هستند، تفاوت‌هاي معناداري دارند. در تحقيقي که توسط محققان دانشگاه آکسفورد انجام شد، آنها دريافتند که مسيرهاي مغزي فعال در افراد داراي سبک زندگي خلاقانه و مثبت نسبت به افرادي که داراي ديد منفي به زندگي هستند، تفاوت‌هاي معناداري دارند.۵ محققان مشاهده کردند که در مغز هر کدام از افراد تحت مطالعه، نقشه بيش از 200 منطقه عملکردي مغز تفاوت معناداري وجود دارد و سپس به بررسي ارتباطات اين نواحي با يکديگر پرداختند. در اين تحقيق دانشمندان نشان دادند که ارتباط قوي بين فعاليت نواحي ويژه‌اي از مغز با فعاليت‌هاي رفتاري و اجتماعي افراد تحت مطالعه وجود داشت؛ بهترين نمره از بررسي اين ارتباطات مغزي مربوط به افرادي است که روياي بهترشدن و مثبت‌انديشيدن داشتند و واژگان، رضايت زندگي، دستمزد و سال‌هاي مدرسه در به‌دست آورن اين احساسات دخيل بود. از سوي ديگر در بدترين وضعيت اين ارتباطات مغزي، افراد سابقه عصبانيت، قانون‌شکني، استفاده از مواد مخدر و وضعيت خواب ضعيف داشتند. نتايج اين تحقيقات در «Nature Neuroscience» به چاپ رسیده است .
پاسخ به یک شبهه👇👇 آیا قرآن دستور کتک زدنِ زنان را داده است! 💥 آیه ٣۴ نساء : ... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند. آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی نبود) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید ! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است. 1⃣ قرآن تنها مورد تَنبیه را نُشوز {نافرمانی} می داند. و به ترتیب ٣ راه حل می دهد: ١ - پند و نصیحت کنید {فَعِظُوهُنَّ} ٢ - در رختخواب از آنها دوری کنید ٣ ـ تنبیه کنید {اضْرِبُوهُنَّ} ⁉️ : ١- مصادیقِ نُشوز چیست؟ ٢- اندازهٔ تنبیه چقدر است؟ ✔️ در قرآن، پاسخ به این سوالات👆همانند بسیار مسائل ریز دیگر نیست؛{مثل تعداد رکعتهای نماز} 🔳 پاسخ را در احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام میابیم: أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) : أَنَّهُ الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ امام باقر (علیه السلام) منظور از زدن در آیه، زدن با چوب مسواک است 📚 مجمع البيان، ج ٣، ص ٨٠ ✍🏼 توضیح علما : ..فَإِذَا كَانَ مِنَ الْمَرْأَةِ فَهُوَ أَنْ لَا تُطِيعَهُ فِي فِرَاشِهِ وَ هُوَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَ‌ فَالْهَجْرُ أَنْ يُحَوِّلَ إِلَيْهَا ظَهْرَهُ وَ 👈🏽 الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ وَ 👈🏾 غَيْرِهِ ضَرْباً رَفِيقاً .. پس هرگاه نُشوز از جانب زن شد و در بَستر از اطاعت مرد امتناع ورزيد اين همانست كه خداوند عزّ و جل فرموده: و آن زنانى كه می ترسيد از اينكه نافرمانى كنند پس پندشان دهيد، و از آنها دورى گزينيد در بستر و همخوابگى از آنها دوری کنید، و سپس بزنيدشان پس اگر زن از همسرش كناره گيری كرد، در رختخواب به او پشت كند، {اگر اولی اثر نداشت} 👈🏽 با چوب يا شبيه آن بزند. 👈🏾 البته حالت زدن با و باشد. 📚روضه المتقین، ج ٩، ص ١٣٣ 2⃣ ملاحظه میفرمایید👆که مقصود از کلمهٔ ، تنبیه بدنی به معنای مُصْطَلح امروزی نیست. بلکه تنبیه ویژه‌ای است که بیشتر تأثیر و می‌گذارد، بدون هیچگونه درد و آسیب بدنی این کار در حقیقت نوعی ضربه عاطفی به زن است که شدتش از دوری کردن در بستر، کمی بیشتر است 3⃣ مصداقِ ، جلوگیری از بهره وری جنسی است ✔️ عدم انجام دادن کارهای خانه، { مثل جارو کردن، آشپزی} و اختلافات مشابه مصداق نیست. 4⃣ زن و مرد نسبت به یکدیگر، حق و 👈🏾 دارند. ✔️هیچ تکلیفی در دنیا بدون نیست. ✔️حال اگر زنی بی دلیل از همسرش فاصله بگیرید، تَمکین نکند باید چه کرد؟! ⁉️ تحویل مقام قضایی داد؟! که همانند مردان برای آنها مجازات زندان باشد! یا که تا ابد نباید هیچ واکنشی نشان داد؟! مخالفین چه پاسخی دارند؟ 5⃣ خشونت علیه زنان خلافِ آموزه دینی است، و پیامبر (صلی الله علیه واله) از این عمل زشت همواره اعتراض می کردند.👇 شَرِّ رِجَالِكُمْ.. الضَّارِبَ أَهْلَهُ وَ عَبْدَهُ الْبَخِيلَ الْمُلْجِئَ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهُ.. بدترین مردان کسی است که و خدمتکارش را بزند، بُخل بوَرزد، خانواده اش را به اميد ديگران رها کند.. 📚ملاذ الأخيار، ج ١٢، ص ٣٢٢ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲
🌷🌷 🌹بعد از شهادت🌹 تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.😕 بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.😌 به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙 قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف .😯💪🏻 ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.😏😤 پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"😯 میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭 😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم.😈🔫 داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.☹️ داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"😫 هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."😮 اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد.😥 توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭🙏🏻 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.😮 خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😌😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر .😶 از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.😌 وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . راقعا به استراحت نیاز داشتم😥 فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."😇 من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم.😓 تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی?"😢 نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭😫 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭😢 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."😌💝 وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"♥️😭 . . . ....🌹