eitaa logo
حرم
2.3هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
567 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💎😄💎 اميدوارم پيغمبر صلّی الله علیه و آله هم هنگام مُردن، ما را خوشحال کند و نظر لطفش را به ما بيندازد مرحوم آیت الله تولاّیی در سخنرانی خود در شام میلاد رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مسجد النّبیّ قزوین در سال 1382 قمری می فرمود: ابولهب يک کنيز زرخريدی به نام «ثُوَيْبه» داشت. مثل امروزي(روز 17 ربیع الأوّل)، ثويبه پيش ابولهب آمد. گفت: آقا! آقا! چشمت روشن! بشارت باد! ابولهب گفت: چه شده؟ گفت: بچه برادرت عبدالله، امروز متولد شده است. حضرت عبدالله علیه السلام، برادر ابولهب است. هنگامي كه حضرت عبدالله به مدينه تشريف بردند كه از قوم و خويشانشان خبر بگيرند، همان جا رحلت کردند. حضرت خاتم الانبياء صلّی الله علیه و آله در حالي كه پدرشان رحلت كرده بودند، به دنيا تشريف آوردند. اين بود که عموهاي حضرت، از جمله ابولهب، چشم به راه بودند. ثويبه امروز آمد و گفت: آقا! آقا! بشارت! چشم شما روشن! بچه برادرت عبدالله، به دنيا آمد. ابولهب خوشحال شد. گفت: به خاطر اين مژده‌ اي که به من دادي، تو را آزاد کردم! برو. بعد هم همين ثويبه، يک مقداري شير به پيغمبر صلّی الله علیه و آله داد. جناب عباس، برادر ابولهب، عموي پيغمبر صلّی الله علیه و آله و پدر بني‌العباس، مدتي بعد از مرگ ابولهب، خواب او را ديد. گفت: داداش! احوالت چطوره؟ ابولهب گفت: من در جهنّم هستم و در آتش مي ‌سوزم؛ امّا شب ‌هاي دوشنبه که مي‌‌ شود، به پاسِ اين خوشحالي که در روز ولادتِ پسرِ برادرم عبدالله، پيدا کردم و ثويبه را آزاد کردم، به پاس آن خوشحالي و آن جايزه ‌اي که دادم، هر شب دوشنبه، آتش از من برداشته مي ‌شود و از بين اين دو تا انگشتم يک آب گوارايِ خنک و شيريني ظاهر مي ‌شود و مي ‌نوشم؛ براي اين که در شب ولادت او، من خوشحال شدم و کنيزم را آزاد کردم. يکي از علماي عامه مي ‌گويد: وقتي بنا شود ابولهب کافر که در قرآن خدا نفرين کرده است: تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ، به واسطه خوشحالي در ولادت پيغمبر صلّی الله علیه و آله و بذل مال کردن، خدا در دوزخ او را هر شب دوشنبه راحت بدارد، آيا مسلماناني که در شب ولادت پيغمبر صلّی الله علیه و آله خوشحالي مي ‌کنند و بذل مال خواهند کرد، خدا با آن ‌ها چه مي ‌کند؟ زهي سعادت شما مؤسّسين مجلس که ديشب، هم خوشحال بوديد و هم ديگران را خوشحال کرديد و هم بذل مال فرموديد. خدايا به حقّ پيغمبر صلّی الله علیه و آله ، به مؤسّسين و مستمعين، به علما و روحانيين، سرور و نشاط بي‌‌پايان در اين دنيا عطا بفرما. اين خوشحالي ديشب شما به ولادت پيغمبر صلّی الله علیه و آله يک اثري دارد. اميدوارم پيغمبر صلّی الله علیه و آله هم هنگام مُردن، ما را خوشحال کند و نظر لطفش را به ما بيندازد. بگويد: عزرائيل! اين‌‌ ها آن ‌هايي بودند که شب هفدهم ربيع چراغان کردند، شيريني دادند، جشن گرفتند. به برکات اين پيغمبر صلّی الله علیه و آله اميدواريم لحظه مُردن در راحتي باشيم. (سخنرانی های مسجد النّبیّ قزوین، سال 1382 قمری، شب 18 ربیع الاول) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👊هرگاه سوره تبّت را خواندید، ابولهب را لعنت کنید عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا قَرَأْتُمْ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ، فَادْعُوا عَلَى أَبِي لَهَبٍ، فَإِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِالنَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله، وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. (وسائل الشيعة، ج‏6، ص73 به نقل از ثواب الاعمال) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگاه سوره تبّت را خواندید، ابولهب را لعنت کنید، زیرا او از کسانی بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و آورده او از جانب خدا را تکذیب نمود. ✅ پس سوره تبّت را همین الان بخوانید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏.  تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ (1)  ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ (2)  سَيَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4) في‏ جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5) و بگویید: «اللهم العن أبالَهَب» ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣🌺🗣 سلام و صلوات بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله، منقول از حضرت رضا علیه السلام «السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ عَبَدْتَهُ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ، فَجَزَاكَ اللهُ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد». (کامل الزّیارات، ص18) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
ذکر درخواست پاداش برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت است که هرکس هر روز چنین بگوید: «جَزَى اللهُ مُحَمَّداً صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَنَّا مَا هُوَ أَهْلُهُ» خداوند هفتاد کاتب را می‌گمارد تا برای او تا روز قیامت حسنات بنویسند. (بحار الأنوار، ج‏87، ص7به نقل از مصباح کفعمی) «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣💎❤️ صلوات بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله به نقل از حضرت عسکری علیه السلام این صلوات را به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام به روح رسول خدا صلّی الله علیه و آله تقدیم نماییم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالَاتِكَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلَالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ أَدَّى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا صَدَقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ، وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ، وَ كَشَفْتَ بِهِ الْعَمَاءَ، وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ، وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلَاءِ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ، وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلَادَ، وَ قَصَمْتَ بِهِ الجَبَابِرَةَ، وَ أَهْلَكْتَ بِهِ الْفَرَاعِنَةَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَضْعَفْتَ‏ بِهِ الْأَمْوَالَ، وَ حَذَّرْتَ بِهِ مِنَ الْأَهْوَالِ، وَ كَسَّرْتَ بِهِ الْأَصْنَامَ، وَ رَحِمْتَ بِهِ الْأَنَامَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الْأَدْيَانِ، وَ أَعْزَزْتَ بِهِ الْإِيمَانَ، وَ تَبَّرْتَ بِهِ الْأَوْثَانَ، وَ عَصَمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرَامَ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ، وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.» (بحارالأنوار، ج94، ص73-74 به نقل از جمال الاسبوع) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌺🙏🗣دو رکعت «نماز هدیّه» به رسول خدا صلّی الله علیه و آله به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع، از یکی از معصومین علیهم السلام روایت می کند که فرمود: کسی که ثواب نماز خود را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، و امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء بعد از او علیهم السلام قرار دهد، خداوند ثواب نماز او را بسیار بسیار می گرداند تا نفسش قطع شود. در آن حال(یعنی قبل از جان دادن) به او می گویند: ای فلانی، الطاف تو و هدیه تو به ما، هم اکنون برای تو مفید خواهد بود. امروز، روز جبران کردن و پاداش دادن به توست. دلت خوش و چشمت روشن باد برای آنچه خداوند برای تو آماده نموده است، و گوارایت باد آنچه به آن رسیدی. راوی سؤال می کند: انسان چگونه می تواند، نمازش را هدیه نماید؟ حضرت می فرمایند: نیّت کند که ثواب نمازش را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله قرار دهد، و اگر امکان داشت علاوه بر 50 رکعت نماز(یعنی نمازهای واجب و نافله آنها)، حتی اگر یک نماز دو رکعتی هم باشد، بخواند و هر روز به یکی از این بزرگواران هدیه نماید. طریقه خواندن این نماز 2 رکعتی بدین گونه است: هر دو رکعت این نماز را با یک یا سه یا هفت تکبیر شروع کن. در همه رکوع ها و سجده ها، بعد از ذکر تسبیح، سه بار بگو: «صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ» و بعد از سلام نماز چنین بگو: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْكَ السَّلَامُ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ، وَ أَبْلِغْهُمْ مِنِّي أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَامِ. اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ الرَّكَعَاتِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلَى عَبْدِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهَا مِنِّي وَ أَبْلِغْهُ إِيَّاهَا عَنِّي، وَ أَثِبْنِي عَلَيْهَا أَفْضَلَ أَمَلِي وَ رَجَائِي فِيكَ وَ فِي نَبِيِّكَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ وَصِيِّ نَبِيِّكَ وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ،‏ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سِبْطَيْ نَبِيِّكَ، وَ أَوْلِيَائِكَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ علیهمُ السّلام، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِين!»‏ (جمال الأسبوع، ص16-17) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5926791423776001129.pdf
417.6K
اعمال روز 17 ربیع الأول «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) ♨️کودکی پیامبر صلی الله علیه وآله 👌 بسیار شنیدنی 🎤مقام معظم رهبری 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐عرش چراغونیه 💐فرش غزل خونیه 🎤 👏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐دوباره صحن چشای عاشق 💐شده دریایی دریایی دریایی 🎤 👏 🌷مرجع
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 💐همه میدونن کارت شده دلبری 💐دل همه دنیارو داری میبری 🎤 👏 👌فوق زیبا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐خورشید مکه اومد 💐ماه مدینه سر زد 🎤 👏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐کسی که دیگر خود خدا هم نیافریند مثال او را 💐چو من حقیری کجا تواند بیان نماید وصال او را 🎤حاج 👏
❤️💚 گرچه از لطف پدر وارِ علی سرشارم هرچه دارم ز غلامی محمد دارم (ص) 🌺 (ع)🌺 ✨🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐باران که میبارد دلم 💐سر مست غوغا میشود 🎤 👏 👌بسیار زیبا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐اوف بر زمین بگوید اگر اوف به آمنه 💐چشم زمان زمان توقف به آمنه 🎤حاج 👏 👌بسیار دلنشین
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰دعاها و اعمالی برای افزایش و ایجاد محبت بین زن و شوهر 🎤حجت الاسلام سهرابی @haram110
* 💞﷽💞 💔 : خاطره 🌼 (سه  ماه بعد_امام زاده صالح) -خبرها حاکی از اینه که  شما یه بستنی از من طلب داری +با یه بستنی سر و ته همه چی رو هم نیار لطفا! باید سور درست وحسابی بدی -سمعا و طاعتا بانو، گوسفند جلو پات قربونی کنم خوبه؟ +همون گوسفندی که شب عروسی جلو پام قربونی کردی بسه -چقدر خندیدیم اون شب بندِ گوسفنده باز شد پرید تو بغل تو....یه جیغی زدی که کل محل ریختن جلو در خونه... +هه هه، خندیدیم یا فقط تو خندیدی؟ من هنوزم فکر میکنم خودت از قصد گوسفنده رو هل دادی طرفم، جلو همه آروم و دسته گلی می مونی شیطونیاتو گذاشتی واسه من... -دهه باز همه کاسه کوزه ها تو سر کچل من شکست که! همه دیدن دایی سپهر... +باشه کچل تقصیر تو نیست...چی شد؟ -ها؟ +تو فکر باباتی؟ -آره...موندم چی بگم بهش +میگم بابا چون خودش تو سپاهه اصرار داشت... -نه اصلا! من خودم گفته بودم میخوام پاسدار باشم اما  وقتی این ور  با درخواستم موافقت شد... +پس دلیل مخالفتش چیه؟ -آخه.... +چیز دیگه ای هست که.... -ولش کن بریم بستنی؟ + پس بستنیم ولش تو این سرما - کدوم سرما تازه اول زمستونه، سوارشو بریم +حالا کالسکه سیندرلارو کجا پارک کردی؟ -تشریف داشته باشین بیارم خدمت تون، در ضمن سیندرلا قدِ ناخن کوچیکه عروس خانمِ منکه نمیرسه +اونکه صد البته ولی تا پای موتور باهات میام  هوا خوبه دوست دارم قدم بزنیم -آره هوا عجیب سه نفره ست بیچاره دونفره ها +چیه؟ از حالا ادعای بچه نکن برا من! بهت گفته باشم....اون ...موتورت نیست؟ -ای بابا ....صبرکن سرکار.... محمد دقایقی بعد با لبخندی بر لب نزدیک حلما آمد. حلما با عجله پرسید: چی شد؟ یه چیزی گفتی که نبردن موتورو؟ محمد خنده ی مردانه ای کرد و گفت: -آره گفتم تازه دامادم لطف کنید رحم کنید موتورمو نبرید پارکینیگ اونم یه شوکولات ازم گرفت و گفت مبارکه فردا بیا پارکینیگ جریمه اتم قبلش پرداخت کرده باشی! +موتورتو بردن شوکولات منو چرا دادی رفت!؟ -خدا از بس دوستت داره تا گفتی قدم بزنیم یه چی شد که تا خونه قدم بزنیم +اِ...اگه میدونستم دعاهام اینقدر زود اجابت میشه از خدا میخواستم شوهرم آدم بشه -اگه شوهرت آدم بود که تو رو انتخاب نمیکرد که....یعنی از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر، ملائک با ملائک کنند پرواز +امشب اینقدر بامزه بازی درنیار یه بستنی خواستی بدیا -کیم بستنی از سوپری سر راهمون قبوله؟ +یعنی تو استاد به دست آوردن چیزای خوب با کمترین هزینه ممکنی...گوشیت از جیبت داره زنگ میخوره محمد همانطور که خیره ی  حلما بود تلفنش را از جیب شلوارش بیرون آورد و جواب داد: +الو بابا سلام -گیرم علیک سلام +قهری مثلا؟ -این چه کاریه کردی؟ مگه همون هفته پیش که مطرح کردی بهت نگفتم مخالف رفتنت... +آره بابا هفته پیش گفتی اما یه عمره داری بهم میگی هرجا که باشی  لباس خدمت فرق نمیکنه ... -برای همین میگم همون تدریس دانشگاهو ادامه بده تو انگار اصلا وضعو نمی بینی؟ +چه وضعی بابا؟ -برو خونه بزن شبکه خبر تا بفهمی به قلم : سین.کاف.غین
* 💞﷽💞 💔 : ترور 💣  ساعت ۸:۲۰صبح امروز در میدان کتابی خیابان گل نبی با انفجار بمب مغناطیسی به شهادت رسید. مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی سایت هسته ای نطنز، فارغ التحصیل رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود. پیش از این سه دانشمند هسته ای کشورمان به دست عوامل موساد به شهادت رسیدند البته هنوز از عامل یا عاملین ترور این دانشمند جوان هسته ای کشورمان  خبری در دست نیست... محمد تلوزیون را خاموش کرد و روبه حلما گفت: - بابام به تو هم پیام داد بزنی شبکه خبر؟....عجب از دست بابا...حالا چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ +میخوام بدونم ربط این ترورا به استخدامت تو دانشگاه چیه؟ چرا بابا مخالفه ها؟ محمد راستشو بگو -بابا فقط نگرانه +خب چرا؟ -چون...چونکه این بستنی شیرینی استخدامم تو دانشگاه نیست +شوخیت گرفته نصفه شبی؟ درست و حسابی بگو ببینم چی شده -میگم ولی قول بده آروم باشی +بگو دیگه -قول؟ +قول -جونِ محمد +قسم نده بگو دیگه -با درخواستم برای استخدام تو سازمان انرژی اتمی کشور موافقت شده +آها پس همچین هوای خدمت به وطن زده به سرت که اینجوری نور بالا میزنی -ناراحت نشدی؟ +ناراحت چرا؟ توکه  تازه عروس نیاوردی خونه، همش ۲۵ سالت که نیست منم که آرزو داشتم عکس قاب شده اتو سراسر شهر ببینم روحم تازه بشه... -آرومتر حلما جان همسایه ها صداتو میشنون +خیلی خب...گوش کن محمد من نمیذارم بری همین -حلما جان...سادات جانم...حلما... یه دقیقه گوش کن... محمد بلند شد و دنبال حلما در خانه راه افتاد: -بذار یه چیزی بگم بهت بعد هرچی خواستی بگو +مثل بچه ها دنبالم راه افتادی که چی؟ نمیخوام حرف بزنی -دقیقا داری کاری رو میکنی که دشمن میخواد حلما ایستاد برگشت و نگاه لبریز اشکش مهمان مردمک چشمان محمد شد. محمد دستان حلما را گرفت و آهسته گفت: -دشمن هم میخواد ما بترسیم و جابزنیم پیشرفت نکنیم تا همیشه محتاجش باشیم همیشه زیر استعمارش باشیم +گوربابای دشمن...چرا همیشه وقت گذشت و فداکاری برای این آب و خاک که میشه چشما سمت خانواده شهدا میچرخه؟ -تو چرا اینجوری شدی امشب؟ حلما جان مگه خودت نبودی که میگفتی دوست دارم تو لباس افتخار پاسداری ببینمت گفتی آرزومه باهم ... +من غلط کردم. اون موقع فکر کردم میتونم ازت بگذرم اما حالا نمیتونم ...از عشقم بگذرم بخاطر چی؟ بخاطر این مردم؟ این آدمایی که درو باز کنی وضعشونو تو کوچه و خیابون ببینی انگار هیچ آرزویی ندارن جز .... -بسه حلما صورتت داره کبود میشه داری به خودت سخت میگیری حالا چون چندتا از دانشمندامونو ترور کردن هرکی رفت... +هرکی که نمیره نخبه هایی مثل تو که به قول خودت دعوت نامه کشورای خارجی رو رد میکنن که مواجب بگیر و خدمتکار بیگانه و دشمنای کشورشون نشن می مونن که موساد در خونه تق بزنه مخشون بپاشه کف آسفالت زن و بچه شونم تا آخر عمر غصه بخورن بعلاوه فحش های رنگارنگ از همین مردمی که بخاطر آزادی و پیشرفتشون  خون دادن! -اصلا ولش کن درموردش حرف نزنیم بیا دست و صورتتو بش... +نمیخوام تو صورتمو بشوری مگه بچه ام ...ولم کن میخوام گریه کنم به قلم؛ سین.کاف.غین
* 💞﷽💞 💔 : بخاطر آنها🌿🌼 با صوت قشنگ قرآن خواندن محمد، بیدار شد. از اتاق بیرون آمد و تماشایش کرد که زیر نور کم سوی آپاژور، آهسته و با لحن دلنشینی قرآن میخواند. محمد که متوجه حضور حلما شد، سرش را بالا آورد. بلند شد و او را آورد کنار خودش روی مبل نشاند. حلما طوری که انگار چیزی از صحبت های دیشب بخاطر ندارد، پرسید: اذانو گفتن؟ محمد لبخندی زد و جواب داد: -نه هنوز...ده دقیقه ای مونده...ام....امروز حال داری باهام یه جا سربزنیم؟ +موتورتو ک... -ماشین بابامو میگیرم حالا میای؟ +کجا؟ -بریم میبینی +با تو باشم هرجا باشه -قربانت +نگو اینجور، زنده باشی (ساعت ۱۱:۲۷- بیمارستان تخصصی کودکان) +چرا منو آوردی اینجا حالم بد میشه -میخوام یکی رو ببینی +کی؟ -بیا فضای داخلی بیمارستان با بقیه بیمارستانهایی که حلما تا آن موقع دیده بود، فرق داشت. دیوارهایش نقاشی شده و رنگارنگ بودند. کنار تخت های کوچک عروسک های قد ونیم قد به چشم میخورد. بوی مواد ضدعفونی کننده و الکل هم کمتر به مشام میرسید ولی...صدای سرفه های مداوم از گلو های نازک بچه ها گوش را چون خاطر انسان می آزرد. کمی که جلو رفتند محمد با پرستار بخش صحبتی کرد و بعد رو به حلما گفت: اون درِ سمت راست راهرو رو میبینی؟ حلما بهت زده و غمگین پاسخ داد: +آره -هلش بده و برو داخل با کمک پرستار لباس مخصوص بپوش و برو پشت شیشه کسی اونجاست که میخوام ببینیش. حلما بعد از مکث کوتاهی با قدم هایی مردد به طرف در رفت. بعد از تعویض لباس ها و پوشیدن پاپوش های مخصوص، رفت ایستاد پشت شیشه مراقبت های ویژه، پرستار داخل اتاق شد و پرده سبز رنگ را از جلوی شیشه کنار زد. یک نوزاد شش،هفت ماهه در دستگاه زیر ماسک اکسیژن بود. به سرش سِتِ سِرُم وصل کرده بودند و سینه کوچکش آرام بالا و پایین میرفت. یکدفعه یک دختربچه سه، چهار ساله دست حلما را کشید و گفت: اون داداشمه اسمش آرشه، میای اتاق منم ببینی خاله؟ حلما مات چشم های گود افتاده و بی مژه دخترک بود. بی اختیار به سر بی مویش هم نگاهی انداخت و با بغض گفت: اتاقت کجاست؟ دخترک با خوشحالی دست حلما را دنبال خودش کشید و شروع به دویدن کرد. آنها از راهرو مقابل چشمان سرپرستار و محمد عبور کردند و به اتاق صورتی رنگی رسیدند که چهار تخت کوچک درونش قرارداده شده بود. دخترک دست حلما را سمت اولین تخت کشید و خرس کوچک پارچه ای را از زیر تخت بلند کرد و گفت: ×اینو مامانم برام خریده من خیلی دوستش دارم ولی خانم پرستار میگه برای نفسم ضرر داره و باید بندازمش دور، ولی من قایمش میکنم و هر شب به جای صورت مامانم بوسش میکنم ببین... و خرس را بغل کرد و نفس عمیقی کشید انگار آغوش مادرش را گم کرده باشد، شروع به بوسیدن عروسکش کرد بعد عروسک را سمت حلما گرفت و گفت: ×بوی مامانمو میده +داره از بینیت خون میاد...خیلی...زیاد....خانم پرستار... پرستار ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم؛ سین.کاف.غین
* 💞﷽💞 💔 : حقیقت🌼 -چرا چیزی نمیگی +نمیدونم چی بگم -تو فقط چند دقیقه از زندگی بچه های سرطانی رو دیدی + خدا میدونه با اون جسم نحیفشون چطور این همه دردو تحمل میکنن -میخوای کمکشون کنی؟ +به اون بچه ها؟ ولی منکه کاری ازم برنمیاد حتی اگه بخواییم برای هزینه دارو و درمانشون کمک کنیم مگه چند نفرو میتونیم... -حلما جان +جانم -اصرار من برای رفتن به سازمان انرژی اتمی یه دلیل مهمش همین تحقیقات داروییه. هرچی زودتر به نتیجه برسیم بچه های بیشتری از مرگ و درد نجات پیدا میکنن حلما همانطور که روی نیمکت های محوطه نشسته بودند، سرش را به شانه محمد تکیه داد و با خودش فکر کرد که چقدر عاشق اوست! همان موقع موبایل حلما زنگ خورد. سرش را بلند کرد و تلفنش را جواب داد: +سلام مامان ×سلام عزیزدلم پس چرا نمیایید؟ +وای مامان یادم رفت به محمد بگم ناهار دعوتیم ×خب گوشی رو بده خودم بهش میگم الان +نه خب الان بریم خونه فعلا... ×میگم گوشی رو بده دوکلام با دامادم حرف بزنم +با...شه خداحافظ محمد گوشی را گرفت و شروع به احوال پرسی کرد: -سلام مامان خوبی؟ میلاد جان خوبه؟ ×سلام پسرم، الحمدلله میلادم سلام میرسونه...مادرجون پاشید بیایید خونه ما ناهار دعوتید -جدی؟ آخه...مزاحم نباشیم ×پاشو بیا دختر لوس منم بردار بیار کارتون دارم -خیر باشه، چشم ×چشمت روشن پسرم پس منتظرم...خداحافظ -یا علی حلما اخمی کرد و گفت: +چرا قبول کردی؟ محمد تلفن حلما را دستش داد و درحالی که بلند میشد گفت: مامانت گفت کارمون داره، احضار شدیم دیگه پاشو ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم؛ سین.کاف.غین
🟥 تازیانهٔ عُمَر ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🔖 در قسمت اول (اینجا) درباره کارکرد درّه و تازیانهٔ معروف خلیفه دوم در پیشبرد اهدافش مطالبی ذکر شد! و گوشه‌هایی از سیاست خشن و تنبیهی او که نه ملتزم به شرع بود و نه عقل بیان گردید؛ اینکه به مواردی دیگر می‌پردازیم: - در مورد دیگری کنیزی که لباس نو پوشیده بود از بد حادثه با وزیدن باد چادر روی کنیز کنار رفت و لباس نوی زیرین پدیدار گشت، تازیانه عمر کنیز را دنبال نمود تا تأدیبش کند! و صاحب کنیز که وسط پریده بود تا کنیز بینوا را نجات دهد نیز ضربه‌ای نوش جان کرده بود! - دیگری نقل میکند که زمانی که پسر بچه‌ای بیش نبوده، گیسویی برای خود گذاشته بود و در کوچه و بازار می‌گشته ، ناگهان عمر را شلاق به دست می‌بیند: «فبصر بی عمر بن خطاب و معه دره» و واکنش طبیعی فرار است، خلیفه به دنبال کودک می‌دود و زلف بلند فرد فراری را گرفته ، وی را به هوا بلند می‌کند، خوشبختانه این بار کودک قسم یاد می‌کند که دیگر مرتکب چنین جرمی نشود و از تازیانه خوردن در امان می‌ماند! - خنده‌دار آنکه در موردی دو مرد ، پسر نوجوانی را فرزند خود می‌دانستند، به خلیفه مراجعه کردند تا پدر واقعی پسر مشخص شود، خلیفه قیافه شناسی را طلب کرد ، چهره‌شناس با نگاه در صورت بچه گفت که این پسر به هر دوی مدعیان شبیه است ، در مدارک آمده است که پس از اظهار نظر کارشناس، هر سه با تازیانه کتک خوردند! تا چهره‌شناس و دو مدعی از قضاوت بی‌مانند خلیفه انگشت تحیر به دندان بگزند. - به این ترتیب اگر کسی هر کاری انجام بدهد و حتی در مسجد از خدا طلب روزی می‌کرد باید شلاق بخورد! - یا اگر فردی به دنبال صاحب مال گم شده‌ای که پیدا کرده بود بگردد، به جرم ریاکاری تازیانه جزایش است.... ✖️البته در جایی که تازیانه نبود رفتار خشن و ناگهانی خلیفه به طرق دیگری هم قابل اِعمال بود، - می‌گویند مردی نزد عمر یک نفَس عمیق و ناکهانی کشید و همین باعث شد که عمر با مشت و لگد او را بنوازد! - به تصریح برخی از علمای اهل تسنن اینها برای ادب کردن مؤمنان توسط خلیفه بود تا با این روش یاد بگیرند در جای مناسب‌تری نفس عمیق بکشند! - عمر حتی برخی سیاست‌های پیچیده را نیز با کمک شلاق به نزدیکان خلافت تفهیم می‌کرد! - برای مثال سعد بن ابی وقاص از آن رو که برای خلیفه در کوچه و بازار بلند نمی‌شد کتک خورد. البته علت اصلی این کار به احتمال زیاد صدور احکامی از سوی سعد بن ابی وقاص بود که با رأی فقهی خلیفه نمی‌خواند! - از سوی دیگر عبدالله بن مسعود که آراء عجیب خلیفه را تأیید می‌کرد مورد حمایت قرار می‌گرفت ، در موردی فردی که با عبدالله بن مسعود در نحوهٔ پوشش بگو‌ مگو کرده بود در مواجهه با خلیفه تازیانه خورده بود که «أ ترد علی ابن مسعود؟» «با زادهٔ مسعود مخالفت می‌کنی؟!» - در همین باب وی با دیدن اُبی بن کعب که مردم به جهت یادگیری و کسب علم دورش جمع شده بودند به سمت آنان حمله ور شد و ابی بن کعب را با تازیانه نواخت و اعلام کرد که چنین گردهمایی‌هایی چون باعث «غرور معلم و ذلت شاگرد است» چوبی دو سر طلاست که باید جلویش گرفته شود! البته روشن است که کسب علم معنایش می‌توانست مراجعه به عالم واقعی دین که همانا در کنار مسجد منزل داشت و نامش «علی بن ابی طالب» بود منتهی شود ، این همان کاری بود که خلیفه دوم به شدت از آن می‌ترسید، فراموش نشود که همین ابی بن کعب در نهایت جانش را بر سر همین روشنگری‌ها باخت. - عمر که اصرار داشت ، برخی احکام همانند بسیاری از سنت های اسلامی باید تغییر بنیادی کند، بعضاً با مخالفت برخی از صحابه که صد البته از لحاظ فکری با او در یک گروه بودند مواجه می‌شد. این مخالفت‌ها با تازیانه جواب داده میشد و البته دلیل ظاهری آن می‌توانست بلند نشدن برای خلیفه و یا هر دلیل دیگری باشد.! - کما این که و بسیاری از هم مسلکان خلیفه به جرم نقل احادیث ساده ، کتک می‌خوردند تا کسانی که هوس نقل احادیث در فضل امیرمؤمنان علیه‌السلام به سرشان می‌زد، حساب کار خود را بکنند . بدین گونه سیاست‌های مهم خلافت نیز به کمک دره و تازیانه شکل می‌گرفت و مردمان را با نوع جدیدی از خلافت اسلامی آشنا می‌کرد.. چندان دور از تعجب نیست که این وضعیت برای اقشار ضعیف جامعه به مراتب سخت‌تر اعمال شود. به این مطلب در قسمت سوم خواهیم پرداخت! ✅🔚✅ عمر بن خطاب سیاستمداری است که پایه‌گذار حکومتی دیکتاتوری بود که تاریخ جهان و اسلام را به اعمالش شرمنده خویش ساخت!
🟥 تازیانهٔ عُمَر (پایانی) ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🔖 در قسمت اول و دوم (اینجا و اینجا) درباره کارکرد درّه و تازیانهٔ معروف خلیفه دوم در پیشبرد اهدافِ حکومتی او‌ مطالبی ذکر شد! سیاست‌هایی با تبعیض شدید ، بیمارگونه و نژاد پرستانه! اینکه به مواردی دیگر می‌پردازیم: - کنیزکان در کوچه و مسجد حق پوشانیدن سر خود را نداشتند و نباید شلوار آنان پایشان را می‌پوشانید تا معلوم شود که کنیز هستند در غیر این صورت شلاق خلیفه سر و بدنشان را نوازش می‌کرد - بردگان و غلامانی که هوس ازدواج با صاحبشان که زن بود به سرشان می‌زد ، علاوه بر تازیانهٔ خلیفه باید خود را برای تبعید و فروش به عنوان برده در تبعیدگاه آماده می‌کردند. - زنی هم که جرأت کرده بود با غلام خود ازدواج کند، جرمی را در مکتب خلیفه انجام می‌داد که مستحق شلاق بود ، چرا که بردگان و کنیزکان نباید با اربابان خود «اعراب» به صورت زن و شوهر دائم وصلت می‌کردند و باید همان کنیز یا برده باقی می‌ماندند. - آنان حتی در صورت مسلمان شدن نیز از بیت‌المال بهره‌ای نداشتند ، تبعیض شدید طبقاتی که عمر بن خطاب مبدع آن بود و بعضاً به مذاق حکام و والیان خوش می‌آمد، تمام تاریخ مسلمانان را تحت الشعاع قرار داد و دیدگاه های شعوبی گری را در طول تاریخ سیراب کرد. - به دستور خلیفه کنیزان حتی به هنگام جماعت نیز حق پوشاندن سر خود را نداشتند و البته وضع پوششی کنیزکان خود خلیفه در خانه به مراتب تأسف بارتر بود! - بدتر آنکه خلیفه دوم صاحبان کنیزان را نیز مورد ضرب و شتم قرار می‌داد که چرا کنیز خود را پوشانیده‌اند ، در این میان تکلیف کنیزانی که دنبال حیا و پوشانیدن خود بودند روشن است! - این رفتار او آنچنان بود که برخی از مردم از شدت ترس از خود بیخود می‌شدند، در موردی حجامت کننده عمر بن خطاب که مردی تنومند بود، از ترس خلیفه خود را نجس کرد ، چرا که خلیفه ناگهان سرفه کرده و سینه خود را صاف نموده بود! ✖️با همه این احوال برخی شیفتگان خلیفه ادعا کرده‌اند که تازیانه عمر دمپایی رسول خداست! و هر کس به تازیانه عمر نوازش شود دیگر آن گناه را مرتکب نمی‌شود! البته در بسیاری از موارد منظور از گناه تازیانه خوردگان روشن نیست و این مدعیان باید توجیه قابل قبول تری برای این ماجرا بتراشند! 🔻 چنین شد که کسانی گفتند : - مردمان چشم بر زمین می‌دوختند و نمی‌توانستند از ترس سرشان را در برابر او بلند کنند - از او نفرت داشتند - و از وی بدشان می‌آمد... ✅🔚✅ آری! تازیانه خلیفه نه به شرع ملتزم بود و نه به عقل و شلاق وی ضرب المثلی در تاریخ شد که «تازیانهٔ عمر از شمشیر حجاج تیزتر و برنده‌تر است = كانَت درّة عمر أهيب من سيف الحَجاج» تازیانه ای که وسیله‌ای بسیار کارآمد در زمینه تثبیت سیاست‌های او و پایه ریزی خلافتش بود، خلافتی که با مضروب کردن و به شهادت رسانیدن دخت پیامبر پی‌ریزی شد! 🔖 عمَر پوپولیستی است که سیاست ، بازیچهٔ اوست و دین ، دستمایهٔ تحمیق و تحقیر توده‌ها برای او! ....هر فردی که بدون تعصب منابع تاریخی خود اهل تسنن را برای شناسایی نحوه حکمرانی عمر بن خطاب بدون درگیر شدن در بوق و کرنای زاهد شماری، معصوم انگاری و تقدس نمایی‌های تاریخ نویسان جیره خوار سلاطین اموی و عباسی مطالعه کند، روحیات او را در خواهد یافت و‌ اذعان خواهد نمود که شیوه حکومتداری ابن خطاب ، همان راه ایلخانان و مغولانی است که به جای دین الهی ، یاسای چنگیزخانی را بر سرزمین های خود حاکم کردند!!
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ❣ ﷽❣ 🌷 💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚 💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از : ( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله ) 1⃣ 2⃣ ( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر ) 3⃣ 4⃣ سفارش شده : اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . .. 5⃣ در حق مومنان 6⃣ در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء. 7⃣ : دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود: 🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود: 🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود: 🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ 8⃣ (دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.) 🌹 التماس دعای فرج 〰〰〰〰〰〰〰〰 📿 ! ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @haram110 ❤️کانال حرم ❤️ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 ✅ دعای کمیل امیرالمؤمنین علیه‌السلام 🎤 عباسی -