eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 دوشنبه 🔹 ۴ تیر / سرطان ۱۴۰۳ 🔹 ۱۷ ذی الحجه ۱۴۴۵ 🔹 ۲۴ ژوئن ۲۰۲۴ 💠 مناسبت‌های دینی 🌴 امام حسین علیه‌السلام در منزل نهم «اجفُر» 🌓 امروز قمر در «برج دلو» است. ✔️ مناسب برای امور زیر است: امور ازدواجی امور تجاری امور زراعی امور مربوط به حرز امور مشارکتی بنایی ختنه نوزاد نام گذاری نوزاد قرارداد مضاربه دیدار با مسئولین رفتن به خانه نو معامله خانه امور حفاری 🌎🔭👀 🚘 مسافرت کراهت دارد. 👶 زایمان نوزاد در کلیه امور خوشبختی دارد. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب دوشنبه) فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد. 🌎🔭👀 💇‍♂ اصلاح سر و صورت میانه است. 🩸 حجامت، خون‌دادن موجب صحت می‌شود. 🔵 ناخن گرفتن روز مناسب و دارای برکات خوبی است از جمله قاری و حافظ قرآن گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسب و موجب برکت می‌شود. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ۱۷ سوره مبارکه « اسراء» است. ﴿﷽ وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح﴾ کاری که باعث آزردگی و ناراحتی خواب‌بیننده باشد، پیش آید ولی عاقبت بخیر شود. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز دوشنبه «یا قاضی الحاجات» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه «یا لطیف»، موجب یافتن مال کثیر می‌گردد. ☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز دوشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۲۷ و ۲۲۸ _از تو چه پنهون‌شما که هستی.خواهر گلمی! آره کارش زیاده ولی خب عاشق کارشه. من هم بخاطر اینکه دوستش داره چیزی نمیگم. شوهرم توی سپاه کار میکنه من اسرارش هستم و آنوقت چطور میتوانم این حرفها را فاش کنم؟از خودم شرمم میگیرد.دیگر باقی سوالات را نمیپرسم.هرچه میخواهد بشود؛ بشود! هنوز چندماه از ماجرای دفترحزب‌جمهوری نمیگذرد که دفتر نخست‌وزیری در آتش کین میسوزد.میدانم این کارها است. را میخواهند با از بین بردن شخصیتهای محبوب مردم بدست آورند.از این همه پستی حالم بهم میخورد.نمیخواهم تا چند روز گزارش بنویسم! کاش اصلا فرار کنم. اما پیمان چہ؟ جلوی دکه غلغله شده و مردم روزنامه میخرند.تیتر سرخ‌رنگی نوشته رئیس جمهور منتخب ملّت و نخست وزیر محبوب به دست عمّال آمریکا شهید شدند.اشک در چشمانم نقش بسته.مردم در خیابانها گریانند.روز تشیع شهدا که غلغله است!بعضی‌ها به سر میزند و بعضی به سینه.از ترس خبرچین‌های سازمان سر در چادر هق میزنم.با این کارها بیشتر بر شَکم افزوده میشود. از مردان نامی بود که‌ سالها رنج اسارت پهلوی را چشیده بود. پیش خانم موسوی میروم و نظرش را درباره‌ی بپرسم.میخواهم بیشتر از ایشان و بدانم.در را باز میکنم که با دیدن مینا جا میخورم. مثل دفعه قبل خودش را در آغوشم می‌اندازد منتهی این بار گریان! _خواهر دیدی چی شد؟ ترس برم میدارد.زیرگوشم میگوید: _طبیعی رفتار کن! با اینکه حالم بد میشود اما میگویم: _ چیشده عزیزم. بیا تو. وارد خانہ میشود و چادرش را طرفی می‌اندازد.نگاهی به روسری‌ام می‌اندازد و آن را دور دستش میپیچد. _این چیہ پوشیدی؟ چرا ماتم گرفتی؟زیادی تو نقشت فرو نری خانومی! لحنش انگار دارد! ترس ظرف دلم را پر میکند و میترسم از شکی که در قلب مخفی کردم چیزی بداند.کاغذ و قلمی درمی‌آورد و پیش رویم میگذارد. _بنویس رویا. _چی بنویسم؟ _همون چیزایی که براش اینجا اومدی. _چی میخواین بدونین. طفره نرو! _ببین رویا فرصتے نیست.پیمان میگه شکّشون بهش بیشتر شده.چند باری ازش سوال و جواب کردن.این یعنی دیر یا زود پیمان گرفته میشه و بعد اعدامش میکنن. تو میشی یه زن بیوه با یه دل عاشق شکسته! همینو میخوای؟ میخوای پیمان رو جلوی چشمات تیربارون کنن؟ با تصور همچین صحنه‌‌ای از جا بلند میشوم.دلشوره دارم.ولی به شوهر خانم موسوی نمیخورد.مینا کنار گوشم میکند: _ بنویس رویا. هرچی که میدونی.چه ساعتی میان، چه ساعتی میرن، با کی میرن و با کی میان.کجا بیشتر میرن؟ همه‌ی اینا برای حفظ جون پیمان مهمه. کاسه دلم را از ترس و اضطراب و عصاره‌ی عشق پر میکند.در فضایی قرار میگیرم که از استرس نمیتوانم فکرکنم.خودکار در دستم میلرزد.مینا از من خواسته بود تا چند روزی کشیک بکشم.همه چیز را بی‌آنکه ذره‌ای قدرت فکر کردن داشته باشم مینویسم.مینا با خواندن اینهمه اطلاعات چشمانش برق میزند. _ هیچ غلطی نمیتونن بکنن. تو هم آخرای ماموریتته.میتونی فردا پیمانو ببینی. بعد هم کاغذ نشانی را بطرفم میگیرد.سر تکان میدهم و با پوشیدن چادر بی‌سر و صدا خانه را ترک میکند.با بسته شدن در افکار و به ذهنم خطور پیدامیکند. میگیرم که چرا این چیزها را نوشتم.صدای در مرا از ترس میلرزاند.چادر سر میکنم.در را که باز میکنم با دیدن خانم موسوی از خجالت سر به زیر سلام میدهم.شوهرش پشت سر او سر به زیر ایستاده.تازه متوجہ شوهرش میشوم و سلام میدهم.خانم موسوی میگوید: _عزیزم اگه اجازه بدی شوهرم یه نگاهی به سقف بندازه و تعمیرش کنه. شرمنده‌تر میشوم.سرم را پایین میگیرم: _اختیار دارین. شوهرتون اذیت میشن. _این چه حرفیه؟ عالم همسایگی این حرفا رو نداره. با خجالت از مقابل در کنار میروم.شوهرش سیمان و آب مخلوط میکند.یکی از همسایه‌های دیگر به کمک می‌آید.. _حالت خوب نیست ثریا؟ _ نه! نه!...خوبم. _صبحانہ خوردی؟ آخه رنگ به روت نیست. همین بهانه را میقاپم: _آ... آره! صبحانه نخوردم. شاید از اون بابته! مرا بہ آشپزخانه میبرد و مجبورم میکند دو لقمه‌ای نان بخورم.تا عصر علاوه بر سقف نقصهای دیگر خانه را هم برطرف میکنند.آقای موسوی دستش را از گل میشود و سر به میپرسد: _ امری ندارین؟ _نه خواهش میکنم.خیلے زحمت کشیدین واقعا راضی نبودم. با لحن به آغشته‌ای میگوید: _سلامت باشید. نگاهش به خانم موسوی است و انگار چیزی میخواهند به من بگویند.بالاخره خانم موسوی از کیفش بسته‌ای درمی‌آورد. _ثریا جانم؟ این مبلغ از صندوق محله‌س.من اسمتو دادم به صندوق اونا گفتن شما وام این ماه رو گرفتی. تعجب میکنم! ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۲۹ و ۲۳۰ خدای من! چطور جواب اینهمه مهربانی را بدهم؟خوهای خبیث در کنارشان جولان میدهند و دوست ندارند سر به تن این چنین آدمهایی باشد! خانم موسوی را بغل مے گیرم. _ممنون! منو مدیون خودتون میکنین. لبخند شیرین برلبش نقش میبندد: _قربونت برم این چه حرفیه؟خوبیهای تو بی‌حد و اندازه‌ن. با این حرفها بیشتر خجالت میکشم.تا دم در بدرقه‌شان میکنم.آنها به خانه‌شان میروند.بستہ را باز میکنم و پول میبینم! سقف را میبینم و مهربانی را مشاهده میکنم.اینها بر بی‌توجهی‌های سازمان مرهمی گذاشتند.صبح که بیدار میشوم دلشوره‌ای در وجودم رخنه کرده.این دلشوره حال خوش دیدن پیمان را هم از من ربوده.کاغذ را در کیف قرارمیدهم. ترجیح میدهم کمی زودتر بروم.دکه هنوز باز نشده.با تاکسی به پارک میرسم.فکرم درگیر ملاقات امروز و حوادث دیروز است. خدا کند چیزی نباشد و این حس هم الکی باشد!نمیدانم پیمان را کجا پیدا کنم. نگاهی به ساعت مچی‌ام می‌اندازم. هنوز یکساعتی مانده و من زودتر آمده‌ام. همینطور درحال قدم زدن هستم یکهو از دور مینا را میبینم.بیم بر من غالب میشود و پشت درختی می‌ایستم.پیمان هم روی نیمکت مقابلش نشسته.دلشوره‌ام شدیدتر میشود.از این فاصله نمیتوانم چیزی بفهمم.روی میگیرم و چند درختی را طی میکنم تا بهشان نزدیک شوم.گوش تیز میکنم.صدایشان می‌آید و مینا راحت میگوید: _ پیمان؟ خودت باید بری.اینکارو خودت باید انجام بدی. _نه من نمیتونم.این همہ کاربلد دورته بده اونا انجامش بدن. _از دختره میترسی؟ _ نه! چہ ترسی؟ مینا نگاه پرعشوه‌ای به او میدهد و ژست زرنگها را به خود میگیرد. _نمیترسی دختره بعدا بفهمه؟ _خُ...خب بفهمه! معلومه تهش میفهمه اما چه اهمیتی داره؟ _شاید ترکت کنه‌ها! حسی به من میگوید منظور از دختره من هستم! _اولاً سازمان این اجازه رو بهش نمیده ثانیاً من از هیچی نمیترسم. لبخند شیطانی مینا پررنگ میشود: _خب تو که ادعات میشه ازش نمیترسی پس برو خودت کارو تموم کن.امروز فرصت خیلی خوبیه من اکبرو گفتم کشیک بکشه. هر وقت جمع شدن کلکشون کندس.تا تنور داغه باید بچسبیمش. _امروز ساعت چند؟ _رویا نوشتہ بود ساعت چهار شوهره برمیگرده. اکبر که علامت بده و اونم چهار برگرده عالی میشه.تو و چندتا از بچه‌ها هم مسئول‌عملیاتین. سازمان براش مهمه این آدم کنار بره. اگه به مقامی که میگی برسه که خیلی بد میشه! اون کارکشته‌س! کار ما هم سخت میشه.بی‌هوا درو باز کنین برین تو.درست بعد از رفتن اون مرده ساعت چهار... پشت سرش وارد میشی. اسلحه‌شو میقاپی بعدم دو گلوله و خلاص! زن و بچه‌شو هم مختاری اما بنظرم بکشی بهتره! همین بچه‌هاشون آینده برامون دردسر درست میکنن. فهمیدی؟ نفسم بالا نمی‌آید! خدای من آنها میخواهند آقا عماد و خانواده‌اش را کنند؟؟؟وای! وای! چه کردی رویا! خاک بر سرت که بودی و خام شدی! تنم مثل بیدی لرزیدن میگیرد.دستم را بہ درخت میگیرم تا بر زمین نیافتم. _باشه میرم. ولی مسئول تیم منم.توی گزارش هم قید میکنی من این بابا رو کشتم. فهمیدی؟ جواب مینا را نمیشنوم.چیزی نمانده همینجا ازحال بروم.آهسته از آن درخت دور میشوم.روی نیمکتی مینشینم و به حرفهایی که شنیده‌ام فکر میکنم.خدای من! این چه بلایی بود سر منِ آمد؟چه کنم با این قوم؟ این چرا تمامی ندارد؟من ...از سازمان...از خون بیگناه! از گناه قتلی که به گردنم بنویسند.چہ خاکی به سر بریزم؟ یا باید قید را بزنم یا قید . سازمان اگر بفهمد این موضوع را لو داده‌ام هرکجا باشم بدون نگاه به کارنامه‌ی کارهایم در دم را میستاند.برمیخیزم.باید دور شوم. اصلا دلم نمیخواهد پیمان را ببینم.در خیابان راه میروم.من قتل بچه‌های بیگناه و زن و مردی رئوف و خوش قلب هستم!چند باری پایم پیچ میخورد و آخ میگویم اما به راهم ادامه میدهم.روی صندلی ایستگاه اتوبوس مینشینم و با وحشت به صحنه‌های خیره میشوم.تاب نمی‌آورم. باز قدمها مرا میکشاند.بطرف دیواری که تکیه داده‌ام برمیگردم.بچه‌ها در صحن درحال بازی هستند.باورم نمیشود.وارد مسجد میشوم. گوشه‌ای کز میکنم و سر روی زانو های های گریه میکنم.انگار کسی مرا دعوت کرده تا درخانه‌ی امنش گریه کنم...ما بین گریه‌ها به خدا میگویم: ✨_خدایا من کردم.تموم دوران زندگیم و جوونیم بہ سپری شد اما بودم. راهت چیه. نمیدونستم...یعنی نگفت.خدایا من نبودم چون غلفت چشمامو بست و راهی بهم نشون داد که داشت. تو اونجا نبودی حس کردم .اونجایی حست کردم که پیرمردی با تموم رنج و زخم تن شبا بیدار میشد و "الهی العفو" میگفت. ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
😀🍎🍧 روز غدیر، روز خوردن و آشامیدن و اظهار شادمانی عَنْ أَبِي الْحَسَنِ اللَّيْثِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لِمَنْ حَضَرَهُ مِنْ مَوَالِيهِ وَ شِيعَتِهِ: (فِی یَومِ الغَدِیرِ) كُلْ وَ اشْرَبْ وَ أَظْهِرِ السُّرُورَ ... خِلافاً عَلَى مَنْ أَظْهَرَ فِيهِ الِاغْتِمَامَ وَ الْحُزْنَ، ضَاعَفَ اللَّهُ حُزْنَهُ وَ غَمَّهُ. (بحارالأنوار،ج98، ص302 به نقل از اقبال الأعمال) حضرت صادق علیه السلام در حضور جمعی از دوستان و شیعیان خویش فرمود: در روز عید غدیر، جهت بزرگداشت این روز، و مخالفت با آنان که در این روز اظهار غم و اندوه می کنند- که خداوند غم و اندوه آنان را دو چندان گرداند- بخور، بنوش، و اظهار شادمانی کن. عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ الرِّضَا علیه السلام وَ الْمَجْلِسُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ، فَتَذَاكَرُوا يَوْمَ الْغَدِيرِ، فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: سُرَّ فِيهِ كُلَّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ. (تهذيب‏الأحكام، ج6، ص24) أحمد بن محمّد گفت: در مجلس حضرت رضا علیه السلام بودیم درحالی که آن مجلس از خانواده حضرتش پر بود و درباره روز غدیر گفتگو می کردند. پس حضرت رضا علیه السلام (به من) فرمود: در این روز هر مرد و زن مؤمنی را شاد کن. عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: هُوَ يَوْمُ سُرُورٍ لِمَا مَنَّ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكُمْ مِنْ وِلايَتِنَا. (بحارالأنوار، ج37، ص170 به نقل از تفسیر فرات) حضرت صادق علیه السلام فرمود: روز غدیر، روز شادی است، زیرا خداوند در این روز ولایت ما اهل البیت را بر شما ارزانی داشت. عَنْ عُمَارَةَ بْنِ جُوَيْنٍ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي الْيَوْمِ الثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ، فَقَالَ: إِنَّهُ يَوْمُ عِيدٍ وَ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ. (بحارالأنوار،ج98، ص298 به نقل از اقبال الأعمال) عُمارَه گفت: روز هجدهم ذی الحجّه نزد حضرت صادق علیه السلام رفتم. پس فرمود: امروز، روز عید، و روز شادی و سرور است. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
روز غدیر، روز اعلام امامت ائمه اطهار علیهم السلام تا روز قیامت حضرت باقر علیه السلام نقل می‌کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در خطبه روز غدیر فرمود: پس از من به فرمان پروردگارتان، علیّ، ولیّ و امام شماست. سپس تا زمانی که به لقای خدا و رسولش (در قیامت) نائل شوید، امامت در فرزندان من از نسل علیّ خواهد بود. (بحار الأنوار، ج‏37، ص207-208 به نقل از اقبال الأعمال) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿 روز غدیر، روز چشم پوشی از گناهان شیعه قَالَ الرِّضَا علیه السلام: هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَأْمُرُ اللَّهُ فِيهِ الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ‏ أَنْ يَرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنْ مُحِبِّي أَهْلِ الْبَيْتِ وَ شِيعَتِهِمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ مِنْ يَوْمِ الْغَدِيرِ وَ لا يَكْتُبُونَ عَلَيْهِمْ شَيْئاً مِنْ خَطَايَاهُمْ كَرَامَةً لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ، ...، هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي یَجْعَلُ اللَّهِ فِيهِ ذَنْبَهُمُ (الشِّيعَةِ) مَغْفُوراً، ... هُوَ يَوْمُ تَحْطِيطِ الْوِزْرِ، ... هُوَ يَوْمُ الصَّفْحِ عَنْ مُذْنِبِي شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين‏. (اقبال الأعمال، ص778 به نقل از کتاب النّشر و الطّی) حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر، روزی است که خداوند به فرشتگان کرام الکاتبین دستور می دهد که از روز غدیر به مدّت سه روز، قلم را از دوستداران اهل البیت و شیعیان ایشان برداشته، و هیچ یک از خطاهای ایشان را به خاطر اکرام محمّد و علیّ و ائمه علیهم السلام ننویسند. روز غدیر، روزی است که خداوند در آن روز، گناهان شیعیان را می آمرزد. روز غدیر، روز ریختن بار گناه است. روز غدیر، روز بخشش گنهکاران از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام است. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓👁😓 روز غدیر، روز استغفار فرشتگان برای شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام قَالَ الرِّضَا علیه السلام: هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَأْمُرُ جَبْرَئِيلَ‏ علیه السلام أَنْ يَنْصِبَ‏ كُرْسِيَّ كَرَامَةِ اللَّهِ بِإِزَاءِ بَيْتِ الْمَعْمُورِ، وَ يَصْعَدُهُ جَبْرَئِيلُ علیه السلام، وَ تَجْتَمِعُ إِلَيْهِ الْمَلائِكَةُ مِنْ جَمِيعِ السَّمَاوَاتِ، وَ يُثْنُونَ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِشِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ مُحِبِّيهِمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ علیه السلام. (اقبال الأعمال، ص777-778 به نقل از کتاب النّشر و الطّی) حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر، روزی است که خداوند به جبرئیل علیه السلام دستور می دهد که تخت کرامت الهی را در مقابل بیت معمور نصب کند و بر آن بالا رود. پس همه فرشتگان از همه آسمان ها در کنار جبرئیل جمع می شوند، و رسول خدا صلّی الله علیه و آله را ستایش نموده و برای شیعیانِ امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام و دوستداران ایشان از فرزندان حضرت آدم علیه السلام استغفار می کنند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌺🌟🌸 معرّفی حضرت مهدی علیه السلام در خطابه رسول خدا صلّی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت باقر علیه السلام نقل می‌کند که رسول خداصلّی الله علیه و آله در خطبه روز غدیر فرمود: ای مردم! نور از جانب خداوند در من راه یافته، سپس در علی علیه السلام و نسل او تا قائم مهدی علیه السلام که حقّ خداوند و همه حقوق ما را خواهد گرفت، جاری خواهد بود ... آگاه باشید، مهدى قائم علیه السلام که خاتم امامان است، از ماست. آگاه باشید که او بر همه ادیان غلبه می‌یابد. آگاه باشید که او از ستمگران انتقام مى‌گيرد. آگاه باشید كه او گشاينده و ويرانگر دژهاست. آگاه باشید که او تمام فرقه ‏هاى مشركان را نابود می‌کند. آگاه باشید که او انتقام خون همه اولياى خدا را مى‌گيرد. آگاه باشید که او ناصر دين خداوند است. آگاه باشید که او از درياهاى ژرف به دست خويش آب بر مى‏دارد. آگاه باشید او فضل و فضيلت را به هر كس به اندازه سهم او مى‏ بخشد و نسبت به هر نادان به اندازه نادانى او. آگاه باشید که او برگزيده خداوند و خداوند، گزينه اوست. آگاه باشید كه او وارث همه علوم و آگاه و چيره به همه‏ آن است. آگاه باشید که او از خداى خود خبر مى‏ دهد و از امور مربوط به ايمان آگاه می‌سازد. آگاه باشید كه او راهنماى استوار است. آگاه باشید که امر دین به او تفويض شده است. آگاه باشید كه اوست همانی که همه كسانى كه پيش از او بوده ‏اند به وجود او مژده داده ‏اند. آگاه باشید كه او حجّت باقى خداوند است و پس از او حجّتى نيست، و حقّ فقط با اوست، و هیچ نوری نیست مگر آنکه نزد اوست. آگاه باشید كه هيچ كس بر او چيره و پيروز نمى ‏شود. آگاه باشید كه او ولىّ خدا در زمين خدا و حَكَم خدا ميان خلق خدا، و امين خدا در نهان و آشكار است ... قیام کننده ائمه در میان ایشان، مهدی است که تا روز قیامت به حقّ، حکم خواهد کرد. (بحارالأنوار، ج37، ص210و 213-214 و 215 به نقل از احتجاج) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو که گناهانِ من آزرده تــو را آقا جان مهربانانه بـــــــه یاد همهٔ ما هستی آه از غفلت روز و شب مــا آقا جان جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
التماس دعا ی فرج یاعلی مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قالَ الإمامُ الهادى عليه السلام:  اَلعُقُوقُ يُعَقِّبُ القِلَّةَ ويُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ.  امام دهم حضرت علی بن محمد النقی عليه السلام فرمودند:  نافرمانى و عاق پدر و مادر، كاستی را به دنبال دارد و انسان را به خـوارى مى كشـد. بحار، ج ۷۴، ص ۸۴.