eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
652 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
#عاشورا_پانزدهم #عطش ⁉️ انگیزه سیدالشهدا از #خروج چه بود ؟؟ 〰〰〰〰〰〰 امام حسین علیه السلام در روز د
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ. 〰〰〰〰〰〰〰 ✍..امام همهء راههای هدایت و ارشاد به راه راست را به کار بردند تا از نمایند؛ امام با انواع روشها قصد اصلاح و هدایت سپاه اموی را داشتند ولی آنها از جمله عمر سعد، امتناع و استکبار ورزیدند؛ عمر بن سعد با بیشرمی تمام در صبح روز دهم، به حالت غرور ایستاد و تیر را به سوی خیمه‌های حسینی پرتاب کرد و گفت: ❌ نزد امیر شهادت دهید که من اولین کسی بودم که تیر انداختم. (اللهوف فی قتلی الطفوف۴۲- تاریخ طبری ۳۳/۴- کامل ابن اثیر۲۸۹/۳) 👈👈 بعد از آن تیرها چون از سوی سپاه اموی به سوی امام حسین علیه السلام سرازیر شد. 👈👈 امام علیه‌السلام تا زمانی که راهی بهتر سراغ داشتند، از جنگ و خونریزی خودداری فرمودند. لذا بارها به اصحاب خود فرمودند: 💠 من اکراه دارم که جنگ را با ایشان بیاغازم. اما زمانی که تیر را همچون باران به سوی سپاهش روانه ساختند تا جایی که حتی بر طناب خیمه‌ها تیر نشست، اذن جنگ به اصحاب خود دادند و فرمودند:: 💠 خداوند شما را رحمت کند! به سوی مرگی که است، برخیزید که این تیرها، پیکهای این گروه به سوی شماست. (اللهوف فی قتلی الطفوف۴۲) ___ پ.ن: به سفیر سالار شهیدان جناب مسلم بن عقیل بنگرید! اگر مسلم به امر امام، در پی حکومت بود، بی‌شک آن هنگام که در خانه هانی شرایط برای ابن‌زیاد فراهم شد، او را از پشت مورد حمله قرار می‌داد و امت و اسلام را از شر او راحت می‌ساخت! و زمینه را برای به دست گرفتن حکومت برای امام هموار می‌نمود، اما او به جهت ایمان و عقیده‌اش و به سبب تربیت علوی، حمله ناجوانمردانه را با ایمان مهار نمود؛ این کلام امیرالمومنین او را از این عمل بازداشت:: 💠 ایمان، مانع حملهء ناجوانمردانه است ؛ مومن به ناحق(از پشت) حمله نمی‌کند. ✅ این است سیرهء اهل بیت علیهم‌السلام، امامان هیچ‌گاه برای گرفتن مسند خلافت ظاهری ، که حق الهی ایشان است، به زور متوسل نمی‌شوند و با جنگیدن نمی‌دهند؛ علت را می‌توان در این کلام نورانی و بسیار عمیق امیرالمومنین علی علیه السلام یافت که فرمود: خوارج ، نتیجهء فتوحات بی‌رویه‌اند. از این رو است که می‌بینیم امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: 💠 برای سامان بخشیدن در امت جدم کرده‌ام ؛ برای آنکه امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیرهء و عمل کنم. ✅ این است سیرهء جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرش امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیهماالسلام
۱-می‌توانیم با هم اختلاف‌نظر داشته باشیم، در مورد سیاست‌ها با هم موافق نباشیم، از گله‌ها و زخم‌ها و داغ‌ها بگوییم اما یادمان نرود کجای دنیا ایستاده‌ایم، وسط خاورمیانه. جایی که صبحانه را با ترور در عراق می‌خوریم، ناهار را با عملیات انتحاری در پاکستان سرو می‌کنیم و شام را با انفجار در افغانستان... . ما دوستان زیادی در دنیا نداریم، تمام دارایی هم هستیم. شهادت سردار قاسم سلیمانی یک زخم ملی است، آن را جناحی و حزبی نکنیم. ۲-کسانی که دلشان از جای دیگر پُر است می‌پرسند اصلاً چرا باید سردار سلیمانی در عراق باشد؟ این را می‌پرسند اما نمی‌گویند هلی‌کوپتر و پهپهاد آمریکایی در آسمان بغداد چکار می‌کند و چرا باید به ماشین سردار ایرانی و فرمانده عراقی موشک شلیک کند؟ . ما با عراق مرز مشترک داریم اما فاصله آمریکا تا عراق نزدیک به 11 هزار کیلومتر است! ایرادی ندارد آنها اینجا تشریف دارند؟! ۳-باورش سخت است اما در شبکه‌های اجتماعی کسانی خوشحال شده‌اند! فکر می‌کنید ترامپ با این ترور دلش برای شما سوخته؟ خیال می‌کنید اگر فردا موشک به سمت ایران شلیک کند دستور می‌د‌هد فقط به خانه آنها بخورد که از او خوششان نمی‌آید؟! نکند این روزها که می‌روید دارو بخرید، داروخانه‌چی می‌گوید این دارو تحریم است اما چون شما ترامپ را دوست دارید براتون نگه داشتیم؟! ... . ۴-از اتفاقات آبان‌ماه دل‌خون هستیم باشیم، از کشورداری و فقر و فساد و بیکاری گله داریم، داشته باشیم اما ربطش ندهیم به مسئله امنیت یک کشور مقابل دشمن بیرونی. نشویم وکیل مدافع رایگان جنایت‌های آمریکا. . خبر دارید که آمریکا در ترکیه، افغانستان، پاکستان، گرجستان، ارمنستان، بحرین، امارات عربی متحده، عربستان، عراق، عمان، کویت و حتی قطر پایگاه نظامی دارد؟ یعنی دور تا دور ایران؟! نکند فکر می‌کنید آمریکایی اینجا هستند که صلح و آرامش هدیه بیاورند؟! آن هم با رسمی شده و بدون شرم و پنهانکاری؟! . اگر فکر می‌کنید می‌شود با گل و بوسه و شعر، کشور را وسط آشوب و باروت و خون خاورمیانه حفظ کرد، لازم است کمی اخبار را دنبال کنید. اینجا میان پشمینه‌پوش‌های تندخوی و نمی‌شود فقط از گُل گفت. زامبی‌ها بو کردن گُل را نمی‌فهمند، آن را می‌خورند! . یرواند آبراهامیان نویسنده کتاب مشهور «ایران میان دو انقلاب» گفت: بعد از ترور قاسم سلیمانی، ابوبکر بغدادی سرکرده سابق داعش در قبرش می‌خندد! بررشی از نوشتار احسان محمدی
می خواهند مخلص و خادم ما را شخصیت کنند اما اند....
ترور در آخرالزمان👌 صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمود: وقتی در معراج بودم، چیزها و مواردی را دیدم. پرسیدم اینها چیست؟ گفتند: این ها نشانه‌های آخرالزمان است. پرسیدم:چه زمانی آخرالزمان است؟ خداوند عزوجل فرمود: آخرالزمان وقتی است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد، قاریان قرآن زیاد شوند و عمل کاهش یابد، بالا رود، فقهای هدایتگر اندک و فقهای گمراه و خیانتکار زیاد و شاعران فراوان شوند 📚بحارالانوار ج۵۲ ص‌۲۷۷ اللهم عجل لولیک الفرج
حرم
‍ ✅ عمر بن خطاب و استاندارانش ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🔻باید بدانیم : خلیفه دوم به جای استفاده از بزرگان صحا
‍ دو توجیه را برای این مسأله ذکر کرده‌اند، 🔚اول آن که معاویه از بود و عمر نمی‌خواست با حذف وی و یا سخت‌گیری بر او ، بنی امیه را - که حزب و طایفه‌ای قدرتمند بودند - در زمره مخالفان خود قرار دهد. 🔚دوم آنکه عمر ، را فرزند خود می‌دانست و او را حاصل رابطهٔ نامشروع خود با هند همسر ابوسفیان می‌انگاشت و یا حداقل چنین وانمود می‌کرد تا روابط عاطفی با معاویه و به تبع آن با بنی امیه ایجاد کند. به هر روی معاویه ۲۰ سال با عنوان امیر و والی در شام حکومت کرد که عمر او را در ابتداء منصوب کرد و عثمان ابقایش نمود. سپس ۲۰ سال دیگر نیز به عنوان خلیفه در همان سامان باقی ماند.(۱۵) 🔖استقراض هند، مادر معاویه از بیت المال به دستور خلیفه (۱۶) و جاری نکردن حد شرعی بر مغیرة بن شعبه را - که به جرم زنا باید حد میخورد - از دیگر الطاف او به بنی امیه و هم پیمانان آنان می‌دانند.(۱۷) علاوه بر این برادر معاویه ، عتبة بن ابوسفیان به دستور خلیفه والی شهر پر زرق و برق و ییلاقی طائف و مسئول جمع صدقات آن شد.(۱۸) این نیز لطف دیگری به خاندان امیه از سوی خلیفه بود. به همین طریق عمر دیگر بزرگان بنی امیه را اکرام می‌کرد تا در بازی سیاست برای خویش بیش از حد دشمن تراشی نکرده باشد. می‌گویند عمر در منزلش زیراندازی داشت که فقط ابوسفیان و عباس بن عبدالمطلب بر آن می‌توانستند در کنار خلیفه بنشینند. علت را که جویا شدند خلیفه چنین گفت: « هذا عم رسول... و هذا شیخ قریش»(۱۹) «عباس عموی پیامبر است... و ابوسفیان بزرگ قریش است‌.» نکته مهم این مدرک آن است که محققین کانال برهان این مدرک بالا را در هیچ کتاب تاریخی ندیده‌اند و فقط در یک کتاب قدیمی و متقدم لغوی مطلب به یادگار مانده است. ❗️این را باید از الطاف مورخینِ با چراغ و سانسورچیانی دانست که نمی‌خواستند در تاریخ هیچ رد پایی از توجه خلیفه دوم به بنی امیه و به خصوص شخص ابوسفیان بماند. صد البته کتاب لغت از چشمان عیب پوششان دور مانده است. همان خلفای بنی‌امیه‌ای که حتی در تاریخ تسنن نیز بدنام هستند. خلیفه دوم باید به زهد و تقدس آراسته باشد و پاک و منزه باقی بماند تا نظام سقیفه ابهت خود را از دست ندهد! همگی این الطاف بی‌پایان خلیفه به بنی امیه در حالی صورت می‌گرفت که او‌ به خوبی می‌دانست که معاویه و در پی آن لیاقت اخلاقی برای کسب این گونه مناصب را ندارند! عمر بن خطاب پس از ضربت خوردن و آگاهی از مرگ قریب الوقوعش به اعضای شورای شش نفره چنین اخطار داد: 🔸و يقال: إن عمر قال لأهل الشّورى: لا تختلفوا، فإنكم إن اختلفتم جاءكم معاوية من الشام، و عبد اللَّه بن أبي ربيعة من اليمن، فلا يريان لكم فضلا لسابقتكم، و إن هذا الأمر لا يصلح للطلقاء ، و لا لأبناء الطلقاء [ : «اختلاف نکنید که در این صورت معاویه از شام می‌آید(= ادعای خلافت میکند) و می‌دانید که این مقام برای طلقاء(*=آزاد شدگان) و فرزندان ایشان نیست»(۲۰) با تمام این اوصاف سیاست که پدر و مادر نمی‌شناسد برای خلیفه دوم بر پاشنه‌ای که می‌خواست نچرخید ‌و همین بنی امیه با فراهم آوردن زمینه‌های لازم، خلیفه را کردند و خود به جای او بر مسند نشستند و تا یک قرن با عنوان سلاطین «اموی» بر مسلمانان خلافت کردند. ------------------- ۱۰- امتاع الاسماع ۱۵۱/۶ ۱۱- اسدالغابة ۲۶/۳ ۱۲- تاریخ نامه طبری، بلعمی ۴۷۸/۳ ۱۳- ر.ک: عقدالفرید ۳۶۵/۳ ۱۴- ر.ک: دلائل الصدق ۲۱۲/۳ ۱۵- تحفه ذوی الالباب ص۶۸ ۱۶- کامل ۶۲/۳ ۱۷- مستدرک حاکم ۴۴۹/۳ و‌... ۱۸- امتاع الاسماع ۲۶۱/۶ ۱۹- الکامل فی اللغه و‌الادب ، محمد بن یزید مبرد نحوی(م۲۸۵) ج۱ ص۲۵۲ ۲۰- منابعی چند از اهل تسنن از جمله: اصابه ۷۰/۴(تصویر الحاقی) * پس از پیامبر تمام مخالفان و کسانی را که در جنگ ها علیه ایشان دست به شمشیر بردند را بخشیدند و آزاد کردند؛ در تاریخ ایشان را «طُلَقاء» نام برده‌اند که بنی امیه در رأس ایشان هستند. ➖➖➖➖
حرم
‍ ‍ #شاهچراغ #شیعه_کشی ✅ آشنایی با عظمت مقام جناب احمد بن موسی علیه‌السلام ؛ مشهور به شاه چراغ و نق
‍ 🔖پس از تبعید امام رضا علیه السلام، از مدینه به طوس و به بهانه‌ٔ حکومت و یا ، حضرت احمد بن موسی(علیهما السلام) نیز در همان سنوات (198 تا 203 ه.ق) به همراه دو تن از برادرانش به نام‌های محمد و حسین و گروه زیادی از برادرزادگان، خویشان و شیعیان، بالغ بر دو یا سه هزار نفر از طریق بصره عازم عازم خراسان شدند؛ و از هر شهر و دیاری که می‌گذشتند، به واسطه‌ی آگاهی و بصیرت بخشی، بر تعداد همراهانشان افزوده می‌شد، به طوری که برخی از مورخان تعداد یاران و همراهان ایشان را نزدیک به پانزده هزار نفر ذکر کرده‌اند. 🔻نحوهٔ شهادت آن حضرت: مأمون لعین، پس از اقدام به و شهادت امام رضا علیه السلام، از عکس العمل و قیام مردم، و به ویژه شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، بسیار وحشت‌زده شد و به تمامی حکام و عُمّال خود دستور داد که هر کجا از بنی فاطمه و اولاد پیغمبر یافتند، به قتل برسانند؛ و پیروان سادات بنی هاشم را با آزار و شکنجه مرعوب و مقهور حکومت غاصب نمایند. ←←احمد بن موسی علیه السلام با همراهانش، از شهری به شهر دیگری می‌رفتند، لذا این دستور به هر شهری که می‌رسید، کاروان از انجا گذشته بود، مگر در شیراز که پیش از رسیدن کاروان اشان، حکم به حاکم وقت رسید. حاکم فارس «قتلغ خان» مردی سفاک و خون‌ریز بود. وی با لشکری انبوه از شهر خارج شد و در برابر کاروان احمد بن موسی علیه السلام اردو زد. احمد بن موسی علیه‌السلام، در دو فرسنگی شیراز با قتلغ خان روبرو شد و در آنجا خبر رسید که به قصد دیدن برادر حرکت نکند، چرا که ایشان به شهادت رسیده است. لذا او دانست که دیگر نه می‌تواند به طوس برود و نه به مدینه بازگردد. پس یاران را جمع نمود و خطاب به آنها فرمود: 💠 «قصد اینها ریختن خون فرزندان علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است، هر کس از شما مایل به بازگشت باشد یا راه فراری بداند، می‌تواند جان از مهلکه به سلامت بَرد (می‌تواند برود) ، که من چاره‌ای جز جهاد با این اشرار ندارم». تمامی برادران و یاران احمد بن موسی ایشان عرض کردند که هدف و میل‌شان به جهاد در رکاب ایشان است. آن بزرگوار نیز در حق آنها دعای خیر کرد و فرمود: «پس برای مبارزه،‌ خود را آماده سازید.» اگر چه جنگ نابرابری در گرفت، سیصد تن در همان روز اول به شهادت رسیدند، اما لشکریان قتلغ‌خان، مجبور به عقب نشینی تا دروازه‌های شهر شیراز شدند؛ اما سپس با انواع خدعه‌ها و کمین‌ها، سپاهیان احمد بن موسی علیه‌السلام، را به شهادت رسانده و یا پراکنده کردند. ▫️برخی از منابع می‌نویسند: احمد بن موسی(علیهما السلام) به تنهایی با لشکر انبوهی به نبرد پرداخت. دشمن چون دید از عهده او برنمی‌آید، ‌شکافی در جایگاه استراحت وی ایجاد کرد و از پشت بر سرش شمشیر زد؛ سپس خانه را خراب کرد، و پیکر ایشان در زیر توده‌های خاک، در محلی که هم اکنون مرقد و بارگاه اوست،‌ پنهان شد. 🔸قبر ایشان، در عهد امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر، بین سال‌های (658-623) پیدا شد. (شیراز‌نامه، زرکوب شیرازی،تالیف به سال 764 ه.ق) ---------------------- السَّلامُ عَلَیکَ یَا سَیِّدَ السّاداتِ الاَعاظِمِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا اَحمَدُ بنُ مُوسَی الکاظِم @haram110
❣️أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم❣️ ✔️ وقتی یکی از صحابه پس از مرگ غاصب دوم عمر بن زنا به شادی و پایکوبی می‌پردازد‼️ ✍..مخالفین شیعه معتقدند که تمامی کسانی که در اطراف حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله بودند ، از اصحاب آن حضرت هستند و عدالت دارند ، و ما برای هدایت یافتن "بایستی" به آنان اقتدا کنیم. 🔰اکنون ببینیم یکی از همین صحابه پس از شنیدن خبر مرگ غاصب دوم عمر بن زنا چه کرده است⁉️ بسیاری از علمای جماعت عمریه چنین نوشته اند: 📝 قالَ ابْنُ سَعْدٍ: ابْتَنَى أَبُو جَهْمٍ بِالْمَدِينَةِ دَارًا وَكَانَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَدْ أَخَافَهُ وَأَشْرَفَ عَلَيْهِ حَتَّى كَفَّ مِنْ غَرْبِ لِسَانِهِ، فَلَمَّا تُوُفِّيَ عُمَرُ سُرَّ بِمَوْتِهِ، وَجَعَلَ يَوْمَئِذٍ يَحْتَبِشُ فِي بَيْتِهِ، يَعْنِي يَقْفِزُ عَلَى رِجْلَيْهِ. 📝 ابن سعد گفته است : ابوجهم در مدینه خانه ای ساخت و عمر بن الخطاب او را می ترساند تا از زبانش در امان باشد . پس هنگامی که عمر از دنیا رفت ، ابو جهم از مرگ او خوشحال شد و در خانه اش به شادی پرداخت و پایکوبی می کرد. 📚تاریخ الاسلام،ج2،ص738 ط دار الغرب الاسلامی الطبقات الکبیر،ج6،ص103 ط مکتبة الخانجی سیر اعلام النبلاء،ج2،ص557 ط موسسة الرسالة تاریخ مدینة دمشق،ج38،ص177 ط دار الفکر 🔻 عده‌ای می‌پرسند چرا حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام از کشته شدن عمربن زنا که خلیفه مسلمین بود اظهار خوشحالی کردند؟ و آیا ترور غاصب دوم کار درستی بود و عرف امروز این کار را نمی‌پسندد ؟؟! کسانی که این اشکال را مطرح می کنند به یکی دو مطلب توجه نمی کنند؛ و یا تجاهل می‌نمایند. ✅ حضرت پیامبر اکرم محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام را از طرف خداوند به عنوان جانشین، ولی و صاحب اختیار مردم منصوب فرمودند. آن کسانی که امام علیه السلام را با خدعه و پیمان شکنی، کنار زدند باید از آغاز سرکوب و در صورت مقاومت، کشته می شدند. این که غاصب جنایت کاری مانند عمربن زنا خود را خلیفۀ رسول الله خوانده ماهیت قضیه را عوض نمی کند. بخصوص این که در آغاز غصب خلافت به خانۀ حضرت امیر و صدیقۀ طاهره علیهما السلام هجوم برده حضرت محسن بن علی علیه السلام را کشتند؛ و موجب قتل حضرت زهرای مرضیه علیها السلام شدند. پس اگر گفته شده که حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام از مرگ آن جنایت کار غاصب دوم خوشحال شدند چیز عجیبی نیست. در واقع، اگر کسی بگوید که حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلاتم از مرگ عمربن زنا شادمان نشدند نکتۀ عجیب و غیر قابل باوری را گفته است. ✅ اما این که می گویند مطابق عرف امروز حکومت ها، نباید رهبران و رؤسای دولت ها توسط شهروندان به قتل برسند؛ هیچ منبع تاریخی از توطئه و همدستی احدی با ابو لؤلؤ سخن نگفته است؛ نه منابع عامه و نه کتب ما. پس قتل عمربن زنا ترور بوده یا نبوده، ربطی به ما ندارد. اگر جناب بابا شجاع الدین ابو لؤلؤ علیه السلام سر خود اقدام به قتل کرده به خود او و بازماندگان غاصب دوم مربوط است. ما به خاطر پاره شدن شکم آن جنایت کار خوشحالیم؛ و کار جناب علیه السلام در قتل غاصب دوم را انعکاس جنایات خود آن ملعون می‌دانیم. و باید به این نکات توجه کرد: ابابکرزندیق و عمر بن زنا لعنهما الله تعالی، با امام زمان خود یعنی حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام محاربه کردند. محاربه با امام زمان مستوجب کفر و ارتداد است. حکم مرتد قتل است. غاصب دومی بعداً، به منزل حضرت صدیقه علیها السلام هجوم برد؛ و حضرت محسن بن علی علیه السلام را کشت. پس خون او هدر بود. مسلمانان نمی توانستند او را بکشند؛ چون جان خودشان به خطر می افتاد. جناب ابو لؤلؤ علیه السلام توانست و دستگیر هم نشد. مؤمنان اگر امکان داشت، موظف بودند عثمان لنگ، معاویه زنازاده و یزید حرامزاده را هم بکشند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله فرموده بودند اگر بنی امیه را بر منبر من دیدید آنان را بکشید. در ثانی باید بدانیم : ( فتک) ظاهرا در مواردی جایز است. اما تفصیلش بحث فقهی مبسوطی می طلبد و منوط به اذن امام معصوم علیه السلام است مطلب کمی مفصل است.....‌.به هر تقدیر ظاهرا ترور بالقول المطلق منهی نیست. و العلم عند الله. 🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۲۹ و ۲۳۰ خدای من! چطور جواب اینهمه مهربانی را بدهم؟خوهای خبیث در کنارشان جولان میدهند و دوست ندارند سر به تن این چنین آدمهایی باشد! خانم موسوی را بغل مے گیرم. _ممنون! منو مدیون خودتون میکنین. لبخند شیرین برلبش نقش میبندد: _قربونت برم این چه حرفیه؟خوبیهای تو بی‌حد و اندازه‌ن. با این حرفها بیشتر خجالت میکشم.تا دم در بدرقه‌شان میکنم.آنها به خانه‌شان میروند.بستہ را باز میکنم و پول میبینم! سقف را میبینم و مهربانی را مشاهده میکنم.اینها بر بی‌توجهی‌های سازمان مرهمی گذاشتند.صبح که بیدار میشوم دلشوره‌ای در وجودم رخنه کرده.این دلشوره حال خوش دیدن پیمان را هم از من ربوده.کاغذ را در کیف قرارمیدهم. ترجیح میدهم کمی زودتر بروم.دکه هنوز باز نشده.با تاکسی به پارک میرسم.فکرم درگیر ملاقات امروز و حوادث دیروز است. خدا کند چیزی نباشد و این حس هم الکی باشد!نمیدانم پیمان را کجا پیدا کنم. نگاهی به ساعت مچی‌ام می‌اندازم. هنوز یکساعتی مانده و من زودتر آمده‌ام. همینطور درحال قدم زدن هستم یکهو از دور مینا را میبینم.بیم بر من غالب میشود و پشت درختی می‌ایستم.پیمان هم روی نیمکت مقابلش نشسته.دلشوره‌ام شدیدتر میشود.از این فاصله نمیتوانم چیزی بفهمم.روی میگیرم و چند درختی را طی میکنم تا بهشان نزدیک شوم.گوش تیز میکنم.صدایشان می‌آید و مینا راحت میگوید: _ پیمان؟ خودت باید بری.اینکارو خودت باید انجام بدی. _نه من نمیتونم.این همہ کاربلد دورته بده اونا انجامش بدن. _از دختره میترسی؟ _ نه! چہ ترسی؟ مینا نگاه پرعشوه‌ای به او میدهد و ژست زرنگها را به خود میگیرد. _نمیترسی دختره بعدا بفهمه؟ _خُ...خب بفهمه! معلومه تهش میفهمه اما چه اهمیتی داره؟ _شاید ترکت کنه‌ها! حسی به من میگوید منظور از دختره من هستم! _اولاً سازمان این اجازه رو بهش نمیده ثانیاً من از هیچی نمیترسم. لبخند شیطانی مینا پررنگ میشود: _خب تو که ادعات میشه ازش نمیترسی پس برو خودت کارو تموم کن.امروز فرصت خیلی خوبیه من اکبرو گفتم کشیک بکشه. هر وقت جمع شدن کلکشون کندس.تا تنور داغه باید بچسبیمش. _امروز ساعت چند؟ _رویا نوشتہ بود ساعت چهار شوهره برمیگرده. اکبر که علامت بده و اونم چهار برگرده عالی میشه.تو و چندتا از بچه‌ها هم مسئول‌عملیاتین. سازمان براش مهمه این آدم کنار بره. اگه به مقامی که میگی برسه که خیلی بد میشه! اون کارکشته‌س! کار ما هم سخت میشه.بی‌هوا درو باز کنین برین تو.درست بعد از رفتن اون مرده ساعت چهار... پشت سرش وارد میشی. اسلحه‌شو میقاپی بعدم دو گلوله و خلاص! زن و بچه‌شو هم مختاری اما بنظرم بکشی بهتره! همین بچه‌هاشون آینده برامون دردسر درست میکنن. فهمیدی؟ نفسم بالا نمی‌آید! خدای من آنها میخواهند آقا عماد و خانواده‌اش را کنند؟؟؟وای! وای! چه کردی رویا! خاک بر سرت که بودی و خام شدی! تنم مثل بیدی لرزیدن میگیرد.دستم را بہ درخت میگیرم تا بر زمین نیافتم. _باشه میرم. ولی مسئول تیم منم.توی گزارش هم قید میکنی من این بابا رو کشتم. فهمیدی؟ جواب مینا را نمیشنوم.چیزی نمانده همینجا ازحال بروم.آهسته از آن درخت دور میشوم.روی نیمکتی مینشینم و به حرفهایی که شنیده‌ام فکر میکنم.خدای من! این چه بلایی بود سر منِ آمد؟چه کنم با این قوم؟ این چرا تمامی ندارد؟من ...از سازمان...از خون بیگناه! از گناه قتلی که به گردنم بنویسند.چہ خاکی به سر بریزم؟ یا باید قید را بزنم یا قید . سازمان اگر بفهمد این موضوع را لو داده‌ام هرکجا باشم بدون نگاه به کارنامه‌ی کارهایم در دم را میستاند.برمیخیزم.باید دور شوم. اصلا دلم نمیخواهد پیمان را ببینم.در خیابان راه میروم.من قتل بچه‌های بیگناه و زن و مردی رئوف و خوش قلب هستم!چند باری پایم پیچ میخورد و آخ میگویم اما به راهم ادامه میدهم.روی صندلی ایستگاه اتوبوس مینشینم و با وحشت به صحنه‌های خیره میشوم.تاب نمی‌آورم. باز قدمها مرا میکشاند.بطرف دیواری که تکیه داده‌ام برمیگردم.بچه‌ها در صحن درحال بازی هستند.باورم نمیشود.وارد مسجد میشوم. گوشه‌ای کز میکنم و سر روی زانو های های گریه میکنم.انگار کسی مرا دعوت کرده تا درخانه‌ی امنش گریه کنم...ما بین گریه‌ها به خدا میگویم: ✨_خدایا من کردم.تموم دوران زندگیم و جوونیم بہ سپری شد اما بودم. راهت چیه. نمیدونستم...یعنی نگفت.خدایا من نبودم چون غلفت چشمامو بست و راهی بهم نشون داد که داشت. تو اونجا نبودی حس کردم .اونجایی حست کردم که پیرمردی با تموم رنج و زخم تن شبا بیدار میشد و "الهی العفو" میگفت. ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛