eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
672 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5884093358590133921.mp3
4.77M
🎧 احساسی و دلنشین 🎼 کریم دو دنیا حسن 🎤کربلایی 🌙 امام حسن مجتبی
از سبک زندگی «پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌» 🔹
از سبک زندگی «پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌» 🔹
از سبک زندگی «پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌» 🔹
از سبک زندگی «پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌» 🔹
┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅ ❤️رسول خدا (ص) فرمودند: ♦️دوستی فاطمه (سلام الله علیها)در صد جایگاه به حال انسان سودمند است که راحت‌ترین آنها عبارت‌اند از:🔻🔻 ؛ 🔘پس دخترم فاطمه از هر کس راضی باشد، من از او خشنود می‌شوم و هر کس من از او راضی شوم خدا از او خرسند خواهد بود. هر کس فاطمه از او خشمگین باشد، من بر او خشم می‌کنم و هر کس من بر او خشم کنم، خداوند بر او غضب می‌کند. 📚بحارالانوار جلد ۷۲ ┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ سلام آقا صبح‌امید من،ای شمس جهانتاب حسین وسلام لک منّی ولاصحاب حسین🌹🍃 همه‌ ی دار و ندارم شده بین‌الحرمین به ابی انت و اُمی، لک ارباب حسین السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع) 💚 🙏
4_5884093358590133930.mp3
2.84M
♨️سیره نبی مکرم اسلام (ص) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شجاعت های امام حسن مجتبی (ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤 حجت الاسلام 📡 حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
4_5884093358590133935.mp3
4.15M
🔳 (ع) 🌴آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه 🌴حرم برای تو شه کرم میسازه 🎤 👌فوق زیبا
4_5884093358590133940.mp3
16.81M
🔳 (ع) 🌴دفن اولدی حسن سنده چراغه نه نیازون 🌴مهدی سنه زائیردی قوناقه نه نیازون 🎤 👌بسیار دلنشین
"رمان سمانه و صغری از دانشگاه خارج شدند و به سمت کمیل که به ماشین تکیه داده بود رفتند،سمانه خندید و گفت: ــ جان عزیزت بسه دیگه صغری،الان کمیل گیر میده که چقدر بلند میخندید ــ ایش ترسو سمانه چشم غره ای برایش رفت و به سمت کمیل رفتند،کمیل با دیدنشان لبخندی زد و گفت: ــ سلام خدا قوت خانوما صغری سلامی کرد و گفت: ــ خستم زود سوار شو ترسو خانم سمانه با تشر صدایش کرد ولی اون بدون هیچ توجه ای سوار ماشین شد. ــ خوبی حاج خانم سمانه به صورت خسته کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ خوبم حاجی شما خوبید؟ کمیل خندید و دست سمانه در دست فشرد،سوار ماشین شدند. کمیل از صبح مشغول پرونده بود و لحظه ای استراحت نکرده بود،وقتی مادرش به او گفته بود که سمانه را برای شام دعوت کرده بود،سریع خودش را به دانشگاه رساند،تا سمانه و صغری در این تاریکی به خانه برنگردند. به خانه که رسیدند،مثل همیشه سمیه خانم دم در ورودی منتظر آن ها بود ،با دیدن سمانه لبخند عمیقی زد و به سمتش رفت ــ سلام خاله جان ــ سلام عزیز دل خاله،خوش اومدی عروس گلم سمانه لبخند شرمگینی زد و خاله اش را در آغوش گرفت،صغری بلند داد زد: ــ نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار کمیل دستش را دور شانه های خواهرش حلقه کرد و حسودی زیر لب گفت. سمیه خانم گونه ی سمانه را بوسید و گفت: ــ سمانه است،عروس کمیل میخوای تحویلش نگیرم لبخند دلنشینی بر لب های سمانه و کمیل نقش گرفت. با خنده و شوخی های صغری وارد خانه شدند،کمیل به اتاقش رفت ،سمانه همراه سمیه خانم به آشپزخانه رفت،سمیه خانم لیوان ابمیوه را در سینی گذاشت و به سمانه داد ــ ببر برا کمیل ــ خاله غذا اماده است؟ ــ نه عزیزم یه ساعت دیگه اماده میشه ــ پس به کمیل میگم بخوابه آخه خسته است ــ قربونت برم،باشه فدات