eitaa logo
" حرفِ کتاب... "
119 دنبال‌کننده
74 عکس
34 ویدیو
2 فایل
‌ حرفِ کتاب، بر وزن حرفِ حساب... اگه دوست داشتید و شماهم حرف‌ِکتابی داشتید میتونید با ما درمیان بزارید تا ما هم با دیگران در میان بگذاریم: @matindehghani ‌ پاتوق کتاب آسمان https://eitaa.com/skybook
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📚بینوایان ان شاالله بتونم قسمت‌هایی از این رمان که به گفته‌ی بسیاری از بزرگان، شاهکارترین اثر ادبی ادبیات غربه را داخل کانال بزارم. ‌‌
" حرفِ کتاب... "
‌ 📚بینوایان #ویکتور_هوگو ان شاالله بتونم قسمت‌هایی از این رمان که به گفته‌ی بسیاری از بزرگان، شاهکا
‌ ‌ویکتور هوگو یک نویسنده‌ معمولی نیست. واقعا به همان معنایی که ما مسلمانان «حکیم» را استعمال می‌کنیم و به‌کار می‌بریم، یک حکیم است و بهترین حرف‌هایش را در بینوایان زده است. بینوایان هم یک کتاب حکمت است و به اعتقاد من، همه باید بینوایان را بخوانند... رهبر انقلاب🙂 ‌
" حرفِ کتاب... "
‌ 📚بینوایان #ویکتور_هوگو ان شاالله بتونم قسمت‌هایی از این رمان که به گفته‌ی بسیاری از بزرگان، شاهکا
روزی پس از دریافت نامه‌ای مبنی بر خبر درگذشت یکی از نجیب‌زادگان که در آن علاوه بر القاب آن مرحوم، تمام مشخصات اعیانی و اشرافی همۀ خویشاوندانش نیز ذکر شده بود، با صدای بلند گفت: _عجب جهیزیه مفصلی برای خانۀ آخرت! چه بار خوبی از عناوین که شادمانه بر دوشش نهاده‌اند و مردم باید چقدر باذوق باشند که مرگ را هم دستاویزی کنند برای خودستایی!
هدایت شده از پاتوق کتاب آسمان
شخصیت نخست این داستان خداست انسان شخصیت دوم آن است. @skybook
دلا ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز چو گردباد به‌هم پیچ و چون صبا مگریز تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز تو موج غیرت و عزمی، ز بحر، بیم مدار حذر ز غرش طوفان مکن ز جا مگریز ز سست عهدی ایام، دلشکسته مشو نشانه باش چو پرچم، ز بادها مگریز چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز تو از تبار دلیران خیبر و بدری چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز به نوشخند منافق ز ره کنار مگیر به زهرخند معاند به انزوا مگریز چو ره به قبله‌ای امن است پایمردی کن خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریز چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین ز کج‌روی به حذر باش و از خدا مگریز امین خلق و امانت‌گزار یزدان باش به صدق کوش و خطر کن ز مدعا مگریز امین
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
مافتنه گر شدیم و جهان فتنه گرگریز هر کار می کنیم جماعت! مگر گریز در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست شر خیر ماست، ما که نبودیم شرگریز گاهی به جنگ دوست و گاهی به صلح غیر از هر اصول و مصلحتی سخت در گریز اهل جنایتیم و مکافات میکشیم پس ما قمار باز و جهانی خطر گریز آمد خبر ز مرگ، دویدیم سمت مرگ پا پس نمیکشیم،،،،،خدا! مرگ بر گریز دنبال دردسر، سرمان درد میکند دنبال ما نباش توای دردسر گریز! سعیدصاعدی 20/آذر/۹۸ @esharenakhana
" حرفِ کتاب... "
‌ شخصیت نخست این داستان خداست انسان شخصیت دوم آن است. @skybook
‌ امشب فصل دوم بینوایان تموم شد و وارد فصل سوم شدیم... با چند نفر از رفقا دورهم میشینیم و میخونیم... واقعا بینوایان عجیبه... دلم میخواست زیاد بریده‌کتاب بزارم تا بقیه هم استفاده کنند ، اما به دو دلیل نمیشد، اول این‌که تقریبا میشه تک‌تک صفحاتش را عکس گرفت و گذاشت، دوم این‌که ترسیدم داستان از دست بره و با خود بینوایان روبه‌رو نشید... حالا... بریده می‌گذارم، اما اصلا گمان نکنید که بینوایان این بریده‌هاییه که من می‌گذارم، بینوایان را خودتون دست بگیرید و از اول تا آخرش بخونید... ‌
‌ بینوایان از شرح قصه‌ی یک اُسقف وارسته شروع میشه... و کلِ فصل یک توصیفِ احوالات عالی‌جناب بی‌ین‌ونو، اسقف وارسته شهر دینیْی هست... برای اسقف داستان یک جنایت را تعریف می‌کنند و اسقف جوابی می‌دهد... بخونید، جالبه: ‌ ‌
‌ روزی در محفلی شنید از جنایتی سخن میگویند که تازه کشف شده بود و رسیدگی به آن خیلی زود شروع می شد. مردی بینوا بــه خاطر عشق یک زن و کودکی که از او داشت، در نهایت تنگدستی سکه تقلبی ضرب کرده بود. در آن زمان مجازات جعل پول اعدام بود. هنگامی که زن میخواست اولین سکهٔ تقلبی را خرج کند، دستگیر شده بود. بازداشتش کردند و همۀ شواهد علیه او بود. او می توانست بار محکومیت را بر دوش معشوقش بیندازد و با اعترافِ خود نابودش کند،
اما منکر شد
. اصرار کردند باز هم همچنان منکر شد. در این مورد دادستان کل فکری به نظرش رسید، مدعی شد که مرد به او خیانت کرده است و با نامه‌هایی که استادانه جعل شده بودند توانست زن بیچاره را متقاعد کند که رقیب داشته و آن مرد فریبش می داده است. آن وقت زن که از حسادت خونش به جوش آمده بود، معشوقش را لو داد. با اقرار او همه چیز به اثبات رسید، کار مرد تمام بود. خیلی زود با همدستش در اِکس محاکمه میشد. واقعه را نقل میکردند و از مهارت قاضی به وجد می‌آمدند او با برانگیختن حسادت، حقیقت را از دل خشم بیرون کشیده بود. اسقف ساکت ماند و همه داستان را شنید وقتی به پایان رسید پرسید: _ این مرد و زن را کجا محاکمه میکنند؟ + در دیوان جنایی اسقف باز پرسید: _ آن وقت آقای دادستان را کجا محاکمه میکنند؟ @harfe_ketab
‌ فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا .... مبارک است، هر آنکه در آتش است... نمل_هشت
" حرفِ کتاب... "
‌ فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا .... مبارک است، هر آ
‌ آتش است این بانگِ نای و نیست، باد هر که این آتش ندارد، نیست‌باد «مولانا» ‌