eitaa logo
حرف حساب
7.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
15 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه السلام ارتباط با مدیر: @Einizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
کارهای سادۀ بی‌دردسر را همه بلدند! 🔻 همین را دوست داشتم. کارهای بزرگ‌تر از خودم. وقتی شب از خستگی به‌جای خوابیدن، بی‌هوش می‌شدم، کیف می‌کردم. به‌نظرم کار کردن در همین معنا می‌شود. باید خسته شوی. کارهای سادۀ بی‌دردسر را که همه بلدند. وقتی بعد از کلی بدوبدو و خستگی، نتیجۀ کار را می‌دیدم یک نفس راحت می‌کشیدم. خستگی‌ام در می‌شد. 📚 از کتاب | خاطرات شفاهی از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس 📖 صفحات 130 و 131 ✍ زینب عرفانیان #⃣ پ.ن: وقتی داشتم این قسمت از این کتاب جذاب رو می‌خوندم، ناخودآگاه یاد افتادم؛ سرگرمی این روزهای خیلی از نوجوونا و جوونایی که نه همشون، ولی بیشترشون رویای رسیدن به پول بدون زحمت کشیدن رو دارن. ما ایرانی‌ها همیشۀ تاریخ اهل تلاش و زحمت کشیدن بودیم و همین هم باعث شده بود که تو تمام عرصه‌های علمی و... یه سر و گردن از بقیه بالاتر باشیم. مواظب باشیم راحت‌طلبون نکنن! ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ کارهای سادۀ بی‌دردسر را همه بلدند! 🔻 همین را دوست داشتم. کارهای بزرگ‌تر از خودم. وقتی شب از خست
نقطۀ رهایی... 🔻 زیارت عاشورای بعد از نماز صبح، قانون نانوشتۀ جبهه بود. اما حسی که در زیارت عاشورای سنگر اطلاعات تجربه کردم، هیچ کجای جبهه گیرم نیامد. آن‌همه سوز به‌خاطر همسایگی بچه‌ها با مرگ بود. 🔸 در شناسایی، چند متر بعد از جدا شدن از خاکریز خودمان به نقطۀ رهایی می‌رسیدیم. این اسم را دوست داشتم. واقعا در تاریکی و دل بیایان رها می‌شدیم. از هرچه پشت سرمان بود دل می‌کندیم؛ از سنگری که دوستش داشتیم، از خط خودمان، از خانواده‌مان، از رفیقمان، از دنیا و زرق و برقش. رها می‌شدیم در بغل خدا. سایۀ شهادت را می‌دیدیم. بهمان می‌خندید. برایمان دست تکان می‌داد. گاه چند قدم سمتمان می‌آمد و گاه ما سمتش می‌رفتیم. معلق بودیم بین زمین و آسمان. فقط یگ گام تا آسمان مانده بود. یک گام تا رهایی از نفس. امان از این نفس. تنها چیزی که به این راحتی پشت خاکریز جا نمی‌ماند. ممکن بود همراهت بیاید. بیاید و پایت را ببندد. سنگین شوی و نتوانی پرواز کنی. 📚 از کتاب | خاطرات شفاهی از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس 📖 صفحات ۱۴۴ و ۱۴۵ ✍ زینب عرفانیان #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ نقطۀ رهایی... 🔻 زیارت عاشورای بعد از نماز صبح، قانون نانوشتۀ جبهه بود. اما حسی که در زیارت عاشور
اصلی‌ترین ویژگی یک اطلاعاتیِ کاربلد! 🔻 بیابانِ تاریک از اشک و سایه‌ها پر می‌شد. یکی به رکوع، یکی به سجود، یکی به قنوت. ستاره‌ها هم به تماشای نمایش سایه‌ها نشسته بودند. بچه‌ها در خود فرو می‌رفتند و زار می‌زدند. زار... 🔸 آن موقع هنوز نمی‌دانستم اصلی‌ترین ویژگی یک اطلاعاتیِ کاربلد، همین زار زدن‌های شبانه است. نمی‌دانستم اگر دستش از آسمان کوتاه باشد، راه و معبرهای زمین را پیدا نمی‌کند. اگر نفسش در مشتش نباشد، در این بیابان‌های بی‌سروته گم می‌شود. طول کشید تا به قول عزیزی بفهمم شناختن و پیدا کردن معبرها در گرو شناختن پیچ‌وخم‌های نفس است. 📚 از کتاب | خاطرات شفاهی از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس 📖 ص ۱۴۶ ✍ زینب عرفانیان #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f