✳ فرمانده بود، ولی...
🔻 فرمانده بود، ولی هیچکس ندید جلوی تویوتا بنشیند. یک تکه ابر داشت. عقب تویوتا انداخته بودش. هر کجا میخواست برود، اگر خودش رانندگی نمیکرد، میدوید روی ابرش چهارزانو مینشست. کسی هم اصرار نمیکرد که جلو بنشیند، چون میدانست فایده ندارد.
🌷 #شهید_محسن_حاجی_بابا، فرمانده عملیات سپاه غرب کشور
📚 از کتاب #مربعهای_قرمز | خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا
📖 ص ۱۱۱
✍ زینب عرفانیان
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳ اصلیترین ویژگی یک اطلاعاتیِ کاربلد! 🔻 بیابانِ تاریک از اشک و سایهها پر میشد. یکی به رکوع، یک
✳ راه و چاه جهاد اکبر
🔻 دلم مسجد صاحب الزمان (عج) خاکفرج را میخواست. مسجدی که در آن قد کشیده بودم. در همین مسجد پایم به کلاسهای اخلاق حاج شیخ مرتضی آقاتهرانی باز شد. هنوز طعم کلاس تفسیر چهل حدیث امامش زیر دندانم است.
🔸 آن روزها که مشغول جهاد اصغر بودم، حاج آقای تهرانی راه و چاه جهاد اکبر را برایمان میگفت. وجود انسان را به مملکتی تشبیه میکرد که دو لشکر بر سر تصرفش در نزاع بودند؛ لشکر رحمان و لشکر شیطان. جهاد با نفس را جهاد اکبر میخواند که موجب بیرونراندن لشکر شیطان از مملکت وجود بود. این جهاد شروطی داشت. شرط اول: تفکر. تفکر در هدف خدا از آوردن انسان به این دنیا. شرط دوم: عزم. عزم و اراده در دوری از گناه. میگفت تفاوت درجات انسانها ریشه در تفاوت درجات عزم آنها دارد. شرط سوم: مراقبه و محاسبه. مراقبتکردن از اعمال و نلغزیدن با وسوسۀ شیطان. شبها نوبت به حسابکشیدن بود که در طول روز چه کردی و چه نکردی. شرط چهارم: تذکر و یاد خدا در طول روز.
🔺 هرچه بیشتر میگفت، بیشتر تفاوت خودم را با آنها که شبهای تاریک در بیابانهای اطراف مقر ضجه میزدند و اشک میریختند میفهمیدم...
📚 از کتاب #مربعهای_قرمز | خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا
📖 صفحات ۲۲۲ و ۲۲۳
✍ زینب عرفانیان
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
پ.ن: عکس تزئینی است.
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f