🌱تک تک کلمات فروغ فرخزاد رو میشه با تموم وجود حس کنی:
«در برابر بیمهری آدمها هیچ نمیگویم. سکوت و سکوت و سکوت.
انگار که لال شده باشم؛ شاید هم کور و کر. دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را. میدانی؟
دیر دریافتم که مسئول طرز فکر آدمها نیستم. بگذار هر که هرچه خواست بگوید!
چه اهمیتی دارد؟
من در لاک خود راحت ترم.
آن جا میشود آرام و بیدغدغه زندگی کرد!»
💕@harimeheshgh
هر کسی در بحث آرومه و عصبانی نمیشه لزوما آدم منطقیای نیست. منطقی حرف زدن با آرامش داشتن دوتا چیز متفاوته. گول هر آروم بودنی رو نخورید!
💕@harimeheshgh
این کتاب عادات اتمی یه مثالی میزنه که واقعا برام جالبه و واقعا کار میکنه.
میگه طرف دلش میخواست هر روز بعد کار نیم ساعت گیتار تمرین کنه، اما هر روز نمیکرد، به جاش ۴ ساعت تلویزیون میدید.
هی هر روز میگفت فردا تمرین میکنم! اما نمیکرد. میشینه فکر میکنه که چرا تمرین نمیکنم، و میبینه چون گیتار توی جعبهاش تو کمده، گشادیش میاد بره از تو کمد در بیاره، از تو جعبهاش در بیاره و بشینه تمرین بکنه، اما هر بار که این کار رو کرده، نشسته یک ساعت گیتار تمرین کرده!
در عوض هر روز به خودش میگفته تلویزیون نبینم، اما میرسیده خونه و لم میداده رو کاناپه و تلویزیون رو روشن میکرده و مینشسته به تلویزیون دیدن! طرف به خودش میگه باید این ۲ تا رو جایگزین کنم، پس گیتار رو مثل دکور میذاره کنار مبل، یه جوری که نشست رو مبل دست بندازه و برش داره، در عوض باتریهای کنترل تلویزیون رو میبره میذاره تو کمد. دقیقا نتیجه همون میشه، یعنی مینشسته و میخواسته تلویزیون ببینه و گشادیش میومده بره تا کمد و باتری ها رو بیاره، پس برای سر نرفتن حوصله گیتار رو برمیداشته و حداقل نیم ساعت تمرین گیتار میکرده!
💕@harimeheshgh
از یه جایی به بعد آدم از خانوادهش "اجازه" نمیگیره، بهشون "اطلاع" میده.
اگه تا آخر عمرت بخوای از کسی اجازه بگیری نمیتونی سرزنششون کنی، چرا که از این قدرتی که خودت بهشون دادی سواستفاده میکنن و خودتو تو موقعیت قربانی قرار میدی.
💕@harimeheshgh
🔻راه کارهایی برای حفظ رابطه :
- اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باش
- ازش تعریف کن و تحسینش کن
- اخمو و بد اخلاق نباش
- شاد و خوشرو باش بخند و بخندونش
- بجای اینکه مدام ازش ایراد بگیری و مخالفت کنی، ازش حمایت کن
💕@harimeheshgh
💢از باورهای غلط فرهنگی ما، اینه که فکر میکنیم اگر کاری رو شروع کردیم باید تا انتهاش بریم.
چه بسیار عمرها که تباه شده چون نخواستیم کتابی که فهمیدیم بیارزشه، فیلمی که جذاب نبوده، رشتهی تحصیلی که دوست نداشتیم و یا زندگی مشترکی که میدونستیم سرانجامی نداره رو ناتمام رها کنیم...
💕@harimeheshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تحقیقات ضروری قبل ازدواج:
💕@harimeheshgh
نمیشه هم اختلاف سنیت با بچهت کم باشه هم دوران مجردیت طولانی.
نمیشه هم درسخون باشی، هم دائم تو عشق و حال و تفریح.
نمیشه صبح تا شب سر کار باشی، اما هرشب در حال پختوپز.
نمیشه همه چیز رو با هم داشت دوستان؛
متاسفانه این واقعیت زندگیه...
💕@harimeheshgh
در ارتباط با دیگران از هر نوعش؛
چه کاری، چه عاطفی، چه دوستانه و چه خانوادگی، دو سرمشق وجود داره:
که رابطههایمان را بهطرز قابلتوجهی کمحاشیه و کمآسیب میکند و آن دو «مرزبندی» و «شفافیت» هستند.👌🏽
💕@harimeheshgh
💕 ܟߺܝܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
#لیانا #قسمت_پنجاهونهم لیانا کلافه بود. دلش میخواست بره. اما چطوری؟؟ هر چی فکر میکرد نمیشد! -
#لیانا
#قسمت_شصتم
مریم موهای موجدار لیانا رو که با دستگاه درستش کرده بود روغن زده براقش کرده بود و بعد با گل سر سرخابی رنگی بالای سرش بسته بود رو تکونی داد و گفت:
- هیچ وقت فکر نمیکردم موی مشکی اینقدر زیبا باشه.. همیشه تو ذهنم این بود فقط موهای بور خوشگلن!!! به نظرت مامانم میزاره موهامو مشکی کنم؟؟؟
- وای مریم تو خلی به خدا!!! موهای خرمایی به این خوشگلی داری!!! بس کن دیگه... یه کاری نکن با مانتو روسری بیام بشینم...
نه اینکه لیانا از این تعاریف خوشش نیومده باشه... حقیقتش این بود که این روزها کمی افتاده تر شده بود.
وقتی یاد موقعیتش میافتاد، برتر بینی و تکبر رو مسخره میدونست....
درسته موقعیت فعلی مریم از موقعیت قبلی اونها خیییلییی پایین تر بود... اما مهم حال بود و لیانا اینو درک کرده بود که همه چیز رو زمان حال تعیین میکنه نه گذشته و نه آینده...
- جدی نکنه بریم همه خانوما با حجاب باشن؟؟؟
- خب باشن ما هم با مانتوهامون میشینیم... اما بعید میدونم.. هر کسی با حجاب باشه گلرخ خانوم بی حجابه!
مریم خنده ی موزیانهای کرد و گفت:
- به جمع ما ملحق شدی؟؟
- جمع شما؟؟؟
- آره دیگه دختران طرفدار بردیا!
لیانا ابرویی بالا انداخت... از این حرف هم خوشش نیومد...نمیدونست چرا یه جورایی خودش رو مالک بردیا میدید. با وجود اینکه دیگه از طرف بردیا در باغ سبزی ندیده بود!
- نه بابا.... فقط از اون دختره خوشم نمیاد!!! کلا از کسی که نرسیده صاحب بشه خوشم نمیاد...
- شایدم از قبل صاحب بوده!!!
هر دو نگاه موشکافانهشونو به هم دوختن...
و هر دو به این فکر کردن که شاید از قبل هم حرف و قراری بینشون بوده. این فکر شاید روی مریم خیلی تاثیر نذاشت اما لیانا رو پریشون کرد!!
با خودش فکر کرد؛
"عوضی آشغال... جای دیگه قول و قرار داشته میخواسته اینجوری انتقام بگیره... دارم برات... دارم برات آقا بردیا!"
- بچه ها نمیخواید برید؟؟؟ فکر ترافیک رو هم بکنید.... من کار دارم...!!!
- بدو..بدو که قاطی کنه یهو میگه اصلا نمیبرمتون!!!
هر دو سریع مانتوهاشونو پوشیدن و از اتاق بیرون رفتن.
لیانا که همچنان تو فکر بردیا و نامزدیش با دختر تاجیک بود، با ضربه ی دست مریم به خودش اومد!
- چته؟؟ چرا میزنی؟؟
- اولیش!!!
و با ابرو به برادرش که جلوی اونها راه میرفت اشاره کرد.
- اولی چی؟؟!!!
- اولین خاطر خواه!!
💕@harimeheshgh