eitaa logo
حرکت در مه
192 دنبال‌کننده
442 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢نارسیست‌وار سیدهاشم فیروزی مردانگی و زنانگی آمیخته از رفع رسوب لوله‌های آبگرمکن دیواری تا طراحی لباس هنری خاص، از نظافت ترموکوپل بخاری تا طرح هشترک زدن با هویه برروی کفش چرم عسلی، از تعویض لامپ و کله‌چراغ ماشین تا طراحی انگشتر فیروزه خاص، از تعویض شیرآلات منزل تا بار گذاشتن چغندر و لبو و سالاد گوجه، از تعمیر جزئی ماشین لباسشویی تا ید طولا داشتن در ست کردن عطر و ادکلن با شخصیت: من این مردانگی و زنانگی آمیخته در وجودم را دوست دارم. باورم براین است کسب تجربیات تازه در مصادیق «زندگی» از نوع عموم جدای از لذاتش افق‌های دید وسیعی پیش‌روی اهل فکر باز می‌کند، چرا که در نهایت همه آنچه که آنها در زمین سیاست و اجتماع و...بکارند، باز باید بمصرف عموم برسد. بی‌ یا کم نسبت بودن اهالی فکر و سیاست در این کشور با «زندگی» اینگونه وضعیت «نازندگی» پدید آورده است.اینها چون خود زندگی بمعنای صحیح آن را ندارند، درکی از زندگی عموم هم ندارند.فلذا یا گرفتار در مالیخولیای آرمانخواهی کور می‌شوند و یا مشغول چرا در زیست گلخانه‌ای مرفه و بدور از اجتماع که هردو با زندگی عموم نسبتی ندارد. https://t.me/seyyedhashemfirouzi
🔺چاپلوسان اسد را پایین کشیدند! از شگفتی‌های سوریه پسااسد تغییر موضع سریع مدافعان سرسخت دیروز او است که به «انقلابیون دو آتشه» امروز تبدیل شده‌اند؛ امثال دیپلمات معروف سوری بشار جعفری (سفیر سوریه در روسیه) و اصحاب رسانه چون شادی حلوه و کنانه علوش! چرخش 180 درجه‌ای مدافعان دیروز بشار اسد پس از سقوطش چنان است که در حمله به او از مخالفان سرسختش گوی سبقت می‌ربایند و در حالی که سران «سوریه جدید» راه «آشتی» با مقامات و چهره‌های «سوریه قدیم» را در پیش گرفته‌اند، آن‌ها همچنان به اسد و نظامش می‌تازند. بشار جعفری نماینده سابق سوریه در سازمان ملل چنان مورد اعتماد اسد بود که به سفارت این کشور در روسیه منصوبش کرد؛ اما در گفتگو با شبکه دولتی «روسیه تودی» چنان از نظام سابق به عنوان «منظومه فساد» یاد کرد و از «فرار راس آن در تاریکی شب» سخن گفت که انگار نه انگار خود بخشی از این منظومه و مرید حلقه به گوش اسد بوده است و تا دیروز از تریبون شورای امنیت و مقام سفارت «انقلابی‌ترین خطابه‌ها» در ستایش این منظومه و راس آن ایراد می‌کرد. همین رنگ عوض کردن بشار جعفری و مدافعان دیگر اسد معمای فروپاشی سریع ارتش سوریه در برابر حمله مخالفان را حل می‌کند؛ ارتشی که صرفا نام ارتش را یدک می‌کشید؛ اما چاپلوسان از آن قَدَرِ قدرتی پیش اسد ساخته بودند و واقعیت را وارونه جلو داده بودند که همیشه جانفدا و وفادار به او خواهد ماند. در حالی که فساد سیستماتیک ساختار ارتش را تباه ساخته بود و نیروهایش هم نان شب و توان و اراده‌ای برای جنگیدن نداشتند. در واقع زمینه‌ساز سقوط حکام و هلاک حرث و نسل همین مدافعانِ چاپلوس دیکتاتورپرور هستند که با این چاپلوسی خود و بیان وارونه حقایق چنان دنیا و اوضاع مملکت را برای حاکم گل و بلبلی به تصویر می‌کشند که او را بر استبدادش راسخ‌تر و چشمان او را بر روی حقایق بسته‌تر می‌کنند تا از مواهب بهره‌مند شده و از توبره‌اش بخورند و وقتی هم که رفت مرید دیگری می‌شوند و از خوانش می‌خورند. وقتی هم که چرخ گردون می‌چرخد و روزگار قبله آمالشان را بر زمین می‌زند و یکی دیگر را بر می‌کشد، سریع پوست‌اندازی می‌کنند و زبان به نکوهش قبلی و ستایش حاکم یا حاکمان جدید می‌گشایند. اگر اسد از تاریخ دور و نزدیک درس گرفته بود و قبل از سرکوب مخالفانش، به روی این چاپلوسان خاک می‌پاشید تا پرده از برابر چشمانش بیفتد و حقیقت و واقعیت در سوریه را عینا درک کند، چه بسا این سرنوشت را پیدا نمی‌کرد. @Sgolanbari
4_5976300083027645615.pdf
2.25M
سیاهه صدتایی رمان قسمت دوم از رضا امیرخانی
جعل روز وفات و عنوان شهادت برای ام‌البنین ✍مهدی مسائلی در تقویم رسمی کشور ۱۳ جمادی‌الثانی به عنوان روز وفات حضرت ام‌البنین تعیین شده است درحالی که روز وفات ایشان در کتاب‌های تاریخی و حدیثی ذکر نشده است و در سال‌های اخیر جعل شده است. ظاهرا این انتساب برگرفته از کتابی به نام «أم البنين سيدة نساء العرب» است که نویسنده آن یکی از خطبا و منبری‌های معاصر اهل‌ عراق به نام سيد مهدی سويج (١٣٤٩- ١٤٢٣ق) است.  وی در كتاب خود آورده است: «در موارد متعدد و مواقع زيادی تاريخ وفات ام‌البنين(ع) را از من پرسیدند و من نیز از تعدادی از صاحب نظران در اين‌باره سؤال كردم، ولی جواب من و جواب کسانی که من از آنها پرسیدم یکی بود: اثری از ذکر وفات یا سال آن وجود ندارد. تا اینکه روزی كتابی را مطالعه می‌كردم در ذهنم آمد كه در اين كتاب قصيده‌ای درباره حديث كساء ذكر شده است كتاب را بررسی می‌كردم تا قصيده را پيدا كنم، ناگهان در شرحی كه مؤلف كتاب بر قصيده مزبور نوشته بود، به خبر وفات ام‌البنين(ع) برخوردم. كتاب مزبور خطی و روی برگه‌ای قديمی نوشته شده بود و تاريخ كتابت آن به سال ۱۳۲۱ قمری بر می‌گشت. نام كتاب كنزالمطالب و نام مؤلفش نيز علامه سيدمحمدباقر قره‌باقی همدانی بود. مؤلف، كه خداوند مقام او را بالا ببرد، گفته است... در كتاب اختيارات از اعمش نقل شده است كه می‌گويد: روز سيزدهم جمادی‌الثانی كه مصادف با روز جمعه بود، بر امام زين‌العابدين(ع) وارد شدم. ناگهان فضل بن عباس (ع) وارد شد و در حالی كه گريه می‌كرد گفت: جده‌ام ام‌البنين(ع) از دنيا رفت. شما را به خدا به اين روزگار فريبكار نگاه كنيد كه چگونه خاندان كساء را در یک ماه دوبار دچار مصيبت كرد! پس از چندی از خبر ديگری مندرج در حاشيه كتاب «وقايع‌الشهور و الأيام» تأليف بيرجندی اطلاع يافتم كه به نقل از اعمش نوشته است: در سيزدهم جمادی الثانی و در سال ۶۴ قمری ام‌البنين(ع) وفات كرد.» 🔹درباره این ادعا به نکات زیر توجه کنیم: ۱. از کتاب كنزالمطالب اطلاعی وجود ندارد و غیر از این گزارش اثری از آن در جایی دیگر دیده نشده است. نویسنده آن سيدمحمدباقر قره‌باقی همدانی که با وصف علامه از او یاد می‌شود، نیز ناشناخته است و مشخص نیست چه کسی است. با این حال بر فرض وجود،‌ کتابی متأخر و مربوط به قرن چهاردهم است. ۲. در نقل این گزارش ادعا شده که این خبر «در كتاب اختیارات از اعمش نقل شده است.» کتاب اختیارات نیز کتابی ناشناخته است. هیچ‌کدام از کتاب‌هایی که عنوان اختیارات دارند، چنین گزارشی را نقل نکرده‌اند و اصلا ارتباطی به این موضوع ندارند. ۳. نویسنده ادعا کرده است که پس از چندی در حاشیه کتاب وقايع‌الشهور و الأيام تأليف بيرجندی نیز انتساب وفات در سیزدهم جمادي الثاني به اضافه تعیین سال آن(سال۶۴ق)  را دیده است. ولی با مراجعه به همان چاپ وقايع‌الشهور، چنین حاشیه‌ای در آن دیده نمی‌شود. ۴. چرا باید هم منبع متأخر و هم منبع اصلی مورد ادعا، از دسترس همه علما پنهان باشند و کسی امکان مراجعه به آنها را نداشته باشد؟! جاعلان حدیث و گزارش‌های تاریخی برای پنهان کردن دروغ‌شان معمولا تدبیری به خرج می‌دهند و گزارش‌ها را به کتاب‌هایی نسبت می‌دهند که در  دسترس نیستند؛ حال یا این کتاب زمانی وجود داشته و الان وجود ندارد یا اصلا وجود خارجی ندارد. اما عده‌ای نیز در روزگار کنونی جعل را کمی آشکارتر انجام می‌دهند، بدین صورت که دروغ‌هایشان را به کتاب‌های موجود و در دسترس منتسب می‌کنند و تکیه‌شان به این است که مخاطب حوصله یا امکانات مراجعه به منابع را ندارد. گاهی نیز فردی گزارشی را در کتابش جعل می‌کند، بعد چندین کتاب دیگر از کتاب اولی، نقل جعلی و دروغین را می‌آورند و با استناد به تعدد منابع، به تقویت یک گزارش می‌پردازند. موضوع مسمومیت و شهادت حضرت ام‌البنین نیز از همین سنخ است. نویسنده‌ای معاصر در کتابی به نام الدرجات الرفیعة فی وقایع الشیعة با آب و تاب از مسمومیت ام‌البنین سخن می‌گوید و به دو کتاب معاصر دیگر ارجاع می‌دهد. در حالی که در آن کتاب‌ها چنین سخنی وجود ندارد. در مجموع، جعل شهادت حضرت ام‌البنین ادامه همان مسیر جعل روز وفات برای ایشان است و باید دید این‌ یکی با کمک فضای مجازی چه زمانی مقبول می‌افتد و عمومی می‌شود. ...... @azadpajooh
دیداری در بهار به امید زندگی ✍ حسین ابراهیمی 🔷 حالا گذشته‌ها گذشته و رفته‌ها رفته‌اند، گذشته است چند روزی از روزی که رضا امیرخانی مهمان شهرِ کتابِ بهارِ اصفهان بود و بعد جلسه هرچه هم می‌گردم که خبری، گزارشی چیزی پیدا کنم که بنویسم ازت رضای امیرخانی، چیزی نیست.... مجبورم خودم دست به قلم بشوم: 🔵 ما رفتیم جناب امیرخانی را دیدیم یعنی من و بانو. دیگر مدت‌ها بود که فکر نمی‌کردم شخصیتی بتواند این‌قدر کشش برای‌مان ایجاد کند که از محل پارک ماشین تا ورودی مترو بدویم توی این هوای آلوده و با این ناترازی انرژی. تو که خوب می‌دانستی جنابش به‌سختی نه می‌گوید به دعوت کتاب‌فروشی‌ها و کافه‌هایی از این دست. این توی مرامش است و می‌شناسیمش خودش است همان امیرخانی قدیمی که حالا ریش سفید کرده و مو ریزانده و این همه هول و نفس و قند توی دل آب شدن برای پنج دقیقه سخن‌رانی که مثل همیشه متن بود. آخر پنج دقیقه؟ 🔶 چون می‌گوید من سخن‌ران نیستم و اگر سخن‌ران باشم دیگر نویسنده نیستم و خلاصۀ حرف‌هاش این‌که: کتاب‌فروشی‌ها نه تنها کتاب می‌رساند دستِ مخاطب، بل زنده می‌کند چرخۀ تولید کتاب را. 🔷 بعد دورش جمع می‌شوند بسیاری برای امضا گرفتن و معلوم نیست کجا می‌روند و رسم‌های همیشگی و گاه پرسش‌های تکراری و از این میان چند پرسش را پسندیدم: از میان همۀ پرسش‌ها این برایم جالب‌تر بود که کتابی در دست ندارید؟ که جنابش فرموده باشد ایده‌ای دارم درحال نوشتن، رمان است و همچنان دوست دارم که بنویسم. 🔵 و ما پرسیدیم درباره هوش مصنوعی و جایگاهش که نگاهی به ما کرد و گفت نه ممکن است جای بعضی چیزها را بگیرد اما نه نمی‌تواند جای نوشتن خاصه نوشتن خلاق را بگیرد و ادبیات تولید کند و مثال گوگل را زدند و گفتند شاید بتواند بعضی سبک‌ها را بنویسد مثلاً شاید روزنامه ولی رمان و داستان را نه، زیرا نوشتن یک تفردی دارد، یعنی من می‌خواهم ببینم نگاه شمای نویسنده به زندگی چیست نه نگاه هوش مصنوعی. 🔶 درباره تقدم فلسفه بر رمان صحبت به میان آمد که گفتند نه اتفاقاً رمان‌ها بذر پیدایش فلسفه‌ها را می‌کارند نه بالعکس. و کسی پرسید از ایشان که آیا توصیه می‌کنید برای نوشتن زندگی‌ام را رها کنم و شغلم را که گفتند نه نباید این کار را بکنی چون احتمال موفق شدنت مثل احتمال موفق شدن علی دایی در میانِ هزاران آرزو به دلِ فوتبالیست برتر شدن است، شغل و کارت را ادامه بده اگر به جایگاهی رسیدی که توانستی از نویسندگی پول دربیاوری آن وقت شغلت را رها کن وگرنه به احتمال خیلی کم موفق نخواهی شد و این احتمالش خیلی است! 🔴 همچنان بر سفر رفتن تأکید می‌کرد و می‌گفت تجربه است و آموزش نوشتن را از میان رمان‌ها مفیدتر می‌دانست، کمی درباره مهاجرت سخن گفت و بحران‌هایش و دیگر توصیه‌ای خواستیم لب از لب جنباند و گفت: وقت تلف نکنید و پشت‌بندش: البته من خودم خیلی تلف می‌کنم. 🔓 دیگر خسته‌اش کرده بودیم باید می‌رفتیم و رها می‌کردیم. جمعی دور رضا بودند که معلوم شد از خاصان درگاهش بودند. خرسند از این‌که کسی بعدِ مدت‌ها کمی خون در رگ‌هامان دوانده است وگرنه از سخن‌رانی‌ها و تحلیل‌های سیاسی و غیرسیاسی و دوره‌های ضمن خدمت مدت‌هاست چیزی عایدمان نشده و نخواهد شد. @HarkatDarMeh
در نکوهش دنیا از نظامی گنجوی بخشی از خسرو و شیرین چنین است آفرینش را ولایت که باشد هر بهاری را نهایت نیامد شیشه‌ای از سنگ در دست که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست فغان زین چرخ کز نیرنگ‌سازی گَهی شیشه کند گَه شیشه‌بازی به اول عهد زنبور انگبین کرد به آخر عهد باز آن انگبین خورد بدین قالب که بادش در کلاه است مشو غَره که مشتی خاک راه است ز بادی کاو کلاه از سر کند دور گیاه آسوده باشد سرو رنجور بدین خان کاو بنا بر باد دارد مشو غَره که بد بنیاد دارد چه می‌پیچی درین دام گلوپیچ؟ که جوزی پوده بینی در میانْ هیچ چو روباهان و خرگوشان منه گوش به روبه‌بازیِ این خوابِ خرگوش بسا شیر شکار و گرگ جنگی که شد در زیر این روبه پلنگی نظر کردم ز روی تجربت هست خوشی‌های جهان چون خارش دست به اول دست را خارش خوش افتد به آخر دست بر دست آتش افتد همیدون جام گیتی خوش‌گوار است به اول مستی و آخر خمار است رها کن غم که دنیا غم نَیَرزد مکن شادی که شادی هم نَیَرزد اگر خواهی جهان در پیش کردن شکم‌واری نخواهی بیش خوردن گرت صد گنج هست ار یک درم نیست نصیبت زین جهان جز یک شکم نیست همی تا پای دارد تن‌درستی ز سختی‌ها نگیرد طبع سستی چو برگردد مزاج از استقامت به دشواری به دست آید سلامت دهان چندان نماید نوش‌خندی که یابد در طبیعت نوش‌مندی چو گیرد ناامیدی مرد را گوش کند راه رهایی را فراموش جهان تلخ است خوی تلخ‌ناکش به کم خوردن توان رست از هلاکش مشو پرخواره چون کرمان در این گور به کم خوردن کمر دربند چون مور ز کم خوردن کسی را تب نگیرد ز پر خوردن به روزی صد بمیرد حرام آمد علف تاراج کردن به دارو طبع را محتاج کردن چو باشد خوردن نان گل‌شکروار نباشد طبع را با گل‌شکر کار چو گل‌بن هر چه بگذاری بخندد چو خوردی گر شکر باشد بگندد چو دنیا را نخواهی، چند جویی؟ بِدو پویی، بَدِ او چند گویی؟ غم دنیا کسی در دل ندارد که در دنیا چو ما منزل ندارد درین صحرا کسی کاو جای‌گیر است ز مُشتی آب و نانش ناگزیر است مکن دل‌تنگی ای شخصت گلی تنگ که بد باشد دلی تنگ و گلی تنگ جهان از نام آن کس ننگ دارد که از بهر جهان دل تنگ دارد غم روزی مخور تا روز ماند که خود روزی‌رسان روزی رساند فلک با این همه ناموس و نیرنگ شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ بر این ابلق که آمد شد گزیند چو این آمد فرود آن برنشیند در این سیلاب غم کز ما پدر برد پسر چون زنده مانَد چون پدر مرد؟ کسی کاو خون هندویی بریزد چو وارث باشد آن خون برنخیزد چه فرزندی تو با این تُرک‌تازی؟ که هندوی پدرکش را نوازی بزن تیری بدین کوژ کمان‌پشت که چندین پشت بر پشت تو را کشت فلک را تا کمان بی‌زه نگردد شکار کس در او فربه نگردد گوزنی را که ره بر شیر باشد گیا در زیر پی شمشیر باشد تو ایمن چون شدی بر ماندن خویش؟ که داری باد در پس چاه در پیش مباش ایمن که این دریای خاموش نکرده است آدمی خوردن فراموش کدامین ربع را بینی ربیعی؟ کزان بُقعه برون ناید بقیعی جهان آن به که دانا تلخ گیرد که شیرین‌زندگانی تلخ میرد کسی کز زندگی با درد و داغ است به وقت مرگ خندان چون چراغ است سرانی کز چنین سر پُرفسوسند چو گل گردن‌زنان را دست‌بوسند اگر واعظ بود گوید که چون کاه تو بفکن تا منش بردارم از راه و گر زاهد بود صد مرده کوشد که تو بیرون کنی تا او بپوشد چو نامد در جهان پاینده چیزی همه ملک جهان نَرزَد پشیزی ره‌آورد عدم ره‌توشهٔ خاک سرشت صافی آمد گوهر پاک چنین گفتند دانایان هشیار که نیک و بد به مرگ آید پدیدار بسا زن‌نام کآن جا مرد یابی بسا مردا که رویش زرد یابی خداوندا چو آید پای بر سنگ فتد کشتی در آن گردآبهٔ تنگ نظامی را به آسایش رسانی ببخشی و به بخشایش رسانی
حرکت در مه
در نکوهش دنیا از نظامی گنجوی بخشی از خسرو و شیرین چنین است آفرینش را ولایت که باشد هر بهاری را نها
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکه صوتی‌اش را هم از پادکست ارزشمند «نظامی گنجوی» آوردم. این پادکست بسیار عالی است و به دوستان جان توصیه‌اش می‌کنم. کافیست در کست‌باکس «نظامی گنجوی» یا «محمدرضا طاهری» را سرچ بفرمایید. از همین‌جا هم به محمدرضا طاهری‌ها درودها می‌فرستم.
🟢رضایتمندی چیست؟ شاید یکی از بزرگترین «تلاش‌ها» در جهان جدید ایستادگی در برابر تحمیل «احساس رضایت از زندگی» از نوع تحریف شده است. تقلیل خوشبختی و احساس رضایت از زندگی به سه مقوله ثروت، قدرت و پیروزی در عین درست بودن غلط‌های فراوانی نیز دارد. چرا که ثروت، قدرت و پیروزی طیف وسیعی از مفاهیم و مصادیق را شامل می‌شوند اما جهان جدید ذیل هژمون رسانه آنها را تنها به پول،ریاست و شهرت تنزل داده است. من هیچگاه قائل به عبور از جامعه و پرداخت به ساخت جهان‌بینی فردی آنهم با نگاه سرپوش گذاشتن بر بی‌عدالتی‌های فراخ موجود نبوده و نیستم، اما همزمان قائل به ذبح جهانبینی فردی بپای جهان‌بینی رسانه‌ای رایج نیز نبوده و نیستم. فروید درست گفته بود: تعریف کلی زندگی با معیارهای نادرست و تحریف شده ثروت،قدرت و پیروزی خطر فراموشی رنگارنگی و تنوع حیات ذهنی بشر را در پی دارد. آری جوانی شما،سلامتی شما،خانواده شما،خواب آرام شما و بی‌نهایت دارایی‌های دیگر شما حتی اجابت مزاج آسان شما ثروت‌‌های بزرگی هستند که برای شما در ساخت جهان مخصوص خودتان قدرت لازم را تولید می‌کنند. و همه ما تنها زمانی بدانها واقف می‌شویم که آنها را از دست بدهیم. 📌آن‌روز که شرایط ابتدایی زیست در این سرزمین فراهم شد و یک خانه معمولی،یک خودرو معمولی یک سفر معمولی و خیلی دیگر چیزهای معمولی از رویا و آرزو خارج شد، فردایش باید بر تعریف صحیح ثروت، قدرت و پیروزی اصرار بیشتری ورزید تا تنها بسنده به یک عامل نشوند و بدتر از آن بعنوان غایت تعریف نشوند. و بعبارت بهتر ثروت و قدرت و پیروزی با مصادیق پول و ریاست و...ابزاری در استخدام زندگی بهتر با مصادیق بینافرهنگی همچون تشکیل خانواده، توسعه خانواده، سلامت خانواده و شادابی و رفاه خانواده تعریف شوند. و مهمتر از همه اینها فردای پس از بازوضع عادلانه امور اصرار بر کاربست تعدیل کننده‌های ثروت و قدرت برای حفظ آرامش روانی جامعه امریست بسیار حیاتی. 📌چرایی عدم پرداخت به مصادیق جهان‌بینی فردی در همه این سالها برای من‌روانشناس اجتماعی تنها یک چیز بوده است: اکنون وضعیت زندگی نیازمند تغییرات بزرگی است که خارج از کنترل و توان فرد است. محیط و شرایط محیطی نهایت تأثیرگذاری بر فرد و خانواده را دارند و ابتدا باید محیط اصلاح شود تا آنچه ما می‌گوییم مصداق روانشناسی‌زرد و حتی قهوه‌ای پیدا نکند. نمی‌شود چشم برروی زخم و درد جامعه بست. https://t.me/seyyedhashemfirouzi
اگه یه دختر از گفتن اشتباهاتت دست کشید،و دیگه تو هیچ زمینه ی بهت گیرنداد تبریک  میگم از دستش دادی
🔺پوتین گردن ایران انداخت! سخنان امروز ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه درباره سقوط بشار اسد درخور توجه و تامل است. او با بیان دو نکته به نوعی مسؤولیت این سقوط را گردن ارتش سوریه، ایران ومتحدانش انداخت. نخست این که گفت ۳۵۰ نفر از نیروهای مخالفان در حالی وارد حلب شدند که ۳۰ هزار نظامی ارتش سوریه و نیروهای متحد ایران بدون درگیری عقب‌نشینی کردند. نکته دوم این که اظهار داشت که روسیه نیروی زمینی به سوریه نفرستاده بود و صرفا دو پایگاه دریایی و هوایی در طرطوس و حمیمیم داشت. به این معنا که روسیه نیروی زمینی برای مقابله با مخالفان نداشت و این گونه مسؤولیت این مقابله و جلوگیری از پیشروی آن‌‎ها را متوجه ارتش سوریه و نیروهای ایرانی و نیروهای همسو با آن‌ها دانست. پوتین در عین حال هم بیان داشت که روسیه ۴ هزار نیروی ایرانی را از طریق پایگاه هوایی حمیمیم به تهران منتقل کرده است. هنوز ایران واکنش رسمی به این اظهارات نشان نداده است. اما نکته قابل توجه دیگر در گفته‌های امروز رئیس جمهور روسیه درباره تحولات سوریه تاکید بر این موضوع بود که کشورش در سوریه شکست نخورده و اهداف خود را محقق کرده است! مفروض این سخنان او این است که حفاظت از نظام سوریه هدف مسکو نبوده است. او هدف از حضور روسیه در سوریه را «جلوگیری از شکل‌گیری یک حکومت تروریستی» دانست و تاکید کرد که این هدف «به طور کلی» محقق شده و گفت که گروه‌های مسلح سوری تغییر کرده‌اند و سازمان‌های تروریستی نیستند و نشانه آن را تعامل آمریکا و اروپا با این گروه‌ها دانست و این «تغییر» را محصول حضور روسیه در سوریه دانست! چند روز قبل هم نگارنده طی یادداشتی بیان داشت که یکی از عوامل مهم سرنگونی نظام بشار اسد تضاد منافعی بود که میان ایران و روسیه پس از «تثبیت موقت» نظام او به عنوان هدف و منفعت مشترک در جریان بحران فراگیر داخلی در این کشور ایجاد شد. پس از حفظ نظام سوریه، منافع دو متحد او هیچ هم‌پوشانی نداشت و تضاد منافع رفته رفته ابعاد مختلفی به خود گرفت. در حالی که ایران و متحدانش، سوریه را کانون و محور نفوذ سخت‌افزاری و رکن رکین جبهه خود در شامات و به ویژه در تقابل با اسرائیل و کریدور تسلیح مستمر حزب‌الله می‌دیدند، روسیه هیچ نوع همدلی با این راهبرد ایران نداشت و عملا مخالف آن بود و سوریه‌ای می‌خواست که منافعش در شرق مدیترانه و خاورمیانه را با پاسداشت روابط راهبردی‌اش با اسرائیل حفظ کند. حالا هم سخنان امروز پوتین مبنی بر این که غایت کشورش در سوریه حفظ اسد نبوده است بیشتر توجیه‌گر عدم مداخله برای حمایت از او به نظر می‌رسد، اما اکنون پرسش این است که چرا مسکو این بار نه تنها دخالت نکرد؛ بلکه هماهنگی‌هایی هم با اسد و ترکیه برای خروج او از سوریه و ارتباط میان مخالفان و نخست‌وزیر دولت اسد برای انتقال آرام قدرت در دمشق انجام داد! آیا با ترامپ برای امتیازگیری در آینده از جیب اوکراین معامله کرد؟ یا با ترکیه؟ یا این عدم مداخله از موضع ضعف و به علت مشغولیت در جنگ اوکراین بود؟ یا اساسا پوتین با نتانیاهو معامله کرده است؟ که هم بخشی از سوریه به این شکل اشغال شود و هم تمام توان نظامی سوریه در حملات اسرائیل نابود شود و .... در این راستا هم ناگفته نماند که روسیه در ۱۰ سال گذشته آسمان سوریه را در اختیار داشت؛ اما عملا و غیرمستقیم چتری حمایتی برای حملات مستمر اسرائیل به اهداف ایران و نیروهای همسو با آن فراهم کرد و حتی یک بار سیستم‌های پدافندی پیشرفته روسیه و لو اشتباهی با این حملات مقابله نکردند. @Sgolanbari
گاهی یاد کارهایش می‌افتم و ایدئولوژیک بودنش. بعد با خودم می‌گویم مگر می‌شود کسی گفتمانش، گفتمان زندگی باشد و توی کانالش چیزی از زندگی نگوید. کانال چندین نفری؟ همه‌اش مطالب ایدئولوژیک. یکی دو تاش درحد جنگ‌های سایبری و حزب‌الله و مقاومت قبول ولی بیش‌ترش؟ نه! گمان نکن که تو اشتباه نمی‌کنی این همان کسی است که بعد سالیانِ سال رفاقت بدون جواب دادن سلام برای بحثی ایدئولوژیک به تو پیام داد از ترس این‌که مبادا وظیفۀ شرعی خودش را انجام نداده باشد و حال آن‌که همان موقع همۀ دیوار اعتمادم به او داشت فرومی‌ریخت و خودش با ریش‌خند کردنش ریزاندش... به امید این‌که من بازگردم و هم‌داستان با وی باشم در این مباحث! بگذریم.
حرکت در مه
گاهی یاد کارهایش می‌افتم و ایدئولوژیک بودنش. بعد با خودم می‌گویم مگر می‌شود کسی گفتمانش، گفتمان زندگ
مطالب این‌طوری نوشتن برایم سخت نیست اما با خودم می‌گویم فایده‌اش برای مخاطب چیست؟ برای همین سخت دست به قلم بردنده شده‌ام.
هدایت شده از شهرستان ادب
کیست این فرشته‌ای که ناگهان بند آسمان تیره را به آب می‌دهد؟ ابرهای خیس‌خورده را می‌چلاند و بدون ریسمان پهن می‌کند در آسمان ابرهای چرک‌مرده را کدام دست در کدام چشمه در کدام کوه با کدام برف پاک شسته است؟ این همه ملافۀ سفید را کدام دست پهن کرده روی بند باد؟ این فرشته کیست، این شکوه شاد؟ عمر و عزتش زیاد باد! @shahrestanadab
حرکت در مه
کیست این فرشته‌ای که ناگهان بند آسمان تیره را به آب می‌دهد؟ ابرهای خیس‌خورده را می‌چلاند و
لطف شعر به تصور کردنش توی ذهن است نه این تصویر پرت و پلایی که جناب هوش مصنوعی برای ما تولید کرده‌اند، این طوری می‌شود که شعرها هم خود به خود آن قدرت تصویرگری را از دست می‌دهند. بخوانید در کنار این شعر، شعرهای مثلاً حکیم نظامی را... و مقایسه کنید!
مسابقات انتخاب دختر شایسته در هلند به‌طور کامل لغو شد برگزار کنندگان با صدور بیانیه‌ای در روزجمعه ۲۰ دسامبر (۳۰ آذر) اعلام کردند: "جهان در حال تغییر است و ما نیز باید تغییر کنیم." برگزارکنندگان این رویداد اعلام کردند که مسابقه دختر شایسته اکنون دیگر با روح زمانه و ارزش‌های امروزی همخوانی ندارد. در این بیانیه آمده است که پس از تاریخی سرشار از زرق و برق، استعداد و الهام، مسابقات دختر شایسته هلند به پایان رسید. به‌جای این مسابقات، یک پلتفرم آنلاین با نام "نه دیگر برای این زمان" راه‌اندازی شده است. این پلتفرم به موضوعاتی مانند سلامت روان، رسانه‌های اجتماعی، تنوع و خودبیان‌گری اختصاص دارد. در این پلتفرم، به‌جای تاج و لباس‌های فاخر، داستان‌هایی از زندگی واقعی به اشتراک گذاشته می‌شود که الهام‌بخش جوانان باشد. برگزارکنندگان اعلام کردند: اینجا ما جوانان را تشویق می‌کنیم تا خودشان باشند، در دنیایی که در حال دگرگونی است."/دویچه‌وله @kherad_jensi
🔻 وزن چیزها، جنگ و یخچال‌های طبیعی ✍ محمد خیرآبادی «چيزها» وزن دارند؛ وزني كه معمولا مشخص و آشناست اما هيچ تضميني به ثباتش نيست. مرگ عزيزان «وزن چيزها» را دگرگون مي‌كند. اگر تا ديروز مسووليت شغلي مهم بود و قيمت دلار، تصميمات سياسي يا اخبار و حوادث ديگر مهم بودند، از امروز صبح كه با غم نبود يكي از عزيزان‌مان، به زندگي ادامه مي‌دهيم، ديگر اهميتي ندارند يا لااقل وزن‌شان به كل تغيير كرده است. تا پيش از مشاهده و احساس مرگ در نزديكي خود، غذا مي‌خوريم، معاشرت مي‌كنيم، مسابقات فوتبال را پيگيري مي‌كنيم، تلاش مي‌كنيم كه مثلا پول‌‌مان را جمع كنيم، مبلمان خانه را عوض كنيم، بچه‌ها را به كلاس‌هاي هنري و ورزشي بفرستيم، براي سفر برنامه‌ريزي كنيم و همه اينها براي‌مان وزني دارند. با وقوع مرگ همه‌چيز وزنش تغيير مي‌كند. فرويد در مقاله «انديشه‌هايي درخور ايام جنگ و مرگ» نشان مي‌دهد كه بين نگرش متعارف و نگرش ضمير ناخودآگاه ما به مرگ تناقض وجود دارد. او مي‌نويسد: «اغلب ما معتقديم مرگ نتيجه تصادف، بيماري يا كهولت است و سعي مي‌كنيم مرگ را از يك ضرورت حتمي به پيشامدي احتمالي فروكاهيم.» به نظر او، ما يك نگرش ناخودآگاه نسبت به مرگ داريم كه در طول زندگي به ‌طور مداوم آن را پنهان و كتمان كنيم. به همين دليل هنگام مرگ عزيزان و وقوع پديده‌هايي نظير جنگ، تلقي مرسوم و متعارف ما از مرگ زير سوال مي‌رود و دچار فروپاشي روحي يا دوگانگي و سردرگمي مي‌شويم. او مي‌گويد از آنجا كه نمي‌شود جنگ را ريشه‌كن كرد و نمي‌شود مانع مرگ عزيزان شد، پس بهتر است ما خود را با آن نگرش ناخودآگاه تطبيق دهيم؛ چراكه تحمل زندگي در زير سايه مرگ، جز با تلاش براي چنين تطبيقي ممكن نيست: «بهتر است در واقعيت و در انديشه‌هاي‌مان براي مرگ جايگاهي درخور قائل شويم و به آن نگرش ناخودآگاهانه درباره مرگ كه تاكنون سركوب مي‌كرديم اهميت بيشتري بدهيم. هر چند اين كار را مشكل بتوان پيشرفتي براي نيل به يك دستاورد متعالي محسوب كرد بلكه بايد گفت حتي يك پسرفت هم هست، اما اين حسن را دارد كه حقيقت را بيشتر در نظر مي‌گيرد و زندگي را براي‌مان تحمل‌پذيرتر مي‌سازد... اگر مي‌خواهيد تحمل زندگي را داشته باشيد خود را براي مرگ آماده كنيد.» چرا فرويد مي‌گويد اين تطبيق يافتن با نگرش ناخودآگاه، ممكن است حتي يك نوع پسرفت تلقي شود؟ چون بشر دستاوردهاي زيادي داشته تا به وسيله آنها نشان دهد مرگ ديگر يك واقعه عادي نيست. پزشكي پيشرفت كرده كه همين را بگويد كه بگويد با هر مرضي ضرورتا نمي‌ميريم و دارو و درمان و عمل جراحي نمي‌گذارند به راحتي از دست برويم. حالا چطور مي‌توانيم بپذيريم كه مرگ امري عادي است؟ رمان «سلاخ خانه شماره پنج» نوشته كورت ونه‌گات تلاشي است از اين جنس كه مدنظر فرويد بوده. اين داستان درباره جنگ است، جنگي كه به بيان كنايه‌آميز نويسنده، هيچ كس در آن مقصر نيست؛ «همه همان كاري را مي‌كنند كه بايد بكنند» و «بمباران شهر درسدن يك ضرورت نظامي بوده» به تلافي بمباران شهرهاي انگليس توسط ارتش آلمان! در اين ميان عده زيادي مي‌ميرند و وضعيت تلخ و تراژيك به وجود آمده، نشان مي‌دهد كه مرگ به هر نحو وجود دارد و «بله رسم روزگار چنين است»! ونه‌گات مي‌خواهد به ما بگويد كه مرگ، امري طبيعي، عادي و كاملا قابل انتظار است. او آنقدر ترجيع‌بند «بله، رسم روزگار چنين است» را در طول داستان تكرار مي‌كند كه گويا براي هر مرگ بيشتر از گفتن اين جمله ضرورتي ندارد! جنگ براي ونه‌گات در اين رمان، در كنار طنازي‌هاي تلخ و شيرين او، بهانه و ابزاري است براي قرار دادن مرگ در معرض ديد همگان. او در ابتداي كتاب مي‌نويسد: «يك بار به هريسون استار، كه فيلمساز است، گفتم دارم روي كتابي درباره درسدن كار مي‌كنم. او ابروهايش را بالا انداخت و گفت: يك كتاب ضد جنگ است؟ من گفتم: فكر كنم بله. گفت: مي‌دوني وقتي مي‌شنوم افراد كتاب‌هاي ضد جنگ مي‌نويسند به اونها چي مي‌گم؟ گفتم: چي مي‌گيد؟ گفت: مي‌گم كه چرا يك كتاب بر ضد يخچال‌هاي طبيعي نمي‌نويسي؟ البته منظور او اين بود كه هميشه جنگ وجود خواهد داشت و متوقف كردنش به اندازه جلوگيري از يخ بستن رودخانه‌ها آسان است. حرفش را قبول دارم و حتي اگر جنگ‌ها مانند يخچال‌هاي طبيعي ادامه پيدا نكند، باز هم مرگ با همان شكل كسل‌كننده‌اش به سراغ همه خواهد رفت.» دنباله کار خویش 🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشتن، شنای آزاد در دریاست! صحبت‌های را در مدرسه یک‌روزه نوشتن ببینید و بشنوید … @khanehadabiat 📄