حرکت در مه
گاهی یاد کارهایش میافتم و ایدئولوژیک بودنش. بعد با خودم میگویم مگر میشود کسی گفتمانش، گفتمان زندگ
مطالب اینطوری نوشتن برایم سخت نیست اما با خودم میگویم فایدهاش برای مخاطب چیست؟ برای همین سخت دست به قلم بردنده شدهام.
هدایت شده از شهرستان ادب
کیست این فرشتهای که ناگهان
بند آسمان تیره را
به آب میدهد؟
ابرهای خیسخورده را
میچلاند و بدون ریسمان
پهن میکند در آسمان
ابرهای چرکمرده را کدام دست
در کدام چشمه
در کدام کوه
با کدام برف پاک شسته است؟
این همه ملافۀ سفید را کدام دست
پهن کرده روی بند باد؟
این فرشته کیست، این شکوه شاد؟
عمر و
عزتش
زیاد
باد!
#روز_مادر
#هیس_گلها_خواباند
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@shahrestanadab
حرکت در مه
کیست این فرشتهای که ناگهان بند آسمان تیره را به آب میدهد؟ ابرهای خیسخورده را میچلاند و
لطف شعر به تصور کردنش توی ذهن است نه این تصویر پرت و پلایی که جناب هوش مصنوعی برای ما تولید کردهاند، این طوری میشود که شعرها هم خود به خود آن قدرت تصویرگری را از دست میدهند.
بخوانید در کنار این شعر، شعرهای مثلاً حکیم نظامی را... و مقایسه کنید!
مسابقات انتخاب دختر شایسته در هلند بهطور کامل لغو شد
برگزار کنندگان با صدور بیانیهای در روزجمعه ۲۰ دسامبر (۳۰ آذر) اعلام کردند: "جهان در حال تغییر است و ما نیز باید تغییر کنیم."
برگزارکنندگان این رویداد اعلام کردند که مسابقه دختر شایسته اکنون دیگر با روح زمانه و ارزشهای امروزی همخوانی ندارد. در این بیانیه آمده است که پس از تاریخی سرشار از زرق و برق، استعداد و الهام، مسابقات دختر شایسته هلند به پایان رسید.
بهجای این مسابقات، یک پلتفرم آنلاین با نام "نه دیگر برای این زمان" راهاندازی شده است. این پلتفرم به موضوعاتی مانند سلامت روان، رسانههای اجتماعی، تنوع و خودبیانگری اختصاص دارد.
در این پلتفرم، بهجای تاج و لباسهای فاخر، داستانهایی از زندگی واقعی به اشتراک گذاشته میشود که الهامبخش جوانان باشد.
برگزارکنندگان اعلام کردند:
اینجا ما جوانان را تشویق میکنیم تا خودشان باشند، در دنیایی که در حال دگرگونی است."/دویچهوله
@kherad_jensi
🔻 وزن چیزها، جنگ و یخچالهای طبیعی
✍ محمد خیرآبادی
«چيزها» وزن دارند؛ وزني كه معمولا مشخص و آشناست اما هيچ تضميني به ثباتش نيست. مرگ عزيزان «وزن چيزها» را دگرگون ميكند. اگر تا ديروز مسووليت شغلي مهم بود و قيمت دلار، تصميمات سياسي يا اخبار و حوادث ديگر مهم بودند، از امروز صبح كه با غم نبود يكي از عزيزانمان، به زندگي ادامه ميدهيم، ديگر اهميتي ندارند يا لااقل وزنشان به كل تغيير كرده است. تا پيش از مشاهده و احساس مرگ در نزديكي خود، غذا ميخوريم، معاشرت ميكنيم، مسابقات فوتبال را پيگيري ميكنيم، تلاش ميكنيم كه مثلا پولمان را جمع كنيم، مبلمان خانه را عوض كنيم، بچهها را به كلاسهاي هنري و ورزشي بفرستيم، براي سفر برنامهريزي كنيم و همه اينها برايمان وزني دارند. با وقوع مرگ همهچيز وزنش تغيير ميكند.
فرويد در مقاله «انديشههايي درخور ايام جنگ و مرگ» نشان ميدهد كه بين نگرش متعارف و نگرش ضمير ناخودآگاه ما به مرگ تناقض وجود دارد. او مينويسد: «اغلب ما معتقديم مرگ نتيجه تصادف، بيماري يا كهولت است و سعي ميكنيم مرگ را از يك ضرورت حتمي به پيشامدي احتمالي فروكاهيم.» به نظر او، ما يك نگرش ناخودآگاه نسبت به مرگ داريم كه در طول زندگي به طور مداوم آن را پنهان و كتمان كنيم. به همين دليل هنگام مرگ عزيزان و وقوع پديدههايي نظير جنگ، تلقي مرسوم و متعارف ما از مرگ زير سوال ميرود و دچار فروپاشي روحي يا دوگانگي و سردرگمي ميشويم. او ميگويد از آنجا كه نميشود جنگ را ريشهكن كرد و نميشود مانع مرگ عزيزان شد، پس بهتر است ما خود را با آن نگرش ناخودآگاه تطبيق دهيم؛ چراكه تحمل زندگي در زير سايه مرگ، جز با تلاش براي چنين تطبيقي ممكن نيست: «بهتر است در واقعيت و در انديشههايمان براي مرگ جايگاهي درخور قائل شويم و به آن نگرش ناخودآگاهانه درباره مرگ كه تاكنون سركوب ميكرديم اهميت بيشتري بدهيم. هر چند اين كار را مشكل بتوان پيشرفتي براي نيل به يك دستاورد متعالي محسوب كرد بلكه بايد گفت حتي يك پسرفت هم هست، اما اين حسن را دارد كه حقيقت را بيشتر در نظر ميگيرد و زندگي را برايمان تحملپذيرتر ميسازد... اگر ميخواهيد تحمل زندگي را داشته باشيد خود را براي مرگ آماده كنيد.» چرا فرويد ميگويد اين تطبيق يافتن با نگرش ناخودآگاه، ممكن است حتي يك نوع پسرفت تلقي شود؟ چون بشر دستاوردهاي زيادي داشته تا به وسيله آنها نشان دهد مرگ ديگر يك واقعه عادي نيست. پزشكي پيشرفت كرده كه همين را بگويد كه بگويد با هر مرضي ضرورتا نميميريم و دارو و درمان و عمل جراحي نميگذارند به راحتي از دست برويم. حالا چطور ميتوانيم بپذيريم كه مرگ امري عادي است؟
رمان «سلاخ خانه شماره پنج» نوشته كورت ونهگات تلاشي است از اين جنس كه مدنظر فرويد بوده. اين داستان درباره جنگ است، جنگي كه به بيان كنايهآميز نويسنده، هيچ كس در آن مقصر نيست؛ «همه همان كاري را ميكنند كه بايد بكنند» و «بمباران شهر درسدن يك ضرورت نظامي بوده» به تلافي بمباران شهرهاي انگليس توسط ارتش آلمان! در اين ميان عده زيادي ميميرند و وضعيت تلخ و تراژيك به وجود آمده، نشان ميدهد كه مرگ به هر نحو وجود دارد و «بله رسم روزگار چنين است»! ونهگات ميخواهد به ما بگويد كه مرگ، امري طبيعي، عادي و كاملا قابل انتظار است. او آنقدر ترجيعبند «بله، رسم روزگار چنين است» را در طول داستان تكرار ميكند كه گويا براي هر مرگ بيشتر از گفتن اين جمله ضرورتي ندارد! جنگ براي ونهگات در اين رمان، در كنار طنازيهاي تلخ و شيرين او، بهانه و ابزاري است براي قرار دادن مرگ در معرض ديد همگان. او در ابتداي كتاب مينويسد: «يك بار به هريسون استار، كه فيلمساز است، گفتم دارم روي كتابي درباره درسدن كار ميكنم. او ابروهايش را بالا انداخت و گفت: يك كتاب ضد جنگ است؟ من گفتم: فكر كنم بله. گفت: ميدوني وقتي ميشنوم افراد كتابهاي ضد جنگ مينويسند به اونها چي ميگم؟ گفتم: چي ميگيد؟ گفت: ميگم كه چرا يك كتاب بر ضد يخچالهاي طبيعي نمينويسي؟ البته منظور او اين بود كه هميشه جنگ وجود خواهد داشت و متوقف كردنش به اندازه جلوگيري از يخ بستن رودخانهها آسان است. حرفش را قبول دارم و حتي اگر جنگها مانند يخچالهاي طبيعي ادامه پيدا نكند، باز هم مرگ با همان شكل كسلكنندهاش به سراغ همه خواهد رفت.»
دنباله کار خویش
🆑http://t.me/yaddasht_kheyrabadi
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشتن، شنای آزاد در دریاست!
صحبتهای #رضا_امیرخانی را در مدرسه یکروزه نوشتن #مدادت_را_بتراش ببینید و بشنوید …
#خانه_شعر_و_ادبیات
@khanehadabiat 📄
به درختهای خشک پیاده رو خیره شد: برف شاخهها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما میشکستشان. آدمها هم مثل درختها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانههای آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس میشد. بدیش این بود که آدمها فقط یک بار میمردند. و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود.
سمفونی مردگان
✍️سهند ایرانمهر
🖊 چرا تجربه شکست موجب تغییر روش نمیشود؟
آیا دولتها یا ایدئولوژیها و یا انسانها، آنگاه که نشانههای شکست رویکردشان یکبه یک بروز پیدا میکنند، لزوما دست به تغییر رویه میزنند؟ پاسخ نظریه اثر بازگشت (Backfire Effect) نه تنها منفی است بلکه حتی نشان میدهد که این شکستها موجب اصرار بر تکرار خطاها و پایبندی و اعتقاد بیشتر به درستی راه و روش میشود.
وقتی افراد با اطلاعات یا نشانههایش مواجه میشوند که باورهای پیشین آنها را نقض میکند، نهتنها اطلاعات اصلاحی را رد میکنند، بلکه باورهای اولیه خود را محکمتر میکنند. دلیل آن هم میتواند این باشد که قبول شکست به منزله تهدید هویت تلقی میشود. هرچه اعتقاد افراطیتر و یا منافع بیشتر باشد تمایل به قبول نشانهها هم کمتر است. راهحلی که در این نظریه داده شده است این است که در راه اثبات ناکارآمدی نباید احساس خطر تهدید وجودی چندان پررنگ شود تا در طرف مقابل واکنش متعصبانه را برانگیزاند.
لئون فستینگر هم در نظریه ناهماهنگی شناختی(Cognitive Dissonance) معتقد بود که آدمیان از تناقض میان باورهای خود و شواهد بیرونی احساس ناراحتی میکنند و برای کاهش این ناراحتی، ترجیح میدهند شواهد ناسازگار را توجیه کنند یا نادیده بگیرند.
فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی مثال بتهای غار را میزند بتهای ذهنی ( با الهام از تمثیل غار افلاطون) که بر موضعگیری افراد سایه انداخته است و او را اسیر خود کرده است. راهحلهای بیکن عمدتا تاکید بر استدلال و دادههای دقیق و بیطرفی و امثالهم دارد اما وجه منافع فردی یا تهدید وجودی منجر به مقاومت فرد را نادیده گرفته است.
اسلاوی ژیژک فیلسوف معاصر در کتاب
The Sublime Object of Ideology میگوید بحرانها که به نظر میرسد باید ایدئولوژیها را تضعیف کنند، در بسیاری موارد آنها را تقویت میکنند. چون ایدئولوژیها نه فقط برای توضیح واقعیت بلکه برای ایجاد چارچوب معنایی و پناهگاهی روانی برای افراد عمل میکنند. وقتی این چارچوب در معرض فروپاشی قرار میگیرد، افراد بیشتر به آن وابسته میشوند و برای تداومش تقلای بیشتری میکنند.
ژیژک توضیح میدهد که ایدئولوژیها در بحرانها به شکلهای جدیدی بازتولید میشوند. به جای ترک کامل ایدئولوژی، افراد روایتهای جایگزینی میسازند که بحران را توضیح دهد بدون اینکه هسته ایدئولوژی را زیر سؤال ببرند و در برابر روایت مخالف نابردباری بیشتری نشان میدهند.
بنابراین بحرانها غالبا نهتنها ایدئولوژی را نابود نمیکنند وآنها را به تغییر جهت وادار نمیکنند بلکه اغلب به تقویت آن کمک میکنند. زیرا انسانها از مواجهه با بیمعنایی گریزانند و ترجیح میدهند به چارچوبهای آشنا، حتی اگر معیوب باشند، چنگ بزنند. همان چیزی که ایروینگ گافمن در نظریه «نمایشخود»(Dramaturgical Theory) میگوید: افراد یا مکاتب تمایل دارند وجهه اجتماعی خود را حفظ کنند، حتی اگر این به معنای انکار واقعیت باشد.
خشم و خیابون
مطلب از کانال یادداشتهای یک کارمند
حیف بود با دوچرخه نیام و خودم رو بندازم توی ترافیک بیهوده مسیر اداره.
دوچرخه برام آخرین نماد توسعه هست که دیگه کمتر توی خیابونها دیده میشه.
قدیما خیابونها خلوت تر بود و فضا برای دوچرخه سواری مناسب تر.
خیابونها روز به روز شلوغ تر شده و آدمها عصبانی تر.
راننده ها هر کاری بتونن میکنن تا به دوچرخه سوار بفهمونن که جات توی خیابون نیست؛ خیابون یک جای جدی هست برای خالی کردن خشم فروخورده ای که داره به انفجار نزدیک میشه.
جامعه شناسی توی حرفهاش می گفت که خیابون چقدر برای جامعه اهمیت داره؛ تنها جایی که میتونن بگن من هنوز هستم و در این آب و خاک سهمی دارم.
نزدیکهای اداره ام و غرق در افکاری که می خوان نوشته بشن که سه تا ماشین، قطاری میزنن به پشت هم.
به چهره هاشون نگاه می کنم که روز گندشون افتضاح تر شده.
قدیما که امیدوارتر به توسعه بودم چقدر دوس داشتم یک سال اسمش بشه سال دوچرخه.
📖معروفترین پدرهای دنیای ادبیات
@ehsanname
برخلاف شخصیت مادرها، تصویر پدرها در دنیای ادبیات تنوع زیادی دارد و نویسندگان نگاههای متفاوتی به رابطه پدر و فرزندی دارند. این، فهرستی است که من (احسان رضایی) از پدرهای خیالی در داستانهایی که خواندهام، در ذهن داشتم و آنها را طبق الگوهای متفاوت رابطه با فرزندان، در چند دسته تقسیم کردم. قاعدتا به این سیاهه میشود اسمهای دیگر هم اضافه کرد و آن فهرست کاملتر را برای مطالعات بعدی استفاده کرد. فعلا همین را داشته باشید:
@ehsanname
😵پدرهای کشته به دست پسر
ادیپ، پدرش (لایوس) را میکشد/ ضحاک پدرش (مرداس) را میکشد/ «برادران کارامازوف» (جز آلیوشا) پدرشان را میکشند/ در «آتش بدون دود» یک مورد پدرکشی هست/ ولدمورت «هری پاتر» پدر ماگلش را کشته
😰پدرهایی که پسرشان را کشتند
اودیسه و تلگونوس/ رستم و سهراب (داستان دنبالههایی در مورد برزو، پسر سهراب و شهریار، پسر برزو هم دارد که با رستم میجنگند)/ گشتاسپ، اسفندیار را به جنگ رستم میفرستد و عملاً او را به کشتن میدهد/ پدر نیل در «انجمن شاعران مرده» (ن. اچ. کلاینبام) آنقدر فشار میآورد که نیل خودکشی میکند
@ehsanname
😔پدرهای ناکام و خیرندیده از فرزند
پریام، پادشاه تروا/ فریدون در «شاهنامه»/ «شاه لیر» و دخترهایش (شکسپیر)/ پدر مقتولِ «هملت» (شکسپیر)/ «باباگوریو» و دو دخترش (بالزاک)/ «پدر خانواده» (دنیس دیدرو)/ بابای بازاروفِ جوان در «پدران و پسران» (تورگنیف)/ پدر رمان «ماهی بزرگ» (دانیل والاس) که بچهها هیچوقت حرفهایش را باور نمیکنند/ اغلب پدرهای «آتش بدون دود» (نادر ابراهیمی)
😎پدرهای قدرتمند
«پدرخوانده»های ماریو پوزو/ پدر سارا کرو (فرانسیس هادسن بارنت) که خیلی خرپول است/ بابای جسی در «خداحافظ گری کوپر» (رومن گاری)/ لرد عزریل در «نیروی اهریمنی اش» (فیلیپ پولمن)
@ehsanname
😡پدرهای زیادی گیر
پدر تام (گدا) در «شاهزاده و گدا» (مارک تواین)/ دنتور و پسرهایش در «ارباب حلقهها» (تالکین)/ پدر «خانواده تیبو» (روژه مارتن دوگار)
😴پدرهای بیمسئولیت
تناردیه پدر در «بینوایان» (ویکتور هوگو)/ بابای اسکارلت «بربادرفته» (مارگارت میچل)/ هنچارد که «شهردار کاستربریج» هم میشود ولی فکر فروختن بچهاش رهایش نمیکند (تامس هاردی)/ دکتر هورنیکور «گهواره گربه» (کورت ونهگات)
🤕پدرهای بیعرضه
پدر مومو در «زندگی در پیش رو» (رومن گاری)/ پدر مخترع بوگیر کفش در «گودالها» (لوییس ساکار)
@ehsanname
😇پدرهای مؤثر در تربیت بچه
بابای کیتی در «آنا کارنینا» و باقی کارهای تولستوی/ سروانِ «دختر سروان» (پوشکین)/ آتیکوس فینچ در «کشتن مرغ مینا» (هارپر لی) که خیلی از منتقدها او را بهترین تصویر پدر در دنیای ادبیات میدانند/ پدر راوی در «راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» (بلیک ماریسن)
🤔پدرهای با شخصیت پیچیده
پراپسرو در نمایشنامه «طوفان» (شکسپیر)/ پدر سونیا در «جنایت و مکافات» (داستایوسکی)/ پدر نیک در قصۀ «پدرها و پسرها» (همینگوی)/ قصههای دن چاون/ «گاوخونی» (جعفر مدرس صادقی)
@ehsanname
😜پدرهای بامزه
«قصههای بابام» (ارسکین کالدول)/ کمیک «قصههای من و بابام» (اریش اُزِر)/ داستان جراحی «زبان کوچک بابام» در «شلوارهای وصلهدار» (رسول پرویزی)/ پدر سعید در «داییجان ناپلئون» (پزشکزاد)/ پدر مهاجرتکردۀ «عطر سنبل، بوی کاج» (فیروزه جزایری دوما)
🤗پدرخواندهها
پدر ژپتو در «پینوکیو» (کارلو کلودی)/ ژان والژان در «بینوایان» (ویکتور هوگو)/ «بابا لنگدراز»ِ جودی ابوت (جین وبستر)
@ehsanname
😀پدربزرگهای حامی
بابابزرگ نل (قصه «جعبه جواهر» چارلز دیکنز)/بابابزرگ «هایدی» (جوانا اسپیری)/ پدربزرگ سوفی در «راز داوینچی» (دن براون)/ باباجونِ علی فتاح در «من او» (رضا امیرخانی)
⚡️درباره روز و علّت وفات حضرت زینب(ع)
✍مهدی مسائلی
درباره وفات حضرت زینب دو مطلب جای تأمل دارد:
۱. روز وفات حضرت زینب: انتساب پانزده رجب به روز وفات ایشان برگرفته از کتاب اخبارالزینبیات است. این کتاب را به عُبَیدِلی نسبشناس معروف نسبت دادهاند، ولی دلایل متعددی حکایت از جعلی بودن این انتساب دارد و ظاهرا کسانی به قصد ترویج مزار حضرت زینب(س) در مصر آن را جعل کردهاند. اشکالات محتوایی متعددی نیز در اسناد و گزارشهای آن وجود دارد.
مهم اینکه اگر این روز را به عنوان سالروز وفات حضرت زینب(ع) بپذیریم باید محل دفن ایشان را مصر بدانیم.
۲. علّت وفات حضرت زینب: در سالهای اخیر شاهد انتساب عنوان شهادت به حضرت زینب(ع) هستیم درحالیکه هیچ گزارش تاریخی مبنی بر قتل ایشان وجود ندارد.
نویسنده معاصر سید محمدکاظم قزوینی (۱۳۴۸ - ۱۴۱۵ ق) در کتاب "زینب الکبرى(ع)من المهد الى اللحد" به صراحت میگوید که سخنی از ذکر علت وفات ایشان در تاریخ نیامده است؛ با این حال، این احتمال را مطرح میکند که شاید عوامل یزید ایشان را به صورت مخفیانه و سِری مسموم کردهاند، به گونهای از مردم و تاریخ مخفی مانده است. (زينب الكبری(ع) من المهد الى اللحد، ص۵۹۱)
جالب اینکه توهم توطئه این نویسنده تبدیل به یک سند تاریخی شده است و در مطالبی که برای مسموم شدن و شهادت حضرت زینب تنظیم میشود، به این کتاب استناد میکنند.
البته بعضی نیز انتساب شهادت به حضرت زینب را بر اساس تحمل مصائب عاشورا توجیه میکنند، ولی اطلاق عنوان شهید در فقه اسلامی شرایط خاص خود را دارد که شامل چنین مواردی نمیشود. مقام بالای معنوی حضرت زینب قابل انکار نیست ولی نباید پنداشت که اگر برای ایشان عنوان شهادت در نظر نگیریم، از ارزشهای ایشان کاستهایم.
حقیقت اینکه دینداری مذهبی شیعه در زمان کنونی، تکیه زیادی بر عزاداری برای شخصیتهای مذهبی دارد. دو موضوع این عزاداریها را با معنا و پرشور میکند:
اول مشخص بودن روز وفات شخصیتهای مذهبی، و دوم انتساب شهادت و مرگ غیرطبیعی به آنها.
این درحالی است که در دینداری مذهبی در اعصار متقدم اسلامی، عزاداری چنین کمیت و کیفیتی در دینداری شیعه نداشت و حداکثر مختص به امام حسین(ع) بود. بدین خاطر، روز وفات بسیاری از شخصیتهای مذهبی نامشخص است یا درباره آنها تردید و اختلاف وجود دارد.
اما در روزگار کنونی، تکیه دینداری به عزاداری موجب شده که برای معنادار شدن عزاداری و افزایش کمیت آن، حتی به گزارشهای ساختگی استناد شود.
............
@azadpajooh
#کپی
به عزیزانت نگو «براتون میمیرم» براشون سالم بمون و در عمل نشون بده برای سلامتیت وقت میذاری، بخاطر همه کسایی که دوستشون داری و دوستت دارن.
سبک زندگی ناسالم یه بمب ساعتیه که انفجارش میتونه نه فقط یک انسان، بلکه یک خانواده و شاید نسلهای بعدیش رو تحت تاثیر قرار بده.
انتخاب سبک زندگی ناسالم انتخاب فردی هست که تأثیری فراتر از خود شخص داره. بیماری هر فردی، هزینههای درمانی، استرس و محدودیتهایی رو به خودش و خانوادهش تحمیل میکنه که شاید تا روز وقوعش بهش فکر نکرده باشه.
انسانهای مسئولیت پذیر نه فقط برای خودشون بلکه برای اینکه عزیزانشون روشون حساب باز کردن به فکر سلامتیشون هستن.
سبک زندگی سالم شامل انتخاب های کوچیکیه که هر روز انجام میدی و تاثیرات بزرگی روی سلامت جسم و روانت دارن، نه کارهای بزرگی که هرازگاهی برای سلامتیت انجام میدی!
سبک زندگی سالم هم واگیرداره و میتونه به عزیزانمون انگیزه و انرژی بده. چه خوبه که ما شروع کننده تغییری باشیم که شاید در نسل های آینده خانوادمون تغییر ایجاد کنه!
@uttweet