هدایت شده از گلاب
سنگها یک به یک نور خورشید را میخواستند. باد ملایمی میوزید و صورتشان را نوازش میکرد. کوه هیچ وقت قصد نداشت از خواب ابدیاش برخیزد. قطعههای مختلف سنگ به کوه رفته بودند: ثابت و استوار، پایدار و ایستا. قلۀ آمالشان آنجا بود. محکم و سخت و استوار. طوری که چیزی دلشان را نلرزاند. اشک کسی، نالۀ چوپانی، ملایمت نسیمی! اما ناگاه بعضی سنگها دل از کفشان میرفت. اگر نالۀ چوپانی را میشنیدند یا فرورفت و برونآمد خورشید را.. یا دشت را که یکسر سبز بود و بعد ناگاه زرد میشد... دل از کفشان میرفت و میشکافتند و اجازه میدادند به چشمه تا بجوشد و سیراب کند و برود تا پاییندستها... بعضی که این قدر را در خود نمیدیدند و طاقت شکافتن نداشتن ولی این رسم سنگ بودن را هم برنمیتابیدند، این آواها و نشانهها را که میدیدند دل از کوه میکندند و به زندگی سنگیشان خاتمه میدادند... اما بعضی همچنان سنگ بودند. سنگِ سنگ... آن طور که نه چشمهای از آن بجوشد و نه فروبریزند... بل آنان همان کوه بودند. کوه یکدندۀ لجبازِ قسی.
کمی خستگی
کوچه تنها بود. دیگر خبر از سروصدا و هیاهوی بچهها نبود. مدتها بود تنها بود. به پسرک فکر کرد. به خاطراتش از پسرک. یادش آمد پدر توانسته بود برای پسرک بعداز سالها چرخی بخرد و او صبح و شب از خانه میآمد بیرون و ویراژ میداد. خسته نمیشد. انگار دنیا را بهش داده بودند... یادش آمد یکی از غمانگیزترین صحنهها آن وقت بود که پسر با کارنامۀ افتضاحش به خانه آمده بود و پدر درست و حسابی از خجالتش درآمده بود. آن روز یکی از غمانگیزترین روزهای پسر بود، حتی سختتر از روزی که پسر شنید قرار است مادرش را ببرند بیمارستان الزهراء و آمد بیرون تکیه داد به دیوار و گریه کرد.
حتی سختتر از پشیمانی از روزهایی که با داداشش دعوا میکرد و گاهی کارشان به کتک و کتککاری میکشید و صداهاشان میآمد یا در ادامۀ دعوا میزدند بیرون و سنگ میپراندند به هم... کوچه یادش آمد توی یکی از این سنگپرانیها شیشۀ همسایه شکست و چنان قشقرقی به پا شد که تمام محله فهمیدند. روزهای زیادی انگار پسرک هیچ حسی نداشت. شاید کمی خستگی. آرام سرش را میانداخت زیر و میرفت و میآمد و هیچ خبری توی زندگیش نبود... کوچه غرق خاطرات بود. سالی که عقد کرده بود و با نامزدش سرِ اذان رسیده بودند خانه. دلش نمیآمد خلوتشان تمام شود اما چارهای نداشتند. باید میرفت خانه. پسرک به دور و برش نگاه کرد و برقی توی چشمهایش درخشید و عروس را بوسید. ناگاه رهگذری از تهِ کوچه دیدشان. داماد خجالت کشید و مجبور شد سریع کلید بیندازد و برود تو...
پسرک صاحب فرزندان شد و کوچه خوشحال بود که هنوز او هست. حتی ناراحت نشد آن وقت که پسرک را غمگین و بهتزده در تشییع پدرش دید. هیچ وقت پسرک را این قدر غمگین و بهتزده ندیده بود، انگار دنیا را ازش گرفته بودند.
اندکی بعد دیگر پسرک بزرگ بزرگ شده بود. آن قدر بزرگ شده بود که موهاش سفید بود و بیهوا راه میرفت و کوچه میترسید هرآن بیفتد. پسرک بند دنیا نبود. یک روز درست سه ماه و چهار روز قبل از تاریخ تولدش دنیا را رها کرد و رفت و کوچه احساس تنهایی میکرد.
#ابراهیمی
هدایت شده از استاد علی صفایی حائری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ﮺تحصیل قدرت﮺
🎙 #عین_صاد
#⃣ #استوری #تحصیل #امام_زمان
📢 |اینستاگرام| |تلگرام| |کست باکس|
|آپارات| |بله|
🛒 برای سفارش کتابهای استاد کلیک کنید.
•══••@Einsad••══•
چرا آنچه خود داريم از بيگانه تمنا مي كنيم؟ (قسمت اول)
هر روز كتابهاي بيشتري را در بازار مي توان ديد كه ترجمه شده اند و از رازهاي خوشبختي بر اساس تجربه هاي كشورها و اقوام ديگر سخن مي گويند.
تا اينجاي ماجرا هيچ مشكل و ايرادي نيست، زيرا بهره مند شدن از تجربه هاي ديگران و استفاده از دانش و معرفت آنها بسيار ارزشمند و توصيه عقل و دين است.
اما اين سكه روي ديگري هم دارد؛ اين حجم از اشتياق و جستجو براي يافتن پاسخ در سفره ديگران از يك ناكامي عميق و دامنه دار در پاسخ بومي به پرسش هاي طبيعي خبر مي دهد!
چرا ما نتوانسته ايم به اين پرسش ها پاسخ جذاب و درخور بدهيم و مخاطب را به جستجو در فراسوي مرزها فرستاده ايم؟
ما كه مدعي بوده ايم وارث تمدني كهن هستيم و باورهاي ديني و معرفتي مان براي هر پرسش بشري تا پايان جهان پاسخ قانع كننده و كافي دارد و مي توانيم مسير سعادت دنيا و آخرت همه را ترسيم كنيم و محقق سازيم، چرا نه تنها خود صادر كننده محتوا نيستيم -مگر استثناهايي مثل انتقال سبك زندگي ديني و انقلابي به جوانان حزب الله لبنان- بلكه اكنون با اين همه محتواي ترجمه شده از بيگانگان مواجه شده ايم؟
من هفت دليل براي اين وضعيت يافته ام؛
١-به خام خواري عادت داريم!
محتواي غني معارف ديني ما و حتى ادبيات كهن ما به شكل هاي گوناگون تبديل و بازآفريني نشده است. در حالي كه از متن خام كتاب مقدس هزاران نمونه محصول توليد شده يا داستانهاي شكسپير را در قالب صدها فيلم سينمايي و نمايشنامه مي توان يافت. هنوز يك خلاصه نوجوان پسند و مناسب از قرآن كريم يا نهج البلاغه نمي توانيم معرفي كنيم يا مثلا يك انيميشن جذاب بر اساس روايات اصول كافي نمي توانيم ببينيم. نمونه هايي موفق مثل مجموعه تلويزيوني يوسف پيامبر و امثال آن هم بسيار معدود و منحصر به داستان هستند و در حوزه سبك زندگي و ارائه الگوي عملي كمتر مي توان محصولي يافت.
٢-زبان مخاطب عام را نمي دانيم!
محتواي ديني ما غالبا ادبيات محفلي و درون ديني دارد. كافي است به صدا وسيما يا كتابهاي درسي يا محصولات نهادهاي رسمي نگاه كنيد. گويي همه آنها محصولات را براي خانواده هاي خودشان توليد مي كنند و كاري به مخاطب عام و انبوه سطح جامعه و قشر خاكستري ندارند و به همين دليل روز به روز فاصله و شكاف بين ادبيات رسمي و ادبيات غير رسمي بيشتر شده است. هنوز بعد از چهل و چند سال كه از پيروزي انقلاب مي گذرد به سختي مي توان كتابي يافت كه ارزشهاي ديني و اعتقادي را براي خواننده غير مذهبي تبيين كرده باشد و بتواند او را قانع سازد.
٣-كهنه ايم و با زمان تناسبي نداريم!
محصولات ديني ما غالبا روزآمد نيست و كمتر توانسته ايم كالاي فرهنگي غني و حرفه اي بر اساس منابع معرفتي ديني توليد كنيم كه تازه و نو باشد. با اين كه اساس دين اسلام بر عرضه محتواي جديد و تازه بنا شد و در روايت تصريح شده كه "إن هذا القرآن في كل زمان غضٌ جديد" نتوانسته ايم كه پيام قرآن و رسالت دين و كلام هدايت آفرين پيامبر و اهل بيت ايشان را به اقتضاي زمان حال عرضه كنيم كه اگر چنين مي كرديم آن امانت به مقصد مي رسيد و در دل مخاطبان گسترده اثر مي كرد، چنان كه خود فرمودند: "علموا الناس محاسن كلامنا ... اگر مردم سخن نيكوي ما را بشنوند، به سوي ما خواهند آمد و از ما پيروي خواهند كرد"
ادامه دارد👇🏻
https://telegram.me/morzaeri (https://telegram.me/morzaeri)
نوشته ها و انتخابهاي محمدرضا زائرى
اگر قابل دانستيد نگاهي بيندازيد و به دوستانتان نيز معرفي فرماييد!
چرا آنچه خود داريم از بيگانه تمنا مي كنيم؟ (قسمت دوم و پاياني)
٤-نمونه محسوس و عملي ندارد!
بسياري از چيزهايي كه از منابع ديني مي گوييم، متقابلا نمونه عملي قابل ارائه ندارد! از قبح دروغگويي مي نويسيم و همزمان دروغ مي گوييم، از ضرورت نظم حرف مي زنيم و در كارمان هيچ نظم نداريم! وفاي يه عهد و اداي امانت را اساس دين مي دانيم اما در كار و زندگي و روزگارمان نشانه اي از امانتداري و عهدشناسي نمي توان يافت! در حالي كه كافي است به جاي اين همه سخن گفتن و حرف زدن يك نمونه عملي و قابل ارائه داشته باشيم و به مخاطب بگوييم نتيجه و حاصل پذيرش مكتب ما اين مي شود!
دنياي غرب تصويري از زندگي محسوس و ملموس در ادبيات و موسيقي و سينما و هنر و فضاي مجازي به مخاطب نشان مي دهد كه كاملا محسوس و ملموس است، در حالي كه ما به دلايل مختلف تاريخي و اجتماعي، بيشتر به سخنراني و حرف و كلام مي پردازيم و - جز احوالات شخصي عارفان و بزرگان دين- به سختي مي توانيم نمونه عملي و ما بإزاي بيروني براي تحقق آرمانهايمان نشان بدهيم. مخاطب محصولات فرهنگي غربي دقيقا مي فهمد با چه پيامي روبروست. اگر مثلا از نوع چينش اتاق خواب يا رنگ بندي پذيرايي و اثر آن در آرامش مي خواند كاملا قابل درك و فهم و محسوس و ملموس است، در حالي كه پيام هاي ديني ما غالبا كلي و خالي از ذكر مصاديق جزئي و قابل اشاره و مشاهده اند.
٥-مقبوليت منبع از دست رفته است!
در رسانه مهمترين ركن اثرگذاري مشروعيت منبع خبر است، وقتي به هر دليل كساني كه متولي عرضه پيام هاي ديني هستند جايگاه خود را در نزد افكار عمومي از دست بدهند، به طور طبيعي اثرگذار و مورد مراجعه نخواهند بود.
كارنامه كليسا در قرون وسطى سرنوشتي براي روحانيت مسيحي رقم زد كه بعد از رنسانس حتى كاركرد حداقلي خود را در اجراي مناسك آييني به سختي حفظ كرد. روحانيت شيعه ما قبل از انقلاب اسلامي موقعيت و قدرت و نقشي داشت كه حتى افراد غير متدين و غير ملتزم هم به جايگاهش احترام مي گذاشتند و مخاطب عام براي سخن و نوشتارش حرمت قائل بود، در حالي كه اكنون متاسفانه محتوايي كه از سوي متوليان رسمي امور ديني عرضه مي شود ديگر آن مقبوليت سابق را ندارد.
٦- ملموس و عيني و زميني نيست!
پيام هاي ديني در فضاي تبليغات مسيحي و غربي بسيار به زندگي روزمره مخاطب نزديك است و مسايل محسوس و قابل درك او را در بر مي گيرد. به عنوان مثال سخنراني هاي مذهبي كشيش مشهور آمريكايي جوئل اوستين را ببينيد.يكي از مهمترين عوامل محبوبيت و اثرگذاري او توجه به مسايل پيش پا افتاده و محسوس زندگي روزمره است. او از مسايلي سخن مي گويد كه مخاطبان هر روز در زندگي آمريكايي خود با آن مواجه هستند، اما در طرف مقابل برخي از سخنراني هاي مذهبي و محتواهاي ديني ما چنان آسماني و عرشي و دور از دسترس مي شوند كه مخاطب احساس مي كند دينداري و زندگي دين ورزانه چيزي جدا از زندگي روزمره و مسايل و دغدغه هاي جاري اوست!
٧-تعارضات نظري و مبنايي!
قبل از همه اين جنبه هاي عملي و عيني و بيروني، بايد چارچوب كاملا مستحكم و استواري از حيث نظري براي توليد محتوا وجود داشته باشد؛ در فضاي غربي به پشتوانه فلسفه غرب طرحي براي زندگي شكل مي گيرد و در رسانه و ادبيات و هنر به شكل متجانس و همگن جاري مي شود. ولي مثلا فلسفه صدرايي ما چه نسبتي با ادبيات و هنر ما دارد؟ اصلا رسانه و جايگاه آن را مي شناسيم و باور داريم؟
متاسفانه در نهادهاي ديني ما نه آن بينان نظري و چارچوب تئوريك به صورت روشن تدوين و ارائه مي شود و نه باور و اعتقاد جدي به ادامه مسير -يعني توليد محتوا بر اساس اين بنيان هاي نظري جهت مخاطب عام- وجود دارد. از همين رو اندك كارهاي پراكنده نيز به صورت شخصي و فردي صورت مي گيرد.
در عين حال چون بسياري از ما عادت كرده ايم كه محتواي ديني را در همان قالبهاي سنتي -مثلا ارائه مستقيم و خام متن حديث به زبان عربي با نقل مصدر و گوينده- ببينيم، اگر كسي محتوايي توليد كند كه عينا همان مضامين و مفاهيم را در بر داشته باشد اما صورت و شكل تازه اي بيابد، چه بسا او را تخطئه كنيم و كارش را هم نپسنديم.
به همين دليل نهادهاي ديني و متدينان و مذهبي هاي سنتي ما چه بسا براي چاپ قرآن يا برپايي مجالس مذهبي بسيار راغب باشند، اما اگر كسي بخواهد مثلا بر اساس معارف و محتواي ديني يك بازي كامپيوتري براي كودكان طراحي كند يا يك نمايش موزيكال براي نوجوانان بسازد او را طرد مي كنند و نمي پذيرند!
https://telegram.me/morzaeri (https://telegram.me/morzaeri)
نوشته ها و انتخابهاي محمدرضا زائرى
اگر قابل دانستيد نگاهي بيندازيد و به دوستانتان نيز معرفي فرماييد!
کدام علما رمان میخواندند؟ قسمت ششم و پایانی
شهید محمدباقر صدر، به خواندن داستان به ویژه آثار پلیسی علاقه داشته و «بینوایان» ویکتور هوگو را دوست داشته و حتی ادبیات مصر و لبنان را بر عراق ترجیح می داده است.
چند وقت پیش کانال تلگرامی «دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه» سندی خاص منتشر کرد که اتفاقا دلیلی برای نوشتن این مطالب شد. در این سند، ظاهرا تعدادی کتاب برای حاج آقا نورا... نجفی اصفهانی ارسال می کنند که اسم بعضی هایش واقعا عجیب است: سه تفنگدار، شوالیه دارمان تان(ترجمه سردار اسعد)، هانری چهارم، بوسه عذرا، سفر هشتاد روزه، شرلوک خمس (هلمز)، عشاق پاریس (ترجمه سردار اسعد)، معاشقه ناپلئون و... اما حاج آقا نورا... نجفی اصفهانی کیست؟ او که اوایل قرن چهاردهم از دنیا رفته، از علمای مشهور اصفهان و از فعالان مشروطه بوده و گویا خانه اش به خانه مشروطیت اصفهان هم تبدیل شده است. سردار اسعد هم که اسمش چند باری در این فهرست آمده، از پیشگامان ترجمه ایران بوده که او هم در مشروطه نقش داشته و آثار بسیار زیادی را آن زمان ترجمه کرده است.
مطلب از حورا صداقت نژاد چاپ شده در روزنامه جام جم.
🌿☘️✅