eitaa logo
367 دنبال‌کننده
129 عکس
41 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله القاصم الجبّارین . . گیرم زمین هایم ترک خورد عطش هاست یا زخم دستانم نمک خورد عطش هاست گیرم که از قحط برادر، تشنه زاریم ما کربلایی ها هنوز عبّاس داریم گیرم عرب را خواب گندم های ری خورد گول یهودی را مسلمان دوبی خورد گیرم سر کشتار داری با قشونم دارد هوای کربلا صنعای خونم بیروت در آتش برقصد یا نرقصد عکّا و حیفا را بسوزاند جنونم در هر رگم آهنگی از قول یشوعاست من زخمه های پیش از این ها تا کنونم یک روز در غربت مناجاتی غریبم یک روز شمشیرم، مفاجات قرونم زیتون لبنان است و خرمای عراق است که ریشه دارد همچنان در خاک و خونم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم ارث پدر را، خانه ام را، مزرعم را از خان بگیرم انتقام مرتعم را! . . از . . @hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله القاصم الجبّارین . ای شکر شامات از متاع کوفیانه! اصرار سفیانی به زهد صوفیانه! از باختر پرسیده ام، از خاوران هم از هر زمین داری در این دشت دران هم هند زمین خواری نبود، امّا تو بودی ای زاده ی میسون و افسون یهودی! آمیختی خاک مرا با خون و مرگاب حقّی نداری باز هم از آب تا آب سهم حطب يا خانه ی حمّاله ات نیست بيت المقدّس آخور گوساله ات نیست از گرده ام بردار پای مادرت را پشت خودت بگذار پالان خرت را با خویش و میشت در گریز مرتعم باش چشم زنت شور است، دور از مزرعم باش . . از شعر . . @hasankhosravivaghar
بسم الله القاصم الجبّارین . . ای غیبت غرور صبوران! حضور باش ای قدس! ای بلاد بلا کش! صبور باش ما غازیان سهم شهاب محمّدیم لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم . استادم . . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . . قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم به نثر عمری ست نثر خونم! به شعر دیری ست شعر جنگم! سرم شکسته ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم، هنوز سنگم بگو که من هرچه شد، می آیم! مرا رها کن به خود می آیم به انتقام اُحُد می آیم، می افتد این قلّه هم به چنگم مرا ندیده مگیر! دیدی برادرم را ندید دادم؟ شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم اگرچه در غربتم گرفتار و یاوران پای بست خویش اند مگو که دیگر نمی توانم! مبین که چندی ست دست‌تنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا غبار را هم زدوده حتّی برادرم _قاسم_ از تفنگم . . ۱۵ دی ۱۳۹۸ . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . از چشم دوربین شکاری رصد شدند در قصّه ی حقوق بشر مستند شدند جای قُماط، مادر پیری کفن خرید! ۱ نوباوه هاش نامده دنیا، جسد شدند دیشب هزار و نهصد و... این داغ چندم است؟ دردا که اسم های شهیدان عدد شدند! باران بمبِ دشمنمان خاکمان نکرد! دستان لامروّت یاران لحد شدند با تیغ کج رگ عربی را زدند و بعد از قبر غزّه فاتحه ناخوانده رد شدند امّا هنوز ساکن، در خانه مانده ایم در سینه ها نفس ها حبس ابد شدند از اشک ما بترس! شبی بغض های ما قاصم شدند و راهی عین الأسد شدند با سیل نور عازم بيت المقدّسیم هرچند در مسیل مِه و صخره سد شدند ما را به هر طریق، فلسطین بخوان فقط! گیرم که نقشه های جهان نابلد شدند... . . آبان ۱۴۰۲ . ۱) عرب، قنداق را قُماط می گوید. . . . @hasankhosravivaghar
. جز دل شکسته ای نفسی یادمان نکرد جز دست‌بسته ای کسی امدادمان نکرد مثل غروب غزّه در آوار غربتیم صبحی ز خاک بر نشد، آبادمان نکرد ساز جهان که گوشه ی بیداد می نواخت بی ذوق بود و گوش به فریادمان نکرد در آتشی که صلح به پا کرد، سوختیم از سلطه ی عطش نمی آزادمان نکرد طوفان جنگ می رسد، امّا خدای قدس در سوز مرگ بی جهت ایجادمان نکرد ما با همیم و گریه به حال همیم ما گیرم در این زمانه یکی شادمان نکرد این اشک ها روایت المعمدانی اند چشمی اگر اشاره به اجسادمان نکرد این اشک ها سرود پرستار عاشقی ست می خواند: «اگر که باز دلی یادمان نکرد من با تو تا تب نفسی هست، مانده ام گیرم که دست دوستی امدادمان نکرد» . . آذر ۱۴۰۲ . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی شبیه قدس در آوار بی کسی ماندیم به این امید که یک روز می رسی، ماندیم گلوی شهر گرفته ست و خانه تب کرده ست بدون هرم نفس های تو هوا سرد است سرشک دهقان در مزرعی ملخ زده ایم نگاه بی ثمری بر درخت یخ زده ایم هنوز هم سر همسایه در گریبان است کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است... . از شعر . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . با نقطه نقطه ی اين شعر گریه شده ام... . ۲ . اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی شبیه قدس در آوار بی کسی ماندیم به این امید که یک روز می رسی، ماندیم گلوی شهر گرفته ست و خانه تب کرده ست بدون هرم نفس های تو هوا سرد است سرشک دهقان در مزرعی ملخ زده ایم نگاه بی ثمری بر درخت یخ زده ایم هنوز هم سر همسایه در گریبان است کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است... بگو که سردی دل های سنگ را چه کنیم؟ به سوی باغ پدر سوز جنگ را چه کنیم؟ به دست پرچمی از صلح داشت لشکر ما نماند جز دو سه انگشت از برادر ما یکی به خون زد و امضاش پای قطع شده ست بیا ببین! سندش دست های قطع شده ست یکی به گوش جهان رفت، اگر شنید مرا غریب ماندم و مردم، کسی ندید مرا یکی به رنج مسلمانی ام اشاره نکرد برای کشتن من شیخی استخاره نکرد برای کشتن من یک فشنگ کافی بود نه انفجار، که شیپور جنگ کافی بود شب شکست می آمد سیاهه ی سکرات یهود سایه می انداخت بر سر عرفات از آسمان پی هم مرگ باغ می بارید به روی شاخه ی زیتون کلاغ می بارید به سوی پرچم تسلیم باد می آمد شبی که ما می مردیم، باد می آمد به زور مرگ شکستیم، تکّه تکّه شدیم شب تگرگ نشستیم، تکّه تکّه شدیم یکی کرانه شد، از دور ناپدید ولی منم یکی، یم دور از حصار دید ولی به تشنگان یم بی آب را نشان ندهید به خستگان قفس قول آسمان ندهید! اگر که با پدرم نوحه ی هبوط نبود نوار من پر موسیقی سکوت نبود منم که مویه شدم خط به خط عزايم را! چرا نمی شنود هیچ کس صدایم را؟ به رغم بی کسی خانه سوز، می شنوم خودم صدای خودم را هنوز می شنوم خودم برای خودم باز خانه می سازم زمان اگرچه ندارم، زمانه می سازم برون می آورم از خاک تکّه هایم را برای گریه ی یک شهر شانه می سازم به اشک می شویم شعر جنگ را، آن گاه به شوق او غزلی عاشقانه می سازم نوار من پر آهنگ شاد خواهد شد به ساز او می رقصم، ترانه می سازم به خنده گفت: «دل خوش بهانه می خواهد» برای دلخوشی او بهانه می سازم هنوز عطر شب فتح در هوای من است! هنوز در نفس صبح های های من است ببین که خون وطن در تن من است هنوز هنوز میهن من... میهن من است هنوز! جدا نمی کنم از سینه ام هوایش را شهید داده ام ای دوست! جای جایش را بگو اگر به تن من ردای مرگ کند دوباره صبح و شبم را پر از تگرگ کند... بگو به مرگ زبان تفنگ را بلدم که خط به خط ادبیّات جنگ را بلدم قشون نیاید، با پای لنگ خواهم رفت اگرچه تنها، امّا به جنگ خواهم رفت اگرچه زخمی ام و برنگشته منجی من گمان مکن از خونم گذشته منجی من! گمان مکن در خون مانده را سپاهی نیست که گفته است دل خسته را پناهی نیست؟ به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی «زمانه بر سر جنگ است، یا علی مددی مدد ز غير تو ننگ است، یا علی مددی» به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی . . آذر ۱۴۰۲ . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . . غاصبان تیغ و دستار سیادت مرده اند کعبه خالی مانده و اهل عبادت مرده اند پشت میدان عمل رزمندگان ادّعا در خیال خویش از شوق شهادت مرده اند هرکجا شد، جبهه ای را با دهان وا کرده اند! فاتحان سفره از فرط رشادت مرده اند ناامیدی از دوای دوست را آموختم از مریضانی که با زهر عیادت مرده اند منّت پرواز دارد آسمان و نسل من بال خود را بسته، در اوج سعادت مرده اند قدسم و در حصر... امّا در مسیرم بارها زائران با نیّت عرض ارادت مرده اند مرگ من عادی نخواهد شد برای هیچ کس گرچه گاه جنگ، یاران طبق عادت مرده اند غزّه جان! با ساغر خون بر خرابی ها برقص! نارفیقان تا که می بینند شادت، مرده اند زخم های فتنه در چشمم روایت می کند از امیرانی که با تیر حسادت مرده اند ای وطن! در جشن آزادی به اشکی یاد کن از اسیرانی که در غربت به یادت مرده اند بارالها! چشم ناداران شادی های ما باد روزی شان ببینیم از حسادت مرده اند . خرداد ۱۴۰۳ . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . از چشم دوربین شکاری رصد شدند در قصّه ی حقوق بشر مستند شدند جای قُماط، مادر پیری کفن خرید! ۱ نوباوه هاش نامده دنیا، جسد شدند دیشب هزار و نهصد و... این داغ چندم است؟ دردا که اسم های شهیدان عدد شدند! باران بمبِ دشمنمان خاکمان نکرد! دستان لامروّت یاران لحد شدند با تیغ کج رگ عربی را زدند و بعد از قبر غزّه فاتحه ناخوانده رد شدند امّا هنوز ساکن، در خانه مانده ایم در سینه ها نفس ها حبس ابد شدند از اشک ما بترس! شبی بغض های ما قاصم شدند و راهی عین الأسد شدند با سیل نور عازم بيت المقدّسیم هرچند در مسیل مِه و صخره سد شدند ما را به هر طریق، فلسطین بخوان فقط! گیرم که نقشه های جهان نابلد شدند... . . آبان ۱۴۰۲ . ۱) عرب، قنداق را قُماط می گوید. . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . . قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم به نثر عمری ست نثر خونم! به شعر دیری ست شعر جنگم! سرم شکسته ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم، هنوز سنگم بگو که من هرچه شد، می آیم! مرا رها کن به خود می آیم به انتقام اُحُد می آیم، می افتد این قلّه هم به چنگم مرا ندیده مگیر! دیدی برادرم را ندید دادم؟ شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم اگرچه در غربتم گرفتار و یاوران پای بست خویش اند مگو که دیگر نمی توانم! مبین که چندی ست دست‌تنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا غبار را هم زدوده حتّی برادرم _قاسم_ از تفنگم . . ۱۵ دی ۱۳۹۸ . . @hasankhosravivaghar