eitaa logo
365 دنبال‌کننده
126 عکس
40 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میراث
هوالمنتقم . #میراث_۴ . بخش نخست: من خواب بودم، آتش آمد مرتعم را... ارث پدر را، خانه ام را، مز
هوالمنتقم . . بخش دوم: حرفی بزن ای کدخدای بی خداها! تازه سر درد است، بنشین! ها! کجا؟ ها؟ از تولگی از خون‌خوران خاصه بودی مرگ مرا با گرگ ها همکاسه بودی مرغ سر خوان تو از بال و پرم گفت از جیک جیک خاطرات دخترم گفت با جان، پناه دخترم... امّا نبودم! حتّی نگهدار خودم حتّی! نبودم حتّی ندیدم در گلویم دشنه مانده هیهات... نشنیدم رفیقم تشنه مانده چشمم اگر، خوناب اخم و تخم خوردم من از خودم خوردم اگر هم زخم خوردم گفتم اگر هم؟ نه برادر! زخم خوردم چشمم، ولی خوناب اخم و تخم خوردم من خواب بودم، روزگارم رفت بر باد آتش که آمد، کشت و کارم رفت بر باد حتّی نفهمیدم چه شد در کربلا هم دیگر ندانستم غمی در کفریا هم... میراب رود خشک دشت بی بهارم من کام تلخ نی شکر در قندهارم رؤیای گندم در زمینم خاک می خورد من خواب بودم، درد من تریاک می خورد... . . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالمنتقم . #میراث_۴ . بخش دوم: حرفی بزن ای کدخدای بی خداها! تازه سر درد است، بنشین! ها! کجا؟ ها؟
هوالمنتقم . . بخش سوّم: ای وارث تیغ پدر! ساکن چرایی؟ زخمی شدی؟ کاری بکن! مِن مِن چرایی؟ خير سرت میراث‌داری، مرتعت کو؟ خاک پدر کو؟ خانه ات کو؟ مزرعت کو؟ تا همچنان خون گریه کن داغ فدک را با جان ادا کن بعد از این حقّ نمک را تیغ علی شو بر سر خیبر نشینان جز زخم بستر نیست با منبر نشینان بیدار شو! مانده ست حقّی بر زمینی جان پدر بشتاب! تا اسب است و زینی من مرد جنگم! حصری افیون نمانم تا زیر آوار خودم مدفون نمانم بالا و پایین می پرم، پایین و بالا افتاده ام بر دامن باری تعالی... . . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالمنتقم . #میراث_۴ . بخش سوّم: ای وارث تیغ پدر! ساکن چرایی؟ زخمی شدی؟ کاری بکن! مِن مِن چرا
هوالمنتقم . . بخش چهارم: ای شکر شامات از متاع کوفیانه! اصرار سفیانی به زهد صوفیانه! از باختر پرسیده ام، از خاوران هم از هر زمین داری در این دشت دران هم هند زمین خواری نبود، امّا تو بودی ای زاده ی میسون و افسون یهودی!۲ آمیختی خاک مرا با خون و مرگاب حقّی نداری باز هم از آب تا آب سهم حطب يا خانه ی حمّاله ات نیست بيت المقدّس آخور گوساله ات نیست از گرده ام بردار پای مادرت را پشت خودت بگذار پالان خرت را با خویش و میشت در گریز مرتعم باش چشم زنت شور است، دور از مزرعم باش... . . ۲) «میسون بنت بحدل» که مادر یزید (ل) که یهودی بود. . . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالمنتقم . #میراث_۴ . بخش چهارم: ای شکر شامات از متاع کوفیانه! اصرار سفیانی به زهد صوفیانه!
هوالمنتقم . . بخش پنجم: در سینه ام سنگینی بغضی قدیمی ست داغ من از کوفه ست و زخمم اورشلیمی ست اشکی که می افشانَدم دامن به دامن از بغض صبرا و شتیلا مانده با من خون فلسطین است و يَجري مِن روءانا میراثُنا دَمعٌ وَ اِرثٌ مِن ءاَبانا ۳ خون فلسطین است و عاشوراست در خون پس قدس من تشنه ست... پس سقّاست در خون گیرم که دور خنجر و سر گشته باشد یا اکبر من اصغر اصغر گشته باشد طوفان به قاسم خورد و بیش از یک نفر شد مثل گلی پر پر که پر پر گشته باشد از کربلا تا غزّه تکثیر حسین است آیینه را دیدی مکرّر گشته باشد؟ کم کم نگاه سنگ هم سویش می افتد خواهر اگر دور برادر گشته باشد... از کوفه تا بیروت صبح و...، شام مانده! ماه ابوزینب ولی بر بام مانده ۴ من مانده ام، خون مانده و شمشیر هم هست ماه کمان ابرو که باشد، تیر هم هست من آمدم تا حرفی از خنجر نماند بر آن سرم تا زیر پایی سر نماند حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم از کربلا می آیم، امّا روی نیزه فکر حسینم باز، حتّی روی نیزه از دردهای امّت آکنده ست خود را از غزّه تا تهران پراکنده ست خود را... . . ۳)این اشک هایی که از دیدگان ما جاری ست،خون فلسطین است و این اشک خونین،میراثی ست که از پدران ما برای ما به ارث گذاشته شده است. ۴)شهید «عامر توفیق کلاکش»ملقّب به «ابوزینب». جوان ۱۸ ساله ای كه در عمليات استشهادی سال ١٩٨٥ میلادی در نزديكترين نقطه به مرز فلسطين اشغالی در منطقه ی مطلّة با انفجاری مهيب بيش از ۷۰ افسر صهيونيستی را به درک واصل كرد و خود از جام شهادت نوشيد. . . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالمنتقم . #میراث_۴ . بخش پنجم: در سینه ام سنگینی بغضی قدیمی ست داغ من از کوفه ست و زخمم اورش
هوالمنتقم . . بخش پایانی: ای کدخدا خان ده بالا سر من! چیزی بگو از تکّه های پیکر من از برکتی که زیر دندانت هبا شد وقت غذایت شد، نمازت هم قضا شد با پیشکش های یهود احرام بستی دستار خود را بر سر خاخام بستی راه میان مکّه و عکّا؟ شگفتا سوزاندن بی پرده ی أسرا؟ شگفتا گیرم که بطحا دیده سفيان بارگی را بر دوش خود می برده این آوارگی را خاک پدر مهر سر سجّاده ات نیست خرمای باغ ما خمار باده ات نیست گیرم زمین هایم ترک خورد عطش هاست یا زخم دستانم نمک خورد عطش هاست گیرم که از قحط برادر، تشنه زاریم ما کربلایی ها هنوز عبّاس داریم گیرم عرب را خواب گندم های ری خورد گول یهودی را مسلمان دوبی خورد گیرم سر کشتار داری با قشونم دارد هوای کربلا صنعای خونم بیروت در آتش برقصد یا نرقصد عکّا و حیفا را بسوزاند جنونم در هر رگم آهنگی از قول یشوعاست من زخمه های پیش از این ها تا کنونم یک روز در غربت مناجاتی غریبم یک روز شمشیرم، مفاجات قرونم زیتون لبنان است و خرمای عراق است که ریشه دارد همچنان در خاک و خونم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم ارث پدر را، خانه ام را، مزرعم را از خان بگیرم انتقام مرتعم را! . . شهریور ۱۳۹۹ . @hasankhosravivaghar
روایتی شاعرانه از صندلی آخر بیت رهبری/ بقچه‌ای که به دست آقا نرسید 🔹اما انگار زمین و زمان دست به دست هم داده‌اند که من و دوستم، آخرین نفر وارد شویم. برای خاموش کردن آتش کلافگیِ دوستم، بیت «ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند» را با چاشنی لبخند، برایش می‌خوانم. @Fars_Chb - Link
میراث
روایتی شاعرانه از صندلی آخر بیت رهبری/ بقچه‌ای که به دست آقا نرسید 🔹اما انگار زمین و زمان دست به دس
روایت خواندنی بانو شیوندی از دیدار شاعران با مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای (حفظه الله).
هوالغفور . به خورشید هشتم: . . . اشهد أنّ من خمارم، کاش هر صلاة سحر مرا مِی بود حمدُ للّه ربّ می خواران! حاجتم اهدنا الی می بود با خماری اگرچه سر کردم، بارها تا خدا سفر کردم از سر و سردی اش گذر کردم، دل من گرم ذکر يا می بود یاد ساقی زکات فطریه را به رفیقان زاهدم دادم رمضان رفت و قوت غالب من یا دعا بود و اشک یا می بود شهر را در شراب می دیدم، در شب قدر خواب می دیدم شيخ ما مست بود و معتکف مسجد جامع میامی بود من ولی راهی حرم بودم، تشنه ی کاسه ای کرم بودم آمدم صحن کوثر و دیدم حاجت شاه یا گدا می بود گفت رندی به من که: «گمراهی! از مقام رضا چه می خواهی؟ گفتم: «اَبرارَ یَشرَبونَ الخَمر، شرح آیات هل اَتی می بود» صحبت اوست در سماع شبم، طربی داشتم اگر، به لبم السلام علیک یا ساقی، السلام علیک یا می بود نور جام ولا در آینگی ست، مشهدی در نگاه من نجفی ست پس ضريح رضا ضريح علی ست طرح ها تاک و نقش ها می بود ساغر اوست عروة الوثقی، من و از باده...؟ لاانفصام لها با عنايات حضرت مولا سر و کارم مدام با می بود . . مشهد، فروردین ۱۴۰۲ . @hasankhosravivaghar
از شهیدان خدا رعیت فراوان دیده ایم کاش روزی حاکمی از روی مین ها بگذرد . . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ﴿۲۲۴﴾ و شاعران را گمراهان پيروى مى‏كنند. أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾ آيا نمى‏نگرى كه ايشان در هر وادى سرگشته‏اند؟ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ و ايشان چيزهايى مى‏گويند كه خود انجام نمى‏دهند. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷ مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند و خداوند را بسيار ياد مى‏كنند، و پس از آنكه ستم ديده‌اند، انتقامشان را گرفته‌اند. و كسانى كه ستم كرده‌اند، زودا كه بدانند كه به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد. . . قرآن کریم، از سوره ی شعرا. . . . به شاعرانی که نفاق را پیشه ی خود کرده اند، هم آنان که روزگاری مدّاح سران فتنه اند و روزگاری نوحه کن غربت امام امّت. نماز را در مسجد ضرار می خوانند و افطار را در سفره ی علی تنها با چند دانه خرما می گشایند که برای شام به کاخ ابوسفیان بازگردند. . . . هرچه باشد، معتکف در مسجد خان نیستیم ای شمایان عبد خوانش! از شمایان نیستیم نان اگر در سفره ی شیخ است و ایمان خوان اوست بنده ی نان نیستیم و بند ایمان نیستیم از حرام و از حلال و... الغرض جز خون خلق هرچه گویی، خورده ایم... امّا پشیمان نیستیم در طواف کعبه از لب هایمان مِی می‌چکید _لَعنَةُ اللّهِ عَلَینا_ اهل کتمان نیستیم روزگاری چون شبان و گاه گاهی مثل گرگ می دریم و در لباس میش، پنهان نیستیم چون درخت بی بری در جمکران هستیم و شکر زیر بار باغداران جماران نیستیم «گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید» ۱ از کسی جز همرهان خود هراسان نیستیم قسمت ما و شما از زندگی جز مرگ نیست چند روزی بیش در این شهر مهمان نیستیم . . مهر ۱۳۹۷ . . ۱) « گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور! » . راستی چند ساعت وقت گذاشتم و با خون دلم نوشتم از رنج هایی که در این سال ها بر رفته. امّا دستم به دکمه ای خورد و همه اش پاک شد. انگار خدا می خواست دردها در سینه بماند که مبادا بیش از این دشمن شاد شویم. از خدا برایم شهادت بخواهید در راه منجی. یا علی. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از 🎧پادکست شعر پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌«گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان» 🎙به زودی، فصل اول پادکست شعر پارسی 🎧در هر اپیزود از این پادکست، سراغ شاعران مطرح تاریخ شعر پارسی، از شاعران کلاسیک تا شاعران معاصر می‌رویم که زندگی و یکی از مشهورترین اشعار هر یک را بررسی کنیم. تقدیم به تمامی دوست‌داران شعر و ادب پارسی🌹 مدیر پروژه: محمدرضا معلمی شعرخوانی: زینب بیات مدیر هنری: مهدی یدالله نژاد ویرایش و تنظیم: سیدمهدی احمدی، مهدی صادقی، یاسین بستانچی 💠 پادکست شعر پارسی را دنبال کنید: https://eitaa.com/joinchat/274137479Cabc06a38e6
هوالبصیر . . در مسجدی خوابیدم و دیدم خون می چکید از ریش ملّاها شاید پریشانم، چه می خواهند؟ کابوس ها از جان رؤیاها رجّاله ها تسبیح در دست و در ختم قرآن قاریان مست و وعّاظ رقصانند و هو هو هو... پامنبری ها گیج و ها ها ها... در گرگ و میش قریه از وحشت، سگ های چوپان گربه زاییدند بر کُشته زار گلّه خاموشند تا پوستین پوشند شب‌پاها! قاجار تر از تاجران مرگ، با چشم هامان کاسبی کردند قاضی وکیل الدّوله بود و حیف... بودند آقازاده آغاها! از خشم و نفرت چانه ها پر شد، نان های مردم آخر آجر شد از آز و ناز ته تغاری ها از کوره در رفتند نانواها گیرم کلاه پهلوی افتاد، از شرق دستاری هم آوردند تا شیخ مان غربی ست، می بینم دیروز را در قاب فرداها پیش تو ای جهل خیابانی! رحمت به اعراب بیابانی مادامَ دِربُک ینتَهی فی اللَیل، فالصُّبحُ لَن یَعطیکَ مِصباحا هی در پی خود راندی و ماندی، محراب از دستت به تنگ آمد هی چلّه پشت چلّه رفت، امّا مانده ست بی پاسخ معمّاها شهوت شبیه آفتی افتاد بر ریشه ی آخوند بی ریشی این کوسه را در کاسه کرد آخر سودای موجاموج دریاها برخواستم، دیدم که هذیانند! این بیت ها شاید پریشانند! شاید... ولی... امّا... نمی دانم کابوس بوده خواب من یا...؟ ها! . . شهریور ۱۳۹۷ . @hasankhosravivaghar
هوالرّفیق . نخستین بار جان را سیزده سال پیش در نخستین دوره ی های شهرستان ادب دیدم. از همان روز گرمای مهر این یار طبسی مرا گرفت و گرچه در این ایّام رفته، دیدارهامان مجازی بوده، امّا هماره شعرش و یادش در دلم پرتو می افکنده. این ها را گفتم که پیش‌گفتاری باشد برای دعوت دوستانم به خوانش رباعی های خوب و خوش ساخت حمید آقا جان نظری. . . کس غیر تو رهسپار این جاده نشد این‌گونه برای مرگ آماده نشد ای برگ به باد رفته! غیر از تو کسی بر چوبه‌ی دار خویشتن زاده نشد . . مانند سپیده بر شب تار بزن سرمستی خود را همه‌جا جار بزن چندی‌ست که شوق سربلندی دارد برخیز و سری به چوبه‌ی دار بزن . . در پارک ببين پرنده‌ها در تب و تاب اندوه بزرگشان همان دانه و آب آن‌سوتر از اين‌همه عطش، گنجشکی آرام نشسته روی تنديس عقاب . . ادبار که ایجاد شد، اقبال چه بود؟ در حلقه ی مرگ، شرح آمال چه بود؟ خوش گفت پرنده ای که با خلق قفس مقصود از آفرینش بال چه بود؟ . . پیگیر رباعی های درست و درمان حمیدرضا جان نظری در ایتا باشید: @tarannomerobayi64 . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از 🎧پادکست شعر پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙قسمت صفر پادکست شعر پارسی منتشر شد 💠 به پادکست شعر پارسی خوش آمدید 🎧 برای شنیدن قسمت‌های بعدی این مجموعه، کانال شعر پارسی را در رسانه‌های اختصاصی پادکست دنبال کنید: Castbox: https://b2n.ir/Shearparsipod Google Podcasts: https://b2n.ir/m46439 Shenoto: https://b2n.ir/e17827 🎧 @shearparsipod
هوالنّور . استاد ، شاعر بخرد و بینای روزگار ما. مردی ست خوش خلق، معرفت دار و مرام شناس. معلمی ست شاگرد پرور و راهبر. اهل مصاحبت و رفاقت. شعرش بوی علی دارد و رنگ حسین. مثنوی ‌ ش را سال ها زیسته ام و سپیدهایش را هم گریسته ام. انگار در شعرش از سویی صدای قرن ها رنج های ایران شیعه را می شنوم و از سوی دیگر فریاد انقلاب را. کوتاه سخن اینکه از رسیدن جایزه ی به ایشان بسیار خشنودم و خشنودتر اینکه این جایزه اهلش را می شناسد. امید که سایه ی این مرد خدا هماره بر سر دوستانش باشد. یا هو علی مدد. خرداد ۱۴۰۱ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالغفور . به خورشید هشتم: . . . اشهد أنّ من خمارم و کاش هر صلاة سحر مرا مِی بود حمدُ للّه ربّ می خواران! حاجتم اهدنا الی می بود با خماری اگرچه سر کردم، بارها تا خدا سفر کردم از سر و سردی اش گذر کردم، دل من گرم ذکر يا می بود یاد ساقی زکات فطریه را به رفیقان زاهدم دادم رمضان رفت و قوت غالب من یا دعا بود و اشک یا می بود شهر را در شراب می دیدم، در شب قدر خواب می دیدم شيخ ما مست بود و معتکف مسجد جامع میامی بود من ولی راهی حرم بودم، تشنه ی کاسه ای کرم بودم آمدم صحن کوثر و دیدم حاجت شاه یا گدا می بود گفت رندی به من که: «گمراهی! از مقام رضا چه می خواهی؟ گفتم: «اَبرارَ یَشرَبونَ الخَمر، شرح آیات هل اَتی می بود» صحبت اوست در سماع شبم، طربی داشتم اگر، به لبم السلام علیک یا ساقی، السلام علیک یا می بود نور جام ولا در آینگی ست، مشهدی در نگاه من نجفی ست پس ضريح رضا ضريح علی ست طرح ها تاک و نقش ها می بود ساغر اوست عروة الوثقی، من و از باده...؟ لاانفصام لها با عنايات حضرت مولا سر و کارم مدام با می بود . . مشهد، فروردین ۱۴۰۲ . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . به . ۲ ای با من از پگاه نخستین! پگاه باش شب تا هنوز مانده، به پا خیز و ماه باش ای ماه! در حصار کس هیچ کس نمان شب تا هنوز مانده، بتاب! از نفس نمان شب تا هنوز مانده و صبح شب است باز شب _این شب فریب_ شب چلچراغباز گم کرده است قافله آنک امیر را شب مانده، مِه گرفته سراسر مسیر را شب ساری است و بستری از کوکب است شب شب هرچه هم بزک شده باشد، شب است، شب! سرما به ما زده ست که گرم تب آمدیم صبحیم و بیمناک ظلومان، شب آمدیم ای ماه! _با توأم_ تو خودت باش و ماه باش در صبح شام، غربت ما را گواه باش در راه حیله بود، خدا بود هر کسی قبله قبیله بود، خدا بود هر کسی تنها هراسناک و برادر؟ دریغ ما آغوش مادرانه ی خواهر؟ دریغ ما تنها و بی پناه پدر _وای من_ پدر در راه راه مانده و درمانده ی سفر بدر منیر مرده به افسون ابرها صبح پناه برده به تاریک قبرها پروازی گرفته به تنگ نشستگی رنج به اوج رفته، شکوه شکستگی! آوخ که از همیشه غمین تر پدر چقدر از هرکه زخم خورده، ولی از پسر چقدر! عمر است و شوم بختی فامیل ها زیاد هابیل ها فزون شد و قابیل ها زیاد القصّه جهل قوم به مقصد ادامه دار در مکّه مانده رنج محمّد ادامه دار صبح فریب بر همه امّت رکب زده آنک پدر حصاری شیخان شب‌زده! بغض اند و در گلوی پدر گیر کرده اند «طفلان ره نگر که چه با پیر کرده اند» چون کودکان فریفته ی به به اند، حیف! _دردا_ برادران همه طفل ره اند، حیف! دین را _دریغ_ موجب تاراج دیده اند عمّامه را عمارتی تاج دیده اند کعبه ست چون کنیسه به چشمان لوچشان اشراقی اند و جانب غرب است کوچشان هر کس هر آنچه خواست، بگوید! خدا یکی ست در خاندان مصطفوی مصطفی یکی ست فیِ اللَیلَهِ المبیت کَما اللّهُ نورهُ وَالصُّبحُهُ قَریب و دلیلی ظهورهُ وَالشَّمسِ وَالقَمَر، سحر شب نماندنی ست از آسمان که نور بریزد سبو سبو نور از محمّد، آینگی نیز با علی یا مرتضی محمّد و یا مصطفی علی القصّه در طریق علی باش و ماه باش مقصد شهادت است اگر، سر به راه باش در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود تا قبله قبله است، چه سود از قبیلگی؟ مقبول نیست سبحه و طامات حیلگی راهی شویم تا ملکوت خدا شدن در خاندان مصطفوی مصطفی شدن من خواب دیده ام که در او فانی ام، چقدر؟ حیرت دمیده از دم عرفانی ام چقدر شکر خدا در آتش این عشق سوختم هرم لبش نشسته به پیشانی ام چقدر! سرد فراق و موسم دلتنگی ام گذشت گرم سماع و مست غزلخوانی ام چقدر آنقدر او شدم که مرا من نمی شناخت آنقدر او شدم که نمی دانی ام چقدر دیشب من و امام خدا را یکی شدیم سرمستی ام ببین که جمارانی ام چقدر! راهی مدید مانده ولی تا خدا شدن در شام قوم _نور شدن_ مصطفی شدن هان ای تو یادگار پدر در زمان ما ای ماه ماه و وارث خورشیدی خدا! حتّی به قدر پرتو بی رنگ کوکبی مگذار در محاق بدارد تو را شبی نور خدا چنان که تو را دیده، بینمت ماه خمین! کاش پسندیده بینمت القصّه شب به راه اگر، بی نفس مشو ای ماه! _با توأم_ تو کسی! هیچ کس مشو ای با من از پگاه نخستین! پگاه تر نور از علی ست، محو علی باش و ماه تر . . خرداد ۱۳۹۷ . @hasankhosravivaghar
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود هر کس خمینی است، خمینی نمی شود . از شعر . @hasankhosravivaghar
هوالنّور . «آنقدر صدمه‌ای که اسلام از یک آخوند فاسد می‌خورد از محمدرضا نمی‌خورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملّای فاسد در جهنم از بوی تعفّنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفّن بعضی از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی‌کنیم، ما طرفداری از اسلام می‌کنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید، پیش هر کس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام [از] مُعمّم باشد بدتر است از آن کسی که غیر مُعمّم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است ...» (صحیفه - ج 10 - ص 278) . . . غبار مِه گرد ماه بود و به شبچر آمد ستاره دزدی شبان فریبی و گرگ چشمی و برّه پوشی و باره دزدی تفنگ تاریکی از سر صبح در کمین چراغ هم بود تمام خود را چکاند در دشت یاغی ماهپاره دزدی قشون قشون خان کوه خواری شکوه ایلاتی مرا برد که باره را با سوار برده پیاده پای سواره دزدی به مرتعم خوک می چراند، سیاه چادر اگر نماند گره گره باز محکمش کن! رسیده از راه، چاره دزدی تو را به هر صورتی که می شد به جان شعرم نهفته بودم کنار خون در رگم _دریغا_ نشسته بود استعاره دزدی شبانه امّا خیال او را به غار تنهایی ام کشیدم ولی ندیدم که رفته در من نگاه باز نگاره دزدی! تکان تکان با زبان دستم، تنم تنش را هوار می زد برای او نقشه در سرش ریخت نکته گیر اشاره دزدی روایتی از شب غریبان، حکایت خان و دخت چوپان به گوش او باز روضه می خواند تیزی گوشواره دزدی نمک بریزید شوربختان! سیاه زخمی ست بر درختان سر سپیدار را بریده ست خشک دست بهاره دزدی همان که آن شب به دشتمان تاخت، از سپیدار منبری ساخت _نگفتم و قصد خير هم داشت واعظ استخاره دزدی_ دروغ از شیخ؟ بر می آید! بگو چرا از مآذن ده اذان فقط از تو در می آید؟ مؤذّنی یا مناره دزدی؟ خدا کند مثل گلّه ی ما به شبچری بی شبان نماند که بیم گرگ عبا به دوش است و وحشت خان باره دزدی... . . اردیبهشت ۱۳۹۹ . @hasankhosravivaghar
هوالنّور . . . می دود در برّه ی چشمم هراس زوزه ای رو به آغل ها نگاه گرگ خونین پوزه ای شب شد و سگ های گلّه گربه زاییدند و من مِم مِ می ترسم مِ مثل جوجه ی یک روزه ای تا بمیراند شبان را، با فسونش کدخدا زهر را در بحر کرد و بحر را در کوزه ای تشنه بودم، چشمه را در رهن دزدان داد و رفت تر نشد امّا لبم از کاسه ی دریوزه ای شیخ باشد یا نباشد، در ده ما مانده است باز هم _شکر خدا_ شوق نماز و روزه ای «زیر این سقف بلند ساده ی بسیار نقش» گم نخواهم کرد خود را در پی فیروزه ای دشمنان _امّا به لطف دوستان_ خواهند دید عاقبت سردیسی از ما را میان موزه ای . . اردیبهشت ۱۳۹۸ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از سیدخندان
امشب کی سیدخندانه؟! 📎 سیدخندان 😁 🗓️ پنجشنبه ۱ تیر 🕘 ساعت ۲۱:۰۰ 📺شبکه دو سیما ❇️ @seyedkhandaan_tv