هدایت شده از سیدخندان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی حسن خسروی وقار در مورد امام زمان (عج) 😍
📎 سیدخندان 😁
🕘پنجشنبه و جمعه ساعت ۲۱:۰۰ شبکه دو
🔁بازپخش :شنبه و یکشنبه ساعت ۱۷:۰۰ / سهشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۳:۰۰
❇️ @seyedkhandaan_tv
هوالعزیز
.
بهمن ۱۳۹۸ بود که میان من و #مقتل_ابومخنف به واسطه ی فیضی که شرحش را برای بعد می گذارم، الفتی افتاد. شبانروزم عجین بود با اشک بر حسین _که درود خدای بر او باد_. برآیندش شد ترجمه ی آزاد شعرهای منقول در آن.
اگر خدای بخواهد، برخی از آن شعرها را به همراه برش هایی از مقتل ابومخنف که آن هم با ترجمه ی آزاد و کوتاه نگاشت این کمترین همراه است را در صفحه ی #میراث نشر خواهم داد.
امید که به چشم امام زمان مان بیاید.
هو یا علی مدد.
.
@hasankhosravivaghar
میراث
هوالعزیز . بهمن ۱۳۹۸ بود که میان من و #مقتل_ابومخنف به واسطه ی فیضی که شرحش را برای بعد می گذارم، ال
هوالشّهید
.
۱) ابومخنف به نقل از عبدالمالک بن نوفل بن مساحق به نقل از ابی سعد المَقبُری گفت:
حسین _که درود خدای بر او باد_ را دیدم در مسجد مدینه که با دو مرد بساط مصاحبت گسترانده بوده و گاه به این و گاه به آن رو می کرد و تمثیل بن مفرّغ را می خواند:
«در پی آهو دویدم صبح را
رام من بود و نمی ترساندمش
در کمین من پلنگ مرگ بود
ماه بودم، سوی خود می خواندمش»
.
.
۲) ابومخنف از حارث بن کعب والبي از عقبة بن سمعان نقل کرد:
... آنگاه که ابن عبّاس از آهنگ حسین _که درود خدای بر او باد_ به سوی کوفه اطمینان یافت، عبداللّه بن زبیر را گفت:
« تنها شدی و لانه شد آخر برای تو
پرواز کن از این پس و آواز هم بخوان
آهنگ کوفه کرد حسین و به گوش باش!
در گوشه ی حجاز بزن، از حرم بخوان »
.
.
۳) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد:
... حسین _که درود خدای بر او باد_ در ذیحُسُم برخاست و پس از حمد خدای گفت: «کارها چنان شده ست که می بینید. دنیا دگرگون گشته و نیکویی از آن رخت بربسته و جز مقدار ناچیزی چنان آب ته مانده ی ظرفی از آن نمانده ست. زندگی آنسان پست گردیده که به چراگاه کم مایه و زیان باری می ماند. آیا نمی بینید که حق را معطّل گذاشته و بر گرداگرد باطل آمده اند؟ در چنین روزگاری مرگ، مؤمن را سزاوارتر است. من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز خواری نمی بینم.»
... سپس حُر با حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین گفت که: «خدا را! خدا را! به فکر خود باش. بر آنم که اگر با ایشان بجنگی یا با تو بجنگند، کشته خواهی شد.» حسین _که درود خدای بر او باد_ با او گفت: « مرا از مرگ بیم می دهی؟ آیا جز کشتن من کار دیگری هم می توانید کرد؟ فقط سخن آن برادر اوسی که آهنگ دیدار رسول خدا _صلّی الله علیه و آله و سلّم_ را داشت و پسرعمویش او را از کشته شدن می هراساند را برایت بازگو می کنم:
گاه پیکار است، خواهم رفت! پیشاپیش من
مرگ هم باشد، برای پهلوانان عار نیست
دل که چیزی نیست، جان را بذل و بخشش می کنم
سر بخواهد؟ «با کریمان کارها دشوار نیست»
دامن گردنکشان را خون ما خواهد گرفت
اشک های دوستان ما که بی مقدار نیست!»
.
.
۴) ابومخنف به نقل از قدامة بن سعید بن زائدة بن قدامة الثقفي گفت:
« کارزاری میان مسلم و هفتاد یا هشتاد نفر از اوباشِ بن زیاد از قبیله ی قیس در پیشگاه همان خانه ای که پناه تنهایی آن مرد خدا بود، به راه افتاد. بکیر بن حمران احمری با ضربتی لب بالای مسلم را گسست و دو دندان جلویش را شکست. مسلم نیز چنان با ضربتی سخت به سر و شانه اش زد که نزدیک بود تا میانه اش را بشکافد. وقتی دشمنان، مسلم را اینسان دژم و پیکارجو یافتند، به بام خانه ها رفتند و سنگ و آتش به رویش باراندند. امّا جنگ آموز علی از پای نمی نشست و بر معرکه می پیچید و چنین رجز می خواند:
«جهانی بود و جانی بود و مرگی بود و جنگی بود
فغانی بود و نانی بود و نامی بود و ننگی بود
تنور حرص اگر گرم است، آنک سرد باید شد
و جان را در ازای نان نداد و مرد باید شد
به خورشیدی که از کوفه بتابد، احتیاجم نیست
که چونان سکّه ی عهد علی دیگر رواجم نیست
که راز مرگ را در کربلا مکشوفه می بینم
علی نشناس های شام را در کوفه می بینم
ولیّ الله کافر دیده و شیطان مسلمانش
فریبش را نخواهم خورد، زرکوب است قرآنش!
نبیند کس که در بند قفس افتاده می میرم
که من دلبسته ی آزادی ام، آزاده می میرم»
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
ادامه دارد...
.
@hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّهید . ۱) ابومخنف به نقل از عبدالمالک بن نوفل بن مساحق به نقل از ابی سعد المَقبُری گفت: حسین _ک
هوالشّهید
.
۵) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد:
طرمّاح با چهار نفر از کوفه به سوی حسین _که درود خدای بر او باد_ آمدند و در منزل عُذیب الهِجانات دیدارش کردند. طرمّاح هنگامی که سوار بر مرکبش بود، چنین نغمه سرایی می کرد و این شعر را برای حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز خواند:
وقتی که من می رانمت، پروانه ای در باد باش
باید ببینی نور حق را در طلوع کوکبش
نقش فتوّت در میان پرچمش افتاده است
آزادگی تصویر تاری از غبار مرکبش
چشم جهان را با مداد مرگ، رنگی می کند
صبح شهادت طرحی از یک ماه خونین در شبش
او را خدا با قصد خیری از حجاز آورده، پس
اینک سراپا گوش باش از شور يارب یاربش
حسين _که درود خدای بر او باد_ گفت: «امیدوارم آنچه از از جانب خدای به ما می رسد، به نیکی باشد. چه در خیل کشتگانش باشیم و چه در خیل پیروزمندانش.»
... سپس از آن آمدگان پیرامون کوفه پرسید. مجمّع بن عبداللّه عائذی گفت: «بزرگان کوفه را با حقّه ی زر فریفته اند تا از کنار تو پراکنده گردند. دل هایشان با تو و شمشیرهایشان بر تو کشیده خواهد شد...» پس از این گفتگوها بود که طرمّاح از مولایش اجازتی خواست که آذوقه هایی را به اهل خانه اش در کوفه برساند و به سوی امام بازگردد. اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ فرمود: «زود باش که خدایت بخشش آورد.» امّا طرمّاح وقتی آمد که کار از کار گذشته و آب ها بر زمین ریخته شده بود...
.
.
۶) ابومخنف گفت: حارث بن کعب و ابوالضّحّاک از از علی بن حسین بن علی _که درود خدای بر او باد_ نقل کردند:
در شب عاشورا که در بستر بیماری بودم و عمّه ام زینب _که درود خدای بر او باد_ از من پرستاری می کرد، پدرم این شعر را می خواند:
اُف بر تو ای دنیا! که سور نارفیقانی
از دشمنانم در بساط خاصه ات داری
حتّی حواست نیست! از دستت نیفتد باز
خون عزیزان مرا در کاسه ات داری
هم زندگی از جاده ای رد شد که من رفتم
هم مرگ با من راه آمد، بیمی از جان نیست!
اشک من از چشم خدا جایی نیفتاده ست
در بستر این روزها سیلاب تاوان نیست
پدرم این شعر را دو سه باری خواند و دانستم منظورش را. بغضی گلویم را فشرد، امّا نگذاشتم که گریه ام بیاید و سکوت کردم. بی گمان شدم که بلا باریده ست. عمّه ام نیز این شعر را شنید و از آن روی که زنان دل نازک اند، نتوانست از گریه خود را نگه دارد و دامن کشان و سربرهنه به سوی پدرم رفت و گفت: « ای وای از این مصیبت! کاش مرده بودم! مادرم و پدرم و برادرم رفتند، حالا نوبت توست؟ ای جانشین رفتگان و فریادرس نامدگان!» حسین _که درود خدای بر او باد_ به او نگاه کرد و گفت: «مبادا شیطان شکیبایی ات را بفرساید!» زینب _که درود خدای بر او باد_ گفت: «پدرم و مادرم به فدایت، آیا چشم انتظار کشته شدن هستی...؟» امّا گریه امان نداد سخنش را ادامه دهد. حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز گریست و گفت: «اگر مرغ قطا را آرام بگذارند، می خوابد.» عمّه ام گفت: «ای وای بر من، آیا جان تو را به زور می گیرند؟ این سخن بسیار دلشکسته ام کرده و جانم را می آزارد.» آنگاه به خود لطمه زد و گریبان چاک داد و بیهوش بر زمین افتاد...
.
.
۷) ابومخنف از ابوجناب نقل کرد:
هنگامی که عبداللّه بن عُمَیر کلبی که به همراه امّ وهب به کربلا آمده بود، به میدان زد و يسار _غلام زياد بن ابي سفیان_ را با یک ضربه به دوزخ انداخت، سالم _غلام عبیدا... بن زیاد_ به وی حمله ور شد و با شمشیر به دستان سپر شده ی کلبی ضربتی سخت وارد آورد و انگشتان دست چپ او تکّه شد. در این حال، پهلوان کلبی به کارزار با او برآمد و او را هم روانه ی آتش قهر خدای ساخت. عبداللّه در حال بازگشت از نبرد، چنین رجز می خواند:
در دشت بلا گرگشکارم، بشناسید!
از تیره ی کلب است تبارم، بشناسید!
جنگ است اگر، سینه دران است غرورم
مرگ است اگر، ناله نیاید سر گورم!
ای امّ وهب! دار شوم ددمنشی را
با نیزه ی خود راست کنم کج روشی را
آیات عذابی به سر کاخ دمشقم
از کوخ جنون آمده ام، مؤمن عشقم
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
ادامه دارد...
.
@hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرچه مرا سرزنش کردی اما
بگو تا بگویم چه رفتهست بر او
حسینِ عطش بود و رگبار نیزه
تلاقی خون بود و امواج گیسو
شعرخوانی #حسن_خسروی_وقار در ویژهبرنامه #ردیف_اشک
«ردیف اشک» عرض ارادت جلسه #دوشنبه_های_شعر خانه شعر و ادبیات به ساحت مقدس حضرت اباعبداللهالحسین (ع) و یاران باوفای ایشان …
تیرماه ۱۴۰۲ مصادف با محرمالحرام ۱۴۴۵
.
@hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّهید . ۵) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: طرمّاح با چهار نفر از کوفه به سوی حسین _که در
هوالشّهید
.
.
۸) ابومخنف گفت: یوسف بن يزيد از عفیف بن زهير بن ابی الأخنس که از شاهدان کارزار کربلا بوده، نقل کرد:
پس از آنکه جناب بریر، يزيد بن معقل را با شمشیری که در سرش کرد، به طبقات الجحيم فرستاد، رضي بن منقذ عبدي با او به جنگ برخاست. پس از چندی که غبار کارزار بر شده بود، بریر بر سینه ی رضي نشسته و داشت کارش را به سرانجام می رسانید. در همین هنگام ابامنقذ دهان به بیم گشود و از دیگران کمک خواهی کرد. اینجا بود که کعب بن جابر بن عمرو ازدی نیزه ای به قفای قاری قرآن خیمه های حسین _که درود خدای بر او باد_ فرود آورد...
آن گاه که کعب از کربلا به کوفه بازگشت، زنش یا خواهرش نوار، او را سرزنش کرد و گفت: «تو دشمن فرزند فاطمه _که درود خدای بر او باد_ را یاری داده و آقای قاریان قرآن را کشتی. خدای را سوگند که هرگز با تو سخن نخواهم گفت.» کعب بن جابر در پاسخ او به شعر چنین گفت:
اگرچه مرا سرزنش کردی، امّا
بگو تا بگویم چه رفته ست بر او
حسین عطش بود و رگبار نیزه
تلاقی خون بود و امواج گیسو
بیا تا بگویم چه زجری کشیده ست
گلویی سفید از سیازخم چاقو
سپر شد که تیری حرم را نبیند!
ندیده ست چشمم از آنگونه ابرو
اگر کودکان در پناه عبایش...
اگر جوجه ها زیر بال و پر قو...
زمین خورده از درد می پیچد، انگار
به چنگال کفتار افتاده آهو
و از پیش ما اشکیانش به آهی
گذشتند، امّا نرفتیم از رو
سر دین و دنیایمان اختلافی ست
چنان مسجدی ساده با برج و بارو
خدا را به یک خرقه هم می فروشیم
عَبید طریق عُبیدیم، هو هو
به شمشیر من ردّ خون برير است
چو رنگ اناری که مانده به چاقو
اگر تیزی ام عشوه می کرد، می مرد
به نازی ابامُنقِذ ماجراجو
.
.
۹) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد:
شنیدم که کَعب در دوران امارت مصعب بن زبیر از وفای به عهد خویش می گفت و بر آن بود که در کار خیر شتافته ست و به هیچ روی بدکاری اش را پذیرا نبود.
در همین باره، رضي بن منقذ شعری دارد که پنداشته اند در پاسخ به احوالات و بیانات کعب بن جابر سروده است:
پیمانه را مشکن! گر سنگ هم باشی
امّا خدا می خواست در جنگ هم باشی
دلخونی ات کم بود، دلتنگ هم باشی
دیوانگی کردم!
شوری به سر دارم، سرگیجه می گیرم
بر خوان بِن جابر وقتی نمکگیرم
گیرم خدا می خواست... نفرین به تقدیرم!
از من چه می خواهد؟
هرکس خماری کرد، افتاد و منگ افتاد
نامم به مستی رفت، امّا به ننگ افتاد
بین من و ساقی یک روز جنگ افتاد
در جام من خون بود
ابروش چین برداشت، دنیاش درهم شد
بی آب بود، امّا بی آسمان هم شد
یک ماه در گودال... نامش محرّم شد
ای کاش می مردم...
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
ادامه دارد...
.
@hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّهید . . ۸) ابومخنف گفت: یوسف بن يزيد از عفیف بن زهير بن ابی الأخنس که از شاهدان کارزار کربل
هوالشّاهد
.
.
۱۰) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد:
عمرو بن قَرَظَة بن کعب انصاری که از شهدای کربلا بود، در میدان کارزار و در پیش چشم حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین رجز می خواند:
گاه جنگ آمد و دیدند انصار
رفت جانم به تمنّای حسین
مژه را خواب کنم، می خواهم
روی چشمم بشود جای حسین
آبرو باشد اگر، می ریزم
همه را یکسره در پای حسین
.
.
۱۱) ابومخنف گفت: نضر بن صالح ابوزهیر عبسی نقل کرد:
آنگاه که مردان سرگرم کارزار بودند، حُر پیشاپیش ایشان یورش می برد و این شعر عنتره را خطاب به دشمن می خواند:
گردن کشی کردی، نفهمیدی
تن می زنی مرگ مرا، امّا
با نیزه می دوزم بر اندامت
پیراهن خونخواهی خود را!
.
.
۱۲) ابومخنف از نُمَیر بن وعله نقل کرد:
ایّوب بن مِشرَح الخیوانی می گفت: «سوگند به خدای پس از آنکه اسب اسب حر بن يزيد ریاحی را با تیری هلاک کردم، حر چونان شیری از روی آن جست و شمشیر به دست می گفت:
مرکبم کشته شد، ولی غم نیست!
خون من پایدار و تازنده ست
دامنت را گرفته مرگ، چقدر
مردگانی تو را برازنده ست!
زندگی در حصار بازی بود
هر که آزاده نیست، بازنده ست»
.
.
۱۳) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد:
شهادت حبیب بن مُظاهر برای حسین _که درود خدای بر او باد_ بسیار گران آمد و گفت: «پاداش خود و یارانم را از خدای خواهانم.»
حُر در این هنگام رجز می خواند و می گفت:
قسم به خون _این رمنده از تن_ که سوی هَیجا اگر بتازم
لگام شمشیر را بگیرم، به سوی دشت ظفر بتازم
چو گردبادم که از محیطم خسان خصمی گریزشان نیست
اگر چنان تلّ هیمه باشد، به سان ابر شرر بتازم
شهادت است و حکایتی خوش، ولی به نقل است کارزارم
به خير هم جان نمی سپارم! مگر به این خیل شر بتازم
همچنین می گفت:
ندیده ست و نمی بیند! کسی دیگر نخواهد دید
منا و مکّه از آن ها گرامی تر نخواهد دید
نبرّی فتنه را، خون می بَرد چشمان حیدر را
بیا شمشیر من حارس شو ناموس پیمبر را
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّاهد . . ۱۰) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد: عمرو بن قَرَظَة بن کعب انصاری که از شهدای
هوالشّاهد
.
.
۱۴) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد:
حر به همراه زهير بر دشمن بسیار می پیچیدند. گاهی که یکی از ایشان در تنگنا می افتاد، دیگری به تاخت می رفت و او را می رهانید.... رجز زهير در کارزار کربلا اینگونه بود:
من زهیرم _پسر قَین_، لب چاقویم
می چکاند به در و دشت سر دشمن را
سبط خونین خدا! آمده ام بگذارم
«زیر شمشیر غمت رقص کنان گردن را»
همچنین جناب زهیر بن قَین در صحنه ای از عاشورا که کمی غبار نبرد فروکش کرده بود، دستش را بر شانه ی اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ گذاشت و گفت:
بتاب نور خدا! شب نگشته خواهی دید
صباح امّت ما _جدّ خود_ پیمبر را
به کربلا اسدالله آمده ست انگار
به صف شدند ملائک حضور صفدر را
چقدر شوق تو در آسمان طنین انداخت
ببین به هم زدن بال های جعفر را!
خوشا خوشا به تو ای جان! که می کِشی امروز
به یاد کودکی ات در بغل برادر را
.
.
۱۵) هشام بن محمد از ابومخنف از یحیی بن هانی بن عروة نقل کرد که نافع بن هلال در صحنه ی نبرد کربلا چنین رجزخوانی می کرد:
من به قربان علی رفتم و شُکر
زنده ام باز به تلقین علی
شتر فتنه به دستش پی شد
جملی هستم و بر دین علی
.
.
۱۶) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حُمَید بن مسلم نقل کرد:
هنگامی که مولا حسین _که درود خدای بر او باد_ بر آن شد که نماز ظهر را اقامه کند، حصین بن تميم به طعنه گفت که: «نماز شما در پیشگاه خدای پذیرفته نیست!» حبیب بن مُظاهر او را گفت: «تو می پنداری که نماز خاندان پیامبر در پیشگاه حق _جلّ جلاله_ پذیرفته نمی شود و نماز تو ی الاغ مقبول می افتد؟!» حصین با حبیب به نبرد آمد و حبیب با ضربتی اسب او را نواخت. حصینِ به زمین خورده را یارانش رهانیدند البتّه. در همین حین حبیب می گفت:
ما بیش از این بودیم اگر _آوخ!_ چه می کردید؟
با لشکری از شیر در مسلخ چه می کردید؟
چون روبهان آنک فراری می شدید از هم
در خیمه ی شب رفته، تاری می شدید از هم
از هر شغالی دیده بودم، کمترید امّا
همچنین سليمان بن ابی الرّاشد از حُمَید بن مسلم نقل کرد که حبیب حسین _که درود خدای بر او باد_در کارزار عاشورا چنین رجز می خواند:
من حبيب ابن مُظاهر ابن هَیجا
خون جنگی در رگم از پیش بوده
از سواران قدیم تیره ام بود
جدّ من با مرگ قوم و خویش بوده
گیرم اسبان شمایان بیش باشد
در مصاف ما که از سگ کمترانید!
حق زره بند و وفا هم خنجر ماست
خير از ما و شما خیرهسرانید
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
#مقتل
.
.
تمام دشت روایت از آب می کردند
به هر شراره دلی را کباب می کردند
شبیه ماهی افتاده در کناره ی رود
رقیّه های حرم آب آب می کردند
به پیشواز حسین ابرهای خونباری
قبای سرخ تن آفتاب می کردند
عصا و سنگ و سه شعبه... خدا قبول کند!
به هر طریق که می شد، ثواب می کردند
سه ساعت است که گودال...لااقل ای کاش
برای کشتن مولا شتاب می کردند!
سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت
چقدر روی تن او حساب می کردند!
غروب روز دهم اسب ها امامی را
برای گندم ری آسیاب می کردند
تو را اگرچه سر صبر کشته اند، امّا
به وقت غارت خیمه شتاب می کردند
و هرکه گفته... دروغ است! من که می دانم
مخدّرات به هر رو حجاب می کردند
ولی بمیر مسلمان که مست ها با دست
به آیه های نجابت عتاب می کردند
شبی به خاک نشستند آسمانی ها
که اقتدا به غم بوتراب می کردند
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مرداد ۱۴۰۲ شمسی مصادف با محرم ۱۴۴۵ هجری قمری، امامزاده یحیی بن حسن المجتبی _عليه السلام_ همدان
.
نقش از نقّاش گرانقدر روزگار ما #حسن_روحالامین
.
@hasankhosravivaghar
از هرکجای دشت شمیم تو می وزد
عطر گل محمّدی پرپری حسین
.
#حسن_خسروی_وقار
.
از غزل تازه ی #حسین
.
@hasankhosravivaghar
تو قبل قتلهگاه علی اکبری، ولی
تو بعد قتلهگاه علی اصغری حسین
.
#حسن_خسروی_وقار
.
از غزل تازه ی #حسین
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از ادبخانه
#شاه_بیت ۳۲
«مقتل»
غروبِ روز دهم، اسب ها امامی را
برای گندم ری، آسیاب می کردند
#حسن_خسروی_وقار(معاصر)
@adabkhane
میراث
هوالشّاهد . . ۱۴) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: حر به همراه زهير بر دشمن بسیار می پیچیدند. گاهی ک
هوالشّاهد
.
.
۱۷) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد:
هنگامی که یاران حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ در کارزار عاشورا دشمن را فراوان یافتند و دیدند که یارای دفع شر از خویش و امامشان را ندارند، برای جاننثاری به پیشگاه اباعبدالله _که درود خدای بر او باد_ با یکدیگر به رقابت پرداختند. در همین حین، عبداللّه و عبدالرّحمن فرزندان عزرة غفاری برای شهادت از مولایشان اجازتی گرفتند و به دل میدان زدند. یکی از ایشان در گاه پیکار این شعر را می خواند:
آی مردم بنی غِفار و خَندِف و بنی نزار!
غيرت عرب چه شد؟ کجاست؟
ماه قوم در محاق ابرهای آتشین گداخت
خون در آسمان کربلاست
عاشقانه در صیانت از حسین بذل جان کنید!
تازه ابتدای ماجراست...
.
.
۱۸) ابومخنف از فضيل بن خُدَیج الکندی نقل کرد:
يزيد بن مهاصر، یا همان ابوالشّعثاء کندی از قبیله ی بنی بَهدَله در پیشگاه حسین _که درود خدای بر او باد زانو زد و صد تیر به سمت لشکر طغیان انداخت که تنها پنج تیر آن به خطا رفت. او که تیرانداز ماهری بود، با انداختن هر تیر می گفت:
به هدف تیر اگر دوخته ام
از بنی بَهدَله آموخته ام
و حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز می گفت: «خدایا! تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده.»
پس از آنکه تیرهای يزيد به پایان رسید، به شمشیر به دل دژخیمان زد و از نخستین کسانی بود که در رکاب مولایش حسین _که درود خدای بر او باد_ جان داد و آن روز چنین رجزخوانی می کرد:
من يزيد ابن مُهاصر ابن شیران دلیر
شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر
می شناسیدم: همان که سرفراز جنگ هاست
در رکاب سیّد السّادات هستم سر به زیر
ابن سعد دشمن او را به نحسی می کِشم
می کنم زاد و نزادش را به کام مرگ و میر
گرگ هم از چنگ من راه فرار امّا نداشت
شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر!
.
.
۱۹) ابومخنف گفت که زهیر بن عبدالرّحمن بن زهير الخثعمی نقل کرد:
نخستین شهید از فرزندان ابوطالب در روز عاشورا علی اکبر فرزند حسین _که درود خدای بر او باد_ و مادرش لیلا دختر ابومرّة بن عروة بن مسعود بن معتّب ثقفی بود. آنگاه که به دشمن حمله می کرد، چنین رجز می خواند:
من علی ابن حسين ابن علی هستم و شکر
نسل در نسل تبارم به پیمبر برسد
خلعت ما به زنازاده نیاید هرگز!
در شما پشت پدر هم به برادر برسد!
صف به صف عاقبت آل ابوسفيان را
دیده ام مثل قشونی که به صفدر برسد
غیرت کعبه ای ام ابرهه را می بلعد
وای اگر دست ابابیل به خنجر برسد
تیغ من با سر دشمن سر و سرّی دارد!
وای اگر حوصله ی خون خدا سر برسد...
ماه در سایه نمانده ست و نمی ماند، آه...
دشنه ی شب به تنش گرچه مکرّر برسد
کارزاری شگفت درگرفت تا اینکه مرّة بن منقذ بن نعمان عبدي لیثی او را دید و گفت: «گناه عرب بر گردنم باشد اگر پدرش را به عزایش ننشانم.» پس از آنکه با نیزه ای علی اکبر _که درود خدای بر او باد_را به زمین انداخت، لشکریان کفر محاصره اش کرده و هرکس با هرچه داشت، به سوی علی یورش آورد و ارباً اربایش کردند.
.
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻کانال اشعار و نوشتههای
✔️#مجتبی_خرسندی
🔹#شعر #سرود #داستان
🔸#افتخارات #مرور_خاطرات
🔹#معرفی_کتابها #مصاحبهها
🔸#نقدها_تحلیلها #وقایع_روزمرّه
🔹#توییتها #درد_دل #هنر_گفتوگو
🔻آدرس در ایتا؛
https://eitaa.com/Mojtaba_khorsandi
#هوالعلی
.
صفحه ی #حسن_خسروی_وقار در ایتا و روبیکا.
#میراث
#غزل_امروز
#ادبیات_معاصر
#شعر_انقلاب
#شعر_خوب_بخوانیم
.
#ادبیات را از نگاه #او ببینید.
.
#میراث در ایتا:
https://eitaa.com/hasankhosravivaghar
#میراث در روبیکا:
https://rubika.ir/hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّاهد . . ۱۷) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: هنگامی که یاران حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان
هوالشّاهد
.
.
۲۰) ابومخنف از عقبة بن بشير الأسدي نقل کرد:
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین _که درود خدای بر ایشان باد_ مرا گفت: «ای بنی اسد! خونی از ما به گردن شماست.» گفتم: «ای اباجعفر! رحمت خدای بر تو! در این باره گناهم چیست؟ کدامین خون؟» گفت: «کودک حسین _که درود خدای بر او باد_ را به نزدش بردند و در آغوش پدر بود که ناگهان تیر یکی از شما جانش را گرفت...»
بن بشیر ادامه داد که عبدا... بن عقبة الغنوی با پرتاب تیری ابوبکر بن حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ را به شهادت رساند. پیرامون این روایت ها، بن ابی عقب شاعر می گوید:
زور و زر با خون ما در دشمنی افتاده اند
لکّه ها بر دامن قوم غنی افتاده اند
شرزه های پنجه آلود اسد را دیده ای؟
آبرو را داده، در آبستنی افتاده اند
ریزش خون خدا از بس که گردن گیر بود
کوه ها از خوفشان در خودزنی افتاده اند
تیغ تزویر آمد، امّا زاری از ما سر نزد
گرچه با ما زور و زر در دشمنی افتاده اند
.
.
۲۱) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حمید بن مسلم نقل کرد:
سنان بن انس _که نفرین خدای بر او باد_ را گفتند: « تو حسین بن علی، پسر فاطمه دختر رسول اللّه _که درود خدای بر ایشان و خاندانشان باد_ و بزرگ عرب را کشتی! او به خواهش این مردم آمد تا ایشان را از حکّام ظلم برهاند. اینک به پیش امیرانت بشتاب و پادافره خویش را از آن ها بخواه! اگر برای ریختن خون حسین _که درود خدای بر او باد_ همه ی بیت المال را به تو دهند، باز هم کم است.»
سنان بی باک، شاعر و اندکی عقل کاسته بود. بر مرکبش نشست و برابر خیمه ی عمر بن سعد _که نفرین ابدی خدای گریبانگیرش باد_ ایستاد و با صدای بلند چنین گفت:
لگام نقره نمی خواهم! طلا بگیر رکابم را
به زور زر مگر اندازم ز پا خیال عذابم را
به سر سلامتی ابليس سراب خوردم و گیرا نیست!
بیا ز خون خدا پر کن پیاله های شرابم را
علاج بی پری خود را سؤال کردم از احوالش
شکسته بود ولی بالش، به مرگ داد جوابم را
سری برید، دلی خون شد به تیغ، طالع من نحسید!
مگر که سعد بگرداند به سکّه بخت خرابم را
.
.
۲۲) ابومخنف گفت: صقعب بن زهير از قاسم بن عبدالرّحمن _غلام يزيد بن معاویه_ نقل کرد:
آنگاه که سر حسین و خاندان و یارانش _که درود خدای بر ایشان باد_ را مقابل يزيد _که نفرین ابدی حق گریبانگیرش باد_ گذاشتند، گفت:
بی باده بودم، باد می آورد در کاسه ای از خون خبرها را
سربازهایم سرکشی کردند! وقتی جدا کردند سرها را
شرب خدا بود و دهانی مست، از ریزش خونش جهانی مست
دیوانگی کردم، نفهمیدم سر می کشم جان پیمبر را
سر می کشم، امّا نمی کشتم، در کربلا بودم اگر! بودم...
.
.
۲۳) ابومخنف از ابوجعفر عبسي از ابی العمارة العبسي نقل کرد:
یحیی بن حکم _برادر مروان بن حکم_ گفت:
شعله ای بر تاک افتاد و شرار از باده ای برخاست
آتش ابن زیاد از گور حرمت زاده ای برخاست
آفتی زد، هرزه مثل ریگ در مزرع فراوان شد
بلعمی در طف برای کشتن یوشع فراوان شد
الغرض از رود پیغمبر نَمی باقی نماند، افسوس!
کاسه ها خالی تر از خالی شد و ساقی نماند... افسوس!
اینجا بود که يزيد بن معاوية _که در آتش قهر الهی مادام باشند_ به سینه ی یحیی کوبید و گفت: «ساکت باش!»
.
.
۲۴) هشام به نقل از ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از عبدالرّحمن بن عبيد ابی الکنود نقل کرد:
آنگاه که صیت شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ بر زبان اهل مدینه پیچید، دختر عقیل بن ابی طالب سربرهنه همراه دیگر زنان سوگواری می کرد و مویه کنان می گفت:
...و سر کشیدید با چه رویی عطش عطش اشک امّتش را؟
پیامبر بی عمامه شد تا به خاک و خون دید عترتش را
مدينه تا کربلا رسیده! دری شکسته، سری بریده
علی به کوفه چه ها کشیده! دوباره دیدید غربتش را...
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از ماهبندان | محمدرضا شهبازی
41.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله
از اجرای برنامه پاورقی کنارهگیری کردم. دلایلش رو توی این ویدئو توضیح دادم. خلاصهش اینکه قرار نیست بسیجی فحشخور زمان فتنه و جنگ و... باشه و در عافیت، سلاحورزیها و رشیدپورها و آخوندیها، در میدان اقتصاد و فرهنگ و سیاست جولان بدن.
قرار نیست هنوز سال شهید عجمیان و علیوردی نشده، فعالان و ساکنان و مشوقان فتنه برگردن روی آنتن.
ما زورمون به هیچکس هم نرسه، به خودمون که میرسه! زورمون میرسه یقه خودمون رو بگیریم که آهای! مرد حسابی، بلند شو، داد بزن، نذار فحش به نظام و انقلاب و نایب امام زمان و شهدا عادی بشه. بلند شو یه دادی بزن که خون شهید آب جوی نیست که راه بیفته کف خیابون و هنوز سالش نشده به بهانههای مختلف اونایی که روی خونش پا گذاشتند رو برگردونید به آنتن. بلند شو فریاد بزن اون بدن عجمیان روی آسفالت داغ اتوبان کشیده نشد که شما برید سراغ اونایی که دور بدنش هلهله میکردن.
امیدوارم خدا عاقبت همهمون رو ختم به خیر کنه.
میراث
بسم الله از اجرای برنامه پاورقی کنارهگیری کردم. دلایلش رو توی این ویدئو توضیح دادم. خلاصهش اینکه ق
هوالشّاهد
.
دسته گل ها دسته دسته می روند از یادها
گریه کن، ای آسمان! در مرگ طوفان زادها
سخت گمنامید، اما ای شقایق سیرتان!
کیسه می دوزند با نام شما، شیّادها
با شما هستم که فردا کاسه ی سرهایتان
خشت می گردد برای عافیت آبادها
غیر تکرار غریبی، هان، چه معنا می کنید؟
غربت خورشید را در آخرین خردادها
با تمام خویش نالیدم چو ابری بی قرار
گفتم: ای باران که می کوبی به طبل بادها!
هان، بکوب اما به آن عاشق ترین عاشق بگو:
زنده ای، ای زنده تر از زندگی! در یادها
مثل دریا ناله سر کن در شب طوفان و موج
هیچ چیز از ما نمی ماند، مگر فریادها
.
#علیرضا_قزوه
.
.
.
پی نوشت:
.
وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾
و شاعران [كافر] را گمراهان پيروى مىكنند. آيا نمىنگرى كه ايشان در هر وادى سرگشتهاند؟ و ايشان چيزهايى مىگويند كه خود انجام نمىدهند. مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و خداوند را بسيار ياد مىكنند، و پس از آنكه ستم ديدهاند انتقامشان را گرفتهاند، و كسانى كه ستم كردهاند زودا كه بدانند كه به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد.
.
قرآن کریم، آیات انتهایی سوره ی شعراء
.
از علمدار #شاعران_انقلاب جناب قزوه دعوت می کنم تا با #استعفا از سازمان تحت نفوذ براندازان و خائنین به خون شهدا و کسانی که در زجرکش کردن شهید #آرمان_علیوردی و #روحالله_عجمیان به نحوی سهیم بودند (امثال رشيد پور و گلزار و...)، به همه ی ما درس #شرف دهد و یادآوری کند که هنوز #انقلابی ست.
هو یا علی مدد.
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از جهاد قلم | علی سلیمیان
بسمالله
✅
نکتهای چند:🔺 شاعر انقلاب یا شاعر انقلابی؟ تفاوتهای عمیقی بین این دو واژه است! به برخی از آنها اشاره میکنم: ۱. شاعر انقلاب در مدح و تأیید انقلاب به عنوان قدرتی که زیر پرچم آن زندگی میکند شعر میسراید، چون صرفهاش در این است، چه بسا اگر قدرت دیگری سر کار بود برای آن میسرود. اما شاعر انقلابی دل در گرو انقلاب دارد، دلسوز و همراه است، پیشرفتها را میستاید و کمبودها را به نحو شایستهای گوشزد میکند. ۲. شاعر انقلاب در پی چسباندن خود به افراد و مجموعههای منتسب به انقلاب است، برای به دست آوردن جایگاه و قدرت تلاش میکند، هدفش رسیدن به نام و نان است. اما شاعر انقلابی در پی انجام وظیفهاش در جبههی کنونی انقلاب است، برای خدمت به انقلاب و مردم تلاش میکند، هدفش رسیدن به رضای خدا و امام است. ۳. شاعر انقلاب از هر وسیلهای برای مطرح کردن خود استفاده میکند، چه بسا اگر به مسئولیتی رسید از آن برای ارضای خودخواهیهایش بهرهها میبرد. اما شاعر انقلابی از هر موقعیتی برای تحقق آرمانهای انقلاب استفاده میکند، با مسئولیتهای اداری خیلی میانهی خوبی ندارد ولی مسئولانه و متعهدانه برای انقلاب کار میکند. ۴. شاعر انقلاب در مدح انقلاب و منتسبانش محدود شده است، اما شاعر انقلابی افقهای پیش روی انقلاب را میبیند و آنها را برای مردم ترسیم میکند. ۵. شاعر انقلاب چون احتمالا سر سفرهی انقلاب جای خوبی نشسته است خیلی محتاط و محافظهکار عمل میکند، مبادا جایگاهش به خطر بیفتد، از کنار تبعیضها و ستمها با تغافل عبور میکند. اما شاعر انقلابی در خط مقدم مبارزه است، از گلوله خوردن نمیترسد، خودش و قلمش وقف انقلاباند، از بیان تبعیضها و ستمها ابایی ندارد، چون آن را موجب تقویت انقلاب میداند حتی اگر تضعیف خودش را به همراه داشته باشد. ۶. شاعر انقلاب از وضع موجود راضی است، چون جایگاه دارد، رفاه دارد، به خیلی از اهدافش رسیده است یا در شُرف رسیدن است، شاید اصلا آرمانهای انقلاب برایش اهمیتی نداشته باشد. اما شاعر انقلابی تا رسیدن پرچم انقلاب به دست صاحب اصلیاش راضی نمیشود و برای بهبود شرایط همواره در تلاش و نبرد است. ۷. شاعر انقلاب ممکن است روزی ضدانقلاب شود، اما شاعر انقلابی ممکن است روزی شهید... #علی_سلیمیان eitaa.com/alisalimian_poem
میراث
هوالشّاهد . . ۲۰) ابومخنف از عقبة بن بشير الأسدي نقل کرد: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین _که درود خدای
هوالشّاهد
.
.
۲۵) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جندب الأزدي نقل کرد:
پسر مرجانه _که در آتش خشم خدای سرگردان باشد_ پس از شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ از بزرگان کوفه در مجلس مصاحبتی دلجویی کرد. ولی عبیداللّه بن حرّ جُعفی را ندید. تا اینکه پس از چند روزی عبیداللّه نزد او رفت و از بیماری اش برای نبودن در مجلس یاد شده توجیهی ساخت. امّا بن زیاد او را گفت: «بیماری ات دروغ است، تو با دشمن ما بودی!» امّا بن حُر چنین پاسخش داد که «اگر با ایشان بودم، آشکار می شد. چرا که چون منی پنهان نتواند بود!»
چندی پس از آنکه جعفی از مواجهت با بن زیاد به سلامت گذشته بود، با یارانش به زیارت قتلگاه حسین _که درود خدای بر او باد_ رفت و این شعر را سرود:
امیرالخائنین می گفت عاشورا مرا دیده
مرا چونان سواری در مصاف نیزه ها دیده
ولی من از طلوع مرگ جا ماندم، نمی دانست
قشون حسرتم را در غروب کربلا دیده!
و ابری سرخ روی خیمه هایش سایه می انداخت
حسین از هر نم خونی که زد، چندین بلا دیده
عطش امّا روایت های بغض آلود مشکی بود
که دستی را جدا، سر را جدا، تن را جدا دیده
تمام سوره ها را آیه آیه بخش می کردند
خدا قرآن خود را ارباً اربا در عبا دیده
پیمبر اشکی سربازهایی شد که مولا را
سر سجّاده هم حتّی سپر بودند با دیده
غبار غربتش از چادر زینب به راه افتاد
که در طوفان شام آتش بیار کوچه را دیده!
زنی پشت در و مردی ته گودال جان می داد
مدينه تیغ فتنه خورده، داغ کربلا دیده!
کنار تربتش از بس جگر از چشم می ریزم
گمانم می شود خونابه آخر در عزا دیده
ولی ای کفر! ای کین ردای دین به تن کرده!
مسلمان در مصلّایت مسلمانی کجا دیده؟
خلافت را زمین بازی ات دیدی، نفهمیدی
به تلبیسی فریبت داده ابليس بلاديده
بیا در چنگ مرگ من بمان! راه گریزی نیست
که دامن گیری خون را زمانه بارها دیده
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
#خیمه
.
مثل همیشه از همه سرها سری حسین
بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین
«کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این!
قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین
از هرکجای دشت شمیم تو می وزد
عطر گل محمّدی پرپری حسین
تو قبل قتله گاه علی اکبری، ولی
تو بعد قتله گاه علی اصغری حسین
تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم
عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین!
من که هنوز هم کمرم درد می کند!
حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟
چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست
تنها پناه بی کسی خواهری حسین
حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی!
تو جلوه گاه رحمت پیغمبری حسین
از اشک ما بنای قیامت شود خراب
از قاتلان خویش اگر بگذری حسین
.
#حسن_خسروی_وقار
.
جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی، مصادف با ظهر عاشورای سال ۱۴۴۵ هجری قمری، مصلّای قم.
.
@hasankhosravivaghar
«به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت»
باختم زندگی ام را به دل ساده ی خویش!
.
#من و #سایه
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالنّور
.
#حاجت
.
.
حاجتی بودم که از دست دعا برگشته بودم
بر لب پیغمبری بی ادّعا برگشته بودم
گفت: «اقرأ»! من ولی «إشرب» شنیدم، مثل اینکه
با عبایی خیس از غار حرا برگشته بودم
کاروان تشنه ست و من در خواب و شام شرک در پیش
قصد زمزم کرده و از کربلا برگشته بودم
در شب تاریک و بیم موج و گردابی پسر کش
نوح من مانده ست و من بی ناخدا برگشته بودم
پای برگشتم ولی در جاده ای جا مانده شاید!
خواستم برگردم و... بی ردّ پا برگشته بودم!
اهتزارش را بیندازم به پای دشمنانش
بادم و از پرچم فرمانروا برگشته بودم
رنگی از گردن کشی روی گریبانم نمانده ست
از قیام خون اگرچه سر جدا برگشته بودم
خانه ی من چشم هایش بود و وای از چشم هایش...
زخمی ام می کرد و آوخ... من کجا برگشته بودم؟!
سرزمینی بود مست انقلابی های عاشق
دوره ی شاهم که با یک کودتا برگشته بودم
انتظارم را ندارد هیچ کس در هیچ جایی!
من ظهوری نابهنگامم، چرا برگشته بودم؟
.
#حسن_خسروی_وقار
.
آبان ۱۴۰۰
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻کانال اشعار و نوشتههای
✔️#مجتبی_خرسندی
🔹#شعر #سرود #داستان
🔸#افتخارات #مرور_خاطرات
🔹#معرفی_کتابها #مصاحبهها
🔸#نقدها_تحلیلها #وقایع_روزمرّه
🔹#توییتها #درد_دل #هنر_گفتوگو
🔻آدرس در ایتا؛
https://eitaa.com/Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از میراث
#هوالعلی
.
صفحه ی #حسن_خسروی_وقار در ایتا و روبیکا.
#میراث
#غزل_امروز
#ادبیات_معاصر
#شعر_انقلاب
#شعر_خوب_بخوانیم
.
#ادبیات را از نگاه #او ببینید.
.
#میراث در ایتا:
https://eitaa.com/hasankhosravivaghar
#میراث در روبیکا:
https://rubika.ir/hasankhosravivaghar