میراث
هوالمنتقم . #میراث_۴ . بخش پنجم: در سینه ام سنگینی بغضی قدیمی ست داغ من از کوفه ست و زخمم اورش
هوالمنتقم
.
#میراث_۴
.
بخش پایانی:
ای کدخدا خان ده بالا سر من!
چیزی بگو از تکّه های پیکر من
از برکتی که زیر دندانت هبا شد
وقت غذایت شد، نمازت هم قضا شد
با پیشکش های یهود احرام بستی
دستار خود را بر سر خاخام بستی
راه میان مکّه و عکّا؟ شگفتا
سوزاندن بی پرده ی أسرا؟ شگفتا
گیرم که بطحا دیده سفيان بارگی را
بر دوش خود می برده این آوارگی را
خاک پدر مهر سر سجّاده ات نیست
خرمای باغ ما خمار باده ات نیست
گیرم زمین هایم ترک خورد عطش هاست
یا زخم دستانم نمک خورد عطش هاست
گیرم که از قحط برادر، تشنه زاریم
ما کربلایی ها هنوز عبّاس داریم
گیرم عرب را خواب گندم های ری خورد
گول یهودی را مسلمان دوبی خورد
گیرم سر کشتار داری با قشونم
دارد هوای کربلا صنعای خونم
بیروت در آتش برقصد یا نرقصد
عکّا و حیفا را بسوزاند جنونم
در هر رگم آهنگی از قول یشوعاست
من زخمه های پیش از این ها تا کنونم
یک روز در غربت مناجاتی غریبم
یک روز شمشیرم، مفاجات قرونم
زیتون لبنان است و خرمای عراق است
که ریشه دارد همچنان در خاک و خونم
من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم
حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم
ارث پدر را، خانه ام را، مزرعم را
از خان بگیرم انتقام مرتعم را!
.
#حسن_خسروی_وقار
.
شهریور ۱۳۹۹
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از چهارمحال و بختیاری ــ خبرگزاری فارس
میراث
روایتی شاعرانه از صندلی آخر بیت رهبری/ بقچهای که به دست آقا نرسید 🔹اما انگار زمین و زمان دست به دس
روایت خواندنی بانو شیوندی از دیدار شاعران با مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای (حفظه الله).
هوالغفور
.
به خورشید هشتم:
.
#راهی
.
.
اشهد أنّ من خمارم، کاش هر صلاة سحر مرا مِی بود
حمدُ للّه ربّ می خواران! حاجتم اهدنا الی می بود
با خماری اگرچه سر کردم، بارها تا خدا سفر کردم
از سر و سردی اش گذر کردم، دل من گرم ذکر يا می بود
یاد ساقی زکات فطریه را به رفیقان زاهدم دادم
رمضان رفت و قوت غالب من یا دعا بود و اشک یا می بود
شهر را در شراب می دیدم، در شب قدر خواب می دیدم
شيخ ما مست بود و معتکف مسجد جامع میامی بود
من ولی راهی حرم بودم، تشنه ی کاسه ای کرم بودم
آمدم صحن کوثر و دیدم حاجت شاه یا گدا می بود
گفت رندی به من که: «گمراهی! از مقام رضا چه می خواهی؟
گفتم: «اَبرارَ یَشرَبونَ الخَمر، شرح آیات هل اَتی می بود»
صحبت اوست در سماع شبم، طربی داشتم اگر، به لبم
السلام علیک یا ساقی، السلام علیک یا می بود
نور جام ولا در آینگی ست، مشهدی در نگاه من نجفی ست
پس ضريح رضا ضريح علی ست طرح ها تاک و نقش ها می بود
ساغر اوست عروة الوثقی، من و از باده...؟ لاانفصام لها
با عنايات حضرت مولا سر و کارم مدام با می بود
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مشهد، فروردین ۱۴۰۲
.
@hasankhosravivaghar
از شهیدان خدا رعیت فراوان دیده ایم
کاش روزی حاکمی از روی مین ها بگذرد
.
#حسن_خسروی_وقار
.
#شهادت
#غیرت
#مردانگی
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ﴿۲۲۴﴾
و شاعران را گمراهان پيروى مىكنند.
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾
آيا نمىنگرى كه ايشان در هر وادى سرگشتهاند؟
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾
و ايشان چيزهايى مىگويند كه خود انجام نمىدهند.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷
مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و خداوند را بسيار ياد مىكنند، و پس از آنكه ستم ديدهاند، انتقامشان را گرفتهاند. و كسانى كه ستم كردهاند، زودا كه بدانند كه به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد.
.
.
قرآن کریم، از سوره ی شعرا.
.
.
.
به شاعرانی که نفاق را پیشه ی خود کرده اند، هم آنان که روزگاری مدّاح سران فتنه اند و روزگاری نوحه کن غربت امام امّت. نماز را در مسجد ضرار می خوانند و افطار را در سفره ی علی تنها با چند دانه خرما می گشایند که برای شام به کاخ ابوسفیان بازگردند.
.
.
#کتمان
.
هرچه باشد، معتکف در مسجد خان نیستیم
ای شمایان عبد خوانش! از شمایان نیستیم
نان اگر در سفره ی شیخ است و ایمان خوان اوست
بنده ی نان نیستیم و بند ایمان نیستیم
از حرام و از حلال و... الغرض جز خون خلق
هرچه گویی، خورده ایم... امّا پشیمان نیستیم
در طواف کعبه از لب هایمان مِی میچکید
_لَعنَةُ اللّهِ عَلَینا_ اهل کتمان نیستیم
روزگاری چون شبان و گاه گاهی مثل گرگ
می دریم و در لباس میش، پنهان نیستیم
چون درخت بی بری در جمکران هستیم و شکر
زیر بار باغداران جماران نیستیم
«گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید» ۱
از کسی جز همرهان خود هراسان نیستیم
قسمت ما و شما از زندگی جز مرگ نیست
چند روزی بیش در این شهر مهمان نیستیم
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مهر ۱۳۹۷
.
.
۱) « گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور! »
#حافظ
.
راستی
چند ساعت وقت گذاشتم و با خون دلم نوشتم از رنج هایی که در این سال ها بر #شعر_انقلاب رفته. امّا دستم به دکمه ای خورد و همه اش پاک شد. انگار خدا می خواست دردها در سینه بماند که مبادا بیش از این دشمن شاد شویم.
از خدا برایم شهادت بخواهید در راه منجی.
یا علی.
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از 🎧پادکست شعر پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان»
🎙به زودی، فصل اول پادکست شعر پارسی
🎧در هر اپیزود از این پادکست، سراغ شاعران مطرح تاریخ شعر پارسی، از شاعران کلاسیک تا شاعران معاصر میرویم که زندگی و یکی از مشهورترین اشعار هر یک را بررسی کنیم.
تقدیم به تمامی دوستداران شعر و ادب پارسی🌹
مدیر پروژه: محمدرضا معلمی
شعرخوانی: زینب بیات
مدیر هنری: مهدی یدالله نژاد
ویرایش و تنظیم: سیدمهدی احمدی، مهدی صادقی، یاسین بستانچی
💠 پادکست شعر پارسی را دنبال کنید:
https://eitaa.com/joinchat/274137479Cabc06a38e6
میراث
«گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان» 🎙به زودی، فصل اول پادکست شعر پارسی 🎧در هر اپیزود از این پادکست،
سپاس از استاد مهربان و بزرگوارم #محمدکاظم_کاظمی و دوست خوبم #محمدرضا_معلمی برای رقم زدن این اتّفاق خوب.
هوالبصیر
.
#پریش
.
در مسجدی خوابیدم و دیدم خون می چکید از ریش ملّاها
شاید پریشانم، چه می خواهند؟ کابوس ها از جان رؤیاها
رجّاله ها تسبیح در دست و در ختم قرآن قاریان مست و
وعّاظ رقصانند و هو هو هو... پامنبری ها گیج و ها ها ها...
در گرگ و میش قریه از وحشت، سگ های چوپان گربه زاییدند
بر کُشته زار گلّه خاموشند تا پوستین پوشند شبپاها!
قاجار تر از تاجران مرگ، با چشم هامان کاسبی کردند
قاضی وکیل الدّوله بود و حیف... بودند آقازاده آغاها!
از خشم و نفرت چانه ها پر شد، نان های مردم آخر آجر شد
از آز و ناز ته تغاری ها از کوره در رفتند نانواها
گیرم کلاه پهلوی افتاد، از شرق دستاری هم آوردند
تا شیخ مان غربی ست، می بینم دیروز را در قاب فرداها
پیش تو ای جهل خیابانی! رحمت به اعراب بیابانی
مادامَ دِربُک ینتَهی فی اللَیل، فالصُّبحُ لَن یَعطیکَ مِصباحا
هی در پی خود راندی و ماندی، محراب از دستت به تنگ آمد
هی چلّه پشت چلّه رفت، امّا مانده ست بی پاسخ معمّاها
شهوت شبیه آفتی افتاد بر ریشه ی آخوند بی ریشی
این کوسه را در کاسه کرد آخر سودای موجاموج دریاها
برخواستم، دیدم که هذیانند! این بیت ها شاید پریشانند!
شاید... ولی... امّا... نمی دانم کابوس بوده خواب من یا...؟ ها!
.
#حسن_خسروی_وقار
.
شهریور ۱۳۹۷
.
@hasankhosravivaghar
هوالرّفیق
.
نخستین بار #حمیدرضا_نظری جان را سیزده سال پیش در نخستین دوره ی #آفتابگردان های شهرستان ادب دیدم. از همان روز گرمای مهر این یار طبسی مرا گرفت و گرچه در این ایّام رفته، دیدارهامان مجازی بوده، امّا هماره شعرش و یادش در دلم پرتو می افکنده.
این ها را گفتم که پیشگفتاری باشد برای دعوت دوستانم به خوانش رباعی های خوب و خوش ساخت حمید آقا جان نظری.
.
.
کس غیر تو رهسپار این جاده نشد
اینگونه برای مرگ آماده نشد
ای برگ به باد رفته! غیر از تو کسی
بر چوبهی دار خویشتن زاده نشد
.
.
مانند سپیده بر شب تار بزن
سرمستی خود را همهجا جار بزن
چندیست که شوق سربلندی دارد
برخیز و سری به چوبهی دار بزن
.
.
در پارک ببين پرندهها در تب و تاب
اندوه بزرگشان همان دانه و آب
آنسوتر از اينهمه عطش، گنجشکی
آرام نشسته روی تنديس عقاب
.
.
ادبار که ایجاد شد، اقبال چه بود؟
در حلقه ی مرگ، شرح آمال چه بود؟
خوش گفت پرنده ای که با خلق قفس
مقصود از آفرینش بال چه بود؟
.
#حمیدرضا_نظری
#شعر_خوب_بخوانیم
.
پیگیر رباعی های درست و درمان حمیدرضا جان نظری در ایتا باشید:
@tarannomerobayi64
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از 🎧پادکست شعر پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙قسمت صفر پادکست شعر پارسی منتشر شد
💠 به پادکست شعر پارسی خوش آمدید
🎧 برای شنیدن قسمتهای بعدی این مجموعه، کانال شعر پارسی را در رسانههای اختصاصی پادکست دنبال کنید:
Castbox: https://b2n.ir/Shearparsipod
Google Podcasts: https://b2n.ir/m46439
Shenoto: https://b2n.ir/e17827
🎧 @shearparsipod
هوالنّور
.
استاد #علی_محمد_مؤدب ، شاعر بخرد و بینای روزگار ما. مردی ست خوش خلق، معرفت دار و مرام شناس. معلمی ست شاگرد پرور و راهبر. اهل مصاحبت و رفاقت. شعرش بوی علی دارد و رنگ حسین. مثنوی #بابا_رجب ش را سال ها زیسته ام و سپیدهایش را هم گریسته ام. انگار در شعرش از سویی صدای قرن ها رنج های ایران شیعه را می شنوم و از سوی دیگر فریاد انقلاب را.
کوتاه سخن اینکه از رسیدن جایزه ی #دستار_فردوسی به ایشان بسیار خشنودم و خشنودتر اینکه این جایزه اهلش را می شناسد.
امید که سایه ی این مرد خدا هماره بر سر دوستانش باشد.
یا هو علی مدد.
#حسن_خسروی_وقار
خرداد ۱۴۰۱
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالغفور
.
به خورشید هشتم:
.
#راهی
.
.
اشهد أنّ من خمارم و کاش هر صلاة سحر مرا مِی بود
حمدُ للّه ربّ می خواران! حاجتم اهدنا الی می بود
با خماری اگرچه سر کردم، بارها تا خدا سفر کردم
از سر و سردی اش گذر کردم، دل من گرم ذکر يا می بود
یاد ساقی زکات فطریه را به رفیقان زاهدم دادم
رمضان رفت و قوت غالب من یا دعا بود و اشک یا می بود
شهر را در شراب می دیدم، در شب قدر خواب می دیدم
شيخ ما مست بود و معتکف مسجد جامع میامی بود
من ولی راهی حرم بودم، تشنه ی کاسه ای کرم بودم
آمدم صحن کوثر و دیدم حاجت شاه یا گدا می بود
گفت رندی به من که: «گمراهی! از مقام رضا چه می خواهی؟
گفتم: «اَبرارَ یَشرَبونَ الخَمر، شرح آیات هل اَتی می بود»
صحبت اوست در سماع شبم، طربی داشتم اگر، به لبم
السلام علیک یا ساقی، السلام علیک یا می بود
نور جام ولا در آینگی ست، مشهدی در نگاه من نجفی ست
پس ضريح رضا ضريح علی ست طرح ها تاک و نقش ها می بود
ساغر اوست عروة الوثقی، من و از باده...؟ لاانفصام لها
با عنايات حضرت مولا سر و کارم مدام با می بود
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مشهد، فروردین ۱۴۰۲
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
به #سید_علی_خمینی
.
#وارث ۲
ای با من از پگاه نخستین! پگاه باش
شب تا هنوز مانده، به پا خیز و ماه باش
ای ماه! در حصار کس هیچ کس نمان
شب تا هنوز مانده، بتاب! از نفس نمان
شب تا هنوز مانده و صبح شب است باز
شب _این شب فریب_ شب چلچراغباز
گم کرده است قافله آنک امیر را
شب مانده، مِه گرفته سراسر مسیر را
شب ساری است و بستری از کوکب است شب
شب هرچه هم بزک شده باشد، شب است، شب!
سرما به ما زده ست که گرم تب آمدیم
صبحیم و بیمناک ظلومان، شب آمدیم
ای ماه! _با توأم_ تو خودت باش و ماه باش
در صبح شام، غربت ما را گواه باش
در راه حیله بود، خدا بود هر کسی
قبله قبیله بود، خدا بود هر کسی
تنها هراسناک و برادر؟ دریغ ما
آغوش مادرانه ی خواهر؟ دریغ ما
تنها و بی پناه پدر _وای من_ پدر
در راه راه مانده و درمانده ی سفر
بدر منیر مرده به افسون ابرها
صبح پناه برده به تاریک قبرها
پروازی گرفته به تنگ نشستگی
رنج به اوج رفته، شکوه شکستگی!
آوخ که از همیشه غمین تر پدر چقدر
از هرکه زخم خورده، ولی از پسر چقدر!
عمر است و شوم بختی فامیل ها زیاد
هابیل ها فزون شد و قابیل ها زیاد
القصّه جهل قوم به مقصد ادامه دار
در مکّه مانده رنج محمّد ادامه دار
صبح فریب بر همه امّت رکب زده
آنک پدر حصاری شیخان شبزده!
بغض اند و در گلوی پدر گیر کرده اند
«طفلان ره نگر که چه با پیر کرده اند»
چون کودکان فریفته ی به به اند، حیف!
_دردا_ برادران همه طفل ره اند، حیف!
دین را _دریغ_ موجب تاراج دیده اند
عمّامه را عمارتی تاج دیده اند
کعبه ست چون کنیسه به چشمان لوچشان
اشراقی اند و جانب غرب است کوچشان
هر کس هر آنچه خواست، بگوید! خدا یکی ست
در خاندان مصطفوی مصطفی یکی ست
فیِ اللَیلَهِ المبیت کَما اللّهُ نورهُ
وَالصُّبحُهُ قَریب و دلیلی ظهورهُ
وَالشَّمسِ وَالقَمَر، سحر شب نماندنی ست
از آسمان که نور بریزد سبو سبو
نور از محمّد، آینگی نیز با علی
یا مرتضی محمّد و یا مصطفی علی
القصّه در طریق علی باش و ماه باش
مقصد شهادت است اگر، سر به راه باش
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود
هر کس خمینی است، خمینی نمی شود
تا قبله قبله است، چه سود از قبیلگی؟
مقبول نیست سبحه و طامات حیلگی
راهی شویم تا ملکوت خدا شدن
در خاندان مصطفوی مصطفی شدن
من خواب دیده ام که در او فانی ام، چقدر؟
حیرت دمیده از دم عرفانی ام چقدر
شکر خدا در آتش این عشق سوختم
هرم لبش نشسته به پیشانی ام چقدر!
سرد فراق و موسم دلتنگی ام گذشت
گرم سماع و مست غزلخوانی ام چقدر
آنقدر او شدم که مرا من نمی شناخت
آنقدر او شدم که نمی دانی ام چقدر
دیشب من و امام خدا را یکی شدیم
سرمستی ام ببین که جمارانی ام چقدر!
راهی مدید مانده ولی تا خدا شدن
در شام قوم _نور شدن_ مصطفی شدن
هان ای تو یادگار پدر در زمان ما
ای ماه ماه و وارث خورشیدی خدا!
حتّی به قدر پرتو بی رنگ کوکبی
مگذار در محاق بدارد تو را شبی
نور خدا چنان که تو را دیده، بینمت
ماه خمین! کاش پسندیده بینمت
القصّه شب به راه اگر، بی نفس مشو
ای ماه! _با توأم_ تو کسی! هیچ کس مشو
ای با من از پگاه نخستین! پگاه تر
نور از علی ست، محو علی باش و ماه تر
.
#حسن_خسروی_وقار
.
خرداد ۱۳۹۷
.
@hasankhosravivaghar
در کربلا نمانده، حسینی نمی شود
هر کس خمینی است، خمینی نمی شود
.
#حسن_خسروی_وقار
از شعر #وارث۲
.
@hasankhosravivaghar
هوالنّور
.
«آنقدر صدمهای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمدرضا نمیخورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملّای فاسد در جهنم از بوی تعفّنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفّن بعضی از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمیکنیم، ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید، پیش هر کس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام [از] مُعمّم باشد بدتر است از آن کسی که غیر مُعمّم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است ...»
(صحیفه #امام_خمینی - ج 10 - ص 278)
.
.
#دشتخون
.
غبار مِه گرد ماه بود و به شبچر آمد ستاره دزدی
شبان فریبی و گرگ چشمی و برّه پوشی و باره دزدی
تفنگ تاریکی از سر صبح در کمین چراغ هم بود
تمام خود را چکاند در دشت یاغی ماهپاره دزدی
قشون قشون خان کوه خواری شکوه ایلاتی مرا برد
که باره را با سوار برده پیاده پای سواره دزدی
به مرتعم خوک می چراند، سیاه چادر اگر نماند
گره گره باز محکمش کن! رسیده از راه، چاره دزدی
تو را به هر صورتی که می شد به جان شعرم نهفته بودم
کنار خون در رگم _دریغا_ نشسته بود استعاره دزدی
شبانه امّا خیال او را به غار تنهایی ام کشیدم
ولی ندیدم که رفته در من نگاه باز نگاره دزدی!
تکان تکان با زبان دستم، تنم تنش را هوار می زد
برای او نقشه در سرش ریخت نکته گیر اشاره دزدی
روایتی از شب غریبان، حکایت خان و دخت چوپان
به گوش او باز روضه می خواند تیزی گوشواره دزدی
نمک بریزید شوربختان! سیاه زخمی ست بر درختان
سر سپیدار را بریده ست خشک دست بهاره دزدی
همان که آن شب به دشتمان تاخت، از سپیدار منبری ساخت
_نگفتم و قصد خير هم داشت واعظ استخاره دزدی_
دروغ از شیخ؟ بر می آید! بگو چرا از مآذن ده
اذان فقط از تو در می آید؟ مؤذّنی یا مناره دزدی؟
خدا کند مثل گلّه ی ما به شبچری بی شبان نماند
که بیم گرگ عبا به دوش است و وحشت خان باره دزدی...
.
#حسن_خسروی_وقار
.
اردیبهشت ۱۳۹۹
.
@hasankhosravivaghar
هوالنّور
.
.
#تشنه
.
می دود در برّه ی چشمم هراس زوزه ای
رو به آغل ها نگاه گرگ خونین پوزه ای
شب شد و سگ های گلّه گربه زاییدند و من
مِم مِ می ترسم مِ مثل جوجه ی یک روزه ای
تا بمیراند شبان را، با فسونش کدخدا
زهر را در بحر کرد و بحر را در کوزه ای
تشنه بودم، چشمه را در رهن دزدان داد و رفت
تر نشد امّا لبم از کاسه ی دریوزه ای
شیخ باشد یا نباشد، در ده ما مانده است
باز هم _شکر خدا_ شوق نماز و روزه ای
«زیر این سقف بلند ساده ی بسیار نقش»
گم نخواهم کرد خود را در پی فیروزه ای
دشمنان _امّا به لطف دوستان_ خواهند دید
عاقبت سردیسی از ما را میان موزه ای
.
#حسن_خسروی_وقار
.
اردیبهشت ۱۳۹۸
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از سیدخندان
امشب کی سیدخندانه؟!
📎 سیدخندان 😁
🗓️ پنجشنبه ۱ تیر
🕘 ساعت ۲۱:۰۰
📺شبکه دو سیما
❇️ @seyedkhandaan_tv
میراث
امشب کی سیدخندانه؟! 📎 سیدخندان 😁 🗓️ پنجشنبه ۱ تیر 🕘 ساعت ۲۱:۰۰ 📺شبکه دو سیما ❇️ @seyedkhandaan_tv
هوالعزیز
.
شعرخوانی این کمترین در برنامه ی #سید_خندان با حضور دریاداران دلاور #ناو_دنا
پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲
ساعت ۲۱، از شبکه ی دو سیما
.
@hasankhosravivaghar
هوالشّاهد
.
.
#جریان
.
به رود رود شهادت که هانی است قتیل
همیشه در جریان است مسلم بن عقیل
ببین که از سر دارالاماره ی کوفه
هنوز خون خدا می چکد به روی سَبیل
هنوز چک چک شمشیر و چاک چاک لباس
برای کوچ از این خاک می زنند رحیل
قدم قدم همه از جور حاکمان گفتند
نمی رسد مگر اندوهشان به گوش دلیل؟
برادران که سواران اسب مرگ شدید!
مگر نه جان شما را قبیله اند کفیل؟
ولی به درهمی از حقّ خون کنار کشند!
که در تعبّد دنیا شدند عبد ذلیل
پری گشوده، ز دام تعلّق آزادید!
به پیشواز شما آسمان شده ست گسیل
یزید، ابرهگی را به گور خواهد برد
حسین، کعبه و امسال، سال عام الفیل
.
#حسن_خسروی_وقار
.
بهمن ۱۳۹۹
.
برگرفته از #مقتل_ابومخنف
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
#شرابی
.
.
هم از گناه فراری، هم از ثواب گریزان
چنان که حضرت شیخ است از شراب گریزان
به خاک ساختگان را چه حاجتی ست به دریا؟
شدیم از همه کس غير بوتراب گریزان
سحاب از تو نگوید، به خویش ره ندهیمش!
هلا شگفت کویریم و از سراب گریزان
«تو را چنان که تویی، هر نظر هنوز ندیده ست!»
ز چشم مدّعیان هم نگشته خواب گریزان
و تاب درک تو در عصر ما نبوده و دیدیم
هماره شبپره ها را از آفتاب گریزان
پس از تو مرگ به تن کرد و در سیاهی خود ماند
شبِ ولی نشناسانِ ماهتاب گریزان
ولی تو حقّی و جاری، _غدير در جریان است!_
نمی شود بشود رحمت از سحاب گریزان!
که آیه آیه کتاب خدا به شرح تو پرداخت
اگرچه تارک علم است از کتاب گریزان!
محبّت تو ز سیمای عاشقان تو پیداست
خراب جام ولاییم و از نقاب گریزان
خمار میثمیانیم و همپیاله ی ما نیست
به پای دار، کسی که شد از طناب گریزان
علی علی ز لبم می چکد، چه مستی نابی!
خدا کند نشوم از شراب ناب گریزان
زیارتی عنبی از ضریح کردم و افسوس
هنوز حضرت شیخ است از ثواب گریزان
.
#حسن_خسروی_وقار
.
اردیبهشت ۱۴۰۱
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد
.
وَ قَالَ (عليه السلام :( لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ.»
و درود خدا بر او، فرمود: دنيا پس از سركشى، به ما روى مى كند، چونان شتر مادّه ی بد خو كه به بچّه ی خود مهربان گردد. (سپس اين آيه را خواند): «و اراده كرديم كه بر مستضعفين زمين، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم.»
.
«نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹»
.
.
#آغوشی
گفتم که می شود آن روز ناگزیر...؟ ۱
گفتی که می شود! آنگاه از مسیر_
_بی تاب می رسد بر تشنه های زار
شادانه ی بهار _باران دستگیر_
فرقی نمی کند در چشم های او
کاکوتی جوان یا کاکتوس پیر
با خویش همدم اند، آغوشی هم اند
بابونه های گل با بوته های سیر
عشق است و کو به کو از روز بعد او
هی جار می زنند شب های جیر جیر
با مهر آسمان دیگر نمی شود
یک تکّه قرص ماه رؤیای آبگیر
امّا بهار من! دیدم که می شکست
بغض سفالی ام در غربت کویر
بعد از تو سال هاست در گرد و خاک شهر
مهتاب مرده است، بیچاره آبگیر...
لببسته ابرها در بند بادها
در شهر گرد و خاک آزاده ها اسیر
تقویم های ما از مردگی پر اند
خردادهای ترس، مردادهای تیر
شلّاق می کشد سرمای خانه سوز ۲
تا گزمکان مست گرم گرفت و گیر...
گفتم که فتنه را سر می بُرد، دریغ!
طغیان برآمده ست از دوش مارگیر
می خواند و می گذشت ابواب توبه را
گیج گناه بود منبرنشین پیر
خون گریه می کنیم، لبخند می زنند
شوخان سرکشند شیخان سربزیر
توحیدیان حرف عبد تو نیستند
مردان ادّعا بیگانه با غدیر
هر آنِ بعد تو یک عمر بی کسی ست
انسان بعد تو غمگین و گوشه گیر
امّا هنوز هست او که خود تویی
ای من فدای تو، ای اوی در مسیر...!
چشم انتظارها از دست می روند
او می رسد چه دور، او می رسد چه دیر!
ترسان یأسم و لرزان شک، ولی
دلبسته ی توأم یا حضرت امیر!
.
#حسن_خسروی_وقار
.
مرداد ۱۳۹۶
.
اشاره ها:
۱) اين روزها که مي گذرد، هر روز
احساس مي کنم که کسی در باد
فرياد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
يک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزير که می آيد
روزی که عابران خميده
يک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببينند....
«قیصر امین پور»
۲) سوز سردی می كشد شلّاق و می چرخاند و من
درد را حس می كنم در بند بند استخوانم
«محمد علی بهمنی»
.
@hasankhosravivaghar