از زیر قرآن رد شد📗 و چند قدم که برداشت، برگشت و با خنده گفت :«مامان!😄 محمدت را خوب نگاه کن که آخرین باره.» جواب دادم:« بخشیدمت به علی اکبر امام حسین.»☺️
تا وسط کوچه رفت🚶🏻♂️ و دوباره صدایم زد:« مامان! هرچی میخوای نگاهم کن، دیگه فرصتی پیش نمیاد.»🥹 پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه.🏠 گفتم:« برو مادر، بخشیدمت به سیدالشهدا.»🥲
دست گرفتم به لنگه ی🚪 در تا ببندمش که صدای محمد پیچید توی گوشم.دیدم ایستاده سر کوچه،ساکش را گذاشته روی زمین🧳 و دست راستش را گذاشته به سینه ی دیوار. با شوخی پرسیدم:«نمیخوای بری؟»🤨
گفت:«دیدار به قیامت مامان. ان شاء الله سرپل صراط.»🥹
دوباره تکرار کردم:«بخشیدمت به شش ماهه ی اباعبدالله.با دل قرص برو مادر.»🥺
📚کتاب خواندنی {تنها گریه کن} روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است🕊
----------------------------
**@hasebabu**
◽اتاق پر بود از لباس. نشستم کنار یکی از تشتها. لباسها را خیس کردم و تاید ریختم رویشان.😇
لکهها را با دست سابیدم تا شسته شوند. دستم را از تشت بیرون کشیدم. یکدفعه شوکه شدم😨:
از دستهایم خون میچکید😭.
از خواب پریدم😴.
هوا روشن بود.☀️
«ای داد بیداد! خواب موندم.»😢
نماز خواندم. با عجله چادر سر کردم و راه افتادم سمت بیمارستان شهید کلانتری.
به اطرافم توجه نمیکردم. زمستان بود و هوا سرد🌨️❄️
. آنقدر با عجله و تند راه میرفتم که تنم خیس عرق شد.😥
توی دلم به خانمها بدوبیراه گفتم که باز در نزدهاند و من را جا گذاشتهاند. 😔
تصمیم گرفتم هرچه اصرار کنند دیگر آنها را نبخشم. 😒
رسیدم جلوی نگهبانی. گیت بسته بود. با دست محکم زدم به پنجرۀ نگهبانی✊🏻✊🏻:
«انگار تو هم مثل من خواب موندی. در رو باز کن.»
آمد دم در و گفت: «مادر، این وقت صبح کجا میخوای بری؟!»😳
گفتم: «بعد اینهمه سال من رو نمیشناسی؟! خونۀ بابام که نمیرم. اومدهام لباسهای رزمندهها رو بشورم.»😡
گفت: «مادر حواست کجاست؟! شش ماهه بیمارستان جمع شده!»🥺
🔸آری؛ زنان رختشوی اندیمشکی اینچنین با شستوشوی پتوها و ملافهها و لباسهای خاکی و خونی رزمندهها مأنوس شده بودند که چند سال پس از پایان جنگ نیز خود را در آن مهلکه میدیدید...😔😔💔
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ★
کتاب حـــوض خون📙
خاطرات زنان اندیمشکی در رختشویی در دفاع مقدس🍃
ارسال به سراسر نقاط کشور
برای بار سوم با دلخوری بهش گفتم خب پاشو برو زنگ بزن دیگه معلوم نیست فردا برامون چه اتفاقی بیفته😒 پاشو تادیر نشده شاید واقعا فرصت آخر باشه🤦🏻♂️ دفترش رو بست و با آرامش به چشمهایم نگاهی انداخت😊 و گفت من دیگه دل کندم حاجی میترسم دوباره صداشو بشنوم دست و دلم بلرزه لطفاً اصرار نکن من دل بریدم🌱💚.وقتی این دفتر بعد شهادتش به دستمون رسید دقیقاً در تاریخ همان شب گوشه ای از دفترش نوشته شده✍️ این آخرین دست نوشته های من است من فردا در روز اربعین حسینی شهید میشوم✨ از دور و بری ها شنیدیم که این اواخر در جبهه به هرکسی می رسید از او می خواست برای شهادتش دعا کند🌷 دیگر وزنه ی دنیا روی قلبش سنگینی میکرد💔 یکی از رفقای تیپ فاطمیون میگوید یک روز مانده به اربعین دست مرا گرفت به مسجدی در همان حوالی برد وقتی رسیدیم جلوی مسجدبه من گفت تو رو به همین مکان مقدس قسم میدم تو رو خدا برام بکن 😔گفتم چرا قسم میخوری دعا می کنم پرسید قول میدی گفتم خیالت راحت بگو هرچی میخوای دعا می کنم برات گفت فقط یه دعا کن شهید شم همین😊 گفتم محمود از من نخاه به این دعا زبانم نمیچرخه😔 آن قدر التماس کرد که بالاخره جلوی مسجد ایستادم و گفتم خدایا به حق همین مسجد شهادت نصیب محمود کن اما از ته دل آرزو داشتم به اجابت نرسد😞 نمیدانم به خاطر قداست مسجد بود یا سوز دل محمود که دعایم اینقدر زود اجابت شد.... آری محمود شهید شد....✨ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌱
کتاب مـــــرضیــــہ🌷
خاطرات مادر شهید مدافع حــــرم✨
✍️ موجودی 4جلـــــد
ارسال به سراسر نقاط کشور🚀
قیمت:45000
جواب سوالات پرتکرار شما رفقای عزیز در مورد موجودی بعضی از کتابا...🍃👇🏻
کتاب سه دقیقه درقیامت
شنود
بازگشت
کهکشان نیستی
تنها گریه کن
اثر مرکب
سرباز روز نهم
قصه های خوب برای بچه های خوب
درگوشی دخترانه
بیست و هفت روز و یک لبخند
یادت باشد
دردهایم کو؟!
آخرین نماز در حلب و ......
وبیش از 2000 عنوان کتاب موجوده😊✌🏻
💚🍃
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
◽اتاق پر بود از لباس. نشستم کنار یکی از تشتها. لباسها را خیس کردم و تاید ریختم رویشان.😇 لکه
کتاب حوض خون یه کتاب پرفروش و خواندنی هس تقریظ رهبری داره✌🏻
یه کتابیه که خط به خطش میشه گفت روضه ی جانسوزه🥺
دوستان چاپ جدید این کتاب افزایش قیمت داره و 120/000تومانه اما شما میتونین این کتاب رو از ما با هدیه ی 90/000تومان تهیه کنید💚🍃
و امـــــا یه مژده به رفقای حسیبایی 🍃💚
عزیزایی که سفارش کتاب دارید اگه خریدتون از مجموعه بیش از 150/000تومان باشه
برا #نذر اربعینی که داریم و تسهیل در خریدتون
شما میتونین این مبلغ رو در دو قسط واریز کنید قسط اول هنگام خرید و قسط دوم ان شاءالله اول مهــــر ماه 💚🍃
یک روز {شهید جواد کوهساری} داخل انباری خانه🏠 یکی از دوستانش به نام امین دو عدد قوطی🫙 روغن سرخ کردنی یک لیتری می بیند👀
میپرسد : چرا این روغن ها را این جا گذاشته اید🤨 امین میگوید تاریخ هایش گذشته باید بریزیم بیرون😅 جواد میگوید : بیرون چرا اگر لازم ندارید به من بدهید !
جواد روغن ها را می برد و توی موتور تریلش 🏍️ میریزد ریختن روغن سرخ کردنی همانا و به روغن سوزی افتادن موتور همان😖 به محض اینکه راه میافتاد دود🌪️کل خیابان را می گرفت ...
جواد با خنده میگفت : شبا که مُرُم🚶🏻♂️خانه ؛ لباس هام بو فست فود مِده🥲 مامانُم مِگه ذلیل مرده ! ای غذا های فست فودی🍟 و سوسیس و کالباس🌭 رِ نِخور روغنش خوب نیس مِریض مِری ..😂!
🌟کتاب زیبای کتاب زیبا و پرفروش چخ چخی ها نگاهی به نشاط و شوخ طبعی در زندگی و جهاد شهدای مدافع حرم مشهدی است🌟
هدیه این کتاب خواندنی و جذاب فقططط ۳۰ هزار تومنه✌🏻
موجودی فقط 2 عدد😯
🌈دنیای کتاب حسیبا
جلوی ظرفشویی ایستاده بودم و با گریه😭 ظرفها را میشستم🧼 کسی در خانه را باز کرد و وارد شد🚶🏻♂️ برگشتم دیدم جواد است😍 دو دستش رو گذاشت روی صورتش را کمی خم شد و گفت : شرمندهام برگشتم😞 - خدا مرگم بده خدا نکنه تو شرمنده باشی😟 این حرفا چیه تو میزنی ؟
خواهرش دوید به طرف ما🏃🏻♀️ با خنده به خواهرش گفت : سکه شاه ولایت هرجا رود پس آید ..😂 خیلی خوشحال بودیم🥰 قرار بود بلیط پای پرواز بگیرند اما گیر شان نیامده بود😁رفت تو اتاقش خوابید من هم زنگ زدم📞 به مهدی و خبر خوش را دادم💫
✨کتاب زیبا و پرفروش فراری ها فراز هایی از مبارزه برای حضور در جنگ سوریه است✨
هدیه این کتاب زیبا فقط 40 هزار تومنه✌🏻موجودی فقط 1 عدد😯
🌈دنیای کتاب حسیبا
رفـقاي حسـیبا🖐🏽
کتاب هاي مورد علاقه و پیشنهادي تون رو با ما در میان بزارید⚡️
https://abzarek.ir/service-p/msg/814773
بگوشیم📞
بهقولشهیدابراهیمهادۍ :
هرکسظرفیتمشھورشدنوندارھ
ازمشهورشدنمهمتراینہکہ،آدمشیم:)!🖐🏼🔗
#سه_شنبه_های_مهدوی مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی، شده است غریب ترین... تایادی کنیم ازکسی که همیشه به یادِ ماست
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
❁═══┅┄
سلام رفقـــا ظهرتون بخیــــــــــــر😊✨✋🏻
🦋« دعا کن من شهید بشم. »
کاملاً جدی بودی. مادر نگفت که دعا نمیکند. حتی نگفت دعا می کند.
فقط گفته بود: « محمدرضا، نیتت رو خالص کن. »
شک ندارم که راست می گفتی: « به خدا نیتم خالص شده. والله قسم دیگه یه ذره نا خالصی توی وجودم نیست. »
🦋یعنی خودش هم به حرف خودش باور داشت آن لحظه که گفت بود: « مطمئن باش این دفعه شهید می شی. »
همین جمله کافی بود تا صدای قهقهه ات از پشت تلفن بلند شود. خوشحال شدی اما راضی نشدی. گفته بودی: « یه چیز دیگه بگم؟ »
🦋-دیگه خودت رو این قدر لوس نکن.
-یه چیز دیگه هم می خوام.
-بگو.
-دعا کن اگه شهید شدم، بدنم سر نداشته باشه.
اصلاً پیش خودت فکر کردی که چه حرف دردناکی زدی؟ دلت به حال مامان فاطمه نسوخت؟
آنجا نبودی که ببینی قلبش از جا کنده شد و رنگ از صورتش پرید و تنش به لرزه در آمد.
🦋خودش را ندیدی، صدای نفس لرزانش را که شنیدی؟
دست و پایش می لرزید و صدایش بی رمق بود.
«این دعا رو نمی کنم. از من نخواه. من دلم نمی آد.»
🦋راستی اصلاً تکلیفت با خودت روشن بود؟ همان روز که به مادر گفته بودی برای شهادتت دعا کند، به مهدیه گفته بودی:《 مامان را راضی کن برام بره خواستگاری، ما داریم بر می گردیم. 》
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#شهید_محمد_رضا_دهقان
#بریده_کتاب
ــــــــــــــــــــــــ
هدیه ی کتاب 90/000ت
سال اول طلبگی هادی بود. یک روز به او گفتم: می دانی شهریه ای که یک طلبه می گیرد، از سهم امام زمان(عج)🌹 است
🕊🕊
باتعجب نگاهم کرد و گفت: خُب شنیدم، منظورت چیه؟!
گفتم: بزرگان دین می گویند اگر طلبه ای درس نخواند، گرفتن پول امام زمان(عج)💕 برای او اشکال پیدا می کند.
✨✨✨
کمی فکر کرد. بعد از آن دیگر از حوزه علمیه شهریه نگرفت! با موتور کار می کرد و هزینه های خودش را تأمین می کرد، اما دیگر به سراغ سهم امام زمان(عج)🌹 نرفت.
هادی طلبه ای سخت کوش بود. در کنار طلبگی فعالیت های مختلف انجام می داد. اما از مهمترین ویژگی های او دقت در حلال🌹 و حرام🔥 بود. او بسیار احتیاط می کرد. چرا که بزرگان، راه رسیدن به کمال را دقت در حرام و حلال می دانند.
✨✨✨
او به نوعی راه نفوذ شیطان🔥 را بسته بود. همیشه دقت می کرد که کارهایش مشکل شرعی نداشته باشد.
به بیت المال بسیار حساس بود، حتی قبل از اینکه ساکن نجف🇮🇶 شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#پسرک_فلافل_فروش
#هادی_ذوالفقاری
#بریده_کتاب