eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
642 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
رفـقاي حسـیبا🖐🏽 کتاب هاي مورد علاقه و پیشنهادي تون رو با ما در میان بزارید⚡️ https://abzarek.ir/service-p/msg/814773 بگوشیم📞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«می ترسم بعدازما پشت سرآقاحرفی زده شود»! _حقیقتاباخوندنِ این متن باید گفت شهدا شرمنده ترازقبلیم🖐🏻:) [کتاب توشهید نمیشوی؛حیات جاودانه شهیدمحمودرضا بیضائی به روایت برادر🌱]
به‌قول‌شهید‌ابراهیم‌هادۍ : هرکس‌ظرفیت‌مشھور‌شدن‌و‌ندارھ از‌مشهورشدن‌مهم‌تر‌اینہ‌کہ‌،آد‌م‌شیم:)!🖐🏼🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی، شده است غریب ترین... تایادی کنیم ازکسی که همیشه به یادِ ماست 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❁═══┅┄ سلام رفقـــا ظهرتون بخیــــــــــــر😊✨✋🏻
🦋« دعا کن من شهید بشم. » کاملاً جدی بودی. مادر نگفت که دعا نمی‌کند. حتی نگفت دعا می کند. فقط گفته بود: « محمدرضا، نیتت رو خالص کن. » شک ندارم که راست می گفتی: « به خدا نیتم خالص شده. والله قسم دیگه یه ذره نا خالصی توی وجودم نیست. » 🦋یعنی خودش هم به حرف خودش باور داشت آن لحظه که گفت بود: « مطمئن باش این دفعه شهید می شی. » همین جمله کافی بود تا صدای قهقهه ات از پشت تلفن بلند شود. خوشحال شدی اما راضی نشدی. گفته بودی: « یه چیز دیگه بگم؟ » 🦋-دیگه خودت رو این قدر لوس نکن. -یه چیز دیگه هم می خوام. -بگو. -دعا کن اگه شهید شدم، بدنم سر نداشته باشه. اصلاً پیش خودت فکر کردی که چه حرف دردناکی زدی؟ دلت به حال مامان فاطمه نسوخت؟ آنجا نبودی که ببینی قلبش از جا کنده شد و رنگ از صورتش پرید و تنش به لرزه در آمد. 🦋خودش را ندیدی، صدای نفس لرزانش را که شنیدی؟ دست و پایش می لرزید و صدایش بی رمق بود. «این دعا رو نمی کنم. از من نخواه. من دلم نمی آد.» 🦋راستی اصلاً تکلیفت با خودت روشن بود؟ همان روز که به مادر گفته بودی برای شهادتت دعا کند، به مهدیه گفته بودی:《 مامان را راضی کن برام بره خواستگاری، ما داریم بر می گردیم. 》 ــــــــــــــــــــــــ هدیه ی کتاب 90/000ت
سال اول طلبگی هادی بود. یک روز به او گفتم: می دانی شهریه ای که یک طلبه می گیرد، از سهم امام زمان(عج)🌹 است 🕊🕊 باتعجب نگاهم کرد و گفت: خُب شنیدم، منظورت چیه؟! گفتم: بزرگان دین می گویند اگر طلبه ای درس نخواند، گرفتن پول امام زمان(عج)💕 برای او اشکال پیدا می کند. ✨✨✨ کمی فکر کرد. بعد از آن دیگر از حوزه علمیه شهریه نگرفت! با موتور کار می کرد و هزینه های خودش را تأمین می کرد، اما دیگر به سراغ سهم امام زمان(عج)🌹 نرفت. هادی طلبه ای سخت کوش بود. در کنار طلبگی فعالیت های مختلف انجام می داد. اما از مهمترین ویژگی های او دقت در حلال🌹 و حرام🔥 بود. او بسیار احتیاط می کرد. چرا که بزرگان، راه رسیدن به کمال را دقت در حرام و حلال می دانند. ✨✨✨ او به نوعی راه نفوذ شیطان🔥 را بسته بود. همیشه دقت می کرد که کارهایش مشکل شرعی نداشته باشد. به بیت المال بسیار حساس بود، حتی قبل از اینکه ساکن نجف🇮🇶 شود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚مقام معظم رهبری: اگر کتابخوانى فرهنگ رایج شد و در بین مردم ما جا افتاد، آن‌وقت کسانى پیدا می‌شوند که👈🏻 «صدقه‌ کتاب» درست می‌کنند که الان نیست. ❌ شما ببینید چقدر روضه‌خوانى می‌شود! چقدر احسان می‌شود! چقدر به ایتام کمک می‌شود! چقدر پول و جنس و پارچه و چیزهاى دیگر داده می‌شود! 🤔آیا به همین نسبت، کتاب هم داده می‌شود؟! به همین نسبت پول براى چاپ کتاب داده می‌شود؟! خیلى کم. خب، شما که روشنفکرید و به اهمیت این کار آگاهید، این را ترویج کنید☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{🕊️✨} • • 💕همیشه‌‌ می‌گفت: «نماز رو ول کن خدا رو بچسب..!♥️» یه‌ بار ازش‌ پرسیدم: « معنی این حرفت چیه..» خندیدو گفت: «داداش..! یعنی اینکه، همه نمازت باید برا خدا باشه و همش به فکر خدا باشی..📿» 🌷
همیشہ‌باوضوبود،موقع‌شهادت‌هم باوضوبود دقایقے‌قبل‌ازشهادتش‌وضوگرفت‌ وروبہ‌من‌گفت‌ان‌شاءاللہ‌آخریش‌باشہ.. وآخریش‌هم‌بود💔. . |شهید محمود رضا بیضایی|
کتاب  عنوان کتابی از فاطمه سادات افقه است که به زندگی مصطفی صدرزاده می‌پردازد. این کتاب قصه فراز و نشیب‌های زندگی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده است که با نام جهادی سید ابراهیم به عنوان فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون عازم سوریه شد و در آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا  به شهادت رسید. بریده کتاب: با فریاد لبیک یا زینب (س) یک محور از محاصره را شکستیم و در قلب دشمن قرار گرفتیم. نه راه برگشتی بود نه می شد پیشروی کرد. سید من را صدا زد و گفت «به تکفیری ها بگو ما مسلمونیم و نباید آتیش به سر خودمون بریزیم. باید برای دفاع مردم مظلوم فلسطین سر اسرائیل بمب و خمپاره بریزیم.» این جملات را به عربی برایشان گفتم. تکفیری ها هم شروع به ناسزا گفتن کردند. بار دیگر سید ابراهیم چند آیه از قرآن برایشان خواند. یکی از تکفیری ها پشت بی سیم گفت «مگه شما مسلمانید؟» گفتم «بله ما مسلمانیم و رسول خدا پیامبر ماست و قرآن کتاب ما.» نفهمیدیم چه شد اما دشمن روستای جلوتر را هم تخلیه کرد و ما توانستیم با تعداد کم از محاصره دربیاییم. .
★کتاب سرباز روز نهم،فراری ها،اصحاب آخر الزمانی🌱 ممنون از اعتمادتون✨
ا⊰•🕊⃟📚•⊱ا مصطفی همیشه به بچه ها میگفت: یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش، باهاش ارتباط برقرار کنید، شبیهش بشید، حاجت بگیرید، شهید میشید.... ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا⊰•♥️⃟⛓•⊱ا همسرش‌ میگفت: هر وقت‌ چای می ریختم می آوردم، میگفت: بیا دو سه خط‌ روضه بخونیم تا‌ چای روضه خورده باشیم! ✨🕊️ 💖
‌چقدر صدایت قشنگ شده ..... روزهای اخر بود...😔 عباس بهمون گفت دیگه دارم برمیگردم😍😇 باهاش که صحبت کردم صداش عوض شده بود🍃 یه حس غریبی بود 😥 بهش گفتم عباس چقدر صدات نورانی شده پسرم😇 خندید گفت مامان شنیدیم میگن چهره ات نورانی شده ولی صدا را نشنیدیم.😁😂 اخرین باری بود که باهاش صحبت کردم 😔 برای برگشت عباس گوسفند خریدیم قربانی کنیم و مهمون دعوت کردیم.🙃 عباسم برگشت ولی... 😭 🔖 مادر شهید دانشگر (صلوات یادت نره 🙂) 📘 📘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت دوستان حسیبا💚✨ بریم سراغ فعالیت ها و معرفی های امروزمون 📖🌿
مشرف‌شده‌بودن‌جمکران،صدای‌مداح‌در صحن‌مسجدپیچید،خطاب‌به‌امام‌زمان گفت:"آقاجان‌ای‌کاش‌میدونستیم‌کجا هستید"آقای‌بهجت‌باهمان‌آرامش‌همیشگی گفتن:"بگوییدکجانیستند؟!
♡معرفی کتاب جدید📚🕊♡
🔺از بازار رد میشدیم. خانم بی حجابی را دید! سرش را پایین انداخت و گفت: خواهرم جلوی امام رضا حجابت رو رعایت کن❗️ با آرنج زدم به پهلویش: «ما رو میگیرن تا حد مرگ میزنن!» کوتاه بیا نبود: «آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین نیست!» 🔺خودمانی تر که شدیم، گفت: «از خدا و امام رضا یک خواسته دارم، میخوام تو راه امام حسین شهید بشم.» مکثی کرد و سرش را انداخت پایین. گفتم: «حاضر نیستم زجری که امام حسین کشید، تو بکشی.» گفت:« به خدا حاضرم، نمیدونی چه کیفی داره!.» 📗منبع: |روایت هایی از زندگی