eitaa logo
•﴿هَـۆاےِ حُـݭِــ❤ــێْنْ﴾•
868 دنبال‌کننده
11هزار عکس
5.9هزار ویدیو
93 فایل
﴾﷽﴿ ♡•• دَرسـَرت‌دار؎اگرسُودا؎ِعشق‌وعاشِقۍ؛ عشق‌شیرین‌است‌اگرمَعشوقہ‌توباشۍحسین:)!❤ ڪپے ازمطاݪب ڪاناڵ آزاد✨ اࢪتباط باماوشرایط🌸 https://eitaa.com/havayehosin ارتباط با ما🕊🌱⇩ @Nistamm
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃•° ✨•° ای به زینت حجاب آراسته! ای به مقام عفاف باریافته که چون فرشته ای بر اریکه پاکی نشسته ای! صولت حجابت چشم ها را خاضع کرده و سطوت حیائت دل ها را آرام کرده است. بگذار بگویم که تحقیر هوس ها بزرگت ساخته است. شکر خدای را که اینگونه خواسته است… ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
❤️ علے(ع) از روز اوّل شد ابوالشیعه،پس اینگونه کسے جز فاطمه(س) مادر براے ما نخواهد شد ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
اگه بخاطر فداکاری ها و ایثار شیربچه هاشون نبود، شاید الان نه ایرانی بود و نه ماهایی وجود داشتیم روز مادر، به مادران شهدا مبارک؛ ممنون بخاطر این که مادر قهرمان ها و اسطوره های کشورمون بودید، ممنون به خاطر دل بزرگتون اون زمانی که بچه هاتونو از زیر قرآن رد کردید و برای حفظ وطن، راهی جبهه کردینشون؛ ممنون بخاطر صبوریتون وقتی دلتنگ بچه هاتون بودید اما آخرش با یه دسته گل و یه شیشه گلاب، راهی گلزار شهدا می شدین؛ ممنون بخاطر تمام مادری هاتون ❤🌺 ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
اگࢪ پادشاھ بودم👑 شڪ نڪن صداے خندہ‌ات را سرود‌ملے مےڪردم،مادࢪ‌(:' ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
••🎨🐋•• انسان‌بہ‌وسعت تمآم‌نگرانے‌هایش خُـدآرانشناختھ‌استـ🌱 ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
به وقت رمان😍😍
اون شب علے مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوے در استقبالش ...😊 بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توے آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته اے؟ حسابے جا خوردم ... من ڪه با لبخند و خوشحالے رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز ڪردم و زل زدم بهش... 😳 خنده اش گرفت ...😁 - این بار دیگه چرا اینطورے نگام مے کنے؟ ...😅 - علے ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو مے خونے؟ ...🤨 صداے خنده اش بلندتر شد ...😂 نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن ...صداش رو آورد پایین تر ... هنوز مے خندید ... - قسم خوردن ڪه خوب نیست ... ولی بخواے قسمم مے خورم ... 😅 نیازے به ذهن خونے نیست ... روی پیشونیت نوشته ... رفت توے حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روے پا بایستم ...😕 با چایے رفتم ڪنارش نشستم ... - راستش امروز هر ڪار ڪردم نتونستم رگ پیدا ڪنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچڪی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه مے ڪردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینڪه ناراحتے نداره ... 😉 بیا روے رگ هاے من تمرین کن ... - جدے؟😳 لاے چشمش رو باز ڪرد ... - رگ مفته ... جایے هم ڪه براے در رفتن ندارم ...😅 و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط ڪار جا زدے، نزدے ...😉 و با خنده مرموزانه اے رفتم توے اتاق و وسایلم رو آوردم ... ادامه دارد... به روایت همسر شهید سید علی حسینی🌹 ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
  بیچاره نمے دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهاے مختلف توے خونه داشتم ...😁 با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه اے ڪرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنے مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ...😅 ڪارم رو شروع ڪردم ... یا رگ پیدا نمی ڪردم ... یا تا سوزن رو مے کردم توے دستش، رگ گم مے شد ...😕 هے سوزن رو مے ڪردم و در میے آوردم ... می انداختم دور و بعدے رو برمے داشتم ... 🤦‍♀ نزدیک ساعت 3 صبح بود ڪه بالاخره تونستم رگش رو پیدا ڪنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالے داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ...😍 یهو دیدم زینب توے در اتاق ایستاده ...😢 زل زده بود به ما ... با چشم هاے متعجب و وحشت زده بهمون نگاه مے ڪرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزے نیست ...😅 انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزے نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردے ... اون وقت میگے چیزے نیست؟ ... تو جلادے یا مامان مایے؟ ...😡 و حمله کرد سمت من ... علے پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محڪم بغلش ڪرد... - چیزے نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...😉 سعی مے ڪرد آرومش ڪنه اما فایده اے نداشت ... محڪم علے رو بغل ڪرده و براے باباش گریه مے ڪرد ... حتے نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو ڪار شده بودم ڪه اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علے ... سوراخ سوراخ ...😢 ڪبود و قلوه ڪن شده بود ... ادامه دارد... به روایت همسر شهید سید علی حسینی🌹 ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
تا روز خداحافظے، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ...😕  تلاش هاے بے وقفه من و علے هم فایده اے نداشت ... علے رفت و منم چند روز بعد دنبالش ...  تا جایے ڪه مے شد سعے کردم بهش نزدیک باشم ... لیلے و مجنون شده بودیم ... اون لیلاے من ... منم مجنون اون ... روزهاے سخت توے بیمارستان صحرایے یڪے پس از دیگرے مے گذشت ...  مجروح پشت مجروح ... ڪم خوابے و پر کارے ... تازه حس اون روزهاے علے رو مے فهمیدم ڪه نشسته خوابش مے برد ... من گاهے به خاطر بچه ها برمے گشتم اما براے علے برگشتے نبود ...  اون مے موند و من باز دنبالش ... بو مے ڪشیدم ڪجاست ... تنها خوشحالیم این بود ڪه بین مجروح ها، علے رو نمے دیدم ...☺️  هر شب با خودم مے گفتم ... خدا رو شڪر ...  امروز هم علے من سالمه ...  همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شڪنجه، مجروح هم بشه ...😢 بیش از یه سال از شروع جنگ مے گذشت ...  داشتم توے بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض مے ڪردم ڪه یهو بند دلم پاره شد ...😥  حس ڪردم یڪی داره جانم رو از بدنم بیرون مے ڪشه ... زمان زیادے نگذشته بود ڪه شروع ڪردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیڪ غروب ادامه داشت ...  و من با همون شرایط به مجروح ها مے رسیدم ...  تعداد ما ڪم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر مے شد ... تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علے افتاد ...😨 یه گوشه روے زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...😰 ادامه دارد... به روایت همسر شهید سید علی حسینی🌹 ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
سلام به اعضای گل کانالمون یک ادمینی پیدا کردم برای تبادل براتون نگم خودم که برای کانالمون ادمینش کردم قابل اطمینان جذب هاش هم مثل سابقه اش بالاست😍خلاصه که تاییدشده هست چنل های ۱۰۰به بالا قبول می‌کنه اگر خواستید همین الان برید پیشش وگرنه ممکنه همینجوری عدد بالا بره و ۲۰۰تا بالا قبول بکنه😊ایدیشو براتون می زارم حتما بهش سر بزنید برای کانالتون😉👇 @hqdufeni
🌱 -میدونستے اربابت تو رو بیشتر از خودت دوست دارهـ؟ :")) +چطور؟! -آخہ تو خودت دعاهاتو بعد یہ مدتے یادت میره! ولی اربابت حسابِ دونہ دونہ دعاهاتو کہ هیچـ🍃 حتے آه هایے کہ از سر حسرت هم کشیدے داره.. یادش نمیره محاله فراموششون کـنه..🙂
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•[مـــا بیخیال ‌سیلی‌مادر نمی‌شـــویم😒]• ♡﴾ @roshangari312 ﴿♡ ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈