💌 #دعای_روز سیزدهم رمضان
اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ
و الأقْذارِ و صَبّرنی فیهِ على
کائِناتِ الأقْدارِ و وَفّقْنی فیهِ
للتّقى و صُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ
یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین 🌸
خدایـا، پاکیـزهام کن در این روز
از چرک و آلودگی، و شکیبائیام
ده به آنچه از شدنیها مقدّرست
و توفیقـم ده بر تقوا و همنشینى
با نیـکان، به یاریات، اى روشنى
چشم مستمندان 💜
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت یازدهم _عروس خانم نمیخوان چایی بیارن دهنمون خشک شده؟! اینو ک گفت حس کردم، مر
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت دوازدهم
حینی که لبخند می زدم، نگاهمون در هم گره خورد. فوری سرش رو پایین انداخت.
واااای این پسر با این حجب و حیاش که منو دیووونه میکنه.
مادرش رو کرد به بابا و گفت:
_ بیشتر از این جایز نیست طولانی بشه صحبتها، با اجازه تون، این دوتا جوون برن صحبتهاشونو بکنن. ان شاء الله هرچی خیره پیش بیاد.
نمیدونم چرا حس میکردم، این پسر هم از من خوشش اومده. اون تک نگاهش یه جوری بود. از خجالت لپام گل انداخته بود!
بابا گفت:
_ بله، خواهش میکنم. بفرمائید.
منتظر بودم اول اون بلند بشه.وای که چقد اسلوموشن بود.
پاشو دیگه، اه!
بالاخره شازده از جاش بلند شد. عمه گفت:
_بلند شو عزیزم، حسین جان رو راهنمایی کن
بلند شدم و به سمت اتاقم رفتیم.
داخل اتاق شدیم، هردومون عینه بز وایستاده بودیم.
دیگه پسر زیادی هم خجالتی باشه، حرص درار میشه.
دیدم سه ساعت هم چیزی نگم، قراره سرپا نگهم داره. گفتم:
_ ببخشید میشه بشینیم؟
همونجوری
که سرش پائین بود گفت:
_ بله، خواهش میکنم.
رو زمین نشستیم. من تکیه دادم به تخت و اونم نشست سمت چپم، چنان با فاصله که انگار می خوام.... لا اله الا الله....
خلاصه، دیدم باز حرف نمیزنه، مجبور شدم، سکوت رو بشکنم.
_ از خودتون بگین، از اینکه از همسر آیندتون چه انتظاری دارین؟
_ امممم همونجور که احتمالا فهمیدین خانواده ام خیلی مذهبی ان. اهل هیئت و خیلی مقید و خب خیلی ولایی.
از زنعمو شنیدم که شما دختر خوب و موجهی هستین...
راستش...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🟣 سخن آسمانی (٢)
🟡 روزه اعضا و جوارح
عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها:
ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
روزه داری که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه اش به چه کارش خواهد آمد.
بحار، ج 93 ص 295
#روزه
#حدیث
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🟣 حکم روزه مسافر در صورت فراموشی حکم
هرگاه فراموش کند مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل است و در اين حال روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه را قضا كند.
#احکام
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🐤روزهٔ کلّه گنجشکی منبع روایی دارد!
💠امام باقر علیهالسلام:
ما پسران خود را وقتى هفت سالهاند، تکلیف به روزه گرفتن میکنیم، به اندازهاى که توان دارند، تا به روزه عادت کنند، ولى شما پسرانتان را وقتى نه ساله شدند، به اندازهاى که توان دارند، تکلیف کنید و زمانی که تشنگى بر آنان چیره شد، افطار کنند.
📚الکافی، ج۳ ،ص۴۰۹
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💌 #دعای_روز چهاردهم رمضان
اَللهـمّ لا تُؤاخِـذنی فیهِ بالعَثَـراتِ، وَ
اَقِلنی فیهِ مِن الخَطایا و الهَفَواتِ وَ
لاتَجْعَلنی فیهِ غَرَضاً لِلبَلایا وَ الآفاتِ
بِعِزّتِکَ یا عِزّ المُسْلمین 🌸
خدایا مؤاخذه نکن مرا در این روز
بخاطر لغزشها و درگذر از خطاها و
کاهلیهایم و قرار مده مرا نشانهی
تیر بلاها و آفـات، اى عزتدهنـدهی
مسلمانان 💜
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
14 - TopSeda.ir.mp3
3.9M
🎧 تندخوانی جزء چهاردهم
استاد معتز آقایی
#رمضان
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🖼️ دعاکردن در همهحال از سنت انبیاست
#تکه_ای_از_آسمان
#ماه_رمضان
دعای مجیر رو یادمون نره
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تلاوت زیبای جوان بوشهری که رهبری را به وجد آورد!
💟بسیار زیبا
🎙 قرائتی زیبا و دلنشین آیاتی از سوره انبیاء و سوره نصر توسط آقای سید طاها حسینی از روستای چارک استان بوشهر
بخشی از آیات مربوط به #امام_زمان عج است
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت دوازدهم حینی که لبخند می زدم، نگاهمون در هم گره خورد. فوری سرش رو پایین اند
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت سیزدهم
_ راستش من خودم ازشون خواستم که بیایم خواستگاریتون!
اینو که گفت، قند تو دلم آب شد...
ادامه داد:
_ میتونم از اعتقاداتتون بپرسم؟
وااای، باید چی میگفتم بهش؟ دروغ؟ راست؟ یه لحظه با این سوالش انگار مغزم فرمون نمیداد! خونواده معمولی بودیم، روزه میگرفتیم، نماز گهگاه میخوندیم، البته بابا نماز قضا نداره، اما منو مامان....
یه نفس عمیق کشیدم، الان اگه دروغ میگفتم، قطعا بعدا اگه میفهمید خییلی بد میشد! ترس رو گذاشتم کنار، با خودم گفتم هیچی مثله صداقت نیست!
_ حقیقت خونواده ما، معمولی هستن. اعتقاداتمون سفت و سخت نیست،
میخواستم از سره خودم باز کنم، گفتم:
_ مثلا پدرم یه رکعت نماز قضا نداره، روزه هامونو میگیریم...
وای چه حسه بدیه، یه لحظه بدم اومد، آخه چرا این سوالو کرد؟! چی باید میگفتم؟!
وقتی دید دارم گیج میزنم ، گفت:
_ خودتونو اذیت نکنید، متوجه شدم. نظرتون راجع به رهبر چیه؟ اگه موقعیتی پیش بیاد حاضرین خارج زندگی کنید؟
واای چی میگه؟ خارج؟ کیه که بدش بیاد! فوری جواب دادم:
_ خب مسلما اگر همسرم بخواد، باهاش میرم خارج، ایران و خارج نداره، مهم اینه کناره هم خوشبخت بشیم...
واای حس کردم داره منفجر میشه، اما جلوی خنده اش رو گرفته بود! با یه سرفه مصلحتی گفت:
_ نظرتونو راجع به رهبر پرسیدم!
ای بابا، چه گیری داده! آخه چی بگم؟ مگه گزینش اومدم، مگه میخواد استخدامم کنه؟! لب زدم:
_ خب رهبر جامعه است، بعنوان رهبر قبولش داریم
چه عجب، سرش رو آورد بالا، در همین حال بلند شد و...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam