#هر_دو_بدانیم
محترمانه هم می شود اختلافات زناشویی را حل کرد
می توانیم با همسرمان اختلاف داشته باشیم
بدون اینکه دعوا کنیم
آرامش در گفتگو درباره مشکلات تنها کلید حل اختلافات است
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه_مذهبی
👀||محو چشمان تو بودمــ
🤦🏻♂️||کھ بھ دام افتادمـ
🍃||صید را
🤐||زندھ گرفتے
😍||و بھ ڪشتن دادے
#عشقم
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
4_5803040681400205319.mp3
2.73M
#زندگی_بندگی
سلام ، من یه رفیق دارم که دختر خوبیه ، اما اون جدیدا موهاشو بیرون میذاره
حالا چجوری بهش بگم موهاشو بذاره تو و همون دختر سنگین و باوقار قبلی بشه که ناراحتم نشه؟
پاسخ توسط حجت الاسلام ماندگاری 👆
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#پارت_چهل_و_نهم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
«الهه جان! این اعتقاد شماس که پیامبر (ص) روی مُهر سجده نمیکرده، ولی ما اعتقاد داریم که پیامبر^+ روی خاک یا یه چیزی شبیه خاک سجده میکردن. اصلاً به فرض که پیامبر(ص) روی مُهر سجده نمیکرده، ولی فکر نمیکنم که کسی رو هم از سجده روی مُهر منع کرده باشه. همونطور که حتماً پیامبر(ص) جاهایی نماز خونده که فرش و زیلو و هیچ زیراندازی نبوده، خُب اونجا حتماً پیامبر(ص) روی زمینِ خاکی سجده میکرده! پس سجده روی زمین هم نباید اشکالی داشته باشه. »
مُشت دستم را باز کردم و با اشاره به مُهر میان انگشتانم، پرسیدم: «زمین چه ربطی به این مُهر داره؟ » به آرامی خندید و گفت: «خُب ما که نمیتونیم همه جا فرش رو کنار بزنیم و روی زمین سجده کنیم! این مُهر یه تیکه از زمینه که همیشه همراه آدمه! » قانع نشدم و با کلافگی سؤال کردم: «خُب من میگم چه اصراری به سجده روی مُهر یا به قول خودت زمین داری؟ » دستش را دراز کرد،
مُهر را از دستم گرفت و پاسخ داد: «برای اینکه وقتی پیشونی رو روی خاک میذاری، احساس میکنی در برابر خدا به خاک افتادی! حسی که تو سجده روی فرش اصلاً بهت دست نمیده! »
سپس با نگاه عاشقش به پای چشمانم زانو زد و عاشقانه تر تمنا کرد: «الهه جان! من تو رو به اندازه تمام دنیا دوست دارم! اگه نمازم رو بدون مُهر خوندم، بخاطر این بود که واقعاً میخواستم چیزی رو که ازم خواستی انجام بدم... ولی اجازه بده تا به اون چیزی که اعتقاد دارم عمل کنم! » و شاید اندوهم را در خطوط صورتم خواند که صدایش رنگ غم گرفت: «الهه جان! من تو رو همینجوری که هستی دوست دارم، با همه اعتقاداتی که داری! اگه میشه تو هم منو همینجوری که هستم قبول کن، با همه عقایدی که دارم! »
سپس به مُهری که در دستش آرام گرفته بود، نگاهی کرد و با لبخندی کمرنگ ادامه داد: «ببین الهه! این مهمه که من و تو نماز میخونیم! حالا اینکه یکی روی سجاده سجده میکنه و اون یکی روی خاک، چیزی نیس که بخواد آرامش زندگیمون رو به هم بزنه! »
فوران شادی لحظاتی پیش به برکه غصه بدل شده و غبار حسرتی که به دلم نشسته بود، به این سادگیها از بین نمیرفت، با این همه گرمای محبتش در قلبم آنقدر زنده و زاینده بود که این مجادله ها، حتی به اندازه ذرهای سردش نکند که لبخندی زدم و گفتم: «ببخشید اگه ناراحتت کردم! منظوری نداشتم! »
و انگار شنیدن همین پاسخ ساده از زبان من کافی بود تا نفس حبس شده در سینه اش بالا بیاید.
صورتش از آرامشی شیرین پُر شد و با لبهایی که میخندید، پاسخ عذرخواهی ام را داد: «الهه جان! این حرفو نزن! تو چیزی رو که دوست داشتی به من گفتی! اینکه آدم حرف دلش رو به همسرش بگه، عذرخواهی نداره! » سپس بار دیگر مُهر را روی جانمازش نشاند و برای اقامه دوباره نماز عشاء به پا خاست. باز از جایم تکان نخوردم و مثل دفعه قبل محو تماشای نمازش شدم. هر چند این بار جشنی در دلم بر پا نبود و با نگاهی مات و افسرده به بوسه پیشانی اش بر سطح مُهر حسرت میخوردم که صدای در اتاق مرا به خود آورد.
بلند شدم و در را باز کردم که صورت مهربان مادر روحم را تازه کرد، ولی نه به قدری که اندوه چهره ام را پنهان کند. به
چشمانم نگاه کرد و با زیرکی مادرانهاش پرسید: «چیزی شده الهه؟ »
خنده ای ساختگی نشانش دادم و گفتم: «نه مامان! چیزی نشده! بیا تو! » پیدا بود حرفم را باور نکرده، ولی به روی خودش نیاورد و در پاسخ تعارفم گفت: «نه مادر جون! اومدم بگم شام قلیه ماهی درست کردم. اگه هنوز شام نذاشتی با مجید بیاید پایین دور هم باشیم.
دلم نیامد دعوت پُر مِهرش را نپذیرم و گفتم: «چَشم! شام که هنوز درست نکردم. مجید داره نماز میخونه، نمازش تموم شد میام.» و مادر با گفتن «پس منتظرم! » از راه پله پایین رفت. نماز مجید که تمام شد، پرسید: «کی بود؟ » و من با بی حوصلگی پاسخ دادم: «مامان بود. گفت برا شام بریم پایین. » از لحن سرد و سنگینم فهمید هنوز ناراحتم که نگاهم کرد و با صدایی آهسته پرسید:
«الهه جان! از دست من ناراحتی؟
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
👸 #سیاست_های_زنانه
در درون هر مردی یک مرد آهنین وجود
دارد که به صورت والد در درون شان
فعال است.
درموقع عصبانیت آقا مردآهنین درونش فعال میشود
واگر همسراز جمله معجزه آسا حق با شماست
استفاده کند عصبانیت آقا مانند آب روی آتش
فروکش می کند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#خانمها_بخوانند
🍃 مهمترين لوازم آرايش تو، اعتماد به نفس توست! مهم نیست ظاهر یک زن چه شکلی است و چگونه به نظر مىرسد؛ زمانی که او واقعا اعتماد به نفس کامل دارد، زیباست...
البته یادتون نره که خانمها نه تنها مجازند بلکه باید برای همسرانشون بهترین آرایشها و زینتها رو داشته باشند😉🌹
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#آقای_عزیز :
وقتی خانومت از درد پایش صحبت کرد، لیست #دکترهای خوب شهر رو نشان نده.
اورا کنار پنجره ببر
برایش شعر بخوان
نوازشش کن.
داروی همیشگی یک زن دیده شدن است
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#هنر_کلامی در زوجین
🍃🌸🍃
✅چه خوب است مرد به همسرش بگوید ای کاش همه ی زن ها مثل تو بودند، تو در دنیا نمونه ای🌹
💕وچقدر خوب که زن به شوهرش بگوید ای کاش همه ی زن ها مثل من خوش شانس بودند و شوهری مثل شما داشتند.
💞اسلام این گونه از اخلاقیات را می پسندد و می خواهد بین زن و شوهر الفت برقرار باشد.
زن خود را برای شوهرش و شوهر خودش را برای زنش بخواهد، نتیجه ی این گونه زندگی سعادت است.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#خانمها_بخوانند
💑آقایون به دنبال همسرے هستند ڪه شخصیت زنانه اش شڪل گرفته باشد، مهربان باشد، مرتبا داد نزند و از او ایراد نگیرد.
📌اڪثر مردها در زندگے خود به دنبال "آرامش" هستند، مے خواهند اوقات خوشے را داشته باشند و از زندگے لذت ببرند، بنابراین👇
✅خوش مشرب باشید، به سرعت عصبانے نشوید و داد و فریاد ڪردن را هم به ڪلے فراموش ڪنید.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🔰بزرگ نکردن خطاهای همسرتان از جمله مواردی است که باید به آن توجه داشته باشیم.
🔷 زمانی که خودش نیز پشیمان شده و سعی در جبران آن دارد، در عوض منت گذاشتن، او را سریع ببخشید
🔴یادتان باشد طول دادن فرآیند بخشیدن و منت گذاشتن و خلاصه ناز کردن شما، در بسیاری از مواقع می تواند تنها باعث آسیب رساندن به عزت نفس او و احساس کوچک شدن او شود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸
همه زوجها با هم #مشاجره میکنند،اما تفاوت بین زوجهای شاد و ناشاد در این است که:
زوجهای شاد مشاجرهای منصفانه دارند
اما زوج های ناشاد فقط دنبال کسب پیروزی در مشاجره اند!
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#ازدواج
قابل توجه پدر و مادرها
به خواسته های فرزندان احترام بگذارید 💞🌹
#امام_صادق
با کسی ازدواج کن که میخواهی، آن شخصی که پدر و مادرت میخواهن رها کن
#الکافی_جلد_۵_ص_۴۰۱
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_علی_الحسین علیه السلام
شب جمعه است و
شب زیارتی حضرت ارباب اباعبد الله الحسین علیه السلام
چند جمله #روضه که دلمون خیلی براش تنگ شده 😔
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#پارت_پنجاهم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
نه میخواستم ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند و نه میتوانستم چشمان مهربانش را غمگین ببینم که لبخندی دلنشین تقدیمش کردم و گفتم: «نه مجید جان! ناراحت نیستم. » و او با گفتن «پس بریم! »
تعارفم کرد تا زودتر از در خارج شوم و احساس بین قلبمان به قدری جاری و زلال بود که به همین چند کلمه، همه چیز را فراموش کرده و تمام طول راه پله را تا طبقه پایین، عاشقانه گفتیم و خندیدیم که از صدای شیطنت مان عبدالله در را گشود و با دیدن ما، سرِ شوخی را باز کرد: «بَه بَه! عروس داماد تشریف اُوردن! » و با استقبال گرمش وارد خانه شدیم. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و از همانجا به مجید خوش آمد گفت.
اما پدر چندان سرِ حال نبود و با سایه اخمی که بر صورتش افتاده بود، به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا میکرد. مجید کرایه ماهیانه را هم با خودش آورده بود و دو دسته تقدیم پدر کرد. پدر همانطور که نشسته بود، دسته تراول ها را روی میز کنارش گذاشت و با همان چهره گرفته باز مشغول تماشای تلویزیون شد. مجید و عبدالله طبق معمول با هم گرم گرفته و من برای کمک به مادر به آشپزخانه رفتم. قلیه ماهی آماده شده بود و ظرفها را از کابینت بیرون میآ وردم که از همانجا نگاهی به پدر کردم و پرسیدم: «مامان! چی شده؟ بابا خیلی ناراحته. »
آه بلندی کشید و گفت: «چی میخواسته بشه مادرجون؟ باز من یه کلمه حرف زدم. »
دست از کار کشیدم و مادر در مقابل نگاه نگرانم ادامه داد:
«بهش گفتم چیزی شده که از الآن داری محصول خرما رو پیش فروش میکنی؟ جوش اُورد و کلی داد و بیداد کرد که به تو چه مربوطه! میگه تو انبار باید به پسرات جواب پس بدم، اینجا به خودت! »
سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبت هایش نمیشود و با صدایی آهسته گِله کرد: «گفتم ابراهیم
ناراحته! خُب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه! »
که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت:
«مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه! »
مادر خندید و با گفتن «کاری نکردم مادرجون! » اشاره کرد تا سفره را پهن کنم.
نگرانی مادر را به خوبی درک میکردم و میفهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایه ای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را میلرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمی آمد که فقط غصه میخورد. فرصت صرف غذا به صحبتهای معمول میگذشت که پدر رو به مجید کرد و پرسید: «اوضاع کار چطوره مجید؟ »
لبخند مجید رنگی از رضایت گرفت و پاسخ داد: «خدا رو شکر! خوبه! » که پدر لقمه اش را قورت داد و با لحنی تحقیرآمیز آغاز کرد: «اگه وضع حقوقت خیلی خوب نیس، بیا پیش خودم! هم کارش راحتتره، هم پول بیشتری گیرِت میاد! »
مجید که انتظار چنین حرفی را نداشت، با تعجب به پدر نگاه کرد و در عوض، عبدالله جواب پدر را داد: «بابا! این چه حرفیه شما میزنی؟ آقا مجید داره تو پالایشگاه کار میکنه! کجا از شرکت نفت بهتر؟ تازه حقوقشون هم به نسبت خوبه! » که پدر چین
به پیشانی انداخت و گفت: «جای خوبیه، ولی کار پُر دردِ سریه! هر روز صبح باید تا اسکله شهید رجایی بره و شب برگرده! تازه کارش هم پُر خطره! همین یکی دو سال پیش بود که تو پالایشگاه آتیش سوزی شد... »
از سخنان پدر به شدت ناراحت شده بودم و چشمم به مجید بود و میدیدم در سکوتی سنگین، خیره به پدر شده که مادر طاقتش را از دست داد و با ناراحتی به میان حرف پدر آمد:
«عبدالرحمن! خُب لابد آقا مجید کار خودش رو دوست داره! »
و بلاخره مجید زبان گشود:
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💫❤️💫❤️💫❤️
✅ ۵ نکته طلائی برای اینکه قهر سریع تمام شود
نکته اول 🔆
🔹 به او لبخند بزنید.
گرفتن حالات عصبی به چهره و رفتارهای منفی باعث می شود مخاطب شما در ابراز پشیمانی و پیش قدم شدن در صحبت دچار تردید و احساس منفی شود.
نکته دوم🔆
🔹 شما پیشقدم بشوید.
اگر مقصر هستید پیش قدم شدن در رفع کدورت از غرور شما کم نمی کند
اگر هم نیستید باز هم پیش قدم شدن برای حل مسئله موجب عزت شماست
نکته سوم🔆
🔹 به خوبی هایش فکر کنید.
گاهی لازم است محبت همسر خودتون رو به یاد بیارید
نکته چهارم🔆
🔹 جزئیات بحث و دعوا را مرور نکنید.
در دعوا اکثرا صحبت ها بر روی احساسات منفی است و قطعا از پایداری و منطق برخوردار نیست
پس با مرور جزییات به خودتون و همسرتون ضربه نزنید
نکته آخر🔆
🔹 بدانید در هر بحث دو طرف مقصر هستند.
هر دو طرف در ایجاد تشنج و دعوا مقصر هستند
سعی کنیم سهم خود را بپذیریم.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
یکی از عوامل آرامش خانه ،
👈 #خوش_اخلاقی است .
خوش اخلاقی ،
هم کلید تمام خوبی هاست .
هم ضامن محبت و مهربانی هاست .
هم خانه را پراز صفا وصمیمیت می کند .
هم مقبولیت اطرافیان را در پی دارد .
هم حرف ما را خریدار می بخشد .
هم دوستان ما را زیاد می کند .
و همچنین ایمان ما را ،
👈 کامل می کند .
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
📝 "دعا کردن برای فرج امام زمان"
🔹 در بیان اهمیت و جایگاه بالای این وظیفه همان بس که امام زمان در نامه ای به شیعیان «امر» کردند و از آنها خواستند که برای فرج فراوان دعا کنند.
📚 کمال الدین ج۲
🔺 فراموش نکنیم این خواسته و امر امام زمان، در حکم همان هَل مِن ناصر یَنصُرُنی امام حسین است.
💢 دعا برای فرج حضرت، آنقدر مهم است که امام زمان به عالِم فرهیخته آیت ا... موسوی اصفهانی امر فرمودند که در این مورد کتابی مستقل بنام مکیال المکارم بنویسد و این دانشمند پر تلاش ۱۷ سال از عمر پربارَش را به این مهم اختصاص میدهد و گنجینه ای ارزشمند برای ما به یادگار میگذارد که در فصل پنجم آن به ۱۰۲ ثمره و نتیجه جهت دعا برای فرج اشاره شده است.
#امام_زمان
#جمعه
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🍃🌸🍃
#سیاست_های_زنانه
ریتم قلب مرد با تن صدای همسرش ارتباط مستقیم داره
شاید باورتون نشه ولی خانومایی که لحن صداشون بالاست به هیچ وجه برای همسرشون خوشایند نیستن وقتیکه پیش همسرتان هستید، ملایم صحبت کنید.
تن صدایتان را طوری تنظیم کنید که همسرتان از صحبتکردن شما آرامش بگیرد.
از کلمات وزین و عبارات محبتآمیز استفاده کنید وگاهی با صدای کودکانه با همسرتان صحبت کنید اما نه خیلی زیاد
لحن آرام و استفاده از واژه های محبت آمیز مثل عزیزم . عشقم و ... معجزه خواهد کرد
پس خیلی چیزا به لحن شمابستگیدارد.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
درخواست #طلاق در مردان :
اکثر مردها وقتی که به زنشان میگویند که "طلاقت میدم " "برو خونه مامانت" و .. جدیتی در کلام آنها نیست مردها می خواهند با این تهدید زن خود را کنترل کنند و بترسانند و هدف اصلی ایشان از این سخن تقاضا برای تغییر رفتار زن است
پس وقتی شوهر شما این جمله را گفت که " طلاقت می دهم " شما آن را به این صورت معنی کن " ای زن با این رفتارهایت غیر قابل تحمل شدی رفتارت را تغییر بده"
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
البته ما توصیه نمیکنیم که مردها چنین برخوردی بکنند و درست نمی دانیم که از این جملات استفاده کنند. اما اگر پیش آمد رفتار درست متقابل رو گوشزد کردیم
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#سبک_زندگی
✍️اگر شوهرتون کم حرف می زنه:
1️⃣اصل مطلب رو سریع و کلی بگید و جزییات را نگید.
2️⃣از موضوعات مورد علاقه اش حرف بزنید، تا اشتیاق پیدا کند.
3️⃣با حرف های شما، دائماً مجبور نشه فکر کنه و تصمیم بگیره.
4️⃣موقع حرف زدنش، شنونده خوبی باشید و انتقاد نکنید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#پارت_پنجاه_و_یکم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
و بلاخره مجید زبان گشود:
«خیلی ممنون که به فکر من هستید! ولی خُب من از کارم راضی ام! چون رشته تحصیلی ام هم مهندسی نفت بوده، خیلی به کارم علاقه دارم! » پدر لبی پیچ داد و با لحنی که حالا بیشتر رنگ غرور گرفته بود تا خیرخواهی، جواب داد:
«هر جور میل خودته! آخه من دارم با یه تاجر خوب قرارداد میبندم و دیگه از امسال سود نخلستون هام چند برابر میشه! گفتم زیر پر و بال تو هم بگیرم که دیگه برای چندرغاز پول انقدر عذاب نکشی! »
مجید سرش را پایین انداخت تا دلخوری اش را کسی نبیند، سپس لبخندی زد و با متانت همیشگی اش پاسخ داد:
«دست شما درد نکنه! ولی من دیگه تو این کار جا افتادم. »
و پاسخش آنقدر قاطع بود که پدر اخم کرد و با حالتی پُر غیظ و غضب، لقمه بعدی را در دهانش گذاشت. حالا میفهمیدم مشتری جدیدی که نارضایتی ابراهیم و محمد را برانگیخته، همین تاجری است که پدر را به سودی چند برابر امیدوار کرده و به او
اجازه میدهد تا همچون ارباب و رعیت با مجید صحبت کند. برای لحظاتی غذا در سکوت خورده شد که خبری بهت آور، نگاه همه را به صفحه تلویزیون جلب کرد؛
نبش قبر یک شخصیت بزرگ اسلامی در سوریه به دست تروریستهای تکفیری! حجر بن عدی که به گفته گوینده خبر، از اصحاب پیامبر (ص) و از نام آوران اسلام بوده است. گرچه نامش را تا آن لحظه نشنیده بودم اما در هر حال نبش قبر، گناه قبیح و وحشتناکی بود و تنها از دست کسانی بر می آمد که به خدا و پیامبرش (ص) هیچ اعتقادی ندارند.
پدر زودتر از همه نگاهش را برگرداند و بی توجه به غذا خوردنش ادامه داد، اما چشمان گِرد شده عبدالله همچنان به تلویزیون خیره مانده بود و مادر مثل اینکه درست متوجه نشده باشد، پرسید: «چی شده؟ » شاید هم متوجه شده بود و باورش نمیشد که قبر یک مسلمان آن هم کسی که یار پیامبر (ص) بوده، شکافته شده و به مدفنش اهانت شده باشد که عبدالله توضیح داد: «این
تروریستهایی که تو سوریه هستن، به حرم حجر بن عدی حمله کردن و نبش قبرش کردن! » مادر لب گزید و با گفتن «استغفرالله! » از زشتی این عمل به وحشت افتاد. مجید هم نفس بلندی کشید و با سکوتی غمگین اوج تأسفش را نشان داد که با تمام شدن متن خبر، عبدالله صدای تلویزیون را کم کرد و گفت: «من نمیدونم اینا دیگه کی هستن؟!!! میگن ما مسلمونیم، ولی از هر کافر و مشرکی بدترن! تازه تهدید کردن که اگه دستشون به حرم حضرت زینب برسه، تخریبش میکنن! »
با شنیدن این جمله نگاهم به چشمان مجید افتاد و دیدم که نگاهش آشکارا لرزید. مثل اینکه جان عزیزی از عزیزانش را در خطر ببیند، برای چند ثانیه تنها به عبدالله نگاه کرد و بعد با لحنی غیرتمندانه به خبری که شنیده بود، پاسخ داد:
«هیچ غلطی نمیتونن بکنن! » و حالا این جواب مردانه او بود که توجه همراه با تعجب ما را به خودش جلب کرد. ما هم از اهانت به خاندان پیامبر (ص) ناراحت و نگران بودیم، اما خونِ غیرت به گونه ای دیگر در رگهای مجید جوشید، نگاهش برای حمایت از حرم تپید و نفسهایش به عشق حضرت زینب به شماره افتاد.
گویی در همین لحظه حضرت زینب را در محاصره دشمن میدید که اینگونه برای رهایی اش بیقراری میکرد و این همان احساس غریبی بود که با همه ی نزدیکی قلبها و یکی بودن روحمان، باز هم من از درکش عاجز میماندم!
* * *
با آمدن ماه خرداد، خورشید هم سرِ غیرت آمده و بر سر نخلها آتش میریخت، هرچند نخلهای صبور، رعناتر از همیشه قد برافراشته و خم به ابرو نمی آوردند و البته من هم درست مثل نخلها، بیتوجه به تابش تیز آفتاب بعد از ظهر، لب حوض نشسته و با سرانگشتانم تن گرم آب را لمس میکردم. نگاهم به آبیِ آب حوض بود و خیالم در جای دیگری میگشت. از صبح که از برنامه های تلویزیون متوجه شده بودم امشب چه مناسبتی دارد، اندیشه ای به ذهنم راه یافته و اشتیاق عملی کردنش در دلم بیتابی میکرد.
فردا سالروز ولادت امام علی (ع) بود و من برای امشب و مجید، خیالی در سر داشتم. خیالی که شاید میتوانست نه به شیوه
مجادله چند شب پیش که به آیین مهر و محبت دل او را نرم کرده و ذهنش را متوجه مذهب اهل تسنن کند که صدای باز شدن در ساختمان مرا از اعماق اندیشه هایم بیرون کشید و نگاهم را به پشت سر دوخت.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
@Farsna(10).mp3
702.4K
#زندگی_بندگی
🎙آثار شگفت خوش اخلاقی
آیتالله ناصری حفظه الله
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
گرمترین خانه، خانهای ست که در آن "مردِ خانه" محترم شمرده شود و "زنِ خانه" محبوب باشد، فقط همین ...
مرد تشنه احترام است
و زن عاشق محبت است...!
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#ازدواج
#سبک_زندگی
✅ افرادی که از نظر مذهبی با هم هماهنگ نیستند و ارزشهای ثابتی ندارند، با کوچکترین اختلاف، پیوندشان گسسته میشود.
🔴 اگر اعتقادات مذهبی دارید، با یک فرد معتقد ازدواج کنید و اگر ندارید، با یک نفر مشابه خودتان...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#امام_زمان عج
یا حُجّهُ اللّه علی خلقه!
هلا نگاه تو باران ترین باران ها
ببار بر در دل تبدار این بیابان ها
بگو که پنجره بر دوش، تا کجا آخر
سکوت و صبر تو و پرسش خیابان ها
چه قدر این دل بر باد رفته ام خوانده است
تو را زحنجره زخمی نیستان ها
غروب #جمعه
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚