❤️
❌ اشتباهات نابود کننده رابطه تان
⚜️ همیشہ منتظر ابراز عشق همسرتاݩ هستید.
⚜️ سر یک موضوع تکرارۍ بحث مۍ کنید
⚜️شوهرتان را حق مسلم خود مۍ دانید
⚜️ شوخے ندارید.
⚜️ با هم غذا نمۍ خورید.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💙 #همسرداری حقیقی
💕شهید صیاد شیرازى
💎تا آنجا که به یاد دارم، پدرم خودش لباسهایش را میشست و پهن و جمع میکرد. و اتو میزد، و بهطورکلی انجام دادن کارهای شخصیاش با خودش بود.
💎بارها شده بود که بهمحض اینکه به خانه میرسیدند، تا پاسی از شب در امور منزل به مادرم کمک میکردند و بهطورقطع میتوانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ بهطوریکه اجازه نمیداد مادرم و حتی ما در این کار او را کمک کنیم. بهجرئت میتوانم بگویم که در طول سال، مثلاً صدبار آشپزخانه منزل شسته میشد،
💎نودوپنج بارش را پدرم میشست.
💌(افلاکیان زمین، ش 10، صص 15 و 16.)
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#سیاستهای_زنانه
خانمهای عزیز!
به حرف همسر خود گوش دهيد
و كمتر با او سرسختانه مخالفت كنيد.
دقت كنيد كه منظور ما، فراموش كردن ديدگاهها و نظرات خودتان نيست
بلكه ابراز آنها به نحوی است كه همسر شما فكر نكند شما حرف او را زير پا گذاشتهايد.
مخالفتهای يكباره، اكثر مردها را عصبانی میكند.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#ازدواج دارو نیست!
❗️به هیچ وجه ازدواج موجب افزایش خوشبختی نه زن و نه مرد نمیشود.
یعنی شما اگر خوشحال و خوشبخت هستید ازدواج هم بکنید خوشحال و خوشبخت هستید.
اگر خوشحال و خوشبخت نیستید ازدواج هم بکنید خوشحال و خوشبخت نخواهید شد.
ازدواج دوای هیچ دردی نیست و مشکل گشای هیچ مسئله ای نیست.
حداکثر این است که تا 3 ماه فرد را در شرایط تازه ای قرار میدهد ولی بعد به حالت قبلیش بر میگردد.
زیرا خوشبختی موضوعی درونی است که در نگاه و باور ما وجود دارد و به واسطه ازدواج و یا بودن با کسی حاصل نمی شود.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_هفتاد_و_هفتم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی و همچنانکه دستش در دست من بود، با قامتی که انگ
#پارت_هفتاد_و_هشتم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
به چشمانش خیره شدم و با صدایی آهسته پرسیدم: «نگران حرف ابراهیم و بابایی؟ » با شنیدن نام ابراهیم و پدر، نگرانی در چشمانش موج زد و خواست چیزی بگوید که مادر رسید و نتوانست نگرانی اش را با من در میان بگذارد، در عوض به صورت مادر خندید و گفت: «قبول باشه! » مادر با چهره ای که از درد و ناراحتی در هم رفته بود، در جواب مجید لبخندی زد و روی مبل نشست. ریحانه در سکوت میز نهار را آماده میکرد که به کمکش رفتم. با دیدن من لب به دندان گزید و با خوش زبانی تعارف کرد: «شما چرا زحمت میکشید؟ بفرمایید بشینید! » دسته بشقابها
را از دستش گرفتم و گفتم: «شما دارید با زبون روزه این همه زحمت میکشید، ما به انداره کافی شرمنده هستیم! » پارچ آب را وسط میز گذاشت و جواب داد:
«إنشاءالله بتونم براتون یه کاری بکنم، اینا که زحمتی نیس! »
که با آمدن دیس برنج و ظرفهای خورشت، میز نهار تکمیل شد و عمه فاطمه برای صرف نهار، تعارفمان کرد و خودشان برای اینکه ما راحت باشیم، تنهایمان گذاشتند. خوردن یک قاشق از برنج و خورشت فسنجان کافی بود تا بفهمم دستپخت عمه فاطمه هم مثل اخلاق و میهمان نوازیاش عالی است، اخلاقی که خانه اش را در این شهر غریب، مثل خانه خودمان راحت و دوست داشتنی می کرد،
گرچه مادر معذب بود و مدام غصه می خورد و سرانجام با ناراحتی رو به مجید کرد: «مجید جان! ای کاش میذاشتی ماه رمضان تموم شه، بعد می اومدیم. اینجوری که نمیشه این بنده خداها با زبون روزه همش زحمت میکشن و از ما پذیرایی میکنن. »
مجید لبخندی زد و با شیرین زبانی پاسخ داد: «چاره ای نبود مامان، هر چی زودتر می اومدیم بهتر بود. » همچنانکه نهار میخوردیم، صدای خوش قرائت قرآن از داخل اتاق می آمد که مجید به نگاه کنجکاو من و مادر لبخندی زد و گفت: «عمه فاطمه همیشه ماه رمضان با نوارهای استاد پرهیزگار ختم قرآن میکنه. »
مادر از شنیدن این جمله آهی کشید و همچنانکه به در نیمه باز اتاقی که صوت قرآن از آنجا به گوش میرسید، نگاه میکرد، گفت: «چهار روز از ماه رمضان گذشته و من هنوز نتونستم یه خط قرآن بخونم! » سپس رو به مجید کرد و با لحنی لبریز افتخار ادامه داد: «من هر سال ماه رمضان یه دور قرآن رو ختم میکردم! »
مجید با غصه ای که در چشمانش نشسته بود، لبخندی امیدبخش نشان مادر داد و گفت:
«إنشاءالله خیلی زود حالتون خوب میشه! » و مادر با گفتن «إنشاءالله! » خودش را با غذایش مشغول کرد،
هر چند از ابتدا جز مقدار اندکی چیزی نخورده بود و خوب
میدانستم از شدت حالت تهوع و درد نمیتواند لقمهای را به راحتی فرو بدهد.
احساس سخت و زجرآوری که قاشق و چنگال را میان انگشتان من و مجید هم
معطل کرده و اشتهایمان را از غم و غصه کور میکرد. نهار در سکوتی غمگین
صرف شد و من به سرعت ظرفها را جمع کردم که از سر و صدای بشقابها،
ریحانه از اتاق خارج شد و به کمکم آمد. هر چه کردم نتوانستم مجابش کنم که
برود و برای شستن ظرفها دست به کار شد. با کمک هم آشپزخانه را مرتب کرده
و به اتاق بازگشتیم که دیدم عمه فاطمه آلبوم عکسهای خانوادگیاش را آورده و
حسابی مادر را سرگرم کرده است. با دیدن من، به رویم خندید و گفت: «الهه جان!
بیا بشین، عکسهای بچگی مجید رو نشونت بدم! » به شوق دیدن عکسهایقدیمی، کنار عمه فاطمه نشستم و نگاه مشتاقم را به عکسهای چسبیده در آلبوم
دوختم.
اولین عکس مربوط به دوران نوزادی مجید در آغوش مادر مرحومش بود. عکس بزرگ و واضحی که میتوانستم شباهت صورت مجید به سیمای زیبای مادرش را به روشنی احساس کنم. عمه لبخند غمگینی زد و گفت: «این عکس رو چند ماه قبل از اون اتفاق گرفتن! » سپس به چشمان مجید که همچنان خیره به عکس مادرش مانده بود، نگاهی کرد و توضیح داد: «اون مدت که تهران رو شب و روز بمبارون میکردن، ما همهمون خونه عزیز بودیم و به حساب خودمون اونجا پناه میگرفتیم. اون روز داداش و زن داداشم یه سَر رفتن خونهشون تا یه سِری وسائل با خودشون بیارن، ولی مجید رو پیش ما خونه عزیز گذاشتن و گفتن زود برمیگردیم... »
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#من_ماسک_میزنم
#کرونا
پیشنهاد برای پروفایل 😷
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸❤️ میبخشم؛ چون دوستش دارم...
🌹برای آنها که میخواهند با حضرت زهرا سلاماللهعلیها محشور شوند
هر حرفی را به هر کسی نمیتوان زد. این را همه میدانند. برای همین هم قدیمیها گفتهاند:
«معرفت درّ گرانی است به هر کس ندهند، پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند».
حالا اگر این حرف، حرف اهلبیت علیهم السلام باشد که دیگر اهمیتش هزار برابر است و مخاطب خیلی مهم میشود.
به همین دلیل این متن را نباید هر کسی بخواند، چرا که هدیه خصوصی امام صادق علیهالسلام است به من و تویی که با جان و دل حاضریم برای سخن آلالله خود را فدا کنیم؛ حتی اگر مجبور شویم خیلی از سنتهای غلط را زیر پا بگذاریم و سنتهای زیبا و خدایی را جایگزین کنیم.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: سه گروه از زناناند که خداوند عذاب قبر را از آنان برطرف کرده و با فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در قیامت محشور خواهند شد:
1. زنی که در برابر غیرت شوهرش صبر کند.
2. زنی که در برابر بداخلاقی همسرش شکیباست.
3. ؟
سومی را نباید به این راحتی گفت. انگار باز هم به زمینهسازی نیاز دارد. زیرا اما و اگرهای زیادی مانع میشود که به آن جامه عمل بپوشانیم. اما چه تبلیغی باید برای آن کرد؟ چه چیزی بالاتر از ضمانتهای امام صادق؟ع؟؟
یعنی چه چیزی بالاتر از برداشته شدن عذاب قبر و ثواب هزار شهید و بهره بردن از ثواب عبادت یکسال؟ حالا همه اینها به کنار؛ چه چیزی بالاتر از محشور شدن با بانوی یگانه عالم که احدی از زنان با او قابل مقایسه نیست؟ خوشا به حال ما که خداوند چنین پاداشی برایمان تدارک دیده است... آری؛ با این اوصاف خیلی شنیدنی است ویژگی سوم:
3. زنی که مهریهاش را به شوهرش میبخشد.1
عجب! مهریهای که این قدر در جامعه ما پررنگ و مهم شده و به خاطرش ازدواجهای جوانان آسیب دیده، اگر بخشیده شود، چنین اجر بالایی دارد؟ پس چرا ما برای زیاد کردن آن، این قدر بحث و گفتوگو و شاید جدال میکردیم؟ چه اشتباه بزرگی! راستی،
مگر مهریه همانی نیست که خداوند در قرآن آن را «هدیهای» میداند که نشانه صداقت و راستی و مهربانی مرد نسبت به زن است؟2 پس باز هم اشتباه کردهایم...
هزاران اما و اگری را که به اشتباه در جامعه بزرگ کردهایم، برای خودت مرور کن و به نتیجه برس! تو را نمیدانم، اما من مهریهام را میبخشم، زیرا قبل از این که با همسرم پیمان عشق بسته باشم، پیمان بندگی را با خدایم امضا کردهام و او هم تضمین کرده است خانواده بهشتی را برای من.
حالا با خیال راحت به همسرم و خانوادهام عشق میورزم و مهریهام را به او میبخشم، چون دوستش دارم...
البته چون مهریه یکی از پاکترین مالهاست و به گفته اهلبیت میتواند شفابخش بسیاری از مریضیها باشد3، پس من هم به اندازه مهریه حضرت زهرا (که گویا کمتر از 14 سکه بهار آزادی است) نگه میدارم و بقیه را میبخشم.
من مطمئنم که چون این بخشیدن از سر عشق و محبت است، خانوادهام را اهلبیتی میکند و آرامشی شیرین را به ارمغان میآورد.
حالا تو چه میکنی خواهر مهربانم؟
فکرهایت را بکن و از روی میل و علاقه، تن به این معامله بده! معاملهای که سودش بینهایت است و ضررش ناچیز. اگر چنین کردی، حتما با جملهای زیبا در قسمت بخشیدم (+) به ما خبر بده تا قطرهقطره جمع گردیم؛ وانگهی دریا شویم...
و چه چیزی زیباتر از دریای همسران فاطمی...
[1]- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ یَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُنَ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ یَکُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله) امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَى غَیْرَةِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَةٌ وَهَبَتْ صَدَاقَهَا لِزَوْجِهَا یُعْطِی اللَّهُ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ یَکْتُبُ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عِبَادَةَ سَنَةٍ. (وسائل الشیعة، ج21، ص: 285)
[2]- سوره نساء، آیه 4: وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریئاً: مهر زنان را که هدیهاى است، به آنان بدهید. پس اگر چیزى از آن را با رضایت خاطر به شما بخشیدند، آن را بخورید. گوارا و نوش جانتان خواهد بود.
[3]- مردی از دردشکم به امیرالمومنین شکایت کرد. حضرت فرمودند: از همسرت بخواه مقداری از مهریهاش را ببخشد و با آن عسلی بخر و با آب باران بیامیز و بنوش. (وسائل الشیعة، ج21، ص: 285)
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#خانواده
❌هرگز درباره گذشته همسرتون #پرسوجو نکنید...
👈 زیرا اگه در گذشته او چیزی پیدا کردید بههم میریزید و نسبت به او سرد میشوید ...
👈 و اگه در گذشته او چیزی پیدا نکردید حس بیاعتمادی رو به همسرتون منتقل میکنید...
👌 پس در هر دو صورت کمکی به خوشبختی خودتون نکردید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
وقتی که با #همسرتون به مشکل بر میخورید...
این کارها را نکنید 😐👆👆
═══✼🍃🌹🍃✼══
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#خانواده
⛔️خصمانه حرف زدن ممنوع!
مثل اینکه بگویید:
❗️ "صد بار بهت گفتم"
❗️"حقته"
❗️ "چرا رفتی؟"
❗️ "چرا گفتی؟"
❗️ "کجا بودی تا حالا؟ "
═══✼🍃🌹🍃✼══
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_هفتاد_و_هشتم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی به چشمانش خیره شدم و با صدایی آهسته پرسیدم: «ن
#پارت_هفتاد_و_نهم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
که چشمان درشتش از اشک پر شد و با صدایی لرزان ادامه داد:
«ولی دیگه هیچ وقت بر نگشتن! » بی اختیار نگاهم به چشمان مجید افتاد و دیدم همانطور که نگاهش به عکس مادرش مانده، قطرات اشکش روی صفحه آلبوم میچکد. با دیدن اشکهای گرم عزیز دلم، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و اشک پای چشمانم نشست. مادر از شدت تأسف سری جنباند و با گفتن «خدا لعنت کنه صدام رو! » اوج ناراحتیاش را نشان داد.
ریحانه دستش را پیش آورد و آلبوم را ورق زد تا عکس مادر مجید دیگر پیدا نباشد و با دلخوری رو به مادرش کرد: «مامان! حالا که وقت این حرفا نیس! » عمه فاطمه اشکش را پاک کرد و با دستپاچگی از من و مادر عذر خواست: «تو رو خدا منو ببخشید! دست خودم نبود! یه دفعه دلم ترکید! شرمندم، ناراحتتون کردم! » مادر لبخندی زد و جواب شرمندگی عمه را با گشادهرویی داد:
«این چه حرفیه خواهر؟ آدمیزاد اگه درد دل نکنه که دلش میپوسه! خوب کاری کردی! منم مثل خواهرت میمونم! »
اما مجید مثل اینکه هنوز دلش پیش عکس مادرش مانده باشد، ساکت سر به زیر انداخته و هیچ نمیگفت و ریحانه برای اینکه فضا را عوض کند، عکسهای بعدی را نشانمان میداد و از هر کدام خاطرهای تعریف میکرد. عکسهایی مربوط به دوران کودکی و نوجوانی مجید که دیگر خبری از پدر و مادرش نبود و فقط حضور عمه فاطمه و عزیز و دیگر اعضای فامیل به چشم میخورد.
حالا غم غریبِ چشمان مجید به هنگام شنیدن نام پدر و مادرش را به خوبی حس میکردم که به جز ایام نوزادی اش، هیچ صحنه ای از حضور پدر و مادر در زندگی اش نبود. دقایقی به تماشای آلبوم خانوادگی عمه فاطمه گذشت که صدای زنگ در بلند شد.
ریحانه برخاست و همچنانکه به سمت آیفون میرفت، خبر داد: «حتماً سعیده! اومده دنبالمون بریم دکتر. » و در مقابل نگاه پرسشگر من و مادر، عمه فاطمه پاسخ داد:
«شوهرشه! » مجید از جا بلند شد و با لبخندی رو به مادر کرد: «مامان! آماده شید بریم! » با شنیدن این جمله، ذوقی کودکانه در دلم دوید و به امید یافتن راهی برای بهبودی مادر، خوشحال از جا برخاسته و آماده رفتن شدم.
* * *
سرم را به شیشه خنک پنجره هواپیما تکیه داده و از زیر شیشه گرم اشک، به ابرهایی که حالا زیر پایم بودند، نگاه میکردم. مجید سرش را پایین انداخته و اوج ناراحتیاش را با فشردن انگشتانش در هم نشان میداد. مادر همانطور که سرش را به صندلی هواپیما تکیه داده و رنگی به صورت نداشت، به خواب رفته بود.
اشکم را با دستمال کاغذی در دستم که دیگر همه جایش خیس شده بود، پاک کردم و دوباره سرم را به شیشه گذاشتم که مجید آهسته صدایم کرد: «الهه جان! » به سمتش صورت چرخاندم و سؤالی را که در دل داشت، من به زبان آوردم:
«مجید! جواب بابا رو چی بدیم؟ » نگاهش به چشمان اشکبارم ثابت ماند و در جوابم آه بلندی کشید که اوج نگرانی و ناراحتی اش را از لرزش نفسهایش احساس کردم. از دیروز که جواب معاینات مادر را شنیده بودیم، اشک چشم من خشک نشده و لبهای مجید دیگر به خنده باز نشده بود. مادر هم که دیگر رمقی برایش نمانده بود که بخواهد چیزی بگوید، هر چند با پنهان کاری من و مجید، به طور کامل از تشخیص پزشکش مطلع نشده بود. بیچاره عمه فاطمه و آقا مرتضی و ریحانه با چه حالی ما را بدرقه کردند و چقدر شرمنده بودند و اظهار افسوس و
ناراحتی میکردند. دیشب هم پیش مادر با عبدالله حرف زده و نتوانسته بودم نتایج معاینات مادر را برایش توضیح دهم.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#تفاوت_افسردگی در #زنان و #مردان:👇
👈 1️⃣ #زنان به #خودسرزنشی گرایش دارند و #مردان به سرزنش #اطرافیانشان.
👈 2️⃣#زنان احساس #غم، بیتفاوتی و بیارزشی میڪنند، و #مردان احساس #خشم و تحریڪ پذیری دارند.
👈 3️⃣#زنان حالت دلواپسی و #ترس دارند و #مردان بدبین و #گارد گرفته میشوند.
👈 4️⃣#زنان از هر درگیری #فاصله میگیرند و #مردان درگیری و #ڪشمڪش درست میڪنند.
👈 5️⃣#زنان در این دوران دوست دارند درباره مسائل شان #صحبت ڪنند در حالی ڪه اڪثر #مردان #صحبت درباره افسردگیشان را #ضعف میدانند.
👈 6️⃣در بحث #رفتارهای واڪنشی نیز اڪثر #زنان در این دوران برای درمان خود به #غذا، روابط #دوستانه و روابط #عاشقانه روی میآورند،
در حالی ڪه عموم #مردان با #تلویزیون، #ورزش و رابطه #فیزیڪی سعی در #فراموش ڪردن مسئله خود میڪنند.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸🍃
دست برداریم از :
اگر #شانس بیاورم ...
اگر #دولت حقوقها را اضافه کند ...
اگر #خانمم این طوری بود ...
اگر #اوضاع این شکلی بشود ...
و نظایر اینها ...
میدانید همه این #اگرها برای چیست؟
برای اینکه :
#من تغییر نکنم !
من همین که هستم باشم،
ولی اوضاع بهتر بشود !
از این اگرها خودت را #رها کن ...
اگر به دنبال بهتر شدن اوضاع هستی،
باید #خودت #عوض بشی ..
═══✼🍃🌹🍃✼══
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زندگی_بندگی
اگر #مومن دچار رنج و بیماری و اندوه شود
خداوند بوسیله آن
گناهانش را می پوشاند
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸
#آقایان شیفته زنانی هستندکه حتی در سنین بالا،مثل دختربچه ای #پرشور و هیجانند و نیازهای #کوچکشان راهم به همسرشان می گویند
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸
#آقایان_بخوانند
آقای محترم!
وقتی میای #خونه غر نزنی هم #میفهمیم روزِ #پرکاری داشتی
پس، #خستگیها دمِ در؛ #با_لبخند_وارد_شوید ☺️
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_هفتاد_و_نهم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی که چشمان درشتش از اشک پر شد و با صدایی لرزان اد
#پارت_هشتادم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
حالا همه در بندر منتظر خبرهایی خوش بودند، در حالی که همراه من، جز یک دل خون و پاسخی پُر از ناامیدی، چیز دیگری نبود. ای کاش مادر کنارم ننشسته بود و میتوانستم همینجا در فضای بسته هواپیما، همه عقده های دلم را فریاد بکشم و به حال مادرم زار بزنم. بسته
تغذیه من و مجید، دست نخورده مقابلمان مانده بود که هیچ کدام حتی توان نفس کشیدن هم نداشتیم چه رسد به خوردن. مادر هم که بر اثر دارو هایی که مصرف میکرد به خواب رفته و بسته تغذیه اش روی میز، انتظار بازگشت به کابین پذیرایی را میکشید که اگر هم بیدار بود از شدت حالت تهوع، اشتهایی به خوردن نداشت.
مجید سرش را روی صندلی تکیه داد و زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! خدا بزرگه! غصه نخور »
که ردّ اشکِ روی صورتم، دلش را به درد آورد و زبانش را به بند کشید. بغضم را فرو خوردم و گفتم: «مجید من نمیتونم طاقت بیارم، مجید
دلم برا مامانم خیلی میسوزه، هیچ کاری هم نمیتونم براش بکنم... » از سوزی که در انتهای صدایم پیدا بود، اشک در چشمانش نشست و با صدایی آهسته دلداری ام داد: «الهه جان تو فقط میتونی برای مامان دعا کنی! »
از شدت گریه بیصدایم، چانه ام لرزید و با صدایی لرزانتر گفتم: «مجید! من خیلی دعا کردم، هر شب موقع سحر، موقع افطار خیلی دعا کردم! » که صورت مهربانش به لبخند کمرنگی گشوده شد و با لحنی لبریز آرامش پاسخ اینهمه بی تابی ام را داد: «مطمئن باش خدا این دعاها رو بیجواب نمیذاره! » ولی این دلداری ها، دوای زخم دل من نمیشد که صورتم را از مجید برگرداندم، دوباره سر به شیشه گذاشتم و سیلاب
اشکم جاری شد. لحظات سختی بود و سخت تر لحظه ای بود که عبدالله با رویی خندان به استقبالمان آمد و باز من نمیتوانستم مقابل چشمان مادر، جراحت قلبم را نشانش دهم.
خدا رو شکر که صبوری مردانه مجید یاریاش میداد تا پیش مادر اوضاع را خوب نشان داده و با صحبتهایی امیدوارکننده، دل مادر را خوش
کند تا وقتی که به خانه رسیدیم، مادر برای استراحت به اتاقش رفت و من و مجید برای اعتراف، زیر آفتاب داغ اواخر تیرماه روی تخت کنار حیاط نشستیم. حالا عبدالله از چشمان غمبارمان به شک افتاده و گوشش برای شنیدن خبری ناگوار بیقراری میکرد که سرانجام مجید به زبان آمد: «دکتر گفت خیلی دیر اقدام کردیم، میگفت این شیمی درمانیها هم خیلی فایده نداره، گفت خیلی اذیتش نکنید... »
و در برابر نگاه عبدالله که از ترس و غم به لرزه افتاده بود، تنها توانست یک جمله دیگر ادا کند:
«گفت سرطانش خیلی گسترده شده... » و شاید هم هق هق گریه های من اجازه نداد حرفش را ادامه دهد. با دست جلوی دهانم را گرفته بودم تا صدای گریه هایم به گوش مادر نرسد و اوج غم و اندوهم را میان گریه فریاد میزدم.
رنگ از صورت عبدالله پرید و لبهای خشک از روزه داریاش، سفید شد. با صدایی که میان گریه گم شده بود، رو به عبدالله کردم: «عبدالله! دکتر گفت سرطانش خیلی پیشرفت کرده، گفت دیگه نمیشه جلوشو گرفت. عبدالله! من دارم دِق میکنم... »
و باز هجوم گریه راه گلویم را بست و چشمانم غرق اشک شد.
مجید نگاهش را به زمین دوخته و هیچ نمیگفت که عبدالله با لحنی که دیگر شبیه ناله شده بود، صدایش کرد: «مجید! به هر حال دست درد نکنه! از دختر عمه ات هم تشکر کن... » و دیگر چیزی نگفت و با همین سکوت تلخ و غمگینش که بوی ناامیدی میداد، از جایش بلند شد و بی آنکه منتظر جوابی از مجید باشد یا به گریه های غریبانه من توجهی کند، با قدمهایی که به زحمت خودشان را روی زمین میکشیدند، از خانه بیرون رفت. حالا ما بودیم و بار مصیبت هولناکی که بر دوشمان سنگینی میکرد و اوج سنگینیاش را زمانی حس کردیم که شب، در محکمه پدر و ابراهیم قرار گرفتیم.
پدر پای پیراهن عربیاش را بالا زده و تکیه به پشتی، نگاه شماتت بارش را بر سرِ مجید میکوبید که ابراهیم رو به من و مجید عتاب کرد:
«اینهمه تهران تهران کردید همین بود؟!!!! که برید و بیاید بگید هیچ کاری نمیشه کرد؟!!! »
من اشکم را با سرانگشتانم پاک کردم و خواستم حرفی بزنم که مجید پیشدستی کرد: «من گفتم شاید با امکانات بیمارستان تهران بشه
سریعتر مامانو درمان کرد... » که ابراهیم به میان حرفش آمد و عقده دلش را با عصبانیت خالی کرد:
«انقدر امکانات تهران رو به رخ ما نکش آقا مجید! امکانات تهران اینه که بگه طرف مُردنیه و هیچ کاری نمیشه براش کرد؟!!! »
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#پروفایل
#من_ماسک_میزنم
تو وفاداااار ترین رهبر دنیا هستی 😍🌹❤️🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرانه
✳️ دلایل #بیوفایی_مردان به همسرانشان 👇
🔻#توجه بیشتر زن به خانواده پدری خود
🔻 بی توجهی زن به #رابطه جنسی
🔻 رفتار #تحکم آمیز زن با شوهر
🔻 تمرکز بیش از حد زن بر روی #فرزندان و یا دوستان
🔻#سرزنش کردن مرد توسط زن
🔻وقتی زن مانند یک مادر با #همسرش رفتار می کند
🔻وقتی زن بذر #شک و تردید را در ابتدای رابطه می کارد
🔻زنانی که به کار و #مادیات بیشتر اهمیت می دهند
🔻#تحقیر شدن مردان توسط همسرانشان
🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
🌸
وقتی #مردان از زنان خود حمایت می کنند، آنان را در حل #مشکلاتشان توانمندتر می سازند، و به #زندگی امیدوارتر و علاقه مندتر می کنند.
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#سیره_شهدا🌹
اگر میخواهید #نذری کنید، فقط #گناه نکنید!
مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم، #هدیه به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم...
#شهیدجاویدالاثرمجیدسلمانیان🥀
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زندگی_بندگی
وقتی که خودت هم تعجب میکنی چرا همه چیز خراب شد!
طبق فرمایش حضرت رسول اکرم (ص):
ما در مسائل حلال و حرام، نباید لب مرز حرکت بکنیم
جایی که شبهه هست و نمی دانیم کاملاً درسته یا نه کاملاً مشمول حرام هست یا نه، اینجاست که نباید حرکت بکند! نباید انجام بدهد!
چرا چون لغزشگاهی است که به سمت ارتکاب حرام شیب دارد.
اینطور نیست که وقتی که لب مرز حلال و حرام، حرکت بکنیم چه از نظر فکری چه از نظر عملی و در مسائل دقت نکنیم بگیم که خب تکلیفی نداریم! نه ؛اینجا شیب شبهات به سمت حرام است. و قطعا انسان به حرام و گناه می افتد.
پیامبر اکرم ص می فرماید کسی اگر مرتکب همین شبهات بشود ،جای که شبهه ناک است و حرام و حلال بودنش خیلی مشخص نیست. اینجا ارتکاب شبهات منجر به ارتکاب حرام میشه و هلاکت.
یعنی تصور هم نمی کند که به دلیل کدام عملم دارم هلاک میشم! دینم داره تباه میشه، عمرم داره تباه میشه آیندم داره خراب میشه
اینها به خاطر چه عملی است که من انجام دادم؟!
الان نمیدونم؛ چون تصورش این نیست که کار بدی انجام داده اما چون در شبهات حرکت کرده لب مرز حرکت کرده و حرکت در منطقه سفید نیست در منطقه زرد داره حرکت میکنه اینجا شیب به سمت قرمز است.
سعی کنیم در اعمالمون یقین داشته باشیم که کارمون درسته این هم صرفاً از ذهن خودمون نباید باشد، بلکه تطبیق با حلال و حرام دینی و فرمایش الهی داشته باشد.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚