#عاشقانہ_شــہدا 🌹
گـفـت:
تا روزے کـہ جنگ باشہ...منم هسـتـم...✌️
میـخـوام ازدواج کنـم💞
تا دیـنـم کامـل بـشہ😇
تا زودتـر شـہید شم...🙂
مـادرشـم 👵🏻گفت:محمدعلـے مال شهادتـہ
#اونقدر_میفرستمش_جبهه…
تا بالاخره #شهید شه...
زنش میشے..؟
قبـول کردم...😌
لباس عروسـے نگرفتیم...😕
حلقـہ هم نداشـتم🙃
هموݧ انگشتر نامزدے💍 رو برداشتم
دو روز بـعـد عـقـد💕
سـاکشـو بسـت و رفـت...💼
یہ ماه و نیم اونجا بود...
یـہ روز اینجـا...😔
روزے کہ اعزام میشد گفت:
#تو_آن_شیرین_ترین_دردی_که_درمانش_نمیخواهم #همان_احساس_آشوبی_که_پایانش_نمیخواهم…
زود برمیگردم...☺️
همہ چیو آمـاده کرده بـودم...
واسـہ شروع یه زندگے مشترک...😍
کـہ خبر شـہادتش رسـیــد...💔😔
حسـرت دوبـاره دیـدنش...
واسہ همیشہ موند بـہ دلـم..😭💔
حسـرتـــ یـہ روز...
زندگے کامـل بـا او...😣💚
#محمد_علـے_رثایی🌺
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانہ_شہدا 🌹
+میخــوام وصيّـت كنم!!!😌
دسـت هـام رو گـذاشتم روےگوشهايم👂🏻.
گفتم:
_نمیخــوام بشنوم.😖
آمد جلو ، گفت:
+بـیا امروز یـہ قولے به مݧ بده.😊
صوـرتم را برگرداندم.😒
گفتم:
_ول کـن مصطفے😡. بـہ من از این حرف هـا نزن. مـن قـول بـده نیستم . حال این کارهــــا رو هم نــــدارم.😞
قسـم داد. گریه کرد.😭
گفـت:
+اگہ شهیــ🕊ـدشدم، جنازه ام رو جلوے در گلستاݧ شهداے اصفهان دفݧ کنید. دلم میخواد پـ👴🏻ــدر و مــ💚ـادرها که میاݧ زیارت بچه هاشوݧ ، پاشــون رو بذارن روی قبــر من...
شایـد خدا از سر تقصیرات من هم بگذره...😔💚
#شهید_جاوید_الاثر_مصطفے_ردانے_پور
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
وقتــے کـہ بـار اول از سوریـہ اومـد گفـت:
بــہ پوتیـݧ هـام دست نزݧ🙂 و تمیزشــوݧ نکــݧ مـیخـوام بـزارمشـوݧ کنـار ،
بـہ ایـݧ پوتیـݧ هـا خاک سوریـہ و جـہاد چسبـیـده میـخـوام هـمـینطور باشـہ
تـا دوبـاره خانـم بطلبـہ و برم 😔
همینطـور هـم شـد ایـنـبـار با ایـݧ پوتیـݧ ها رفت و دیگـہ برنگشـت💔💚
#شهید_علیرضا_بریرے🌺
#دهه_فجر
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه_شہدا 🌹
نزدیـک به 4سـال با محمد زیر یک سقف زندگـے کردم 😊و اخـلاق و رفتار حسنه او برایم بزرگ ترین تکیه گاه زندگی بود.☺️
خاطرات شیرینـي را درکنارش تجربه کردم و بهترین لحظه ها در زندگی ام با محمد و بودن در کنار او خلاصه مـے شود.😍💚
#شهید_زهره_وند🌸
#همسرانه
زندگے اٺ رو عاشقانہ ڪن 👇
ڪآناڷ #همسرداری حــۏاے آدݦ
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانہ_شہدا🌹
اول حسن خودش رامعرفی کرد.
بعد مسائل کلے مطرح شد.
ایشان در همہ حرف هاتأکیدش
روے مسائل اخلاقے بود.☺️
یادم نمی رود قبل از اینکہ وارد
این مجلس شوم وضو گرفتم🙂
و دو رکعت نماز خواندم و گفتم:
خـدایا خودت از زنیت من باخبرے هرطور صلاح میدانے این کار را بہ
سرانجام بـرسان.🙏🏻
بعدهـا در دست نوشتہ هاے اوخواندم کہ نوشتہ بود:✍🏻
براے جلسہ خواستگارے باوضو وارد شدم و همہ کارها را بہ خـدا واگــذار کردم.💚
#بہ_روایٺ_همسرشهید_حسن_باقرے🌸
#بچہ_شیعه_باس_همیشہ_توکلش_بہ_خـدا_باشہ😍
💞 ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ 😍
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه_شهدا😍🌹
قهر بودیم، درحال نماز خوندن بود
نمازش که تموم شد، هنوز پشت به اون نشسته بودم...
کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن...
ولی من باز باهاش قهر بودم!!!!!
کتابو گذاشت کنار...بهم نگاه کرد و گفت:
غزل تمام...نمازش تمام...دنیا،مات
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!!
باز هم بهش نگاه نکردم...!!!
اینبار پرسید: عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم...
گفت : "عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز....
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند..."
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم: نـــــــه!!!!!
گفت: "لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری... که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
زدم زیر خنده...و روبروش نشستم...
دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم...
خدارو شکر که هستی...🤲🏻☺️
♥️روایت مرحومه حکمت همسرشهید عباس بابایی♥️
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#شهدای_دلبر•|📿|•
هَمیشه تو خونه صِدام میزد:
"همسرِ شهید نوروزی ...
هَمسرِ شهید جان..."
وقتی زُل میزد بهم
میگفتم باز چیشُده؟
میگفت :
سِنت کوچیکتر از اونیه که بِهت بگن همسرِ شهید...
هَنوز بچه ای آخه!
عَوضش میشی کوچیکتَرین همسرِ شهید...
#عاشقانه_شهدا♥️💍
#مذهبی_ها_عاشق_ترند
#به_روایت_همسر_شهید_مهدی_نوروزی
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه_های_شهدا ❤️
هَمیشه تو خونه🏡 صدام میزد:
"همسرِ شهید نوروزی ...
هَمسرِ شهید جان..."
وقتی زُل میزد بهم
میگفتم باز چیشُده؟😔
میگفت :
سِنت کوچیکتر از اونیه که بِهت بگن همسرِ شهید...
هَنوز بچه ای آخه!
عَوضش میشی کوچیکتَرین همسرِ شهید...
#عاشقانه_شهدا♥️💍
#مذهبی_ها_عاشق_ترند
#به_روایت_همسر_شهید_مهدی_نوروزی
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#سیره_شهدا
#عاشقانہ_شہدا 🌹❤️
نشست کنارم و گفت:
"طاهره جان…❤️
ازم راضے هستے...؟""
گفتم :
"چرا نباشم…!؟
تو اونقد خوبے ڪه باورم نمیشه...❤️
این آرامشے که ڪنارت دارم...💕
من واقعا کنار تو خوشبختم...💕"
سرشو انداخت پایین و...
با حالت شرمندگے گفت:
"منو ببخش…😔
نتونستم همیشه ڪنارت باشم...💕
وقتایے که نبودم تنها بودے...
توے شهر غریب...
تو خونه...
نتونستم زندگے اے رو که دوست دارے...
برات درست ڪنم...😔"
دستاشو گرفتم و گفتم:
"این چه حرفیه میزنے…؟!❤️
من همیشه تو رو همینجورے خواستم...
وجودت مایه آرامشمه...💕
که با دنیا عوضش نمیکنم..."
مکثے ڪردم و...
زل زدم به چشاش و گفتم:
"تو چے…؟!
ازم راضے هستے…؟😢"
سرمو گرفت و...
محڪم بوسید...😘
گفت:
"من راضےِ راضے ام...💕
خدا هم ازت راضے باشه..."
صبح طبق عادت نون گرفت...
مثه همیشه که وقتے میدید خوابم...
سماورو روشن میڪرد...
چایے و سفره رو آماده میڪرد...
اون روزم سنگ تموم گذاشت...💚
#شهید_مهدے_خراسانے🌺
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه_شہدا 🌹
یادم هـست سرسفره عقد💍که نشسته بودیـم بـهـم گفت:
الان فقط مـن و💞تـو،
توی ایـن آینه مشخص هستیم☺️
ازتومی خوام که کمک کنی من به سعادت وشهـادت برسم😊
منم همونجاقول دادم که
تواین مسیـرکمکـش کنم😔🙂💚
#شهید_محسن_حججی 🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💞 #عاشقانه_شهدا
میگفت:
بزرگ شدن و قدکشیدن بچه هامو و... همه چی رو دوست دارم ببینم ولی خب #اعتقاداتم اجازه نمیده.
منم از ته دل راضی بودم که تو این راه رفته، توی راه اهل بیت... اگه بهش میگفتم بخاطر من نرو... پس #خودش چی میشد...
لحظه آخر بهش پیامک زدم، گفتم: راضی ام به رفتنت... دوست دارم تمام تلاشت #دفاع باشه...منم اینجا تاجایی که میتونم از بچه ها مراقبت میکنم.
تو فقط دعا کن...
کاش میدونستی چه #تکیه_گاه محکمی هستی...
#هدیه تولدم قابی بود باخط قشنگش که نوشت... فاطمه ی عزیزم
مهرتان سنجیده ام
خوبان فراوان دیده ام
اما تو چیز دیگری... 💕💞💕
💓 #سبک_زندگی شهدا
شهید مدافع حرم حسن غفاری
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانہ_شهدا🌷
همسرم💞
شهید ڪمیل خیلے با محبت بود☺️
مثل یہ مادرے ڪہ از بچہ اش مراقبت میڪنہ
از من مراقبت میڪرد...😇
یادمه تابسـتون بود
و هوا خیلے گرم بود🌞
خستہ بودم،
رفتم پنڪہ رو روشن ڪردم
وخوابیدم😴
«من بہ گرما خیلے حساسم»😖
خواب بودم واحساس ڪردم هوا خیلے گرم شدہ
و متوجہ شـدم برق رفته☹️
بعد از چند ثانیہ
احساس خیلے خنڪے ڪردم و به زور چشمم
رو باز ڪردم تا مطمئن بشم برق اومدہ یا نہ...
دیدم ڪمیل بالاے سرم یه ملحفہ رو گرفتہ و مثل پنڪه بالاے سرم مے چرخونہ تا خنڪ بشم😊
ودوبارہ چشمم بسته شد ازفرط خستگے...😴
شاید بعد نیم ساعت تا یکساعت⏰خواب بودم
و وقتے بیدارشدم دیدم ڪمیل هنوز دارہ اون ملحفه
رو مثل پنڪہ روے سرم مے چرخونه تا خنڪ بشم...😳
پاشدم گفتم
ڪمیل توهنوز دارے مےچرخونے!؟
خستہ شدے⁉️😞
گفت:
خواب بودے و برق رفت و تو چون به گرما حساسے
میترسیدم از گرماے زیاد از خواب بیدار بشے ودلم نیومد😍🙂💚
#شهید_کمیل_صفری_تبار🌹
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
#عاشقانه_شهدا 💞
🔸 زیاد #هیئت دونفری داشتیم.
برای هم سخنرانی می کردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خواندیم
بعد ☕️ چای، نسکافه یا بستنی می خوردیم.
می گفت: « این خوردنیا الان مال هیئته! » 😉
هر وقت چای می ریختم می آوردم،
می گفت: « بیا دوسه خط روضه بخونیم تا چای #روضه خورده باشیم! » 💔
(راوی: همسر شهید)
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌸
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚