eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی گالری حوا: (لباس زنانه) https://eitaa.com/joinchat/3479896174Cf95aff1aa3 ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
5 دیگر دلهره نداشتم راه افتادم و تلوتلو خوران خودم را رساندم به قماره. ناخدا بیهوش افتاده بود کف زمین باران بند آمده بود. نبضش را گرفتم. بدنش گرم بود. قوطی آب معدنی را برداشتم وپاشیدم روی صورتش و چند سیلی آرام زدم به گونه هایش. یکهو چشمانش را باز کرد و با دیدن من ابروانش را گره انداخت و با کمکم از جا پاشد و گفت -اینجا چه خبره سرهنگ؟ کلتم را که انداخته بودم کنارش برداشتم و این بیشتر کنجکاوش کرد. گفتم -شما چند دقیقه بیهوش بودی ناخدا. چیزی یادت نمیاد؟ به ساعتش نگاهی انداخت و بعد هم سکان را گرفت توی دستش: -یادمه یه صفیری تو گوشم پیچید، بعد دیگه چیزی تو خاطرم نیست. رفتم دنبال غلاف اسلحه و کتم را هم برداشتم و برگشتم نزدیک اتاقک قماره. گفتم -ناخدا این حرفارو ولش کن. لنج رو همین جا نگه دار. فورا هم یکی از این گاردهای ساحلی رو خبر کن بیان اینجا. زیر آب یه خبراییه چین و چروک های پوست صورتش بیشتر شد: -خیر باشه سرهنگ بی حوصله تر از این حرفها بودم: -خیر نیست ناخدا. در ضمن ، گفتم که من سرهنگ نیستم. یه وقت جلوی این ژاندارما به من نگی سرهنگ. ناخدا بسم اللهی گفت و شروع کرد زیر لب به دعا خوندن. یک ساعت بعد آن منطقه پر از پلیس های دریایی بود. کارت شناسایی اداره آگاهی را که نشان رئیس شان دادم، حرفم را قبول کرد و چند غواص فرستاد پایین. بعد هم غوغایی به پا شد. اینطور که گزارش دادند، حجم و تعداد اجساد به بیشتر از صد نفر می رسید. یاد سریال دکستر افتاده بودم. آیا واقعا در این استان، یک قاتل زنجیره ای وجود داشت؟ یا اینکه کشتاری صورت گرفته و از ترس جنازه ها را ریخته بودند به دریا؟ اصلا چطور می شود که جنازه ها روی آب نیامده اند؟ همینطور سوال بود که پشت سوال ذهنم را بیشتر می آشفت. از طرفی توضیحات من هم برای رئیس گارد ساحلی پر از ابهام بود. چطور حلقه را پیدا کردم بودم؟! اگر ماجرای این زن دریایی را تعریف می کردم حتما فکر می کردند، مخم تعطیل شده. نزدیک نیمه شب بود که برگشتم به هتلم. یه چیزی سرهم کردم و بهشان گفتم. مهم نه گم شدن حلقه همسرم بلکه کشف این همه اسکلت انسانی بود. هنوز کلتم را در نیاورده بودم که دیدم زنگ در اتاق را می زنند. برگشتم و بدون اینکه چیزی بپرسم بازش کردم. میان درگاهی ایستاده بود! خشکم زد! لباس محلی به تن داشت با نقابی که فقط چشمهایش را خیلی خوب نشان می داد. اما بلافاصله شناختمش. یک چادر شیک و بلندِ آبی رنگ جنوبی انداخته بود سرش .قد آن به حدی بود که روی زمین کشیده می شد. حتی نوک پاهایش را هم نمی توانستم ببینم. یک برقع ظریف و خوش نقش هم زده بود به صورتش به همان رنگ. یادم آدم که پولک های بدنش هم آبی بودند! نمی توانم بگویم که ترسیده بودم یا هرچی. اما باز هم زبانم بند آمده بود. و فکر هایم قفل شده بودند. دستش را چنان به در تکیه داده بود که امکان بسته شدن وجود نداشت. با یک فشار این را فهمیدم زورم بهش نمی رسید از گوشه چشم نگاهی به جالباسی انداختم و عقب عقب رفتم به سمت غلاف اسلحه که آویزان بود. آمد تو و در را بست. هنوز دستم را دراز نکرده بودم که نقاب را بالا زد. از دیدن لبخندی که به لب داشت از منظورم منصرف شدم صورت کشیده و استخوانی داشت با چشمانی که مثل دو تا تیله آبی براق بودند و می درخشیدند. ابروها و موهایش یک رنگ بودند یعنی می توانم بگویم اصلا رنگی نداشتند. انگار که زندگی توی دریا ظاهر آنها را به میل خودش عوض کرده بود. اندام باریک و بلندی داشت. چادرش را انداخته بود دور کمرش. گویی عمدا نمی خواست پایین تر معلوم باشد کمی به من زل زد.. ادامه دارد.. کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعــاے_عهـــد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت #دعای_عهد به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج ) هر روز صبح #همسرانه #عاشقانه_زندگی_کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری #حوای_آدم ❤️ @havayeadam 💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی_صوتی #خانواده 🎧 موضوع: شرط و راهکار اساسی برای خوشبختی در زندگی مشترک 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری 🗓 تاریخ جلسه: ۱۳۹۸/۹/۱۱ ⏱ زمان: ۳۲ دقیقه 📍 در جمع خانوادگی طلاب و فضلای مدرسه عالی فقه دارالهدی قم 🔸با توجه به نکات ارزنده ای که در زمینه زندگی مشترک در این جلسه ارائه شده است استفاده از این فایل به همه خانواده ها سفارش می گردد. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🎤راوی همسر شهید : 💠 😢👇 💢محمد پارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با و ناراحتی میگفت😢: مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه💔. ایوب فقط میخندید😂. 💢نیایش بعد از رفتن پدرش میزد😫 و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر تو😩، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم.😭 💢حالا بعد از پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن😔😔. ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم 🕊میشوم و فیلم از من زیاد بگیر، بچه‌ها بزرگ شدند پدرشان را ببینند. 💢روزهای آخر صدایش میکردم. موقع رفتن گفتم: ایوب جان ننوشتی، گفت: نمازت را بخوان همه چیز خود به خود حل میشود👌. فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم😔. 💢عکس های و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام من هستند🌹، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم😍❤️، و همه آن عکسها را با خودش به برد. 💕 عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
*بهت نیاز دارم ❣️ مثل جون تو بدنم ❣️ مثل نفس تو سینه ام ❣️ بیشتر از هر کسی ...❣️ بیشتر از هر چیزی ...😍😘💕❣️💕* #عشقم #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚 ‌‌‌‌◉✿❅ঊঈ🌺👫🌺ঈঊ❅✿◉ ‌
❤️🍃#توصیه_های_کاربردی_همسران ✍️ #دوست_خوبی برای همسر خود باشید #توصیه‌های زیر به شما کمک خواهد کرد تا بهترین #رابطه_دوستانه را با همسرتان برقرار کنید:👇 🌸 همسرتان را هم‌رتبه و همانند خود در نظر بگیرید. ازدواج یک ارتباط اشتراکی است که زمانی در آن آسودگی و فراغت ایجاد می‌شود که یکی از طرفین دائماً در تلاش برای مدیریت و یا کنترل رفتار طرف مقابل نباشد. ❌با یکدیگر رقابت نکنید. منظور ما این است که سعی کنید در سوء رفتار و اشتباهات از هم پیشی نگرفته و با هم رقابت نکنید #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
⚠️با ناسزا و فحش با خانم تان شوخی نکنید. 💠این مدل شوخی از باقی‌ مانده‌های بامزگی‌های دوران مجردی است. فحش‌ دادن شاید در میان دوستانتان بامزه و نشان صمیمیت بیش از حد میان شما باشد، اما رابطه شما با همسرتان از جنس محبت و احترام است. ❌هرگز همسرتان را با الفاظی مانند: بدبخت، بیچاره، زشت، چاق و کلماتی این‌چنینی صدا نزنید. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🍃🌺 🍃 عقب نشینی از مشاجرات بی‌حاصل و اعصاب خردکن از رموز در زندگی مشترک می باشد. 👈 در زندگی گاهی باید کوتاه آمد تا برنده شد.... عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 برای بیداری وجدان ها ‏امشبم همه میخوابیم چه اونا که گفتن پای نظام و سپاه هستن... چه اونها که علیه سپاه شعار دادن و فحش دادند ... ولی یه عده پای همون ‎پدافند ، پای همون شاسی ، امشب نمیخوابن !! ۴۰ساله که نمیخوابن !! برادر عزیزی که پای پدافند نشستی دست و دلت نلرزه !! حتی اونی که داره فحش میده به امید بیدار بودن تو ، خودش و زن و بچه اش راحت میخوابن ... تو صبور باش اينها داعش نديده اند. جهاد نكاح و فروختن ناموس را به نظاره ننشسته اند. تجاوز به زن و فرزند را در مقابل چشم شان شاهد نبوده اند كسى اطفال دوساله ى انها را مجبور نكرده با سر بريده ى پدر فوتبال كند زنده پوست كندن و به آتش افكندن و هر روز و هر ساعت انتحار و انفجار و هزاران جنايت و قصه ى ناگفته كه هيچ درنده اى در حق هم نوع خود نكرد تو صبور باش كه قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار ايد قدر يك شب در أمنيت خوابيدن را از افغانستانى بپرس و از آواره ی سوری وعراقی و لبنانی آنها به عظمت کار تو و بزرگی و جایگاه سردار علمدارت بهتر واقفند تا برخی هموطنان ایرانی تو که این روز ها به تو ‌فحش دادن انها نمیدانند و در عجبم که چگونه درک نمی کنند که اگر تو نباشی داعش حسرت همین فحش دادن را نیز به دل انها خواهد گذاشت ترامپ هم دیگر تویت نخواهد کرد و شعار دهندگان نیز هیچگاه مرد میدان نبوده اند اینها در پناه امنیتی که تو و سردارانت برای تأمین آن از جان مایه گذاشتی فقط نامردانه و نابخردانه بلدند فحش بدهند تو صبور باش و پای ماشه بمان. (این متن از سید جواد رضویان نیست) عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
رهبر معظم انقلاب:یاد و نام شهدا باید وارد زندگی بچه‌ها شود تاکید رهبر انقلاب در دیدار اعضای برگزاری کنگره‌ی بزرگداشت دو هزار شهید استان بوشهر: 🔹کاری کنید که یاد شهدا و این اشخاص [مجاهد] در ذهن نسلهای جدید ماندگار بشود. 🔹مثلاً رئیسعلی دلواری، آدم به این عظمت، در بین نسل جوان ما چند درصد او را می‌شناسند؟ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند. 🔹مثلاً روی کتابچه‌های بچّه‌ها، دفترهای بچّه‌ها، روی پشت جلد کتابها، در خود کتابهای درسی، روی لباسها، عکس اینها، خصوصیّت اینها، اسم اینها [چاپ و] نوشته بشود. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔶🔶چرا بواسیر شیوع یافته!!؟ #سلامت #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 #کتک‌خوردن_از_همسر 💠مرحوم کاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بود. اصحاب خاصّش فهمیدند که این مرد بزرگ الهى، گاهى که به داخل خانه می‌رود، همسرش حسابى او را #کتک می‌زند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا آیا همسر شما گاهى شما را می‌زند؟! فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، گاهى که #عصبانى می‌شود، حسابى مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد. گفتند: او را #طلاق بدهید. گفت: نمی‌دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، #ادبش کنند. گفت: این کار را هم اجازه نمی‌دهم.گفتند: چرا؟ فرمود: این زن در این خانه براى من از اعظم #نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین علیه‌السلام می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من #تعظیم می‌کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه #هوا مرا برمی‌دارد، (کمی مغرور می‌شوم) همان وقت می‌آیم در خانه، کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود. این #چوب الهى است، این باید باشد.   📙کتاب‌نفس؛ انصاریان،ص ۳۲۸ #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی خدا میدونه چقدر مامانا رو اینجوری لگد زدیم و اونا قربون صدقه مون رفتن😍 #طنز #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
6 کمی به من زل زد و بعد هم با یک ناز خاصی رفت و نشست روی تنها مبل اتاق توی گوشهایم صدای صفیر ضعیفی پیچید که بیشتر از اینکه آزاردهنده باشد مرا مست می کرد انگار که میخواست تسلیم این موجودی شوم که حالا مقابل من نشسته با صدایی که می کشیدم می کوشیدم خسته نداشته باشد خش خش نداشته باشد و نه لرزد دوباره همان سوال توی لنج را پرسیدم _توی لنج را پرسیدم تو چی هستی؟ تکانی به خودش داد و برق پولکهای درشت بدنش را توی چشمانم انداخت _ چرا همش میپرسی چی هستم چرا نمیپرسی کی هستم؟ نمی توانم بگویم صدایش مثل الهه ها بود یا مثلاً دلنشین ترین صوتی بود که تا به حال شنیده بودم اما یک جوری مرا جذب می کرد منظورم این بود که انگار کمندی دور گردنم انداخته باشد و بکشد به سمت خودش تا به حال در مقابل هیچ کس چنین احساسی نداشتم اما در آن لحظه با خودم فکر می کردم که تجربه شیرینی است سعی کردم محکم سر جای خودم بایستم و دوباره بپرسم _خوب تو کی هستی خندید و گفت _من الان مظنون هستم یا متهم؟ قفل فکم باز شده و حالا دیگر افتاده بود پرسیدم منظورت چیه یعنی میدونی من کی ام چشمان اقیانوسی رنگش باز هم برق زدند گفت مگه شما کاراگاه نیستی آب دهانم را قورت دادم و برای اینکه بتوانم در مقابل این کشش پرزور مقاومت کنم یک صندلی پیش کشیدم و نشستم گفتم نمیتونم باور کنم دارم دیوونه میشم تو داری با من چیکار می کنی اصلا تو کی هستی از کجا منو میشناسی؟ نمی‌دانم چرا لبخند از روی لبانش محو نمی‌شد پنداری به هیچ نحوی عصبانی یا حتی جدی نمی شد گفت شما آدم ها ماه ها رو با اسم های مختلفی صدا میزنید یاد نقل قول ناخدا جمال افتادم و نقاشی توی اتاقت قماره. گفتم _ اهالی اینجا به شما میگن آبی _هرجای دنیا ما رو با یه اسم صدا میزنم شما هم هرچی دلت خواست صدا کن _یعنی باید باور کنم که یه پری دریای جلوم نشسته؟ تن صدایش تغییری نمی کرد یک ریتم خاص داشت گفت میدونم برای پلیس باهوشی مثل تو باورش خیلی سخته اما من وجود دارم و بازی هم شروع شده بعد هم دستش را مثل یک موج دریا بالا و پایین ببرد پرسیدم بازی دیگه چیه نیم خیز شد و به سمت جلو و کمر قوس برداشته اش راست شد گفت _تو کلکسیون من و پیدا کردی سر گرد برای لحظه‌ای نفسم بند آمد و خودم را میان گردابی دیدم که مرا می کشد به دریا و پایم را می‌گیرند میان یک مشت جسد پوسیده و دوباره خودم را توی اتاق هتل و روبروی این موجود آبی پیدا می کنم نفس عمیق و بلندی می کشم و می پرسم همه اونها رو تو کشتی؟ برای اولین بار تغییری توی صورتش می بینم انگار بهش بر خورده باشد ادامه می‌دهم ناخدا میگفت از هرکسی که خوشتون می یاد میبرینش زیر آب گفت پس تو چرا هنوز داری نفس میکشی گفتم شاید از من خوشت نیومده پقی می زند زیر خنده و تکیه می دهد عقب ‌کردم مثل بازجویی هستم که می‌خواهد از متهمی اعتراف بگیرد که ایستاده بر لبه پرتگاه و می‌خواهد خودش را خلاص کند هیچ لزومی نداشت حقیقت را بگوید با این حال گفت _هیچ کدومشون رو من نکشتم اونها آدمهایی بودند به علت های مختلف غرق شده بودند من فقط دور هم جمع شوند می کردم _یعنی به قتل رسیدن؟ _شاید هم رسیده باشند اما من جونشون رو نگرفتم _تپه اسکلت به چه دردت میخوره؟ _گفتم که بازیه این دومین باری بود که از این کلمه استفاده می‌کرد یادم افتاد که به سوالم جواب نداده بود پرسیدم منظور از بازی چیه کدوم بازی؟ _من در اصل با خاطرات بازی می‌کنم اینها برام از گذشته شون میگن منم بهشون گوش می کنم بعد هم برای خودم ثبتش می کنم؟ _که چی بشه؟ _من اونا رو نکشتم جناب کاراگاه من به تو لطف کردم اما تو در عوض کلکسیونی که این همه براش زحمت کشیده بودم رو از بین بردی صداش خیلی نزدیک به گوشم می‌خورد تازه فهمیدم که در این مدت کوتاه ذره ذره جلو رفته ام و کاملاً بهش چسبیده ام! ادامه دارد.. کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعــاے_عهـــد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت #دعای_عهد به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج ) هر روز صبح #همسرانه #عاشقانه_زندگی_کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری #حوای_آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 #جمله‌سازی_عاشقانه 💠 زمانی که شریک زندگی‌تان #اشتباهی مرتکب می‌شود، نباید آن را تبدیل به دعوا و #مشاجره کنید. 💠 گاه کلماتی که در این شرایط به زبان می‌آورید، تاثیری #همیشگی دارند. 💠 به عنوان مثال بگویید: _تو در هر شرایطی برایم عزیزی _اعصابتو خرد نکن _ بهت حق میدم _نبینم غصه بخوری 💠 معنای واقعی این جملات این است: «با وجود #اشتباهاتی که مرتکب شده‌ای، من هنوز هم #دوستت دارم» 💠 تفکّر برای ساختن این جملات زیبا و به‌کارگیری آنها به شما کمک می‌کند تا در مقابل منفی‌بافی و کینه‌ورزی #مبارزه کنید. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 #داد_نزنيد! 💠 داد زدن سر #کودک شاید نظر او را جلب کند اما کار درست را نمی‌آموزد‌‌ با این کار کودک یاد می‌گیرد که او هم با داد زدن به اهدافش برسد. 💠 علاوه بر اینکه، مدام داد زدن،‌ حرف شما را برای کودک #بی‌اثر می‌کند. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 #اینکار_ممنوع_است 💠 اگر گاهی دعواتون شد، بعد از دعوا به خانوادتون ماجرا رو #تعریف نکنید! 💠 اولاً آنها یک طرفه قضاوت می‌کنند دوماً همسرتون در نزد آنها تخریب می‌شود. 💠 شما بعد از مدتی کوتاه #آشتی می‌کنید و همه چیز را فراموش می‌کنید اما خانواده شما یادشون نمیره و دیدشان نسبت به زندگی شما #تغییر می‌کند. 💠 علاوه بر اینکه ممکن است از این به بعد در زندگی شما #دخالت کنند چون خود، این اجازه را بهشون دادید. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 #پیامبر_صلّی_الله_علیه_و_آله: 💠 هر کس در #ازدواج زن و مردى تلاش کند، خداوند به تعداد هر مویى از بدنش شهرى در #بهشت به او کرامت می‌فرماید و پاداشش مانند کسى است که پیغمبرى را خریده و در راه خدا #آزاد کرده و اگر موقع رفتن به خانه خود از دنیا برود، در قیامت جزو #شهیدان خواهد بود. 📙 ارشاد القلوب #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🔴 #تربيت_فرزند 💠 همیشه کارهای ساده ای در منزل وجود دارد که بتوان انجام آنها را به کودک محول کرد. 🔹با این کار شما پیام بسیار مهمی به فرزند خود می دهید، به او می گویید که عضوی مفید از خانواده است. 🔹علاوه برآن مسئولیت پذیری را به کودک خود می آموزید. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شیوه تنبیه کردن همسر 🔴 #استاد_عباسی #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
وقتی مثل بلبل فارسی حرف میزنند! عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
─┅═ঊঈ💞💍ঊঈ═┅ مردانگی‌ات را با دل زنی که دیوانه توست ثابت نکن! مردانگی‌ات را با غرور بی‌اندازه‌ات مقابل زنی که توست ثابت نکن...! مردانگی‌ات را زمانی می‌توانی نشان دهی که زنی با تمام تنهایی‌اش به تو کرده و با تکیه به غرور و قدرت تو، در این دنیای پر از نامردی برمی‌دارد. عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
7 به هر زحمتی بود خودم و صندلی را هل دادم عقب. لعنتی مثل یک آهن ربای قوی مرتب مرا به سوی خودش می کشید. حال خودم را درست نمی فهمیدم -یه سوال برام پیش اومده. چطور اون اجساد چسبیدن کف دریا و بالا نیومدن؟ شانه هایش را بالا انداخت و گفت: -خیلی زحمت داشت. تو نمی دونی چه گندی زدی. -پس چرا نجاتم دادی؟ تو که می دونستی من کی هستم؟ مگه نه؟ از جایش بلند شد و چادرش را سر کرد. آماده رفتن شده بود. بدون اینکه به این سوال و ده ها سوال دیگرم جوابی بدهد. ایستادم تا جلویش را بگیرم. یک حس غریب و در عین حال شیرینی بود. خیلی دستم را کنترل کردم تا به طرفش دراز نشود. دلیل این همه کشش و جذبه را نمی فهمیدم. با این صفیر نازکی که مرتب توی گوشم می پیچید و ذهنم را به هم می ریخت و اجازه نمی داد افکارم را صحیح بچینم و مرتب کنم. احساس می کردم دچار یک نوع اختلال روانی سبک شده ام که هم قابل کنترل است و هم نیست. -من جای گنجینه تو رو لو دادم و تو هم حالا می خوای اینطوری ازم انتقام بگیری درسته؟ میدونی سوالات بی جواب من رو شکنجه میده! چیزی نگفت اما دیگر نمی خندید . نقابش را به چهره زد و عزم رفتن کرد. با سه قدم ازش جلو زدم و مقابل در خروجی قرار گرفتم. گفتم -فقط یه دلیل برای این کارهات بیار. فقط یک کلمه بگو چرا؟ برقع را بالا زد. لبهایش خشک شده بود. رنگ صورتی اش به تیرگی می رفت. -بیشتر از این نمی تونم بمونم. بعدا دوباره می بینمت. داشت یادم می رفت که این دختر از جنس ما نیست. و دریازاده است. با ناامیدی کنار کشیدم. نقاب را انداخت روی صورتش و به تندی در را باز کرد و مثل گلوله از طول راهروی هتل گذشت. در را که بستم احساس تشنگی شدیدی داشتم. گویی از یک مسابقه سنگین برگشته باشم. رفتم به طرف یخچال و یک بطری آب معندی بزرگ را سر کشیدم گوش هایم دیگر وزوز نمی کردند و در کل حس آشفتگی نداشتم. اما این سوالا بی انتها دست بردار نبودند. فردا صبح رفتم مرکز فرماندهی گارد ساحلی. باز همان سوالات قبلی را از من پرسیدند. سرهنگی که مسئول پرونده بود هنوز باورش نمی شد چنین حجمی از باقیمانده انسان ها ته آب ریخته باشند. اما چیزی گفت که حرف های آن پریزاده باورم شد. همه اسکلت ها توسط یک کلاف گیاهی زنجیر شکل به کف دریا متصل شده بودند. تازه فهمیدم منظورش از زحمت چه بود. با هر زبانی بود به سرهنگ حالی کردم که بیخود دنبال قاتل خاصی نگردند. غروب نشده برگشتم به هتل و همه جا را مرتب کردم. این بار حس انتظارم با همیشه فرق می کرد. دلیل این همه بی تابی را نمی فهمیدم. گوش هایم به وزوز افتاند و صفیری خیلی آرام پیچید توی آنها و بعد هم صدای در آمد. مثل دیشب میان درگاهی ایستاده بود و چشمان آبی رنگش می درخشیدند. گفتم -من منتظرت بودم این بار دیگر نه چادرش را انداخت و نه نقابش را برداشت. به محض اینکه در را باز کردم گفت که منتظرت بودم بعد هم بدون اینکه منتظرم بماند برگشت و راهش را گرفت و رفت. دنبالش دویدم و بازویش را گرفتم. سخت و سرد بود. پولک های درشت بدنش مثل یک زره به تن چسیبده بوند. پرسیدم: چرا ؟ چرا منتظرم بودی؟ کمی ایستاد و در سکوت نگاهم کرد و بعد هم دوباره به راه افتاد. دلم میخواست نعره بزنم اما می ترسیدم بقیه مسافران را کنجکاو کنم تا سرک بکشند. شانه به شانه اش قدم برداشتم و سرم را بردم بیخ گوشش و با خشم گفتم: -لعنتی هزار تا چرای دیگه مونده. چرا جواب نمیدی؟ این بار بدون اینکه پا سست کندگفت: -اینجا نمی تونم زیاد بمونم دیگه هم نمیام دیدنت. اگه میخوای منو ببینی بیا لب ساحل. رسیدیم نزدیک پله ها. بیشتر از آن نمی توانستم دنبالش بروم. با یک پیچ دیگر کارکنان هتل ما را می دیدند. پرسیدم: کدوم ساحل؟ بدون اینکه گردنش را بچرخاند. تند از پله ها رفت پایین: - فرقی نمی کنه، هر جا باشی پیدات می کنم ادامه دارد... کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعــاے_عهـــد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت #دعای_عهد به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج ) هر روز صبح #همسرانه #عاشقانه_زندگی_کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری #حوای_آدم ❤️ @havayeadam 💚