eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.3هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی تحت اشراف کارشناس ازدواج و خانواده، حجت‌الاسلام مهدوی ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠🌠🌠 بخدا مهدی داره میاد!!! 😭 عج 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و از شش سال پیش که دیپلم گرفته و به دستور پدر از ادامه تحصیل منع شده بودم، تمام لحظات پُر احساس غم و شادی یا تنهایی و دلتنگی را پای این نخلها گذرانده و بیشتر اوقاتِ این خانه نشینی را با آنها سپری کرده بودم، اما حالا همه چیز تغییر کرده بود. ابراهیم و محمد و همسرانشان برای شام به میهمانی ما آمده بودند و پدر با هیجانی پُر شور از مستأجری سخن میگفت که پس از سالها منبع درآمد جدیدی برایش ایجاد کرده بود. محمد رو به عبدالله کرد و پرسید: «تو که باهاش رفیق شدی، چه جور آدمیه؟ » عبدالله خندید و گفت: «رفیق که نشدم، فقط اونروز کمکش کردم وسایلش رو ببره بالا. » و مادر پشتش را گرفت: «پسر مظلومیه. صبح موقع نماز میره سر کار و بعد اذون مغرب میاد خونه. » کنار مادر به پشتی تکیه زده و با دلخوری گفتم: «چه فایده! دیگه خونه خونهی خودمون نیست! همش باید پرده ها کشیده باشه که یه وقت آقا تو حیاط ظاهر نشه! اصلاً نمیتونم یه لحظه پای حوض بشینم. » مادر با مهربانی خندید و گفت: «إنشاءالله خیلی طول نمیکشه. به زودی عبدالله داماد میشه و این آقای عادلی هم میره... » و همین پیشبینی ساده کافی بود تا باز پدر را از کوره به در کند: «حالا من از اجارهی مِلکم بگذرم که خانم میخواد لب حوض بشینه؟!!! خب نشینه! » ابراهیم نیشخندی زد و گفت: «بابا همچین میگه مِلکم، کسی ندونه فکر میکنه دو قواره نخلستونه! » صورت پدر از عصبانیت سرخ شد و تشر زد: «همین مِلک اگه نبود که تو و محمد نمیتونستید زن ببرید! » و باز مشاجره این پدر و پسر شروع شده بود که مادر نهیب زد: «تو رو خدا بس کنید!الآن صدا میره بالا، میشنوه! بخدا زشته! » و محمد هم به کمک مادر آمد و با طرح یک پرسش بحث را عوض کرد: «حالا زن و بچه هم داره؟ » و عبدالله پاسخ داد: «نه. حائری میگفت مجرده، اصلاً اومده بندر که همینجا هم کار کنه هم زندگی. » نمیدانم چرا، ولی این پاسخ عبدالله که تا آن لحظه از آن بیخبر بودم، وجودم را در شرمی عجیب فرو بُرد. احساس کردم برای یک لحظه جاده نگاه همه به من ختم شد که سکوت سنگینِ این حس غریب را محمد با شیطنتی ناگهانی شکست: «ابراهیم! به نظرت زشت نیس ما نرفتیم با این آقای عادلی سلام علیک کنیم؟ پاشو بریم ببینیم طرف چیکاره اس! » ابراهیم طرح محمد را پسندید و با گفتن «ما رفتیم آمار بگیریم! » از جا پرید و هر دو با شیطنتی شرارت بار از اتاق خارج شدند. شام حاضر شده بود که بلآخره پسرها برگشتند، اما از هیجان دقایقی پیش در صورتشان خبری نبود که عطیه با خنده سر به سرِ شوهرش گذاشت: «چی شد محمد جان؟ عملیاتتون شکست خورد؟ » و در میان خنده ما، محمد پاسخ داد: «نه، طرف اهل حال نبود. » که عبدالله با شیطنت پرسید: «اهل حال نبود یا حالتون رو گرفت؟ » ابراهیم سنگین سر جایش نشست و با لحنی گرفته آغاز کرد: «اول که رفتیم سر نماز بود. مثل ما نماز نمی خوند. » سپس به سمت عبدالله صورت چرخاند و پرسید : «می دونستی مجید شیعه اس؟ » عبدالله لبخندی زد و پاسخ داد: «نمیدونستیم، ولی مگه تهران چندتا سنی داره؟ اکثریت شون شیعه هستن. تعجبی نداره این پسرم شیعه باشه. » نگاه پدر ناراحت به زمین دوخته شد، شاید شیعه بودن این مستأجر تازه وارد، چندان خوشایندش نبود، اما مادر از جا بلند شد و همچنانکه به سمت آشپزخانه میرفت، در تأیید حرف عبدالله گفت: «حالا شیعه باشه، گناه که نکرده بنده خدا! » و لعیا با نگاهی ملامتبار رو به ابراهیم کرد:«حالا میخوای چون شیعه اس، ازش کرایه بیشتر بگیریم؟!!! » ابراهیم که در برابر چند پاسخ سرزنش آمیز درمانده شده بود، با صدایی گرفته گفت: «نه، ولی خب اگه سُنی بود، زندگی باهاش راحتتر بود » خوب میدانستم که ابراهیم اصلاً در بند این حرفها نیست، اما شاید میخواست با این عیب جویی ها از شور و شعف پدر کاسته و معامله اش را لکه دار کند که عبدالله با خونسردی جواب داد: «آره، اگه سُنی بود کنار هم راحت تر بودیم. ولی ما که تو بندر کنار این همه شیعه داریم زندگی می کنیم، مجید هم یکی مثل بقیه. » سپس نفس عمیقی کشید و ادامه داد: «شاید مصلحت خدا اینه که این آدم بیاد اینجا و با ما زندگی کنه، شاید خدا کمکش کنه تا اونم به سمت مذهب اهل سنت هدایت شه! ادامه دارد 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💑اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخ‌ترین لحظات زندگی مشترک‌تان باید به آن پایبند باشید، قانون «منع توهین» است. ⚠️نه شما و نه شریک زندگی‌تان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده های هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
✨﷽✨ ❤️🍃❤️ گاهی 👇 👈 👇 💢گاهی به جای اینکه به شوهرتان بگویید 😍 😍 بگویید👇 👈 .💪😇 این جمله به ❣️ ❣️ می دهد. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
گذشت کنید؛ مطمئنا زندگی بدون خطا نیست و هر کدام از ما دچار اشتباهاتی می شویم و با گذشت می شود زندگی شیرین تری داشت🔥 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
سلام و با ارزوی قبول روزه و نمازهای شما عزیزان ❤️ دوستانی که درخواست مشاوره فرستادند حتما در کانال حاضر باشند که با ارسال پاسخ و مطالعه سوال، متوجه بشوند که آیا پاسخ آنها درج شده یا نه. ان شاء الله امشب هم پاسخ یکی دیگر از مشاوره ها درج خواهد شد در ماه مبارک 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃اگر قصد داریم ، با این کلیپ بسم الله با صدای خوش حجت الاسلام میرزامحمدی 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💌فرصت ها را غنیمت بشمریم 💌 از این نیز بگذریم 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir-joze6.mp3
3.98M
تند خوانی (تحدیر) جزء ششم استاد معتز آقایی 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
#گوشی_موبایلند! 🔵یک روز با پر به زندگی شما می آیند. رنگی و ، برایتان حرف می زنند، می کنند، هرکجا هر احتیاجی داشته باشید، به توانایی شان برایتان کم نمی گذارند و تا نفس ها همه جوره کنارتان هستند. 🔵این زن مقاوم، از یک جایی به بعد با رفتار و نهایتا با ، می دهد که به اندازه ی قبل ندارم. می بینی که به قبل نیست و رنگ هایش شده. با این حال باز هم در لحظات مهم است. 🔵هی این کلافگی ها و بی رنگی هایش به تو می دهد که در حال تمام شدن است و تو هی باور نمی کنی. بالاخره یک می خوابی و صبح روز بعد میبینی زن همیشه شاداب زندگی ات، و خاموش شده. 🔵زن ها مثل گوشی . باید آن ها را با یک " دارم"، یک " برایت تنگ شده"، یک " همیشه کنارت باشم"، یک "امروز شده ای"، بوسه، یک و یک ِ مداوم کرد. حتی پیش از آن که شارژشان به مرز برسد. یازده درصد...شارژ لطفا😊 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌺 🔷مهم ترین و اصلی ترین شرط هردوی ما برای ازدواج که باعث تعجب بسیاری از اقوام و آشنایان شده بود،اینکه مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها باقی بمانند. 🌻ایشون در شب خواستگاری به من گفتند من جهاد را هیچ زمان ترک نمیکنم... جهاد امروز اسمش سوریه است و ممکن است سالهای بعد،کشورهای دیگر باشد... 🌸همسرم گفت من نمیخوام ازدواجم مانعی برای رفتن من باشد بلکه میخواهم شما کمک کننده ی من در این راه باشید ودر یک کلام بگویم که من میخواهم که همسرم،همسنگرم باشد. 🦋در راه اهل بیت ع پا به پای هم قدم بگذاریم و زندگی امان در همین راه ها خرج شود. من زندگی ساده و طلبه ای را دوست دارم. 🌷از شما میخواهم که با شرایطی که در خانه ی پدری اتان دارید،اما ما زندگی ساده ای را داشته باشییم. ✍🏻راوی: همسر شهید 🌹 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
وای بر اولاد آخر الزمان! وای بر پدرانشان! 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
مجردها بخوانند دانستنی های @قبل_از_ازدواج 🔺به خاطر فرار از مشکلات و تنهایی، ازدواج رو به عنوان راه حل انتخاب نکن. گرچه که ظاهرا هیچ چاره ای برای حل مشکلاتت نباشد. 🔺تو توی زندگیت، مجرد یا متاهل باید کاری کنی که حال درونی خودت خوب باشه، اگر امروز که مجرد هستی حالت خوب نیست، فکر نکن که ازدواج کنی حالت خوب میشه، اینطوری نیست، چون آمادگی برای ورود به چالش های بزرگ زندگی رو میخواد. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
چگونه همسر مناسب انتخاب کنیم.mp3
11.76M
4 ❓خلاصه سوال : چگونه همسر مناسب انتخاب کنیم؟ ملاک های انتخاب همسر چیست؟ نکات مهم در در پاسخ: 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و در برابر سخنان آرمانگرایانه عبدالله هیچ کس چیزی نگفت و عطیه از محمد پرسید: «خُب، دیگه چه آمار مهمی ازش دراُوردید؟ » و محمد که از این شیرین کاریاش لذت چندانی نبرده بود، ابرو در هم کشید و پاسخ داد: «خیلی ساکت و توداره! اصلاًپا نمیداد حرف بزنه! » که مادر در درگاه آشپزخانه ایستاد و گفت: «ول کنید این حرفا رو مادرجون! چی کار به کار این جوون دارید؟ پاشید سفره رو پهن کنید، شام حاضره. » سپس رو به محمد کرد و با حالتی دلسوزانه سؤال کرد: «مادر جون رفتید بالا، این بنده خدا غذا چیزی آماده داشت؟ بوی غذا تو خونه پیچیده، یه ظرف براش ببرید. » که به جای محمد، ابراهیم با تندی جواب داد: «کوتاه بیا مادرِ من! نمیخواد این پسره رو انقدر حلوا حلواش کنی! » اما مادر بی توجه به غر و لُندهای ابراهیم، منتظر پاسخ محمد مانده بود که زیر لب جواب داد: «آره، یه ماهیتابه تخم مرغ رو گازش بود. تعارفمون هم کرد، ولی ما گفتیم شام پایین حاضره و اومدیم. » و مادر با خیال راحت سر سفره نشست. سر سفره همچنان در فکر این مرد غریبه بودم که حالا برایم غریبه تر هم شده بود. مردی که هنوز به درستی چهره اش را ندیده بودم و جز چند سایه و تصویر گذرا و حالا یک اسم شیعه، برایم معنای دیگری نداشت. عبدالله راست میگفت؛ ما در بندرعباس با افراد زیادی رابطه داشتیم که همگی از اهل تشیع بودند، اما حالا این اختلاف مذهبی، بیگانگی او را برایم بیشتر میکرد. * * * صبح شنبه اول مهر ماه سال 91 فرصت مغتنمی بود تا عقده یک هفته دوری از حیاط زیبای خانه مان را خالی کنم. عبدالله به مدرسه رفته بود، پدر برای تحویل محصولاتش راهی بازار شده و مادر هم به خانه خاله فهیمه رفته بود تا از شوهر بیمارش حالی بپرسد. آقای عادلی هم که هر روز از وقتی هوا گرگ و میش بود، به پالایشگاه میرفت و تا شب باز نمیگشت. همان روزی که انتظارش را میکشیدم تا بار دیگر خلوت دلم را با حضوری لبریز احساس در پای نخلها پُر کنم. با هر تکانی که شاخه های نخلها در دل باد میخوردند، خیال میکردم به من لبخند میزنند که خرامان قدم به حیاط گذاشته و چرخی دور حوض لوزی شکلمان زدم. هیچ صدایی به گوش نمیرسید جز کشیده شدن کف دمپایی من به سنگ فرش حیاط و خزیدن باد در خم شاخههای نخل! لب حوض نشسته و دستی به آب زدم. آسمان آنقدر آبی بود که به نظرم شبیه آبی دریا میآمد. نگاهی به پنجره اتاق طبقه بالا انداختم و از اینکه دیگر مزاحمی در خانه نبود، لبخند زدم. وقتش رسیده بود آبی هم به تن حیاط بزنم که از لب حوض برخاسته و جارودستی بافته شده از نخل را از گوشه حیاط برداشتم. شلنگ پیچیده به دور شیر را با حوصله باز کردم و شیر آب را گشودم. حالا بوی آب و خاک و صدای پای جارو هم به جمعمان اضافه شده و فضا را پر نشاط تر می کرد. انگار آمدن مستأجر آنقدرها هم که فکر میکردم، وحشتناک نبود. هنوز هم لحظاتی پیدا میشد که بتوانم در دل نخلستان کوچکم، خوش باشم و محدودیت پیش آمده، قدر لحظات خرامیدن در حیاط را بیشتر به رخم میکشید که صدای چرخیدن کلید در قفل درِ حیاط، سرم را به عقب چرخاند. قفل به سرعت چرخید، اما نه به سرعتی که من خودم را پشت در رساندم. در با نیرویی باز شد که محکم با دستم مانع شدم و دستپاچه پرسیدم: «کیه؟!!! » لحظاتی سکوت و سپس صدایی آرام و البته آمیخته به تعجب: «عادلی هستم. » چه کار میتوانستم بکنم؟ سر بدون حجاب و آستینهای بالا زده و نه کسی که صدایش کنم تا برایم چادری بیاورد. با کف دستم در را بستم و با صدایی که از ورود ناگهانی یک نامحرم به لرزه افتاده بود، گفتم: «ببخشید... چند لحظه صبر کنید! » شلنگ و جارو را رها کرده و با عجله به سمت اتاق دویدم، به گونه ای که به گمانم صدای قدمه ایم تا کوچه رفت. پرده ها را کشیده و از گوشه پنجره سرک کشیدم تا ببینم چه میکند، اما خبری نشد.یعنی منتظر مانده بود تا کسی که مانع ورودش شده، اجازه ورود دهد؟ ادامه دارد 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
. 💋😍 جلیقه نجات است این ” دوستت دارم های ت♥️و ” … من با آن ها دل به دریاهایِ طوفانی میزنم …❤️💋 🌹 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
✨صـلــواتـــ شـــبـــ جـمـعـہ✨ 🌹 مرحوم مجلسی دوم ( پسر ) گفته اند ؛ شب جمعه ای مشغول مطالعه بودم‌ که به این دعا رسیدم - 🕊 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَةِ اِلی بَقائِها اَلْحَمْدُ للهِ عَلی کُلِّ نِعْمَةٍ ، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه 🕊 👆 بعد یک هفته مجدد خواستم آنرا بخوانم که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم از ملائکه " که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم ...! " 📚 قصص العلما 💎 دعای معروف شب جمعه _ یا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ ، يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ . 💝 جـهــتــ تــعـجــیـل در فــرجــ حـضـرتـــ ولـــے عــصـــرمان (عـجـل الـلـه تـعـالـے فـرجـہ الشـریــفـــ) صـــلــواتــــ💝 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir-joze7.mp3
4.22M
تند خوانی (تحدیر) جزء هفتم استاد معتز آقایی 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
وقتی خانومت احساس ناخوشی داره مثل سرماخوردگی و یا عادت ماهیانه حسابی ازش مواظبت کن ومراقب رفتارت باش دستش رابگیر وناگهانی پیشانی همسرت راببوس 🌸🌹💝 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️ زمان ناخن گرفتن اگر ناخن بگیریم چه اتفاقات خوبی می افتد؟ ۱. در حديث است كه كسى به امام كاظم علیه السلام عرض كرد: اصحاب ودوستان ما معتقدند ناخن را بايد در روز جمعه گرفت. حضرت فرمود: «اگر بخواهيد در روز جمعه بگيريد واگر نمى‌توانيد تا جمعه صبر كنيد، هرگاه بلند شد بگيريد»1 ۲. از امام صادق علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «ناخن گرفتن در روز جمعه انسان را در برابر بيمارى‌هاى خوره، كورى وپيسى بيمه مى‌كند. واگر در روز جمعه نياز به گرفتن ناخن‌ها نباشد آن را سوهان بكش تا ريزه‌هايى از آن جدا شود».[۲] ۳. در چند حديث ديگر فرمود: «هر جمعه شارب وناخن خود را بگيريد واگر ناخن‌هايتان كوتاه است در روز جمعه آن را سوهان بكشيد، تا مبتلا به ديوانگى وخوره وپيسى نشويد».[۳] ۴. در حديثى ديگر فرمود: «هر كس در هر جمعه ناخن وشارب خود را بگيرد، تا جمعه ديگر پيوسته با طهارت باشد».[۴] ۵. در روايتى ديگر فرمود: «گرفتن ناخن وشارب در هر جمعه وشستن سر با گياه خطمى[۵] در جمعه، فقر را برطرف وروزى را زياد مى‌كند».[۶] ۶. در حديث است كه كسى به امام صادق علیه السلام عرض كرد: شنيده‌ام اشتغال به تعقيبات نماز صبح تا هنگام طلوع آفتاب، سودمندتر از سفر به شهرها براى گشايش وافزايش رزق وروزى است. فرمود: «دوست دارى چيزى به تو بياموزم كه از همه اينها نافع‌تر باشد؟» گفت: آرى. فرمود: «ناخن وشارب خود را در هر جمعه بگير، هر چند به ساييدن باشد».[۷] ۷. از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روايت شده است كه فرمود: «هر كس ناخن‌هاى خود را در روز جمعه بگيرد، خداوند دردهايش را از سر انگشتانش بيرون كرده، دواى درد را جايگزين آن مى‌كند».[۸] ۸. از امام صادق علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر كس روز جمعه ناخن بگيرد، ناراحتى ريشه ناخن‌ها از وى برطرف مى‌شود».[۹] ۹. از حضرت على علیه السلام روايت شده است كه فرمود: «گرفتن ناخن در روز جمعه هر دردى را برطرف مى‌كند».[۱۰] چگونه ناخن بگيريم؟ ۱. در حديثى معتبر مى‌خوانيم كه هنگام ناخن گرفتن از انگشت كوچك دست چپ شروع كرده وبه انگشت كوچك دست راست ختم كنيد.[۱۹] [۱] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۷۴، ح ۳۱۴؛ تهذيب، ج ۳، ص ۲۶۰، ح ۶۲۶. [۲] . كافى، ج ۶، ص ۴۹۰، ح ۲؛ ثواب الأعمال، ص ۴۲، ح ۵. [۳] . كافى، ج ۶، ص ۴۹۰، ح ۳؛ تهذيب، ج ۳، ص ۲۶۰، ح ۶۲۸. [۴] . كافى، ج ۶، ص ۴۹۰، ح ۸؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۷۳، ح ۳۰۷. [۵] . «خطمى» (به كسر خاء وميم وتشديد ياء) گياهى است داراى ساقه ضخيم وبلند وبرگ‌هاى پهن وستبروگل‌هاى شيپورى به رنگ سفيد يا سرخ كه گل وريشه آن در علم پزشكى به كار مى‌رود (فرهنگ عميد). [۶] . كافى، ج ۶، ص ۴۹۱، ح ۱۰. [۷] . كافى، ج ۶، ص ۴۹۱، ح ۱۱ و۱۲. [۸] . ثواب الأعمال، ص ۴۱، ح ۱. [۹] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۷۳، ح ۳۰۹. [۱۰] . طبّ الأئمّه، ص ۱۳۸. [۱۹] . كافى، ج ۶، ص ۴۹۲، ح ۱۶. 💞 ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ 😍 ❤️ @havayeadam 💚
🗣👂🏼 ✅دوستان برای شروع به همسرتون🧔🏻 بگید بیا یک روز رو مشخص کنیم و راجع به مشکلات زندگی مشترکمون باهم صحبت کنیم .. بعد که یه تایمی رومشخص کردید به همسرتون بگید که : *1⃣اشتباهات من را به من بگووو . 2⃣کجاها ناراحتت کردم ⁉️ 3⃣کجاها حس میکنی باعث زمین خوردن زندگی مون شدم ⁉️* 4⃣و...... بیا باهم این نقص هارو یکی یکی برطرف کنیم تا زندگیمون به آرامش برسه ...🤗🤗 ⬅️عزیزان الان حتما بعضیا فکر میکنند که خوب چرا ما بگیم نقص من چیه اون پرو نمیشه ... توسرمون نمیزنه ⁉️⁉️ نه ......نه .....نه 📣📣📣 اینا همه و همه تفکر هست که میگه مقابله به مثل کن ..🤛🤜 ⏪اگر همسرت بهت خیانت کرد توهم بکن اگر همسرت به مادرتو فحش داد تو بیشترشو بده .. *⏮شما اولش شروع کننده ای و بعد همسر* چون نمی خواهد این جایگاه و ارامش خودش را در خانه🏡 از دست بده همه جوره کاری میکنه که شما و اخلاق خوبتان را حفظ کنه ایشون هم تلاش میکنه برای تغییر خودش و یکی یکی کمبود های اخلاقی و رفتاری خودش رو کنار میذاره . : حتما باهمسرتون💑 بشینید تو یه جای خلوت و باهاش صحبت کنید و نقص های اخلاقی 🙋🏻‍♀خودتون را در بیارید .. اصلا هم خجالت نکشید چه خوبه که الان متوجه تغییر شدید .👏🏻 💛🧡💜💙💚❤️💛💜💙💚❤️ 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
در هر جمعه بر من زیاد صلوات و درود بفرستید. هر کسی از شما که بر من درود بیشتری بفرستد جایگاهش به من نزدیک تر خواهد بود.. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌱 یاد باد آن که مرا یاد آموخت! 🌸 معلم عزیزم روزت مبارک! ✏️ هنوز روی تخته‌های سیاه و سفید تموم مدرسه‌ها، ردِ این نوشته‌ها باقیه. نه فقط روزای ۱۲ اردیبهشتِ هر سال، که تمام روزا. اگه روی زبان و تخته‌ها، نقش این نوشته‌ها کم‌رنگ شده به خاطر گَرد زمانه؛ اما نقشی که هر کدوم از ما امروز به عهده داریم نتیجۀ تلاش معلم‌هاییه که تمام توانشون رو عاشقانه و متعهدانه برامون گذاشتن. 🌷 از همه‌تون ممنونیم. روزتون مبارک. 💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚