eitaa logo
حیات طیبه
392 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنیده ام که از بعضی پرسیده اند اگر خدا عمر دو باره ای به تو دهد ،چگونه خواهی زیست و پاسخ شنیده اند که : همانگونه که تا به حال زیسته ام ، این یعنی از گذشته و حال خود کمال رضایت را دارند. خوش به حالشان که سعادتمندند. اما اگر از همچو منی این سؤال شود ، حتی نحوه دو باره زیستن را که سعادتمندی را به دنبال داشته باشد نمی دانم.یعنی اگر عمر دو باره ای یابم ، باز آنرا در بی راهه ها و سقوط در چاله و چاهها تلف خواهم کرد. و این سخن خدا را در قرآن کریم که در پاسخ به خاسرانی که طلب رجوع به دنیا دارند برای جبران مافات ، با تمام وجود تصدیق می کنم که هرگز این رجوع صورت نخواهد پذیرفت ؛ زیرا اگر هم این درخواست پذیرفته شود ، این حقیر و امثال من در عمل خواهیم سرود روز از نو و روزی از نو و باز به فرصت سوزی اشتغال خواهیم یافت ؛ ونه یکبار که اگر صدها بار به این اسفل السافلین باز گردیم ، غافلانه و جاهلانه تمام آن فرصتها را خواهیم سوخت و چشم به تخیلات و توهمات خواهیم دوخت. مگر نه این است که هر از خواب بیدار شدنی فرصتی است جدید که خدا به ما عنایت میکند ؟ پس کو آن تحول و آن جبران مافات؟ مگر نه این است که این فرصتها بارها و بارها تکرار شده اند ؟ پس کو رَستن از پَستیها و پَستهاو و پیوستن به هستی ی مطلق؟ ~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💖 ☘️ 💖☘️ ☘️💖☘️ 💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
با روزه ماه شعبان امیرالمومنین علیه السلام: صوم ثلاثة أيام من كل شهر أربعاء بين خميسين و صَوْمُ شَعْبَانَ یَذْهَبُ بِوَسْوَاسِ الصَّدْرِ وَ بَلَابِلِ الْقَلْبِ ✨روزه سه روز از هر ماه قمری:" پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه میان آن دو(که گفته شده چهارشنبه اول از دهه دوم است) و ✨روزه ماه شعبان وسوسه های درونی و پریشانی خاطر و آشفتگی های قلبی را از بین می برد. الخصال، ج٢،ص۶١٢ ~~~🔸🍃🌻🍃🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🔸 🍃 🌻🍃 🍃🌻🍃 🌺🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک خانم با عرضه و با سیاست و زیرک می تواند چنان از توانائیهای خدا دادی اش بهره برداری کند که بی عرضه ترین مرد را به فردی با انگیزه ، تلاشگر ، فداکار، پر انرژی و دوست داشتنی تبدیل کند. لطفا از توانائیهای خود رونمایی کنید قرار نیست آنها را آکبند نگهداری و تحویل بدهید ضمن اینکه هر چه از این توانائیها استفاده کنید حکم شارژ رو داشته و روز بروز افزایش خواهند یافت. اما عدم استفاده از توانائیهای مخصوص به زنان روز بروز آنها را ضعیف تر کرده و رو به نابودی خواهند رفت وچیزی نخواهد گذشت که شما هم به یک خانم بی عرضه تبدیل خواهید شد. بلند شو ی خورده به زندگیت برس اینقدر سرت رو نکن تو اون گوشیه لعنتی. پاشو ی تکونی به خودت بده !!! پاشو دیگه. ~~~🔸💝🌟💝🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💚 💝 🌟💝 💝💚💝 💚💝🌟💝🌟💝🌟💝💚
همراهان عزیز،داستان زیبای « » که قبلا تقدیم حضور شده از طریق جستجو در کانال قابل دسترسی است. این داستان ِ دنباله داربسیار زیبا ودلنشین است. حتماً دنبال کنید . 🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️
💠یا عظیمی که سزاوار تعظیمی کمکم کن که بدانم و درک کنم که اگر تو را نداشته باشم و هر آنچه که غیر توست برای من باشد مانند بادکنکی هستم که پر است از هوا(هیچ). کمکم کن که حقارت خود (ناخود) را در برابر مخلوقات بزرگتر از خود و بزرگتر و بزرگتر و بزرگترهایی که قابل شمارش نیستند درک کنم و از این راه پی به خالق این همه بزرگی و عظمت ببرم ، بدانگونه که با هر عظمتی که درک میکنم خود را حقیر تر و حقیرتر و حقیرتر یابم و همچون خاکی پهن گردم در بارگاه عظمت خالقم و به معنای حقیقی دریابم که هیچم ،هیچ و هر آنچه غیر توست نیز همه هیچند و سرابند نه آب حیات بخش. ~~~✨🍃🌷🍃✨~~~ 🌷كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💠به نام تو که فقط تو صاحب نامی اگر بخواهیم در باره ی اشخاص قضاوت کنیم باید (شخص)خود را از میان برداشته و به جای آن خدا را بنشانیم و سپس اعمال و رفتار و گفتارو عقاید و اخلاق و... دیگران را با دین خدا مورد ارزیابی قرار دهیم تا هیچ اختلافی پیش نیاید. چنانچه حضرت امام خمینی (ره) می فرمود : اگر تمام انبیاء الهی با هم در برهه ای از زمان حضور یابند هیچ اختلافی بین ایشان رخ نخواهد داد ، زیرا تمام کار آنها برای خداست نه غیر او. یعنی اگر عملی از او سر زد که «من» را دلگیر کرد، «من» را بردارم و «» را جایگزین کنم و این گونه بگویم : آیا این عمل فلانی خدا را هم ناراضی می کند؟ اگر نارضایتی خدا را در پی ندارد ، نباید «من» را هم ناراحت کند ؛بعد ببینم که آیا این گونه هستم یا نه . اگر اینگونه ام ،بسیار خوب است و اگر نه باید استغفار نموده و در حق آن شخص که به او بد گمان شده ام دعا کنم. در واقع باید در هر صحنه و میدانی پیش و بیش از آنکه به دنبال ارزیابی دیگران باشم ،ونفس وطبیعتم را پرورش داده و فربه سازم و فطرتم را در سیاه چال نفس اماره انداخته و ساقط کنم ، باید به دنبال ارزیابی خود و مبارزه با نفس امّاره باشم. اللهم وفقنا لما تحب و ترضی •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨ 💠 اول ازدواج شناخت زیادی از او نداشتم. یک روز، از دستم افتاد و شکست. دست و پایم را گم کردم. تکه‌های بشقاب را دور ریختم و فکرهای جور واجوری درباره برخورد از ذهن گذراندم. این ماجرا را دو ماه پنهان کردم. اما عذاب وجدان داشتم. یک روز با ناراحتی گفتم: "میخوام موضوعی رو بگم اما می‌ترسم ناراحت بشی." دو زانو رو به رویم نشست و گفت: "مگه چی شده؟" گفتم: "فلان روز یک بشقاب از دستم افتاد و شکست." منتظر ادامه حرفم بود، گفت: "خب بعد چی شد؟" با تعجب گفتم: "هیچی دیگه. شکسته‌ها رو ریختم دور که تو نبینی و دعوام کنی." فضای اتاق را پر کرد و گفت: "همين؟! فدای سرت!" نفس راحتی کشیدم. خنده‌اش را خورد و با گفت: "هر وقت از فرمان سرپیچی کردی ناراحت باش که چه جوری باید جواب خدا رو بدی." •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💠 !! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!! این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست، مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت، اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت، بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن، مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد، روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،، پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..... یا ابا عبدالله ادرکنی ~~~🔹 🍂🌺🍂 🔹~~~ 🌷كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌸 🍂 🌸 🍂 🍂 🌸 🍂 🌸 🍂 🌸 🍂 🌸 🍂 🌸 🍂 🌸
✨﷽✨ 💠عرض سلام و ادب و احترام خدمت مخاطبین گرامی کانال حیلت طیبه با توجه به درخواست بعضی از اعضاء کانال ان شاالله از امروز انتشلر یکی از رمان های خوبی که تو حوزه جبهه مقاومت نوشته شده با نام را شروع می کنیم. ~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💖 ☘️ 💖☘️💖 ☘️💖☘️ 💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
✨﷽✨ 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ادامه دارد ✍️نویسنده: ~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💖 ☘️ 💖☘️💖 ☘️💖☘️ 💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
✨﷽✨ 💠 شهیدی که انگلستان به افتخارش تندیس ساخت. 💢 در دفاع مقدس به تنهایی در یک هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد💥 و حتی در روز شهادتش؛ ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقی‌ها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و خرمشهر را گورستان تانک‌های خود نامید 💢 بعد از شهادتش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود و تندیسی از این قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابان‌هایی به نام این شهید نامگزاری شده است 💢 محمد علی صفا دوره‌های رزمی مختلف، دوره‌های چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره شکار تانک و ... را با امتیاز عالی🥇 سپری کرده بود. تلاش‌های او موجب شده بود تا مدرک تخصصی شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند. 💢 او برای آموزش تخصصی انهدام‌ ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری جان‌.اف.کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی؛ مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد. •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨ طرح جالب مجله اشپیگل آلمان؛ تندیس آزادی آمریکا در بستر بیماری! این مجله در ادامه نوشت؛ مدیریت فاجعه آمیز دونالد ترامپ، ایالات متحده را به مرکز جدیدی از بیماری همه‌گیر ویروس جهانی کرونا تبدیل کرده است. این کشور با یک سقوط اقتصادی بی سابقه روبرو است، آیا شاهد انفجار یک ابرقدرت هستیم؟ کم کم افول آمریکا درجهان روشن‌تر میشه و حتی نوکرهای آمریکا هم به این قضیه اعتراف میکنن! •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ لای لای ای جبهه لَرین یُرغونی ای خسته جوان لار لای لای اروندی کنارینده سو سوز قانَ بانان لار •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ⚠️ *چرا نگران روزه گرفتن ما شده اند؟!!!!!* ⚠️ ⛔️. *بی بی سی لندن ، من و تو ها ، صدای آمریکا ، ایران اینترنشنال همه دارن نگران روزه گرفتن ایرانیها در ماه رمضان میشوند و این هم جالبه!!!!!!* ⛔️. *تیتر خبری این روز شبکه های بیشتر درباره ضررهای روزه گرفتن بر بدن ما ایرانیها شده است. با آب و تاب برخی فتواهای مراجع را دستکاری کرده و پس و پیش آن را میزنند و در بوق کردن که مردم ایران روزه نگیرید که سیستم دفاعی بدنتون ضعیف میشه و کرونا می گیرید!!!!!* 😳😳 ⚠️. *خدا رحمت کنه امام همیشه میفرمود اگه بخواهید راه درست را تشخیص بدهید ، هر چی دشمنان اسلام گفتند برعکس عمل کنید . واقعا توصیه جالب و کاربردی هست. در همه زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، دینی ، کاربرد داره؛ هر چی گفتن بر عکس عمل کنید .* ⛔️. *حالا روزه نگرفتن ما ایرانیها چه دردی از و که اربابان هستند دوا میکنه؟!!! مثلا مردم ایران توماه رمضان روزه نگیرند چه فرقی بحال bbc# لندن میکنه ؟!!!! چه نفعی میبرن؟!!!!* 👈 این سوال مهمی هست که باید دنبال جوابش باشیم!!* ⚠️ *انقلاب ما ایرانیها برپایه چی بود ؟! 👈 اسلام. ✾چه عاملی انگلیس و آمریکا و صهیونیسم را عقب زد و آنها بشدت عصبانی هستند؟! 👈 اسلام ✾روزه گرفتن دستور کدام دین هست؟! 👈 اسلام ✾چه عاملی باعث شده این انقلاب چهل و یک سال در برابر همه تحریمها و دشمنیها دوام بیاره؟! 👈 اسلام ✾اونها از چی میترسند؟! 👈 اسلام ✾چی رو میخوان از ما بگیرند؟ 👈 اسلام ✾چطوری بگیرند ؟! 👈 روزه نگیرید ، نماز نخونید ، و..... 🌸 *هموطن عزیز ، برادر و خواهر گرامی* 🌸 🌷. *روزه گرفتن دستور خداست ، در واجب شده ، دین خودتون را نگه دارید ، نگذارید وسوسه های شیاطین در شما اثرگذار بشه ،* 👈 * گرفتن سیستم دفاعی بدن را تقویت میکنه ، 👈 چرا وقتی مریض میشیم اشتهای غذا در بدن کاهش پیدا میکنه؟!!!👈 این واکنش طبیعی بدن هست ، چون میخواد با بیماری مبارزه کنه ، از طریق مغز به سیستم اعصاب و گوارش بدن دستور داده میشه و اشتها کم میشه ، تا سیستم دفاعی بدن تقویت بشه و فرصت مبارزه با بیماری را داشته باشه.* *روزه بگیرید تا باشید . روزه گرفتن بدن شما را تقویت میکنه ،💢 البته افرادی که مریضی خاصی دارند و روزه ممکنه برای بدنشون ضرر داشته باشه قضیه شون جداست. اسلام افراد و را استثنا کرده . در هم هست ، مراجع هم زیادی دادن که جای بحث ما نیست. 👈 بحث بر سر آدمهای سالم هست. 👈 دارن مردم را بیخود و بی جهت میترسونن از روزه گرفتن!!!!! و این مشکوکه!!!!!* 🍃در دوره آخرالزمان هستیم ، سخت شده ، باید ایمان و اعتقاد محکمی داشته باشیم تا در برابر حجم عظیم تبلیغاتی دشمنان اسلام مقاومت کنیم. 🍃به خدا توکل کنید ، در پیش هست . ماه روزه گرفتن و لذت عبادت و ، لذت سحرخیزی و دعای سحر ، لذت سفره افطار و معنویت. 🍃خودتان را از این لذتهای فوق العاده معنوی محروم نکنید . 🍃روزه بگیرید و تندرست باشید*. •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
✨﷽✨ 🔖چرا امام زمان علیه السلام غایب است؟ 📖فرض کنید چراغی را برای روشنایی و گرما بخشی، نزد کودکی می گذاریم، اما او از روی جهالت و نادانی به آن سنگ می زند. ما هم برای اینکه بچه به چراغ آسیب نزند، آن را برمی داریم. برداشتن چراغ، دلیل ترس و ناتوانی ما در برابر کودک نیست؛ به عبارت دیگر، ما از قدرت او نمی ترسیم، بلکه از خطا و اشتباه او می ترسیم. امامان بزرگوار ما مانند چراغ های هدایتی هستند که خداوند در مسیر انسان ها نصب کرده است؛ اما در اثر اشتباه و خطای گذشتگان، یازده تن از آنها به شهادت رسیدند و تنها یکی از آنان، یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باقی مانده است و خداوند برای جلوگیری از اشتباه ما که به آن آسیبی نزنیم، آن حضرت را از دیدگان ما غایب ساخته است و تا هنگامی که احتمال این اشتباه باشد، غیبت آن حضرت همچنان ادامه پیدا می کند و از ظهور او هم خبری نیست که نیست. 📚مجله امان شماره ۳۶ /پایگاه حوزه نت ~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨ ⭕️ خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است 🔻 استاد رحیم‌پور ازغدی از شب عملیات والفجر ۸ نقل می‌کند که شهید مزرجی به شهید شوشتری گفت: 🔸 «امشب اگر عراقی‌ها ما را نزنند، کوسه‌ها می‌زنند. اگر هیچ کدام نزنند، لای سیم خاردار و تله‌های انفجاری گیر می‌کنیم. با محاسبات مادی، امشب نمی‌توانیم از آب رد بشویم. من امشب وارد آب می‌شوم تا به امام در جماران خبر بدهند که آقا! بچه‌ها به عشق تو زدند به خط. دیگر مهم نیست آن طرف خط برسیم یا نرسیم. وظیفه ما وارد آب شدن است، بیرون آمدن دیگر در اختیار و وظیفه ما نیست؛ آن‌اش با خداست. خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است. اگر کسی این طرف قلبش آرام است، آن طرف می‌ترسد، توحیدش مشکل دارد». 🔸 ۲۸ فروردین سالروز عملیات پدافندی فاو در سال ۱۳۶۷ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
⭕️شخصی تعریف می کرد وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زورقصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند.گاو مقاومت می کرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود،من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم ؛گاو مطیع شد و سوار شد.من مغرور شدم و پیش خودم گفتم《این از برکت نماز صبح است》 وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم گریه و زاری می کند،علت را که جویا شدم گفت 《گاومان را دزدیدند》 گاو مرا شناخته بود ولی من او را نشناختم. 😂 ⛔️به عبادتهاي نا چيزمان مغرور نشويم✋ ┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌹 🍃 💐🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃💐🍃🌹🍃💐🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴یک نکته.... ✍️سالها بود که برای تحقیر و تخریب هویتی جوامع اسلامی یک دروغی را به اسم سیدجمال الدین اسدآبادی و یا دیگری منتشر میکردند که گفته بود به ممالک کفر رفتم اسلام دیدم اما مسلمان ندیدم به ممالک اسلامی آمدم مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم..... کرونا آمد تا این دروغ تاریخی را رسوا کند . کرونا آمد تا چهره وحشی بشر غربی را که با امپراطوری رسانه ای و شبکه های غربزدگان برای فریب ملتها بزک کرده بودند رسوا کند.... کرونا آمد تا بفهمیم که در تنها مملکتی که تا حدی به سمت اسلام و پیاده کرده معارف و احکام دین اسلام حرکت کرده هم اسلام را دیدیم و هم مسلمانها را که برای حفظ جان هموطنهای خود از جان و مال و... گذشتند. 🇺🇸اونجا یک صدا میشن واسه غارت مواد خوراکی از فروشگاه هاشون 🇮🇷اینجا یک صدا میشن واسه انفاق مواد خوراکی برا هموطناشون 🇺🇸اونجا از ترسشون اسلحه تهیه میکنن 🇮🇷اینجا خیلی ها با اینکه وظیفشون نیست میرن تو دل کرونا تا از بقیه محافظت کنن. ✍️رویتان سیاه اگر ننویسید و به آیندگان نگویید که این ملت مسلمان ایران بود که در اوج گرفتاری و کمبود و تورم و بی تدبیری و وادادگی مسئولین دولتی و تحریم ظالمانه دشمنان و ...رو سفید از این میدان بیرون آمد. اینجا هم مسلمان هست و هم اسلام در جریان است.... •┈•🔸☘️🌟☘️🔸•┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌹 🌟☘️ ☘️🌟☘️ 🌹☘️🌟☘️🌟☘️🌟☘️🌹
✨﷽✨ ✍️پیامبر_مهربانے (صلی الله عیه وآله) : 🌸چهار چیز در وجود دارد که از خود گناه بدتر است: ❶ کوچک شمردن گناه ❷ افتخار کردن گناه ❸ شادمانی کردن به گناه ❹ اصرار بر گناه 📚مستدرک ج۱۱ ص ۳۴۹ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ادامه دارد ✍️نویسنده: ~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💖 ☘️ 💖☘️💖 ☘️💖☘️ 💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖