❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
بسم الله الرحمن الرحیم
#یکسالونیمباتو
#پارت19
#ز_سعدی
ربابه ادامه داد:
بنده خدا جوون یهو کنار خودش یه حوری بهشتی دیده که حلاله بهش محرمه نتونسته خودش رو نگه داره حالا دستش رو تو دستش گرفته مگه چه اشکالی داره؟
اصلا مادر من حدیث داریم وقتی زن و شوهر دست همو می گیرن گناهاشون از لای انگشتاشون می ریزه
بعد با خنده شیطنت آمیزی ادامه داد:
ایشون هم که ماشاء الله با ایمان، مومن، شاید می خواسته زود گناهاش بریزه.
خواهرانم، حمیده و خانباجی ریز خندیدند و من از خجالت آب شدم.
ولی مادر با غضب گفت:
میخواد گناهاش بریزه بره تو خلوت.
دندون رو جیگر بذاره آخر شب که با زنش تنها شد دست زنش رو بگیره تا صبح گناهاش بریزه ...
حمیده وسط حرف مادر پرید و گفت:
مادر جان برن تو اتاق تا صبح یه جور دیگه بار گناهاشو سبک می کنه
با حرف حمیده اتاق از خنده منفجر شد و من از خجالت آب شدم.
مادر با غرولند گفت:
هیس ساکت!.الان مردا با خودشون میگن این جا چه خبره
ریحانه گفت:
مخلص کلام مادر جان، کار احمد آقا از لحاظ شرعی هیچ اشکالی نداره
حالا این که تو عرف مردم بعضیا مثل شما سخت گیری می کنن و این چیزا رو بد می دونن بحثش جداست و این فکر شماست که باید عوض بشه.
مادر کمی ناراحت شد.
سینی غذا را کنار گذاشت و آهسته گفت:
من کاری به این حرفا ندارم.
من میگم داماد پُر رو یه (پر رو است😅) شما میگین نه
موقع شام هم پامو بیرون گذاشتم سریع چفت درو انداخت.
راضیه هینی کشید و با خنده گفت:
مادر؟! خودت بهش گفتی چفت درو بندازه بچه ها نرن مزاحم شام خوردن شون بشن
مادر پشت چشم نازک کرد و گفت:
بله من گفتم ولی این حرفو به شوهرای شاماهاهم زدم چرا اونا درو نبستن؟
بنده خدا ها درو وا گذاشته بودن
خانباجی گفت:
خانم جان حالا یکی تو دامادا پیدا شد به حرفت گوش داد ناراحتی؟
راضیه با خنده گفت:
شوهرای ما می ترسیدن اگه درو ببندن کار دست خودشان بدن
این بنده خدا لابد از خودش مطمئن بوده که خبطی نمی کنه دسته گل به آب نمیده برا همین درو بسته. مگه نه رقیه؟
از خجالت سرخ شدم و سر به زیر انداختم.
ربابه هم در حالی که ریز می خندید گفت:
مادر جان دیگه واقعا داری بهانه الکی می گیری
ماشاء الله گوش شیطون کر، چشم حسود و بخیل کور، خدا یه داماد همه چی تموم بهت داده خانواده اصیل، نجیب، مومن، خودش مومن، با کمالات، کاری، دستش به دهانش می رسه
به چشم خواهری خوش قیافه و خوش قد و بالا و خوش لباسم هست.
فقط تنها عیبش اینه که امشب یکم جوگیر شده بنده خدا
تازه اگه بشه اسمشو اشکال و عیب گذاشت.
چون این که مردی دست زنش رو بگیره یا بهش نیگا کنه اصلا چیز بدی نیست
فقط قدیمیا این رو بد می دونن و میگن بی حیاییه
حمیده گفت:
اصلا مادر جان اگه گرفتن دست همدیگه بده چرا بعد عقد توی جمع دست عروسو تو دست داماد میذارن؟
عروس دامادو ببرن تو خلوت بعد اونجا دست به دستشون کنن تا کسی نبینه و زشتم نباشه
مادر از حرف حمیده جا خورد و با بهت به حمیده خیره شد ولی ترجیح داد حرفی نزند.
خانباجی آمد نزدیک من نشست و گفت:
این حرفا رو ولش کنین
من از دل خانم جان خبر دارم
از این که دختر دسته گل و دردانه شو دو دستی تقدیم یکی دیگه کرده ناراحته حالا با این حرفا میخواد دلشو سبک کنه
وگرنه مادرتان بیشتر از همه دامادو پسندیده
سر شماها هم همین بهانه ها رو می آورد و همین ایرادا رو می گرفت.
مادره دیگه پاره وجودش رو عروس کنه انگار یه چیزی ازش کندن
❌کپی نکنید❌
#یکسالونیمباتو
#پارت19
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️