🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۵)
✍ اصغر آقائی
________________
🌀 گام دوم: با نوح ع (۷): نشانههای عذاب
🔻 نوح ع در حالی که بر #عهد خویش با خداوند متعال، بر تسلیم خویش در برابر او، وفادار بود، و جز او را نمیخواست، دست بر دعاشد «فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»
🔻 او گفت: خداوندا من را به خاطر این #عناد و تکذیب و حقناسپاسی این قوم عنود یاری ده «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ»
🔻 و دعای #مضطر همیشه مستجاب است، چه رسد به آنکه #انسان_کامل مضطر شده، دست بر دعا شود. «فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ»
🔻من که در کناری نظارهگر نجوای دلسوزانه عاشقی با معشوق خود، بودم؛ ناگاه در قلبم صدایی #دوستنما را حس کردم. او با من گفت اگر نوح انسان کامل است و دلسوز، چرا نفرین میکند؟ چرا از هدایت قوم خسته میشود؟
🔻 من که بارها و بارها این صدای آشنا را شنیده بودم و هر باری که آن را پی گرفته، بدان اهمیت داده بودم، #شکستی سراغم آمده بود؛ باز گویی سوی آن به حرکت درآمده بودم.
🔻 اما لحظهای به خود آمده، در سویدای قلبم با خود گفتم: وقتی #دشمنی آشکار، حقایق را کامل بیان نمیکند چرا به سخنش اهمیت دهم؟ چرا عهد الهی را با خود فراموش میکنم که فرمود: ای فرزندان آدم مگر [در فطرت شما] با شما عهدنبستم که شیطان را عبادت نکنید، که او دشمنی آشکار برای شما است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
🔻و من بار دیگر میرفتم تا در ظلم و جهل خودساختهام گرفتار شوم که انسان بسیار ظلوم و جهول است «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ».
🔻اما این بار همراه انسان کامل بودم و این همراهی بار دیگر در بزنگاهی خانمانسوز دستگیرم شد و دل به خدای خویش سپردم و با عمق قلبم از وسوسهها و دروغپردازیهای شیطان به خدا پناه بردم که فرمود: هرگاه وسوسهای از سوی شیطان سوی تو آمد، و تو را در راه باطل به جنبش در آورد، به خداوند شنوا و بینا، پناه ببر. «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»
🔻 و من تا به خدای خویش #پناه بردم، گویی گوش و چشم دیگری یافتم و آنچه #شیطان از خاطرم بردم بود را بار دیگر به یاد آوردم. بهیاد آوردم زمانی را که خداوند به نوح گفت: دیگر بیش از آن افرادی که به تو ایمان آوردهاند، کسی دیگر ایمان نخواهد آورد. «وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ».
🔻 و من بهیقین دانستم که هیچگاه انسان کامل، از روی #خودخواهی و مانند آن، تنها به خاطر آنکه از سختی هدایتگری، خویش را رها کند، دست بر دعا نمیشود و قوم خویش را نفرین نمیکند.
🔻و نوح نفرین کرد.
🔻 وقتی یکدله، به آنچه در جریان بود بازگشتم، دیدم نوح با خود وحی الهی را زمزمه میکند. خداوند فرمود: ای نوح پیش چشمان ما و به وحی ما، کشتی بساز. «فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا»
🔻 و نوح، عبد مطیع خداوند، بدون آنکه سؤالی کند، و به درد سرهای ساخت کشتی، دور از دریا، و بدون آنکه به #استهزای قوم، بیاندیشد؛ شروع به ساخت کرد، که انسان کامل جز خواست حق چیزی نمیخواهد.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
#ابنعربی
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۶)
✍ اصغر آقائی
____________
🌀 گام سوم: با ابراهیم ع: برائت از آزر (۶)
🔻با #ابراهیم از #معبد خارج شدیم در حالی که آخرین جمله ابراهیم از ذهنم بیرون نمیرفت. او به #کاهن که درگیر آمادهسازی #جشن_بزرگ بود، گفت: وقتی از بتها برای رفتن به جشن کناره گرفتید، آنها را نابود خواهم کرد. «وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ».
🔻این سخن او خیلی نگرانم کرده بود. هرچند با توجه به آنکه ابراهیم سخن خویش را مستدل به آنان گفته بود و بارها دیده بودم که #انسان_کامل برای رساندن پیام خویش به گونهای عمل میکرد که وجدانها را بیدار کند، اما نمیدانم چرا این بار نگرانیام بیشتر شده بود.
🔻 به خانه برگشتیم.
🔻#آزر آگاه از همه چیز، چون کوهی از غضب، به ابراهیم گفت: من تو را به معبد نفرستادم که با کاهن یکیبهدو کنی؟! من تو را ... .
🔻ابراهیم که گویی ادامه کلام او را خوانده بود گفت: پدر جان، کاهن باید برای سخنان خویش دلیل منطقی داشته باشد. من چگونه میتوانم سخنی که بدون دلیل است را بپذیرم؟
🔻ابراهیم ادامه داد: پدر جان صریح میگویم: من از تمام این بتهای سنگی که میپرستید، بیزااااااااااررررررممممممممم بیزااااررر. «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ»
🔻صراحت ابراهیم بسیار شگفتزدهام کرده بود.
🔻آزر گفت: خدااااااااااااااااااااا خدااااااااااااااااااااااااااا خدااااااااااااااااااااااا این چه خدایی است که چنین تو را گستاخ کرده است؟
🔻آزر در ادامه سخنانی گفت که از نفرت و شدّت #دشمنی او با خداوند نشأت میگرفت.
🔻ابراهیم از جا بلند شد و گفت: دیگر پدر جان میان من و تو تنها خدا قضاوت خواهد کرد. تا کنون تمام استدلالهایم را تنها با جملاتی چون خلاف آئین پیشینیان است، نادیده گرفتهای و گویی گوشی برای شنیدن نداری؛ اما امروز با این توهینها و ابراز صریح دشمنی خود با خدای یگانه ... دانستم که نه دیگر شما میخواهی سخن حق را بشنوی و نه دیگر جای من اینجاس. عمو جان من را دیگر از قبیله خود محسوب نکن. من از آیین و روش شما بیزارم و دیگر به این خانه باز نخواهم گشت. «وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»
🔻ابراهیم با سرعت زیاد سوی در رفت و من با ترسی که از چشمانِ خونگرفته آزر در خود احساس میکردم آرام آرام در پی ابراهیم رفتم.
🔻در اثنای خروج از خانه آزر، شنیدم که گفت: جوان ابله همه هستی من را میخواهد به باد دهد.
🔻این جملهی او گویای همه چیز بود!! ... ثروتی که از راه ترویج بتپرستی روانه جیب بزرگان قبیلههای بتپرست میشد، چیزی نبود که بشود به راحتی از آن دست برداشت ... و آزر همچنان #مستکبر و #منفعتطلب باقی ماند.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
🆔 @hayatemaqul