eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
توهمانی‌که‌برایم‌همه‌ای!😌✌🏻🌸 🌱 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ امام ضامن با صدای علی فانی و تصاویری از حضور شهید سلیمانی در حرم امام رضا(ع) ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
‌🌷مهدی شناسی ۱۷۷🌷 🔹زیارت آل یاسین🔹 🌹 السلام علیك حین تركع وتسجد السلام علیک حین تهلل و تکبِّر🌹 ◀️ قسمت اول 🍃در طول تاریخ انسانها همواره در جستجوی ارزش ها بوده اند ، در فرهنگ دین ارزشمندها ، با ارزشها شناخته می شوند، در واقع خدا ارزش ها را معرفی می كند تا ما ارزشمند ها را پیدا كنیم . 🍃در این سلام در واقع ما بیان میداریم كه ركوع و سجود كه برترین ارزشهاست و از بالاترین سطوح عبودیت هستند مساوی با ارزشمند یعنی حضرت مهدی«عجل الله تعالی فرجه الشریف» است. 🍃 در واقع ارزشمند مطلق مساوی با ارزش است. امام زمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف»در عین حال كه ارزش مطلق شده است ، باز هم خدا دستور می دهد و امام می فرماید : مرا با این سبك صدا كنید .با این كار در واقع خدا می خواهد ارزش ها همواره ملاك باشند ، با اینكه امام معصوم گارانتی شده است و خود ارزش شده است . َ🍃خدا برای اینكه نیروی تشخیص ما از بین نرود و همیشه برای تشخیص ارزشها را مد نظر قرار بدهیم ، از ما می خواهد كه با ارزشها به آن ارزشمند مطلق سلام دهیم. 🍃امام زمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف» همیشه با حق هستند،حق را بر پا می دارند و باطل را نابود می كنند و ما در سلام به حضرت با این الفاظ، این مفاهیم را نیز بیان می كنیم .سلام بر تو ای امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف»،آن هنگام كه ركوع یعنی خضوع می كنی و با سجده خودت بلندترین قله بندگی را فتح می كنی،در این سلام ها همیشه ارزشها و ارزشمندها را با هم می آوریم . 🍃سلام یعنی درود ، تحیت ، آفرین و زنده باد و وقتی به كسی می گوییم زنده باد یعنی او را تأیید می كنیم.وقتی می گوییم سلام به لحظات ركوع و سجود تو یعنی این لحظات، لحظات خاصی هستند، خیلی مورد توجه من هستند. 🍃وقتی به امام معصوم«علیه السلام» سلام می كنیم یعنی ركوع و سجود تو و تهلیل و تكبیر تو امام ركوع و سجود ، تهلیل و تكبیر من است. هستی و حیات كردار و عبادت ما به حقیقت افعال و عبادات و كردار شما است. این احوال (ركوع و سجود و تهلیل و تكبیر) حالات استثنایی است و ما باید از ایشان یاد بگیریم . http://eitaa.com/joinchat/1943535617C235633b5fa
🌷 قضاوت از روی ظاهر در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود. اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیم‌رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوشبویی هم زده… چقدر عینک آفتابی بهش میاد… یعنی داره به چی فکر می‌کنه؟ آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فکر می‌کنه… آره. حتما همین طوره. مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه.  باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)… می‌دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار میذاره که با هم برن شام بیرون. کلی با هم می‌خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می‌برن؛ میرن پارتی، کافی شاپ، اسکی… چقدر خوشبخته! یعنی خودش می‌دونه؟ می‌دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟ دلش برای خودش سوخت. احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده می‌شد… ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود. پسر با گام‌های نا استوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد…  یک، دو، سه و چهار… لوله‌های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند… از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد… 👆👆زیباست حتما بخونید... ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
Shab3Fatemieh1-1399[04].mp3
5M
|⇦•«الهی عظم البلاء».. و توسل به امام زمان عجل الله _ تقدیم به روحِ شهدایِ مقاومت خصوصاً سردار دلها حاج قاسم سلیمانی _حاج میثم مطیعی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● خدایا! از شدت فتنه هایی که به سوی ما میآید و این غلبه‌ای که دشمنانِ ما، می‌خواهند بر ما پیدا بکنند بر ما رحم کن... ↷↷↷             @hedye110 🏴🖤🏴
Shab3Fatemieh1-1399[06].mp3
4.27M
|⇦•«آه مالک اشتر علی».. و توسل تقدیم به ارواح مطهر شهدایِ مقاومت خصوصاً سردار دلها حاج قاسم سلیمانی _حاج میثم مطیعی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● قَدِ استُرجِعَتِ الوَدِيعَة یعنی من زهرا را ندادم زهرا را از من گرفتند... 💔 ↷↷↷             @hedye110 🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 💖🌹🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سِرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ورنه عشق تو کجا؟ این دل بیمار کجا؟ کاش در نافله‌ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا؟ عبد گنه کار کجا؟ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ خداوند چه کسانی را دوست ندارد؟ (4⃣) ✅💐 تجاوزکاران 💐✨ یکی دیگر از مواردی که در قرآن به آن اشاره شده، بحث عدالت است. رعایت عدالت در همه حال و در همه شرایط لازم و امری پسندیده است. 💐✨ در قرآن، در آیات مختلفی به رعایت عدالت و عدم تعدی از ان اشاره شده، چه در خورد و خوراک و چه در میدان نبرد. برای مثال خداوند در آیه 190 سوره بقره اینگونه می‌فرماید: 💐💫 وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (آیه 190 سوره بقره) و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید، و [هنگام جنگ از حدود الهی] تجاوز نکنید، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد. ✅💐 آری! هنگامی که جنگ برای خدا و در راه خدا باشد، هیچ گونه تعدی و تجاوز، نباید در آن باشد، و درست به همین دلیل است که در جنگهای اسلامی- بر خلاف جنگهای عصر ما- رعایت اصول اخلاقی فراوانی توصیه شده است، مثلا افرادی که سلاح به زمین بگذارند، و کسانی که توانایی جنگ را از دست داده‌اند، یا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدی قرار بگیرند، باغستانها و گیاهان و زراعتها را نباید از بین ببرند، و از مواد سمی برای زهر آلود کردن آبهای آشامیدنی دشمن (جنگ شیمیایی و میکروبی) نباید استفاده کنند. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
گوشه ی مقنعه ام را مرتب میکنم و جلوی در دانشگاه می‌ایستم. قرار است عمو وحید به دنبالم بیاید. پرستو،همکلاسی ام کنارم میایستد :_.نیکی بیا من میرسونمت. لبخند میزنم. :+ممنون،میان دنبالم. :_باشه،تا فردا :+خداحافظ پرستو میرود. نگاهی به ساعت می اندازم،یازده و نیم است. ده دقیقه ای از قرارمان گذشته. به اطراف نگاه میکنم،شاید عمو را ببینم. صبح بابا سوئیچ ماشینش را به عمو داد،خودش هم با اشرفی رفت. ماشین بابا جلوی پایم توقف میکند. نگاه میکنم آقاسیاوش هم اینجاست. سوار میشوم. هُرم گرما،صورتم را میسوزاند. بلند سلام میدهم. عمو به طرفم برمیگردد :علیک السلام ،شرمنده که دیر شد،این ترافیک تهران به هیچ قول و قراری وفا نمیکنه. آقاسیاوش هم آرام سلام میدهد،سربه زیر نشسته. عمو به آقاسیاوش نگاه میکند:البته تقصیر این دوستمون هم شدا،عین نوعروسا چسبیده بود به آینه،هی موهاشو از این طرف سرش می داد اون طرف،هی از اون طرف می داد این طرف... آقاسیاوش با خجالت میگوید:آقاوحید،به جای این حرفا،راه بیفت. عمو دستش را روی چشمش میگذارد:چشم برادر،فقط شما بگو کجا؟ آقاسیاوش میگوید:چه بدونم؟یعنی تو این تهران به این عظمت،یه جا پیدا نمیشه؟ میگویم:جسارتا عمو،میشه بریم امامزاده صالح؟ عمو میگوید:بله،چرا نمیشه،خیلیم خوبه،آقاسیاوش نظرت؟ آقاسیاوش میگوید:چی بهتر از این؟ عمو،حرکت میکند و در عین حال می پرسد:چه خبر نیکی خانم ؟ میگویم:سلامتی،خبر خاصی نیست.. عمو ماشین را نگه میدارد:بچه ها،یه دقیقه بشینین من از این دکه یه کم خوراکی بخرم بیام.. آقاسیاوش میگوید:بذار من میرم. :_نه خودم میرم..امانتی حاج خانم یادت نره عمو پیاده میشود.خودم را با آلبوم گوشی سرگرم میکنم. آقاسیاوش میگوید:نیکی خانم،من از طرف حاج خانم براتون یه امانتی دارم. وظیفه دارم بر سونم دستتون،بفرمایید این خدمت شما و بسته ای را به طرفم میگیرد:ناقابله :_ممنون،زحمت کشیدید،جویای احوال حاج خانم بودم از عمو،خیلی از طرف من ازشون تشکر کنین،زحمت افتادین،ممنون :+سلیقه ی حاج خانمه،امیدوارم بپسندین. :_خیلیم عالی،لطف کردین. عمو سوار میشود. نگاهی به بسته میاندازم،با سلیقه، کادوپیچ شده و رویش پاپیون کوچکی چسبانده شده. عمو ماشین را روشن میکند و راه میافتیم. به امامزاده که میرسیم،عمو ماشین را پارک میکند و پیاده میشویم. این،اولین زیارت عمرم است... حس ناب و بی نظیری در رگهایم جریان مییابد. هوای خوب را با ریه هایم میبلعم و وارد حیاط امامزاده میشوم. چقدر اینجا،همه چیز بوی خدا میدهد. عمو میگوید:خب،الان وقت نمازه. بریم نماز و زیارت...نیکی بعد چهل و پنج دقیقه همینجا،خوبه؟ میگویم:آره خوبه. وارد امامزاده میشوم. دستم را روی سینه میگذارم و سلام میدهم. آرام به طر ف بقعه میروم. دست روی ضریح مبارک میکشم و صورتم را روی شبکه هایش میگذارم..حس خوب بندگی،مثل خون در رگ هایم جریان مییابد. صدای)اللّه اکبر( اذان بلند میشود،خدای مهربانم صدایم میزند برای صحبت... یک مهرتربت از جامهری کنارستون برمیدارم و خودم را به صف خانم هایی که برای فالح،عجله میکنند، میرسانم. صدای خوشبختی به گوشم میرسد )حی علی الفلاح( چشمهایم را میبندم و گوش دلم را به صدای دعوت دلدار میسپارم)حی علی خیرالعمل( با همه ی وجود،خودم را غرق در توجه به پروردگارم میکنم و قامت میبندم،قربة الی اللّه.. اللّه اکبر.. مفاتیح کوچکم را از کیف درمیآورم و زیارت عاشورا میخوانم. ده دقیقه ای تا وعده ام با عمو،مانده. عاشورا که تمام میشود،کنار ضریح کوچک امامزاده مینشینم. دلم روضه ی سیدالشهدا می خواهد. از گوشی،یک مداحی انتخاب میکنم،هندزفری را روی گوش هایم می گذارم ؛مبادا صدا دیگران را آزار دهد. با روضه خوان میخوانم و گریه میکنم و حل میشوم در صبر حیدری حضرت زینب.... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ‼️ خداوند متعال بنده توبه کار را دوست دارد! 🗣آیت الله مجتهدی: 😊❤️ شماببینید وقتی فرزندتان یک خطایی می کند، بعد می گویید: «غلط کردم!» چقدر خوشحال می شوید. او را بغل می کنید و می بوسید. 🔻 شما که بنده خدا هستید این قدر از پشیمانی فرزندتان خوشحال می شوید، آن وقت خدا که معلوم است چه قدر از توبه بندگانش خوشحال می شود. 🔻فقط یک کلمه به خدا بگو: ❤️«خدایا غلط کردم نفهمیدم! عمرم را به بیهودگی و بطالت گذراندم.» ⚠️گاه شیطان به سراغ بعضی افراد می آید و به آنها می گوید: «بی خودی توبه نکن! تو خیلی بدی کردی و محال است که خدا تورا بیامرزد!» این سخن، سخن شیطان است. 📚 در محضر مجتهدی، ج۲، ص۲۸ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✅انار میوه‌ای بهشتی ✍️یکی از میوه‌ها بلکه مهمترین آن‌ها انار است. از روایات استفاده می‌شود که انار بهترین میوه‌ها است. 🔹اگر بخواهیم میوه‌ها را رتبه‌بندی کنیم اولین و بهترین میوه انار است. انار فوائد زیادی دارد اما همین بس است که یک میوه بهشتی است. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حاج قاسم تمام شدنی نیست، خون شهید حاج قاسم بنیان استکبار را در هم خواهد پیچید.. اَللّھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹 🕊🕊🕊 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
عصر روز تاسوعاست. هواى بسيار گرم اين بيابان همه را به ستوه آورده است. عمرسعد با عدّه اى از ياران خود به سوى فرات حركت مى كند. او مى خواهد در آب فرات آب تنى كند. به به، چه آب خنك و با صفايى! صداى خنده و قهقهه بلند است. واى بر تو! آب را بر كودكان حسين بسته اى و خودت در آن لذت مى برى. در اين هنگام سوارى از راه مى رسد. گويى از راهى دور آمده است. ــ من بايد همين حالا عمرسعد را ببينم. ــ فرمانده آب تنى مى كند، بايد صبر كنى. ــ من از كوفه مى آيم و خبر مهمّى براى او دارم. به عمرسعد خبر مى دهند و او اجازه مى دهد تا آن مرد نزدش برود. عمرسعد او را شناخت زيرا پول زيادى به او داده است تا خبرهاى مهم اردوگاه ابن زياد را براى او بياورد. ــ اى عمرسعد! به هوش باش! شمر در راه است و مى خواهد گردن تو را بزند. ــ آخر مگر من چه كرده ام؟ ــ خبر ملاقات تو با حسين به گوش ابن زياد رسيده و او خيلى خشمگين شده و به شمر دستور داده است تا به كربلا بيايد. تو بايد خيلى زود جنگ با حسين را آغاز كنى و اگر بخواهى لحظه اى ترديد كنى شمر از راه خواهد رسيد و گردن تو را خواهد زد. عمرسعد به فكر فرو مى رود. وقتى ابن زياد به او پيشنهاد كرد كه به كربلا برود، به او جايزه و پول فراوان داد و احترام زيادى براى او قائل بود. او به اين خيال به كربلا آمد تا كارى كند كه جنگ برپا نشود و توانسته بود از روز سوم محرّم تا به امروز شروع جنگ را عقب بياندازد، امّا اكنون اگر بخواهد به صلح بينديشد جانش در خطر است. او فرصتى ندارد و شمر به زودى از راه مى رسد. عمرسعد از فرات بيرون آمد. لباس خود را پوشيد و پس از ورود به خيمه فرماندهى، دستور داد تا شيپور جنگ زده شود. نگاه كن! همه سپاه كوفه به تكاپو افتادند. چه غوغايى بر پا شده است! همه سربازان خوشحال اند كه سرانجام دستور حمله صادر شده است. زيرا آنها هفت روز است كه در اين بيابان معطل اند. عمرسعد زره بر تن كرده و شمشير در دست مى گيرد. شمر اين راه را به اين اميد طى مى كند كه گردن عمرسعد را بزند و خود فرمانده بيش از سى و سه هزار سرباز شود. شمر با خود فكر مى كند كه اگر او فرمانده سپاه كوفه بشود، يزيد جايزه بزرگى به او خواهد داد. شمر كيسه هاى طلا را در دست خود احساس مى كند و شايد هم به فكر حكومت منطقه مركزى ايران است. بعيد نيست كه اگر او عمرسعد را از ميان بردارد، ابن زياد او را امير رى كند، امّا شمر خبر ندارد كه عمرسعد از همه جريان با خبر شده است و نمى گذارد در اين عرصه رقابت، بازنده شود. شمر به كربلا مى رسد و مى بيند كه سپاه كوفه آماده حمله است. او نزد عمرسعد مى آيد. عمرسعد را مى بيند كه لباس رزم پوشيده و شمشير در دست گرفته است. به او مى گويد: "اى عمرسعد، نامه اى از طرف ابن زياد برايت آورده ام". عمرسعد نامه را مى گيرد و خود را به بى خبرى مى زند و خيلى عادى شروع به خواندن آن مى كند. صداى قهقهه عمرسعد بلند مى شود: "آمده اى تا فرمانده كل قوّا شوى، مگر من مرده ام؟! نه، اين خيال ها را از سرت بيرون كن. من خودم كار حسين را تمام مى كنم". شمر كه احساس مى كند بازى را باخته است، سرش را پايين مى اندازد. عمرسعد خيلى زيرك است و مى داند كه شمر تشنه قدرت و رياست است و اگر او را به حال خود رها كند، مايه درد سر خواهد شد. بدين ترتيب تصميم مى گيرد كه از راه رفاقت كارى كند تا هم از شرّ او راحت شود و هم از او استفاده كند. ــ اى شمر! من تو را فرمانده نيروهاى پياده مى كنم. هر چه سريع تر برو و نيروهايت را آماده كن. ــ چشم، قربان! بدين ترتيب، عمرسعد براى رسيدن به اهداف خود بزرگ ترين رقيب خود را اين گونه به خدمت مى گيرد. سپاه كوفه سراسر جوش و خروش است. همه آماده اند تا به سوى امام حسين()حمله كنند. سواره نظام، پياده نظام، تيراندازها و نيزه دارها همه آماده و مرتّب ايستاده اند. عمرسعد با تشريفات خاصّى در جلوى سپاه قرار مى گيرد. آنجا را نگاه كن! امروز او فرمانده بيش از سى و سه هزار نيرو است. همه منتظر دستور او هستند. آيا شما مى دانيد عمرسعد چگونه دستور حمله را مى دهد؟ اين صداى عمرسعد است كه مى شنوى: "اى لشكر خدا، پيش به سوى بهشت"! درست شنيديد! اين صداى اوست: "اگر در اين جنگ كشته شويد شما شهيد هستيد و به بهشت مى رويد. شما سربازانى هستيد كه در راه خدا مبارزه مى كنيد. حسين از دين خدا خارج شده و مى خواهد در امّت اسلامى اختلاف بيندازد. شما براى حفظ و بقاى اسلام شمشير مى زنيد". همسفرم! مظلوميّت امام حسين(ع) فقط در تشنگى و كشته شدنش نيست. يكى ديگر از مظلوميّت هاى او اين است كه دشمنان براى رسيدن به بهشت، با او جنگيدند. براى اين مصيبت نيز، بايد اشك ماتم ريخت كه امام حسين(ع) را به عنوان دشمن خدا معرّفى كردند. تبليغات عمرسعد كارى كرد كه مردم نادان و بىوفاى كوفه، باور كردند كه امام حسين(ع) از دين خ
ارج شده و كشتن او واجب است. آنها با عنصر دين به جنگ امام حسين(ع) آمدند. به عبارت ديگر، آنها براى زنده كردن اسلامِ ساختگى، با اسلام واقعى جنگيدند. امام حسين(ع) كنار خيمه نشسته است. بىوفايى كوفيان دل او را به درد آورده است. لحظاتى خواب به چشم آن حضرت مى آيد. در خواب مهمان جدّش پيامبرمى شود. پيامبر به ايشان مى فرمايد: "اى حسين! تو به زودى، مهمان ما خواهى بود". صداى هياهوى سپاه كوفه به گوش مى رسد! زينب(س) از خيمه بيرون مى آيد و نگاهى به صحراى كربلا مى كند. خداى من! حمله كوفيان آغاز شده است. آنها به سوى ما مى آيند. شمشيرها و نيزه ها در دست، همچون سيل خروشان در حركت اند. زينب(س) سراسيمه به سوى خيمه برادر مى آيد، امّا مى بيند كه برادرش، سر روى زانو نهاده و گويى خوابش برده است. نزديك مى آيد و كنار او مى نشيند و به آرامى مى گويد: "برادر! آيا اين هياهو را مى شنوى؟ دشمنان به سوى ما مى آيند". امام سر خود را از روى زانوهايش بلند مى كند. خواهر را كنار خود مى بيند و مى گويد: "اكنون نزد پيامبر بودم. او به من فرمود: به زودى مهمان من خواهى بود". زينب(س) نگاهى به برادر دارد و نيم نگاهى به سپاهى كه به اين طرف مى آيند. او متوجّه مى شود كه بايد از برادر دل بكند. برادر عزم سفر دارد. اشكى كه در چشمان زينب(س) حلقه زده بود فرو مى ريزد. گريه او به گوش زن ها و بچّه ها مى رسد و موجى از گريه در خيمه ها به پا مى شود. امام به او مى فرمايد: "خواهرم، آرام باش!". سپاه كوفه به پيش مى آيد. امام از جا برمى خيزد و به سوى برادرش عبّاس مى رود و مى فرمايد: "جانم فدايت!". درست شنيدى، امام حسين(ع) به عبّاس چنين مى گويد: "جانم فدايت، برو و ببين چه خبر شده است؟ اينان كه چنين با شتاب مى آيند چه مى خواهند؟". عبّاس بر اسب سوار مى شود و همراه بيست نفر از ياران امام به سوى سپاه كوفه حركت مى كند. چهره مصمّم و آرام عبّاس، آرامش عجيبى به خيمه نشينان مى دهد. آرى! تا عبّاس پاسدار خيمه هاست غم به دل راه ندارد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef