eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼تلنگرانه🌼🍃 🍃🌈رسم و راه زندگی🌈🍃 🍃🌸در قالب تمثیل و‌داستان: 🍂🍁امتحانِ دیکته🍁🍂 🍃☃❄️بجای بعضی معلم ها کاش یک ربات بود لا اقل میشد گفت اینها احساس ندارن ؛!!! . اما ؛! 🍃❤️☀️و چه زیباست که بعضی هاشان فرشته هایی بر روی زمین هستند👌😍. 🍃🌼☀️تاثیر عمیق و شگرف رفتار و گفتارِ معلمین در روح و روان کودکان . 🍃💫🌸تلنگری بسیار زیبا و شنیدنی ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌈بشارتِ مهدوی🌈🍃 🍃🌴☀️امام باقر علیه السلام: 🍃🕊🇮🇷پرچمی که از ایران بدست صاحب الزمان خواهد رسید؛! 🍃🕊🇮🇷پیش بینی و روایتی زیبا از انقلاب اسلامی ایران👌😍. 🍃🌸☀️خیلی زیباست خیلییی👌😍. 🍃🌷📚استاد مسعود عالی 🍃📚غیبت نعمانی 🌿💚🕊❤️🌿 🍃💐🤲اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🍃💐🤲وعَجِّلْ لِوَلِیکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیةَ وَ النَّصْر 🍃💐🤲اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ، 🍃💐الذَّابِّینَ عَنْهُ، 🍃💐المُسَارِعِینَ فِی حَوَائِجِهِ، 🍃💐لْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ، 🍃💐الْمُحَامِینَ عَنْهُ، 🍃💐الْمُسْتَشْهَدِینَ بَینَ یدَیهِ». 🌹🌹 به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_5918041063565559386.mp3
8.67M
🍃💐🎼💫🌙آوای بسیار زیبای پایانِ پریشانی 💐🍃🍀🎼🌴💫🎤 با نوای پویا بیاتی ای جمعه ی دیدارت پایانِ پریشانی 🌸باز آی و خلاصم کن از بی سر و سامانی 🍀از مهر تو لبریزم ای ماهِ دل انگیزم 🌺برگم که چنین عاشق در پای تو میریزم 🍂🥀 آه... 🌼با یاد تو سرمستم دل بردی و دل بستم 🌷هر جمعه نه هر لحظه من منتظرت هستم 🥀هر جمعه نه هر لحظه من منتظرت هستم 🍃☀️ بیا مهدی... 🌸آرامش دلهایی آرامِ دله مایی 🍀ای پادشاه خوبان وقت است که باز آیی 🌺ای پادشاه خوبان وقت است که بازآیی بیا مهدی 🌼پیراهن یارم کو آشفته و آشوبم 🌹یعقوب نی ام اما هم گریه ی یعقوبم 🥀میسوزم از این هجران میبارم از این دوری 🌸آخر چه کنم با این مشتاقی و مهجوری 🍂🥀 آه ... 🍀با یاد تو سرمستم دل بردی و دل بستم 🌺هر جمعه نه هر لحظه من منتظرت هستم 🌼هر جمعه نه هر لحظه من منتظرت هستم 🍃☀️ بیا مهدی... 🌹تو جسم مرا جانی تو یوسف دوران 🥀 تو مهدی موعودی تو وعده ی قرآنی 🌸تو مهدی موعودی تو وعده ی قرآنی 🍃☀️بیا مهدی... 🍀ای پادشاه خوبان وقت است که بازآیی 🍃☀️ بیا مهدی... ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✍🏻(رمضان) ماهی است که ابتدایش رحمت است و میانه ‏اش مغفرت و پایانش اجابت(دعا) و آزادى از آتش جهنم 📚 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد 🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 عید است ولی بدون او غم داریم عاشق شده ایم و عشق را کم داریم ای کاش که این عید ظهورش برسد این گونه هـزار عیـد با هم داریم 😍 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ امام علی (ع) در قرآن (6⃣) ✅💐 آیه وزارت (آیات فضائل) 💐✨ یکی دیگر از آیاتی که اشاره به فضیلت علی (ع) دارد، و مشهور به آیه وزارت است، آیات 29 تا 32 سوره طه می‌باشد: 💐💫 وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي ---هَارُونَ أَخِي --- اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي--- وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (آیه 29 تا 32 سوره طه) و وزیری از خاندانم برای من قرار ده --- برادرم هارون را! --- پشتم را به او محکم کن --- و او را در کارم شریک ساز؛ ✅💐 علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى‌فرمايد: حديث منزلت كه پيامبر اكرم (ص) به حضرت على (ع) فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى الا أنه لا نبى بعدى» از صد طريق از اهل سنّت و هفتاد طريق از شيعه نقل شده است. ✅💐 جناب هارون در نبود حضرت موسی خلیفه شد و مردم فریب سامری را خورده و گوساله‌پرست شدند و کسی به یاری هارون آن‌گونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حدیث منزلت همۀ این وقایع را برای امام علی(ع) بیان می‌کند. علی در نبود پیامبر(ص) خلیفه است و مشابهت امام با هارون معطوف به این امور است و اصلاً پس از وفات و قبل از وفات در آن مطرح نیست. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
*مسیح* صورتش برافروخته شده،چشم هایش مدام پر میشوند اما نمیخواهد گریه کند. این همه مشتش را گره میکند و در برابر بغض استقامت میکند مبادا گریه کند و در برابر ما ضعیف به نظر برسد... این دختر،در عین ضعیف بودن،قوی به نظر میرسد. پدال گاز را فشار میدهم. مانی حرف میزند و مدام نظرم را میپرسد. گوش و دهانم در اختیار مانی است و چشمانم از آینه مخفیانه،نیکی را میپاید. طوری که نه مانی متوجه نگاه هایم میشود،نه خود نیکی. اصلا انگار نیکی در این دنیا نیست. از پنجره به بیرون خیره شده و مدام نفس عمیق میکشد. دلم میخواهد از این فضا بیرون بیاید. نمی دانم چرا در برابر این دختر احساس مسئولیت می کنم. شاید به خاطر توصیه های عمو... اما غرورم نمیگذارد حرف بزنم. جلوی خانه ام میرسیم. ریموت را فشار میدهم و در پارکینگ باز میشود. میخواهم وارد ماشین بشوم که مانی میگوید :مسیح نگه دار ترمز میکنم:چرا؟ میگوید:به لطف جر و بحث بابا و عمو تو خونه شام نخوردم .. بریم یه چیزی بگیرم... میگویم:باشه.. پس با ماشین برو... به طرف نیکی برمیگردم:نیکی پیاده شو کمربند را باز میکنم و پیاده میشوم. نیکی پیاده میشود و چادرش را مرتب میکند. مانی هم پیاده میشود :چی بگیرم؟ بیتفاوت میگویم:هرچی.. فرقی نداره.. مانی دوباره میپرسد:زنداداش واسه شما چی؟ لرزش نیکی را خوب حس میکنم،رمان به زنداداش های مانی حساس شده! نگاهی سرسری و دلگیر به من میاندازد و میگوید:من شام خوردم ممنون مانی میخندد:نه بابا چیز ی نخوردی که... سرش را پایین میاندازد:میل ندارم آقا مانی،ممنون مانی شانه بالا میاندازد،پشت رول می‌نشیند و دکمه‌ی ریموت را میزند و میرود. قبل از اینکه در بسته شود؛از در پارکینگ وارد میشویم،نیکی هم قدم با من میآید،اما با فاصله. جلوی آسانسور میایستم و دکمه اش ر ا ميزنم. نیکی،زیرچشمی اطراف را نگاه میکند. آسانسور میایستد و درش باز میشود. دستم را جلو میآورم:بفرمایید بی هیچ حرفی وارد آسانسور میشود. بغضش را حس میکنم،از نفس های عمیق و صورت برافروخته اش. پشت سرش وارد میشوم و دکمه ی طبقه ی یازدهم را میزنم. در نیمه باز است که یک نفر میرسد و اجازه نمیدهد در بسته شود. در دوباره باز میشود،خانم و آقای سی و خرده ای ساله،با پسری کوچک و حدودا پنج ساله وارد آسانسور میشوند. نیکی گوشه میایستد و کنارش به فاصله ی کمی میایستم. احساس تقیدش را به خوبی حس میکنم. مرد میگوید:ببخشید شرمنده.. آسانسور دوم خرابه میگویم : خواهش میکنم.. مرد نگاهی به چراغ روشن کلید طبقه ی یازدهم میاندازد و طبقه ی دوازدهم را فشار میدهد. :_ببخشید میپرسم،مهمونای آقای آشوری هستین؟ نگاه نیکی،به طرف پسربچه است. میگویم:نه.. ما همسایه ی جدید هستیم.. لبخند مرد عمیق تر میشود و دستش را دراز میکند:عه.. پس واحد خالی طبقه ی یازده متعلق به شماست؟ خیلی خوشوقتم از آشناییتون،آقای...؟ دستش را میفشارم،برخالف او،بی هیچ گرمایی و حسی.. :_آریا هستم... منم خوشبختم... مرد میگوید:بنده هم مظفری هستم... خانم مظفری دستش را به طرف نیکی میگیرد:پس تازه عروس و دوماد شمایید؟؟ خوشبختم... نیکی لبخند میزند و دست زن را با صمیمیت میفشارد:منم همینطور خانم مظفری.. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸