eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
:+باشه عزیزم،مراقب خودت باش؛به مسیح هم سلام برسون... کاش مامان،درخواست غیرمعقولی نداشته باشد! :_بزرگیتونو میرسونم :+کاری با من نداری؟ :_راستی مامان.. واسه اون خونه شما چیا خریدین؟خورد و خوراک منظورمه. :_کدوم خونه؟ کدام خانه؟ خانه ی من یا مسیح ؟ شاید هم هردو!! :+خونه ی چیز دیگه.. خونه ی مسیح :_آها خونه ی خودتون رو میگی..تا جایی که من میدونم برنج و روغن و حبوبات و ادویه و این چیزا خریدن.. ولی گوشت و مرغ و سبزی و اینا نخریدن،گفتیم خراب میشه،یخچال بو میگیره تا شما بیاین ... :+باشه ممنون...کاری ندارین شما؟ :_نه مواظب خودت باش..خداحافظ :+خداحافظ تلفن را قطع میکنم. باید فکری به حال این قطب جنوب خالی کنم! لباس هایم را عوض میکنم و مانتو و شلوار میپوشم. به مسیح که نمیتوانم لیست خرید بدهم،پس باید جور این را خودم بکشم. کلید را برمیدارم،چادرم را سر میکنم و از خانه بیرون میروم. فروشگاه های اینجا را نمیشناسم،به علاوه نگرانم فاطمه برسد و پشت در بماند. پیرمردی منتظر آسانسور ایستاده. جلو میروم و زیر لب سلام میدهم. برمیگردد و با مهربانی میگوید: سلام دخترم.. خوبی؟ :+ممنون،سلامت باشین.. یاد حرف های دیشب همسایه ی طبقه ی بالا میافتم،آقا و خانم مظفری .. :+شما باید آقای آشوری باشین،درسته؟ :_بله دخترم،خودم هستم. :+من تعریف شما رو از همسایه بالایی،آقای مظفری، شنیدم.. من همسایه ی کناری تون هستم،واحد نوزده آقای آشوری هیجان زده میشود :_عه پس شما هستین؟؟ خیلی خوشبختم دخترم.. ساکن شدین به سلامتی ؟ :+بله از دیشب.. :_چقدر خوب.. بیا من تو رو به خانمم معرفی کنم به طرف واحدشان میرود،خجالت میکشم بگویم دیرم شده.. در را با کلید باز میکند :_بفرما تو دخترم.. بیا تو... :+نه ممنون،مزاحمتون نمیشم... سرش را داخل میبرد :_حاج خانم بیا ببین کی اینجاست؟ :+آقای آشوری،من... صدای نفر سوم،مرا از حرفم منصرف میکند. پیرزنی با صورت مهربان،در چهارچوب در میایستد. :_چیه آشوری؟چرا نرفتی؟ آقای آشور ی مرا نشانش میدهد :همسایه ی جدیده ها.. دیدی بیخودی نگران بودی،بهترین همسایه قسمتمون شده.. چقدر خونگرم و صمیمی است... خانم آشوری صورتم را میبوسد :_به به به.. خیلی خوشحالم از آشناییتون.. خوشبخت باشی دخترم... لبخند میزنم،دلم نمیآید جمع صمیمیشان را ترک کنم :+ممنون حاج خانم،سلامت باشین.. آقای آشوری با لبخند میگوید :_میبینی چقدر بی آزار و آرومن.. دیشب اومدن خونه شون حاج خانم با تعجب نگاهم میکند :+جدی؟چه بی سر و صدا و بی دامبول دیمبول... میگویم :نه من و همسرم،(هنوز از گفتن واژه اش،اکراه دارم(.. :_من و همسرم تصمیم گرفتیم جشن نگیریم... حاج خانم میگوید:چه عالی.. چقدر خوب.. چیه این هزینه های بیخودی..فقط اسراف در دل میگویم:خبر ندارم امشب،چه بساط پر از اسرافی پهن خواهند کرد... خیلی دیر شده،باید بروم... :_منو ببخشید.. من یه کم خرید دارم،اگه اجازه بدین از خدمنتون مرخص میشم،بعدا خدمت میرسم. آقای آشوری میپرسد:ببخشید دخترم،حمل بر بیادبی نشه،چه خریدی؟ :_خواهش میکنم.. یه کم وسایل خوراکی لازم دارم.. این اولین بار است که میخواهم خرید کنم.. خریدهای خانه را همیشه،تلفنی منیر سفارش میداد و اشرفی،راننده ی بابا تحویلشان میداد. آقای آشوری میگوید:چه کاریه دخترم.. این فروشگاه بزرگ سر خیابون،همه چی داره.. حتی داخلش قصابی هم هست.. شما زنگ بزن،پیک دارن.. خیلی سریع هرچی بخوای میرسونن دستت... _:واقعا؟ :+بله واقعا.. آدم مطمئنی هم هستن،خیالت راحت... با این تیر،میشود چند نشان زد.. هم راه خانه را گم نمیکنم،هم فاطمه پشت در نمیماند،هم خریدهایم را انجام میدهم. تشکر میکنم و شماره را از حاج خانم میگیرم. حاج خانم هم مدام اصرار دارد که با مسیح به آنها سر بزنیم. چه میداند،من همسایه ی امروز و فردایشان هستم... امروز هستم و شاید فردا نباشم! به خانه برمیگردم. باید سریع با فروشگاه تماس بگیرم. ★ ظرف میوه را جلوی فاطمه میگذارم. فاطمه از آشپزخانه بیرون میرود. :_فاطمه کجا میری،بیا بشین اینجا بذا منم غذامو بپزم پشت سرش بیرون میروم،فاطمه انگار نه انگار، مخاطب من است! 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
:_کجا میری فاطمه جان؟ وارد سالن میشود و کنار لباس ها و وسایل مسیح میایستد. :_فاطمه زشته،اینا وسایل شخصیشه.. :+چرا اینجاس؟ :_میخواد بیاد جمع و جورش کنه..بیا... نگاهی به دو دست کت و شلوار مسیح،که بالاتر از همه ی لباس ها هستند،میاندازد میخندد :+داداشمون خوش سلیقه است ها... :_فاطمه؟ :+خوش تیپه ولی نیکی...به چشم برادری میگما :_فاطمه؟؟ :+خیلی خب بابا..چقدم لباس داره... :_فاطمه اگه کارت تموم شد بیا بریم.. زشته یه وقت میاد.. با هم به طرف آشپزخانه میرویم. :_قیمه پخته ام. :+اصلا مگه جنابعالی آشپزی بلدی؟ :_بله.. از منیر همه رو یاد گرفتم،البته به جز چند تا غذای خیلی کوچولو... فاطمه ابرویش را بالا میدهد :+نه بابا.. آفـــریـــن،خوشم اومد،بوش که خوبه.. :_مامانینا که خونه نبودن،برای فرار کردن از تنهایی میرفتم پیش منیر،یاد بگیرم ازش..البته آشپزی رو خودم هم دوست دارم... :+حالا بریز برامون بخوریم ببینیم چه کرده این سرآشپز نیایش! :_هنوز آماده نیست ..حالا میوه ات رو بخور.. :+ببینم نیکی،شب اتفاق خاصی نیفتاد که؟ :_نه چی مثلا؟ :+درو قفل میکنی شب ها؟ :_آره..نمیدونی فاطمه،تا خود صبح با هر صدایی از خواب پریدم .. :+ای خدا بگم چی کار کنه این پدرروحانی رو... حالا تو همینجوری پیشش لباس میپوشی؟ :_آره،تازه چادرم سر میکنم فاطمه با ناباوری میخندد:دروغ میگی؟جلو شوهرت چادر سر میکنی؟؟ آره؟ :_شوهر واقعی نیست که .. :+نیکی حداقل چادر سر نکن،بعدا این پدرروحانی هرچی از طالبان و داعش بشنوه باور میکنه اسلام واقعی اون شکلیه... پیش خودش میگه وقتی دخترا،پیش شوهرشون چادر و چاقچول میکنن،پس مرداشون حتما سر میبُرن و جنایت میکنن دیگه :_چه ربطی داره آخه...اصلا فکر نکنم دقت کرده باشه،میدونی منو میبینه ولی نگام نمیکنه..فقط میبینه. میفهمی؟ :+به هرحال نظر من همینه.. این پدرروحانی،اسمشم به مسیحیا میخوره،بعدا اسلام زده میشه گناهش میاد گردن تو دیگه... صدای چرخیدن کلید و باز شدن در میآید،هیس میگویم و از پشت میز بلندـمیشوم. سریع چادرم را سر میکنم. چند لحظه بعد،مسیح با گام های بلندش به آشپزخانه میرسد،فاطمه بلند میشود و هم زمان سلام میدهیم. مسیح نگاهم میکند،بعد فاطمه را،دوباره مرا.. :_سلام..خیلی خوش اومدین،بفرمایید... نیکی جان چند لحظه میای عزیزم؟ نقش بازی میکند! پشت سرش وارد هال میشوم :+فاطمه غریبه نیست،همه چیزو میدونه :_واقعا؟ سرم را تکان میدهم. :+کارم داشتین؟ انگار بغض و دعوای صبح،باعث شده کمی از خجالتم را کنار بگذارم :_آره،اومده بودم تو خونه بمونم،آخه هیچ جا نمیتونم برم...نمیدونستم مهمون داری ...الان میرم مزاحم نمیشم :+اینجا خونه ی شماست.. در واقع مزاحم منم.. من و فاطمه میریم بیرون، شما راحت باشین تند و سریع می گوید:نه،نرو...قراره هم سایه باشیم دیگه،نه اینکه تا یکیمون هست اون یکی نباشه.. من میرم تو اتاقم، شما راحت باشین،قبول؟ سرم را تکان میدهم. مسیح به طرف اتاقش میرود. بدون اینکه برگردد زیر لب میگوید : این بوی قیمه ،از خونه ی کدوم آدم خوشبخت میاد؟ خنده ام میگیرد. راست میگوید،بوی برنج وادویه ی قیمه همه ی خانه را برداشته. وارد آشپزخانه میشوم و نگاهی به قابلمه میاندازم. :_خب غذا آماده است. یک بشقاب برنج و خورش برای فاطمه میریزم و جلویش میگذارم. بشقاب دوم را هم برای خودم. :+واسه پدرروحانی نمیبری؟ نگاهش میکنم،جدی و تند :_نه :+گناه داره..بوی غذات همه ی خونه رو برداشته :_حالا فعال تو بخور روبه روی فاطمه مینشینم و در چشم هایش نگاه میکنم،میخواهم بینم چطور شده،قبلا زیر نظر منیر قیمه پخته ام،اما تنها،نه.. فاطمه قاشق را به طرف دهانش میبرد و قلب من،منتظر واکنش او. غذایش را میجود و بعد قورت میدهد،نگاهم میکند. :+نیکی نظرم عوض شد،به پدرروحانی نده ناامید میشوم و وا میروم. :_خیلی بد بود؟ :+دیوونه،فوق العاده بود،اگه بخوره میترسم دیگه طلاقت نده میخندم :_خیلی بدجنسی ترسیدم .. :+دختر تو این همه آشپزیت خوبه و من خبر نداشتم؟ :_راست میگی؟ نوش جونت 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام باقر علیه‌السلام فرمودند: خوشا به حال آن کس که زمان حضرتش را دریابد و در جمع یاوران او باشد، و بدا و بسیار بدا به حال کسی که با او مخالفت و ستیزه کند و از حضرتش فرمان نبرد و در زمرة دشمنانش درآید.✨ موضوع: ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_5821265580551834182.mp3
5.32M
➖ نزدیک شدن به خدا، یعنی چی؟ ➖ اونایی که به خدا نزدیکند، چجوی‌اَند؟ ➖ چه حالتی، نزدیک‌ترین حالت ما به خداست؟ 🎤 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری 🔸 هنوز راه نیفتاده‌ایم!!! 👌شنیدنی و تاثیر گذار 👈حتما ببینید و نشر دهید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
نکاتی پیرامون روزه و ماه مبارک رمضان.mp3
13.19M
🕌 نکاتی پیرامون روزه و ماه مبارک رمضان ⁉️طبع روزه چیست؟ 👌👌چرا بهترین سحری، سویق و خرماست؟ 😴😴اهمیت خواب قیلوله برای روزه دار ✅خواص بی نظیر افطار با آب جوش ❌افطار و شام نباید جدا باشد 👈👈روزه برای بیماران قندی و قلبی و کلیوی بسیار مفید است👉👉 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎙آیت الله مصباح یزدی 🔸توسل صادقانه به عجل الله... 👌بسیار زیباست 👈حتما ببینید و نشر دهید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_5945227931671334262.mp3
4.85M
🎧کلیپ صوتی" ادب حضور " هر جا که قرار گرفته اید ، همان جا را مر کز دنیا بدانید :) ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💦🌱💦🌱💦🌱💦🌱 پدرم می گفت : مردم دو دسته اند بخشنده و گیرنده گیرنده ها بهتر می خورند اما بخشندگان بهتر می خوابند ... ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸