eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون صلوات هدیه به به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند التماس دعا 💖🌹🦋
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖🌟✨🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز نهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم االلهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِکَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِکَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الی مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین. خدایا، برای من در این ماه بهره ای از رحمت گسترده ات قرار ده و به برهان و راههای درخشانت راهنمایی کن و به سوی خشنودی فراگیرت متوجه کن، به مهرت ای آرزوی مشتاقان. التماس دعا @hedye110
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ توسل در قرآن (2⃣) ✅💐 توسل به حضرت یعقوب (ع) جهت طلب استغفار 💐✨ همانطوری که گفته شد، توسل در قرآن امری جایز شمرده که نمونه‌هایی از آن در ماجراهای مختلف بیان شده است. 💐✨ در جریان قصه‌ حضرت یوسف(ع)، زمانیکه فرزندان یعقوب یوسف را در چاه انداختند، و بعد از سالها یوسف(ع) را در مصر ملاقات کردند، به نزد پدر خویش، حضرت یعقوب(ع) آمده و اظهار ندامت کرده و گفتند: 💐💫 قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ --- قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ۖ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (آیات 97 و 98 سوره یوسف) گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم! --- [یعقوب (ع)] گفت: بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است! ✅💐 از آيات فوق این حقیقت آشکار می‌شود که تقاضای استغفار از شخص ديگر نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلکه راهی است برای رسيدن به لطف پروردگار، وگرنه چگونه ممکن بود يعقوب پيامبر، تقاضای فرزندان (طلب استغفار برای آنان) را بپذيرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد. اين نشان می‌دهد که توسل به اوليای الهی، امری جائز است و آنها که آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد می‌شمرند، از متون قرآن، آگاهی ندارند و یا تعصب‌های غلط مانع ديد آنها می‌شود. ✅💐 براى آمرزش گناهان، توسل به اولياى خداوند جايز است. ✅💐 دعاى پدر تأثير ويژه‌اى دارد.               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
صدای در میآید. سرم را از روی نقشه بلند میکنم . یک هفته از ازدواج من و نیکی گذشته. در این یک هفته،من برای سقف سر مردم نقشه ها کشیده ام و نیکی همه ی کارهای خانه را انجام داده و دانشگاه رفته.. به طرف در میروم،از چشمی بیرون را نگاه میکنم. نیکی چادر به دست از اتاق بیرون میآید. چادرش را سر میکند و پشت سرم میایستد :کیه؟ شانه بالا میاندازم:آشنا نیست در را باز میکنم،پیرزنی بیرون در ایستاده. :_سالم،بفرمایید؟ :+سالم..پسرم من همسایه بغلیتون هستم،خانمت خونه است؟ چه حس لطیفی است وقتی خانمم،نیکی باشد! :_بله بفرمایید تو.. :+ممنون،مزاحم نمیشم. :_نیکی جان،مهمون داری.. از جلوی در کنار میکشم. نیکی جلو میآید :سلام خانم آشوری..خوبین؟ بفرمایید تو :+نه مزاحم نمیشم..اومدم سری بزنم و برم... نیکی،خونگرم میگوید:اختیار دارین،بفرمایید خواهش میکنم.. پیرزن داخل میآید:مزاحم شدم،شرمنده.. میگویم:نه خیلی خوش اومدین.. بفرمایید روی مبل ها مینشیند. نیکی به طرف آشپزخانه میرود. پیرزن میگوید:اگه میدونستم شما هستین،با آشوری مزاحم میشدیم.. میگویم:اختیار دارین.. تشریف بیارین،قدمتون سر چشم. رو به روی پیرزن مینشینم نیکی با سینی چای میآید،هم چنان چادر سر کرده. پیرزن نگاهی به چادر نیکی میکند و فنجان چای برمیدارد :ممنون به طرف من میآید،چای برمیدارم و لب میزنم :چادر با تعجب نگاهم میکند،یک لحظه به صرافت میافتد،تصنعی میخندد:ای وای من حواسم نبود.. فکر کردم غریبه پشت دره.. یادم رفت چادرم رو دربیارم.. و چادرش را از سرش برمیدارد. پیرزن میخندد:منم همش با خودم میگم این دختر چرا اینطوری لباس پوشیده..حالا یه کم بعدم یادت میآد روسریت رو برداری میخندم،نیکی هم،با شرم. میگوید:نه خانم آشوری.. نمیخواهم موهام بیفته تو غذا،واسه همین روسری سر کردم. میخواهد به آشپزخانه برود که پیرزن میگوید:دخترم بیا بشین.. اومدم یه کم با هم حرف بزنیم،زحمت نکش :_نه بابا چه زحمتی.. الان میوه بیارم،میام خدمتتون.. میخواهد از کنارم بگذرد که بلند میشوم و برابرش میایستم. نزدیک است پیشانیاش به سینه ام بخورد،به سختی خودش را کنترل میکند. میگویم:شما بشین پیش مهمونت..من میوه میآرم لبخند کم جانی میزند و سریع از من دور میشود. 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹   ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
Joze 09-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-19.mp3
33.23M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون صلوات هدیه به به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند 🌹🌹🌹 حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: منزلت مردم را به قدر روايتشان از ما بدانيد . (اصول كافى , جلد اول, صفحه 50) التماس دعا @hedye110
✨﷽✨ 🌟زیارت عاشورا🌟 ✍نسخه‌ای گرانبها برای کسانی که گرفتاری مالی دارند به این نسخه گرانبها عمل کنید زیارت عاشورا به نیابت از امام زمان -عجل الله فرجه- : حاج‌سید احمد اصفهانی -رحمه الله- ما را خبر داد و برای ما نوشت: من به مسجد سهله مشرف بودم و روز جمعه در حجره نشسته بودم؛ ناگاه سید با وقاری که عمامه ای بر سر داشت بر من داخل شد، قبای فاخر و عبای قرمز پوشیده بود. به آنچه در زاویه حجره شامل کمی کتب، بعضی ظروف و فرشی بود نظری کرد و فرمود: برای حاجت دنیا تو را کفایت می کند؛ تو هر روز صبح به نیابت حضرت صاحب الزمان زیارت عاشورا می خوانی به قدر کفایت، معیشت هر ماهت را از من بگیر که اصلا به احدی محتاج نباشی. قدری پول به من داد و گفت:این کفایت یک ماه تو را می نماید. ⬅️رو به در مسجد رفت و من به زمین چسبیده بودم، زبانم بند آمده بود، هر چه خواستم تکلم نمایم نتوانستم، و نتوانستم برخیزم تا سید خارج شد. همین که بیرون رفت مثل این که زنجیرهایی از آهن بر من بود که باز شد و شرح صدری پیدا کردم. برخاستم و از مسجد خارج شدم، هر چه گشتم اثری از آن آقا ندیدم. 📚العبقری الحسان صفحه 961 تألیف: آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ‌‌‌               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✍استاد فاطمی نیا برخی که قادر به گرفتن روزه نیستند می گویند: سعادت نداشتیم! این چه جمله ای است؟! تو به دستور خدا روزه نگرفته ای! این جمله یعنی خدا مرا بی سعادت کرد! این بی ادبی است به خداوند و باید ترک شود؛ همانطور که روزه دار به امر خدا عمل میکند آن که به خاطر مریضی روزه نمی گیرد هم به فرمان خداست.               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌🌷مهدی شناسی ۲۱۰🌷 🌹...و مختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه ی کبیره🔹 ⚪️ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ.ﺑﺎ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻟﻪ‌ﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﺯﺑﺎﻟﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺮﻭﺩ. ⚪️ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﻫﺎ ﻭ امام زمان،ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ‌ﻫﺎ ﻭ ﮔﻞ‌ است. ⚪️ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺑﺎ امام ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.پس ﺑﻪ ایشان ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ "ﻣﺨﻠﺘﻒ ﺍﻟﻤﻼ‌ﺋﮑﻪ" ⚪️ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﯼ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ است. ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﮐﺮﺩﻥ است. ⚪️ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ "ﺇِﻥَّ ﻓِﻲ ﺧَﻠْﻖِ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﻭَﺍﺕِ ﻭَ ﺍﻷ‌َﺭْﺽِ ﻭَ ﺍﺧْﺘِﻼ‌َﻑِ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬَﺎﺭِ"(ﺁﻝ ﻋﻤﺮﺍﻥ/190) ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ. ﺷﺐ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ.ﺭﻭﺯ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ.ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ. ⚪️ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ:"ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﺍﻣﺘﯽ ﺭﺣﻤﻪ"ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ⚪️ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺩﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺍﻋﺘﺰﺍﻝ ﻧﯿﺴﺖ.ﺩﯾﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻦ‌ﻫﺎ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ. ⚪️ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺩﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﭼﻮﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ و ﻫﻢ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ. ⚪️ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ‌ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻦ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ‌ﻫﺎ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ. ⚪️ﮐﻨﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﻨﺸﯿﻦ.ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺳﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🌹🦋💖🌹🦋💖🌹🦋💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام‌دوست﷽ گشاییم دفترصبح را به‌ فر عشق فروزان کنیم محفل را بسم الله النور روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش وکمک‌مان کن تازیباترین روز را داشته باشیم سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 ☘💐🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم االلهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین. خدایا، مرا در این ماه از توکل کنندگان و از رستگاران نزد خود و از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت ای نهایت همت جویندگان. التماس دعا 🦋🌹💖 @hedye110
شاید گرمی نگاهت، خواب زمستانی را از چشمهای خواب‌زده ی مان بزداید... بر ما بتاب... التماس دعا اللهم عجل لوليک الفرج               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ توسل در قرآن (4⃣) ✅💐 طلب استغفار حضرت ابراهیم (ع) برای پدر (عموی) خود 💐✨ حضرت ابراهیم(ع) برای عمویش «آزر» که بت پرست بود، استغفار می‌کرد به امید این که هدایت شود. اما وقتی دید عمویش با حالت کفر و عداوت پروردگار از دنیا رفته و دیگر جایی براى هدایت او باقى نمانده است، دیگر برایش استغفار نکرد: 💐💫 وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ۚ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (آیه 114 سوره توبه) و استغفار ابراهیم برای پدرش [= عمویش آزر]، فقط بخاطر وعده‌ای بود که به او داده بود (تا وی را بسوی ایمان جذب کند)؛ امّا هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست؛ به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود! ✅💐 از این آیه مىتوان متوجه شد که ابراهیم(ع) انتظار داشته پدرش (عمویش) از این طریق جذب به سوى ایمان و توحید شود، و استغفار او در حقیقت این بوده است: «خداوندا! او را هدایت کن! و گناهان گذشته او را ببخش»! اما هنگامى که او در حال شرک چشم از جهان فرو بست، و براى ابراهیم (ه) مسلّم شد که او با حالت عداوت پروردگار از دنیا رفته، و دیگر جائى براى هدایت او باقى نمانده است، استغفار خود را قطع کرد.               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
وارد آشپزخانه میشوم. ظرف میوه را از یخچال برمیدارم و کابینت ها را در جست و جوی پیش دستی،باز و بسته میکنم. کارد ها را پیدا میکنم. کابینت بعدی هم،پیش دستی ها را میبینم. با یک دست،بشقاب و با دست دیگر ظرفـ میوه را برمیدارم. وارد سالن میشوم و برای نیکی و پیرزن بشقاب میگذارم. من در تمام عمرم،از این کارها نکرده ام! این چه فرمان های عجیب و غریبیست که قلبم به عقلم میدهد؟ جنگ داخلی است بین اعضای بدنم! میوه را تعارف میکنم و میگویم:من مزاحمتون نمیشم،به اقای آشوری سلام برسونید..نیکی جان من داخل اتاقم،کاری داشتی... چشم هایش را روی هم میگذارد و لبخند میزند. به طرف اتاق میروم،چرا دلم میلرزد؟ ★ کانال های تلویزیون را عوض میکنم. حوصله ام سر رفته. نیکی گاهی از اتاقش خارج شده و سری به غذایش زده. به طرف آشپزخانه میروم،نگاهی به قابلمه ی ماکارونی میاندازم. عطر خوبش،همه ی خانه را برداشته. حدس هم نمیزدم که دختر مسعود نیایش،تا این اندازه آشپز خوبی باشد! ِ هم در این دو هفته،غذاهای لذیذ مهمان سایه ام بوده ام و شب ها مهمان شیر و عسلش. نمی دانم چرا اینقدر درگیر محبت هایش شده ام. نگاهی به در بسته ی اتاقش میاندازم،قدم هایم به آن سمت کشیده میشوند. خودم هم نمیدانم چرا.. پشت در اتاقش میرسم،دست راستم را بالا میبرم تا در بزنم. نرسیده به در،دستم متوقف میشود. نگاهم در بسته و دستم که در هوا مانده، در تلاطم است عاقبت دستم را پایین میآورم،وارد آشپزخانه میشوم و پشت میز مینشینم. دست هایم را در هم قفل میکنم و سرم را رویشان میگذارم. کارهایم را اصلا درک نمیکنم،نمیدانم چرا بعضی حرکت ها را ناخواسته و در نافرمانی عقل انجام میدهم. صدای باز شدن قفل در و بعد از آن قدم های نیکی میآید. سرم را بلند میکنم. :_عه پسرعمو اینجایین! چرا حتی از گفتن اسمم اکراه دارد؟ جلو میآید و در قابلمه را برمیدارد. با تردید به طرفم برمیگردد. :_نهار آماده است.. اگه میخواین براتون... :+آره لطفا.. بریز برام سر تکان میدهد،بشقاب اول را پر میکند و جلویم میگذارد. :+ممنون بشقاب دوم را تا نصفه میریزد و مردد میگوید :_پس منم برم اتاق دیگه.. اگه خواستین بازم غذا هست صندلی کناری سمت چپم را عقب میدهم،با تعجب نگاهم میکند. راستی،میگویند قلب هم متمایل به سمت چپ است! :+بشین. تنها غذاخوردن اصلا خوب نیست... نگاهم میکند،سرم را تکان میدهم. جلو میآید و مینشیند. بشقابش را روی میز میگذارد،دوباره بلند میشود :_لیوان بیارم پشت سر من میایستد. برمیگردم،کابینت بالائی را باز کرده و روی پنجه ی پا ایستاده و سعی میکند دستش به طبقه ی دوم کابینت ها برسد. خنده ام میگیرد،فاصله زیاد است!دستش به لیوان ها نمیرسد. بی صدا بلند میشوم،دقیقا پشت سرش میایستم. تنها چند سانتیمتر مانده تا بدنم با تن او مماس شود. دست راستم را دراز میکنم و از بالای دست نیکی،لیوان برمیدارم.به سمتم میچرخد. صدای قلبش را میشنوم،به وضوح! صدای قلب خودم هم،گوش فلک را پر کرده. آب دهانش را قورت میدهد.با لبخند لیوان را به سمتش میگیرم. :_از این به بعد چیزی خواستی،به خودم بگو...🌹🌹🌹 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹   ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_5906598506184837474.m4a
3.33M
❗️خیلی از خانم ها این احکام رونمیدونن... 💢 متاسفانه روز به روز شاهد نسلی خواهیم بود که از بدنهای ناپاک به وجود می آیند. 👈 حکم مژه مصنوعی ، کاشت ناخن و ...               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
Joze 10-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-21.mp3
29.68M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 30 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
صداى مناجات امام به گوش مى رسد: "در راه تو بر همه اين سختى ها صبر مى كنم". امام حسين(ع) آينه صبر خداست. در اوج قلّه بلا ايستاده و شعار توحيد و خداپرستى سر مى دهد. خون امام درخت دين و خداپرستى را آبيارى مى كند. امام به ذكر خدا مشغول است. نگاه كن! ذو الجناح، اسب امام، چگونه يال خود را به خون امام رنگين مى كند و به سوى خيمه ها مى رود. همه اهل خيمه، صداىِ ذو الجناح را مى شنوند و از خيمه بيرون مى آيند. زينب(س) در حالى كه بر سر و سينه مى زند به سوى قتلگاه مى دود. حسينش را در خاك و خون مى بيند در حالى كه دشمنان، دور او را محاصره كرده اند. او فرياد مى زند: "واى برادرم!". عمرسعد هم براى ديدن امام از راه مى رسد. زينب به او رو مى كند و با لحنى غمناك مى گويد: "واى بر تو! برادرم را مى كشند و تو نگاه مى كنى". صداى زينب(س) اشك عمرسعد را جارى مى كند، امّا او نمى تواند كارى كند و فقط گريه مى كند. ولى اين گريه چه فايده اى دارد. عمرسعد رويش را از زينب(س) برمى گرداند. زينب رو به سپاه كوفه مى كند: "آيا در ميان شما يك مسلمان نيست؟". هيچ كس جواب زينب(س) را نمى دهد. * * * همه هستى تو، عموى تو، تنهاى تنهاست. او ديگر هيچ يار و ياور ندارد. دشمنان همه صف كشيده اند تا جانش را بگيرند. عبدالله! اى پسر امام حسن(ع)! نگاه كن! عموى تو تنهاست! درست است كه تو يازده سال بيشتر ندارى، امّا بايد ياريش كنى. خوب نگاه كن! دشمنان عموى تو را محاصره كرده اند. صداى عمو به گوش مى رسد. تو به سوى عمو مى شتابى. و زينب به دنبال تو، صدايت مى زند: "يادگارِ برادرم! برگرد!". تو تصميم گرفته اى كه عمو را يارى كنى. شتابان مى آيى و به گودال مى رسى و عمو را مى بينى كه در خاك ها آرميده است. اَبْجَر شمشير كشيده است تا عمويت را شهيد كند. شمشير او بالا مى رود، امّا تو كه شمشير ندارى، پس چه خواهى كرد؟ دست خود را سپر مى كنى و فرياد مى زنى: "واى بر تو، آيا مى خواهى عموى مرا بكشى؟". شمشير پايين مى آيد و دو دست تو را قطع مى كند. از دست هاى تو خون مى جوشد. چه كسى را به يارى مى طلبى، عمويى را كه به خاك افتاده است و توان يارى تو را ندارد و يا پدرت امام حسن(ع) را كه در بهشت منتظر توست؟ فريادت بلند مى شود: "مادر!" و آن گاه روى سينه عمو مى افتى. عمو تو را در آغوش مى كشد. چه آغوش گرم و مهربانى! و به تو مى گويد: "پسر برادرم صبور باش كه به ديدار پدر مى روى". تو آرام مى شوى. حَرْمَله، تير در كمان مى نهد. خداى من! او كجا را نشانه گرفته است؟ تير به گلوى تو مى نشيند و تو روى سينه عمو پر مى كشى و مى روى. آرى! تو از آغوش عمو به آغوش پدر، پرواز مى كنى. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef