eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دل ها همه منتظر برای فرج است در نای بنفشه ها نوای فرج است ذکری که حجاب غیب از او می گیرد ای عاشق منتظر، دعای فرج است             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ بهترین ها در قرآن (4⃣) ✅💐 بهترین قصه 💐✨ قرآن در آیه 3 سوره یوسف بیان می‌کند که خداوند بهترین قصه ها را بیان می‌کند: 💐💫 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَٰذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ (آیه 3 سوره یوسف) ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو بازگو می‌کنیم؛ و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتی! ✅💐 قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك امت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه‌ى ملّت‌هاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده‌ايم. حضرت على عليه السلام در نامه سى‌ويكم نهج‌البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جمله‌اى دارند كه مى‌فرمايند: فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده‌ام و به آنها آگاهم كه گويا با آنان زيسته‌ام و به اندازه‌ى آنها عمر كرده‌ام. ✅💐 تفاوت داستان‌هاى قرآن با ساير داستان‌ها: 1⃣💐 قصّه‌گو خداوند است. 2⃣💐 هدفدار است. 3⃣💐 حقّ است، نه خيال. 4⃣💐 بر اساس علم است، نه گمان. 5⃣💐 وسيله‌ى تفكّر است، نه تخدير. 6⃣💐 وسيله‌ عبرت است، نه تفريح و سرگرمى.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
:+آره،راستی صداتون هم قشنگه.. اگه یه روزی با زنعمو قهر کردین،میتونین خواننده بشین.. با تعجب نگاهش میکنم :_یعنی چی؟ :+این یکی از شوخی های دوستم فاطمه است.. یه مدت هرکی با مامانش قهر میکرد میرفت خواننده میشد... گفتم اگه خدای نکرده قهر کردین ، میتونین به خواننده شدن فکر کنین.. با تمام وجود میخندم.. این همان نیکی سر به راه و خجالتی است؟ قاشق را به طرفم میگیرد :+من از این طرفش خوردم پسرعمو.. شمام از اونور بخورین... قاشق را از دستش میگیرم،در ظرف غذایم فرو میکنم و بعد تمامش را در دهانم میگذارم. :_گفتم که،من اهل این سوسول بازیا نیستم... :+یعنی میتونین دهنی همه رو بخورین؟ نگاهش میکنم. چشم هایش از تعجب گرد شده اند. لقمه ی دهانم را میبلعم و میگویم :_نه...ولی تو همه نیستی... نمیدانم درست میبینم یا توهم عاشقی است... نمیدانم راست است یا من خیال میکنم... اما تأللو چشم هایش،برق لحظه ای خیره کننده ی مردمک و درخشش بی نظیر تیله های قهوه ای اش،با من حرف میزند.. سرش را پایین میاندازد. از نگاه خیره،راضی نیست.... قلبم،دیوانه وار بر طبل جنون میکوبد. :+شما رودست خوردین... :_چی؟ با شیطنت میخندد... به گمانم امشب،آخرین شب دنیاست برای قلب ضعیف من.... نکن دخترجان... به پسرعمویت رحم کن... :+کسی که اینقدر قشنگ شعر بخونه،امکان نداره آدم احساساتی ای نباشه... میخندم،از روی ناچاری... نمیخواهم بخواند آنچه در سرم میگذرد.. نمیخواهم بفهمد دوست دارم نزدیکش باشم.. نمیخواهم بفهمد از قول یک ماهه ام پشیمان شده ام... من چرا دیر تو را پیدا کردم،نیمه ی گمشده؟ اما جنگ این همسایه ی ابرقدرت،با قلب من ادامه دارد... :+شما خیلی بیشتر از چیزی که به نظر میاد،احساساتی هستین.. آب دهانم را قورت میدهم... :_این....این خوبه یا بد؟ شانه بالا میاندازد :+خب،خوبه دیگه... من باید فرار کنم... باید از دل و خواسته اش بگریزم.... باید از شر این تپش های بی امان قلبم و نفس نفس زدن ها و تلاش ناکام ریه هایم خلاص شوم... باید از نیکی بترسم... اگر چند دقیقه ی دیگر ، اینجا باشم بعید میدانم از پس قولی که به عمووحید داده ام،بربیایم... من... بلند میشوم و آرام اما با قدم هایی بلند خودم را به بالکن میرسانم. دستانم را روی دیوار کوتاه میگذارم و چشمانم را میبندم. نفس عمیق میکشم... در این سردترین روز اسفند،من گرم شده ام،داغم... چیزی عجیب،حسی بکر و نو از درونم شعله میکشد و قلبم را به تپش وامیدارد. سوز سرما به جانم مینشیند و بیدارم میکند... 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹   ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
⚠️ در کوچه و خیابان نگاه را از حیا! میهمان سنگ فرش خیابان می کنیم؛ 😊 و درزهای بهم پیوسته کف پیاده رو را می شماریم... تا نکند چهره به چهره! 🙄 صورت به صورت! نگاه به نگاه افتد... 😖 . اما بعضی ها صفحات اجتماعی را غافل اند! غافل از اینکه پیغام رسان است! 😓 . . ای برادر! 🙍🏻‍♂ عکس با ریش و محاسن با ادیت نورانی! ✨ دست با انگشتر فیروزه و عقیق یمانی!💍 حالت ایستاده و نشسته با برادران ایمانی! 👥 . ای خواهر! 🙍🏻‍♀ عکس سجاده و چادر نماز در اتاق عرفانی! 📿 عکس از گونه ی نصفه و چشم بارانی!🙄 جمع دوستان و کافه های اعیانی!🧋 نیست در یاران امام زمانی💙🖐🏻 . . درج کامنت با ادبیات بسیار دخترانه و پسرانه! اینها بخشی از مشکلاتی ست که ما مذهبی ها! در گیر آن هستیم...🙁 خواسته و یا ناخواسته... . . اگر در فضای حقیقی مواظب رفتار و نگاه و کلام مان هستیم! در فضای مجازی هم باشیم...☝️🏻 . . عکس با هزار ژست و مدل گذاشتن در این صفحات! 💥 مانند این است که سر چهارراه شهر؛ ایستاده و ژست بگیریم! 😫 و به تعداد فالوور های مان چه دختر و چه پسر! تماشا کنند مارا... 😨 . . مواظب باشیم ها را نلرزانیم... 😓 عهد با را فراموش نکنیم...!! «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج»             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
Moharram_shoor_Helali.mp3
15.04M
|⇦• ای جنون آمیز .. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ویژه شب جمعه و ایام محرم به نفس حاج عبدالرضا هلالی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ گر بگردی در زمین و در زمان و عالمین هیچ عشقے نشود والاتر از عشق حسین بانیانِ عرش هم گویند نامش را مدام بَہ چقدر زیباسٺ،این آهنگ و این نام حسین             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اين جا قصر يزيد است و او اكنون بر تخت خود نشسته و بزرگان شام را دعوت كرده است تا شاهد جشن پيروزى او باشند. سربازان، سر امام حسين(ع) را داخل قصر مى برند. يزيد دستور مى دهد سر را داخل طشتى از طلا بگذراند، و در مقابل او قرار دهند. همه در حال نوشيدن شراب هستند و يزيد نيز، مشغول بازى شطرنج است. نوازندگان مى نوازند و رقّاصان مى رقصند. مجلس جشن است و يزيد با چوب بر لب و دندان امام حسين(ع) مى زند و خنده مستانه مى كند و شعر مى خواند: لَعِبَت هاشم بالملك فلا***خبرٌ جاءَ و لا وحيٌ نَزَل... بنى هاشم با حكومت بازى كردند، نه خبرى از آسمان آمده است و نه قرآنى، نازل شده است. كاش پدرانم كه در جنگ بَدْر كشته شدند، زنده بودند و امروز را مى ديدند. كاش آنها بودند و به من مى گفتند: "اى يزيد، دست مريزاد!". آرى! من سرانجام، انتقام خون پدران خود را گرفتم! همگان از سخن يزيد حيران مى شوند كه او چگونه كفر خود را آشكار نموده است. در جنگ بدر بزرگان بنى اُميّه با شمشير حضرت على(ع)، به هلاكت رسيده بودند و از آن روز بنى اُميّه كينه بنى هاشم را به دل گرفتند. آنها همواره در پى فرصتى براى انتقام بودند و بدين گونه اين كينه و كينه توزى به فرزندان آنها نيز، به ارث رسيد، امّا مگر شمشير حضرت على(ع) چيزى غير از شمشير اسلام بود؟ مگر بنى اُميّه نيامده بودند تا پيامبر را بكشند؟ مگر ابوسُفيان در جنگ اُحُد قسم نخورده بود كه خون پيامبر را بريزد؟ حضرت على(ع) براى دفاع از اسلام، آن كافران را نابود كرد. مگر يزيد ادّعاى مسلمانى نمى كند، پس چگونه است كه هنوز پدران كافر خود را مى ستايد؟ چگونه است كه مى خواهد انتقام خون كافران را بگيرد؟ اكنون معلوم مى شود كه چرا امام حسين(ع) هرگز حاضر نشد با يزيد بيعت كند. آن روز كسى از كفر يزيد خبر نداشت، امّا امروز همه متوجه شده اند كه اكنون كسى خليفه مسلمانان است كه حتّى قرآن را هم قبول ندارد. به هر حال، يزيد سرمست پيروزى خود است. او مى خندد و فرياد شادى برمى آورد. ناگهان فريادى بلند مى شود: "اى يزيد! واى بر تو! چوب بر لب و دندان حسين مى زنى؟ من با چشم خود ديدم كه پيامبر اين لب و دندان را مى بوسيد". او ابو بَرْزَه است. همه او را مى شناسند او يكى از ياران پيامبر است. يزيد به غضب مى آيد و دستور مى دهد تا او را از قصر بيرون اندازند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
(عج) بیا اے آنڪه بـر عـالم امیرے بشر را وارهان از این اسیرے بیا تا عدلِ حیدر زنده گردد تو فرزندِ برومندِ غـدیرے             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ بهترین ها در قرآن (5⃣) ✅💐 بهترین نامها 💐✨ براساس آیات قرآن، بهترین نامها و صفات به خداوند سبحان تعلق دارد که در آیه 180 سوره اعراف به آن اشاره می‌شود و ديگران براى رسيدن به این نیکوترینها بايد سراغ او بروند: 💐💫 وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ ۚ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (آیه 180 سوره اعراف) و نیکوترین نام ها [به لحاظ معانی] ویژه خداست، پس او را با آن نام ها بخوانید؛ و آنان که در نام های خدا به انحراف می گرایند [و او را با نام هایی که نشان دهنده کاستی و نقص است، می خوانند] رها کنید؛ آنان به زودی به همان اعمالی که همواره انجام می دادند، جزا داده می شوند. ✅💐 عبارت‌ «الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌»، چهار بار در قرآن آمده است. اسماى حُسنى‌ سه مصداق دارد: 1⃣💐 صفات الهى 2⃣💐 نام‌هاى الهى 3⃣💐 اولياى الهى. ✅💐 امام رضا (ع) می‌فرماید: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسيله‌ ما از خداوند كمک بخواهيد و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها».             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
کمی بهترم... صدایش،مثل خواب،شبیه رویا درست از پشت سرم میآید :_خوبین پسرعمو؟؟ برنمیگردم. من نباید برگردم. نباید آن مسیح ضعیف باشم.. تازه سایه ی شوم دستپاچگی از سرم برداشته شده. برنمیگردم. لحنم را محکم میکنم. ضرباهنگ تحکم به کلامم میدهم و میگویم :+برو تو،سرده... اما نیکی برنمیگردد. جلو میآید. گرمای حضورش را کنارم،سمت چپم حس میکنم. صورتم را به راست میچرخانم. باید دوری کرد از او... این چنین که من بی اختیار شده ام،ترس دارم حتی از نگاه کردنش... :_از حرفــ من ناراحت شدین پسرعمو؟ سرم را تکان میدهم. :_ولی به نظرم ناراحت شدین... من به جون مامانم منظوری نداشتم.. من فقط میخواستم ثابت کنم همه احساساتی ان... پسرعمو،لطفا منو ببخشید... همسایه ی دوست داشتنی ام همچنان حرف میزند و فکر میکند از اعترافی که کرده ام ناراحتم. به طرفش برمیگردم و کلامش را منقطع میکنم. :+نه،من از حرف تو ناراحت نیستم نیکی... برق شادی در حلقه ی تیره ی چشمانش زیر سایه ی شاخ و برگ شلوغ مژه هایش مینشیند. :_راست میگین؟ سر تکان میدهم و لبخند کوچکی میزنم تا مطمئن شود. لبخند میزند. انگار خاطرجمع میشود... دقیق نگاهش میکنم. برق چشمان قهوه ای اش گیراست اما امان از نجابت نگاهش... بی دست و پا لعنت به من .... :+حالا برو تو... :_شما نمیاین؟ :+تو برو منم الان میام... سرش را پایین میاندازد. :_آخه.. آخه یه کم تاریکه،من.. :+میترسی؟ سرش را بالا میگیرد،دوباره پایین میاندازد. چند بار به نشانه ی تأیید آرام تکانش میدهد. ناخودآگاه میخندم. آرام و بی حرکت به سر پائین انداخته اش،زل میزنم . :+از چی میترسی؟ نور اتاق که خوبه،دیدی که من توش تونستم کتاب بخونم.. سرش را بالا میآورد و خجالت زده نگاهم میکند. بفهم دختربچه جان... کنار هم بودنمان صلاح نیست... من اختیار کارهایم را ندارم. حتی نمیتوانم چشم های وامانده ام را کنترل کنم که صورتت را اینقدر بالا و پایین نکنند. هربار چشمانم در صورتت میچرخد،قلبم گواهی میدهد که نمیشود... زندگی بدون تو نمیشود... چقدر من بی دست و پا میشوم کنار تو... :+باشه،بریم تو.... لبخند از سر رضایتی روی غنچه لب هایش میشکفد. سرم را بالا میگیرم و به ابرهای تیره ای که سقف آسمان را پوشانده اند،نگاه میکنم. :+به نظر قراره بارون بیاد... :_شایدم برف... نگاهش میکنم،با ذوق به ابرها خیره شده. :_امسال زیاد برف نباریده... دلم برف میخواد... خنده ام میگیرد :+میخوای آدمبرفی درست کنی؟ شانه بالا میاندازد :_چرا که نه،نکنه شما فکر میکنین برف بازی مال بچه هاست؟ شیطنت چشمانم را کنترل میکنم. :+شاید برفبازی کار بچه ها نباشه،ولی شمام هنوز خیلی بزرگ نیسی دختر کوچولو... چشمانش را ریز میکند :_واقعا کارام بچه گونه است؟؟ بچه؟ مگر این حجم از درایت و درک و شعور از یک کودک برمی آید... :+کارات نه،ولی اینکه از هرچیز کوچولویی ذوق میکنی شبیه بچه هاست... شانه بالا میاندازد... وارد اتاق میشود و من پشت سرش.. در بالکن را میبندم. داخل گرم است و نیمه روشن... نیکی روی زمین مینشیند،سرش را به دیوار تکیه میدهد و چشمانش را میبندد. روبه رویش مینشینم. باید از نگاه کردن به او فرار کنم. اما انگار نمیشود. مدام چشمانم از روی وسایل می‌غلطند و روی نیکی متمرکزـمیشوند. سکوت اتاق دیوانه ام میکند. آرام،بی دغدغه و بی هیچ دلهره،چشمانش را بسته. نه... این کوبش متمادی قلب و هجوم خون به صورتم و گر گرفتن پوستم نشان میدهد که نمیشود.. بدون او.. نمیشود... صدای بلند بوق،ناگهان از خیابان میآید. نیکی هراسان چشمانش را باز میکند. :+نترس... نترس نیکی چیزی نیست خانمـَ.. میم مالکیت در دهانم نمیچرخد. قلبم دستور میدهد و تأکید میکند که نیکی برای توست... اما عقلم به زبان نزدیک تر است و نمیگذارد... نیکی آرام،چند نفس کوتاه ولی عمیق میکشد و دستش را روی پیشانی اش حائل میکند. نکند متوجه لفظ و کلامم شده باشد؟؟ :_خیلی وقته خوابیدم؟ لحنش خالی از دلخوری است... از ته دل،لبخندی روی لبانم میشکفد. :+نه.. چند ثانیه بود... لبخند کمرنگی روی لبهایش مینشیند. :_ببخشید،اصلا نفهمیدم کی خوابم برد... حق دارم.... همین که با لبخندش جان میگیرم یعنی نمیتوانم،نمیشود... دنیای من بدون نیکی نمیشود. این حس ناشناخته که از چشمانم روی قلبم میریزد و داغم میکند،روحم را پرواز میدهد و جانی تازه به رگ هایم میریزد. همین حسی که نمیدانم چیست و نمیدانم کی در من جوانه زد... هرچه هست،حال خوبی است. لبخندی به صورتش میپاشم :+اگه خسته ای،بخواب... با دست چپ،چشمانش را میمالد. :_نه دیگه... خوابم پرید... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷            
انسان شناسی ۶٠.mp3
11.42M
※ من نمی‌خواهم چند سالِ بعد، از انتخاب‌ها و تصمیماتم، پشیمان باشم! ※ من باید در آینده، با نهایت افتخار و سربلندی، از تمام انتخابها و تصمیماتِ گذشته‌ام یاد کنم! ❓این، چگونه ممکن می‌شود؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💠 حدیث 💠 💎 شگفتی امام سجاد (ع) از برخی انسان‌ها 🔻امام سجاد عليه‌السلام: عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ وَلايَحْتَمى مِنَ الذَّنْبِ لَمِعَرَّتَهِ ❕در شگفتم از كسى كه از غذا می‌پرهيزد تـا گـرفـتـار زيـان آن نشـود؛ ولى از گـناه پـرهـيز نمی‌كـند تا گرفتار ننگ‌وعار آن نگردد. 📚 كشف الغمه، ج ۲، ص ۱۰۷ ‌ ‌             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا خانم ها می‌توانند چشم برزخی و طی الارض داشته باشند؟ 🎙 استاد محمدی             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
📌 وضعیت بهم ریخته جهان... 🔭 چرا اینطوری شد؟ چی شد که بشر به اینجا رسید؟ همه‌چیز که ظاهراً داشت خوب پیش می‌رفت؛ هر روز یه کشف جدید و یه اختراع تازه... کُرهٔ ماه که هیچ، داشتیم منظومه‌های دیگه رو هم فتح می‌کردیم. پس چرا هیچی سرِ جای خودش نیست؟ 🔥 همه‌جا خبر از جنگ و خونریزی و بدبختیه؛ یه جا گرونی بیداد می‌کنه، یه جا بمب‌گذاری می‌شه، یه طرف خبر از تیراندازی و قتل عامِ یه عده بی‌گناهه و یه طرف هم ویروس و مریضی و مرگ و میر… 🌎 می‌دونی، ماجرا از اونجایی شروع شد که ما آدما یادمون رفت که از کجا اومدیم، به کجا می‌ریم و اصلاً برای چی زنده‌ایم.⁉️ یادمون رفت اونی که این دنیا رو ساخته، دفترچهٔ راهنماش رو هم برامون فرستاده.✨ نفهمیدیم دنیا احتیاج به ولی و نماینده خدا داره که می‌تونه همه ‌چی رو سامان بده.🖐🏻 از وقتی به خودمون مغرور شدیم، همه‌چی به‌هم ریخت. اما هنوز هم می‌شه دنیا رو نجات داد به شرطی که مردم دنیا احساس نیاز داشته باشن، اضطرار خودشون رو درک کنن، کار رو باید به دست کاردان سپرد؛ به همونی که با اومدنش دنیا سر و سامون می‌گیره…🍃💚             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷
من به آمار زمین مشکوکم اگر شهر پر از آدمهاست پس چرا یوسف زهرا تنهاست 😔 فرج مولا صلواتـــــــ             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸