eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک هدیه‌فوق‌العاده‌دلنشین‌تقدیم‌به‌شما ⟦این چهره نورانی که میبینید، "عباس کیشوانه" است که خاندان او حدود ۴۵۰ سال است نسل در نسل، کليددار حرم حضرت ابوالفضل العباس سلام الله عليه بوده اند⟧ او در این فیلم با لهجه شیرین خود به زبان فارسی فقط ✌️ توصیه به شیعیان دارد! ۲ توصیه‌ای که در صورت اجرا، خیر دنیا و آخرت ما تضمین میشود eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
در رهگذرم بیا فقط یڪ لحظہ در چشم ترم بیا فقط یڪ لحظہ در لحظہ احتضار اگر زحمٺ نیسٺ بالاے سرم بیا فقط یڪ لحظہ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 خورشید رفته رفته داشت پشت افق ناپدید می شد. هواي گرم جنوب کم کم تبدیل می شد به خنکی. همراه بقیه وضو گرفتم و نماز خواندم. با این که آن وقتها بچه بودم، ولی حقیقتاً نماز آن جا، نماز دیگري بود. هنوز که هنوزاست ، فکر کدن به آن لحظه ها لذت خاصی برام دارد. آن شب، بعد از شام دور و بر پدرم خلوت تر شد. مرا نشاند کنار خودش. دستی به سرم کشید و پرسید: «می دونی براي چی قبول کردم که بیاي جبهه؟» با نگاه لبریز از سؤالم گفتم: «نه.» گفت: «تنها کاري که تو این سه ماه تعطیلی از تو میخوام، اینه که قرآن یاد بگیري.» پشت جبهه هم که بودیم، حرص و جوش این یک مورد را زیاد می زد. همیشه دنبال همچین فرصتی می گشت که نزدیک خودش باشم و خواندن قرآن را یاد بگیرم. بعد از این که کلی نصیحت کرد و حرف زد برام، آخرش گفت: «حالا هم می خوام ببرمت اهواز که اون جا براي کلاس قرآن، خودم هم هر دو سه روزي می آم بهت سر می زنم.» تا این را گفت، بی برو برگرد گفتم: «من اهواز نمی رم بابا!» «براي چی؟» «من اومدم این جا که پیش خودت باشم.» «گفتم که، می آم به ات سرم می زنم پسرم.» به حال التماس گفتم: «یک کاري کن که من بمونم.» کم مانده بود گریه ام بگیرد. دلم یک ذره هم به اهواز رفتن راضی نبود. یکدفعه دیدم یک روحانی کنارمان نشسته. به باباگفت: «چیه حاج آقا؟ می خواي حسن قرآن یاد بگیره؟» «بله حاج آقاي جباري، اصلاً جبهه آوردمش براي همین کار.» «حالا می خواي چکار کنی که حسن آقا ناراحت شده؟» «می خوام بفرستمش اهواز پیش آقاي فتح که اون جا به اش قرآن یاد بدن.» آقاي جباري نگاهی به صورتم کرد. انگار اضطرابم را گرفت. به بابا گفت: «نمی خواد بفرستیش اهواز حاج آقا.» «چرا؟» «من خودم همین جا به حسن آقاي گل قرآن یاد می دم؛ ان شاءاالله چند ماه می خواد بمونه؟» «دوماه، شاید هم دو ماه و نیم.» «به امید خدا، تو یک ماه روخوانی قرآن رو یادش می دم.» گویی همه ي دنیا را بخشیدند به من. از زور خوشحالی نمی دانستم چکار کنم. بابام خنده اي کرد و به ام گفت: «خدا برات رسوند.» آقاي جباري گفت: «اول از همه هم دعاي کمیل رو یادش می دم، از همین فردا هم شروع می کنیم.» بابا گفت: «پس اگر ممکنه وقت کلاس رو بگذارین براي بعد از ظهرها.» «اشکالی نداره، کلاس ما باشه براي بعدازظهر.» خداحافظی کرد و از پیشمان رفت. به وقت کلاس فکر کردم و پرسیدم: «مگه صبحها می خوام چکار کنم؟» گفت: «منتقلت می کنم به گروهان.» «گروهان؟! گروهان دیگه چیه؟» برام توضیح داد و گفت: «می خوام صبحها مثل یک مرد، اسلحه بگیري دستت و بري قاطی بسیجی ها آموزش ببینی.» صبح فردا با هم رفتیم اهواز. داد یکدست لباس بسیجی اندازه تنم دوختند. بس که ذوق زده شدم، از همان توي خیاطی لباسها را پوشیدم. وقتی برگشتم به روستاي متروکه، بردم پیش آقاي محمدیان، فرمانده ي گروهان خیراالله. به اش گفت: «این بچه ي ما از فردا، صبحها در اختیار شماست. می خوام همچین آموزشش بدي که به قول خودمون عملیاتی بشه.» همان روز یک اسلحه کلاش تحویل گرفتم. قدش، شاید سی، چهل سانت از خودم کوچکتر بود! اول کار، حملش مشکل بود، کم کم ولی به اش عادت کردم و آسان شد برام. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ☀️صبح که میشود چشم که می گشایی🕊 به تو لبخند میزند زندگی🥰 ببین طلوعی دیگـر را☀️ و فرصتی دوباره برای شکفتن🍁 خستگی ات را تکانده ای برخیز که باید آغاز کنی دوباره و سرانجامی نو بسازی 🌻🕊 صبحتون به نور خدا روشن ✨🍁 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
🔰خوشرویی با اهالی منزل ✍️حاج اسماعیل دولابی: وقتی می‌خواهی از منزل خارج شوی، اهل خانه را خشنود کن و بیرون بیا. وقتی هم خواستی وارد خانه شوی، بیرون در استغفار کن صلوات بفرست هر ناراحتی داری بیرون بگذار و با روی خوش داخل شو. eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
» 🌷 آیت‌الله حــق‌شناس(ره) : اگر کنی که خودت‌ را حفظ ڪنی پروردگـار هم در ارتڪاب به برای‌ تو ایجاد مانع‌ میکند. eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🌿 🔥گناه‌ رو با گناه مقایسه نکُن...! _چیزی که خدا دوست ندارد فرقی نمی کنه مقایسه گناه با گناه، کارِ شیطان است🔥 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
✨﷽✨ ✍️فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند . 💥شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد . 📚کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
❣خانم خونه؛ حیایی که مانع ابراز عشق شما،به همسرتون میشه،حیایی بیجا،و اشتباهه😉 💓شما؛ با اینکار، بسادگی میتونید؛ حجم عظیمی از بهشت رو، پس انداز کنید ❤ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم بعضی از عزیزان یادشون رفته که😊😊 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیه‌السلام 🌸🌸🌸 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
عزیزان امشب نماز لیله الدفن برای شهید بزرگوار سردار سید رضی فرزند سید حسین فراموش نشود. در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم پس از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده می‌شود و سپس ثواب آن به میت هدیه می‌شود.  «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ ابعَث ثوابَها الى قَبرِ سید رضی بن سید حسین»
🔴🔵 فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه 🔺 امام صادق(ع) می‌فرماید: 🔹 هنگامی که شام پنج‌شنبه و شب جمعه فرا می‌رسد، فرشتگانی از آسمان نازل می‌شوند که به همراه خود قلم‌هایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمی‌کنند. 📚 من لا یحضره الفقیه،ج ۱ص ۴۲۴ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
🟢 توصیه امام زمان به خواندن حدیث کساء 🔵 العبد محمدتقی بهجت (ره): 🔴 خیلی دیده شده و گفته‌اند که حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) را در مجالس توسل یا حدیث کساء حاضر دیده‌اند.ایشان هر روز بر خواندن حدیث کسا مداومت داشتند و برای برطرف شدن گرفتاری‌ها و شفای بیماران، قرائت مکرر این حدیث را توصیه می‌کردند. 📚 بهجت‌الدعاء، ص٢١٩ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
🔴 دعایی بسیار پرفضیلت برای شب جمعه 🔵 مرحوم شیخ ابراهیم کفعمی در مصباح می نویسد: در هر شب عید ، و در هر شب جمعه این دعا را ۱۰ بار بخوان: 🌕 يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ ، يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً ، وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّة. 📚 مصباح کفعمی، ص ۶۴۷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان عجیب کسی که حاج قاسم رو دفن کرده بود 🎥 حاج مهدی رسولی میگه سر قبر حاج قاسم از کسی که حاجی رو دفن کرده بود پرسیدم حاج قاسم رو ندیدی؟ میگه تو خواب دیدمش ازشون سوالاتی پرسیدم که مهم ترین سوال این بود که لحظه انفجار چه حالی داشتی حاجی؟ حاجی جواب داد...😭😭 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
💚 تو بيا عزيز زهرا که تو سيد جهاني که تو هم بهار مردم که تو هم بهار جاني تو بيا که چشم مردم به ره عنايٺ توسٺ که تو هم طبيب دلها که تو نور دیدگانی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 🪴 🌿﷽🌿 صبحها تو مراسم صبحگاه، پرچمدار گروهان من بودم که جلوتر از همه می ایستادم.بعد از مراسم و ورزش، آموزش شروع می شد. به مرور، پرتاب نارنجک، کاشتن مین و انواع و اقسام اسلحه ها را یاد گرفتم. بیشتر از آموزش، حرص و جوش کلاسهاي قرآن را می زدم. هر روز بعدازظهر آقاي جباري می آمد و خوب باهام سرو کله می زد. تو ظرف یکی، دوهفته، جوري شد که قشنگ روخوانی می کردم. یک بار هم رفتیم پیش بابا. آقاي جباري به اش گفت: «حسن دیگه تو کار قرائت راه افتاده، حالا هم می خواد از روي قرآن براي شما بخونه.» ناباورانه گفت: «یعنی تو این چند روزه راه افتاده!» «بله، مگه تعجب داره آقاي برونسی؟» «آخه این حسن آقاي ما، تو مشهد یه کمی همچین تنبل تشریف داشتن.»... رفتیم بالاي پشت بام که خلوت بود. چند تا آیه ي قرآن را، شمرده - شمرده خواندم. تو نگاه بابا برقی از خوشحالی می درخشید.وقتی خواندنم تمام شد، رو به آقاي جباري کرد و گفت: «به لطف خدا، خلوص نیت و زحمت شما خیلی زود داره نتیجه می ده حاج آقا.» دو ماهی آن جا ماندم.با همه ي سختی هایی که داشت، خیلی شیرین بود. آموزش قرآن و احکام، آموزش هاي نظامی، مخصوصاً رزم شبانه اش، حسابی به آدم می چسبید. بهترین خاطره ام از آن دوره، تو نیمه هاي شب بود: وقتهایی که پدرم بلند می شد و تو دل شب نماز می خواند و قرآن. دلم هنوز پیش آن ناله ها و راز و نیازهاي پر سوز و گداز پدرم مانده است! نزدیک شهریور ماه به ام گفت: «بابا جان کم کم باید حاضر بشی که برگردي چند بار دیگر هم این حرف را زد. هر بار با جدیت و با سماجت می گفتم: «من دیگه از این جا نمی رم.» حتی دو، سه بار بحث بالا گرفت.قطعی می گفت: «باید برگردي.» من هم زود می زدم زیر گریه و می گفتم: «نمی رم.» ماندن آن جا، شیرینی خاصی داشت برام، مخصوصاً که بو برده بودم قرار است عملیاتی هم بشود. پدرم حرفی نداشت که تو عملیات بروم. گیر کار از طرف فرماندهان رده بالا بود. «بچه ي آقاي برونسی و بچه هاي همسن و سال او، به هیچ وجه تو عملیات نمی تونن شرکت کنن.» شاید براي همین بود که پدرم می گفت: «دیگه شرعاً درست نیست که من تو رو ببرم عملیات.» تو گیر و دار رفتن و نرفتن، یک شب ساعت حدود یک بود که از خواب بیدارم کرد. آهسته گفت: «بلند شو حسن جان.» زودتو جام نشستم. «چی شده؟» دستی به سرم کشید و گفت: «پا شو پسرم حاضر شو که می خواي بري دیدار امام.» تو همان حالت خواب و بیداري چشمهام گرد شد. پرسیدم: «دیدار امام؟! کی؟» «همین حالا باید حاضر بشی.» خوشحالی تمام وجودم را گرفت. نفهمیدم چطور وسایلم را جمع و جور کردم. یک ماشین بیرون منتظرم بود. دم رفتن، یک آن فکري آمد توي ذهنم. «نکنه بابا می خواد منواین جوري بفرسته مشهد.» پاهام تو رفتن سست شد. یکدفعه ایستادم. رو به بابا گفتم: «می خوام 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef