eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 حسین راننده را به سمت انتهای جاده خاکی منتهی به قبرها هدایت کرد. من و زینب هم چند تا برانکارد برداشتیم و به آن سمت راه افتادیم. وقتی دیدم از لیال خبری نیست سراغش را از زینب خانم گرفتم، گفت: اینجا کاری نبود با مریم خانم رفتند پیش مادرت. طفلی خیلی : دلت تنگ شده گفت: بعد اونجا می یاد مسجد جامع سراغ نو به قطعه شهدا رسیدیم، فقط دو، سه تا قبر خالی بود. مجور شدیم خودمان دست به کار شویم. با پسرها بیل و کلنگ را برداشتیم. دامنه های خیلی از آنها شکسته بودند : شروع کردم به کلنگ زدن، کار آسانی نبود. به کتف و کمرم فشار می آمد و کف دستانم می سوخت، طاقت نیاوردم. رفتم تکه نایلونی را که قبال تویش کفن آورده بودند از گوشه غسالخانه پیدا کردم و دور دسته کلنگ پیچیده، دوباره مشغول شدم. فایده ایی نداشت پوست دستانم مخصوص این انگشتانم خشک و خشن شده و ترک برداشته بود. موقع کلنگ زدن این زخم ها سر باز می کرد و خون می آمد، ناچار بیل و کلنگ را کار انداختم و با دستانم خاک هایی را که کنده بودم، کنار زدم. هر چند خاک برای زخم هایم بد بود. ولی حداقل دیگر نمی سوختند فقط پوستم کشیده می شد، طوری که سطح پوست ساعدم انگار با بخار سوخته باشد، قرمز و متورم شده بود. با خواهش پیرمردهای غسال چند مردی که به جنت آباد آمده بودند به کمک مان آمدند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 چون نیروی کمکی رسیده بود، به زینب گفتم: من برمی گردم مسجد زینب به شوخی گفت: بی وفا. ما رو میذاری میری؟ گفتم: به خدا اونجا کار زیاده گفت: می دونم عزیزم. دارم سر به سرت می دارم. برو. خدا خیرت بده که دنبال کار في دوی با زینب آهسته آهسته تا جلوی غسالخانه آمدیم. به نظرم خیلی گرفته و ناراحت می رسید. این شرایط او را هم از پا انداخته بود ماشین آقای پرویز پور را که جلوی دفتر غسالخانه دیدیم، فهمیدم آمده. یکدفعه زینب خانم گفت بریم ببینیم بالاخره برای پارچه کفن چی کار می خوان بکنن، این طوری که نمی شه، حداقل به مسجدی ها بگم: یه کاری کنن گفتم: من که در مسجد جامع این قدر از جنت آباد و وضعیتش حرف زدم از رو رفتم. شدم گاو پیشونی سفید، اون بیچاره ها هم نمی دونن کدوم طرف قضیه رو بگیرن طبیبه اول فکر زنده ها باشن، بعد اگه چیزی موند و وقت اجازه داد به جنت آباد فکر کنن زینب خانم گفت: حالا بریم، ببینیم چی می شه می دانستم رفتن مان به آنجا بی فایده است ولی چیزی نگفتم. جلوی در ایستادم زینب خانم سراغ آقای پرویز پور رفت و چند دقیقه بعد با هم از نمای بیرون آمدند. سلام کردم و با زینب خانم توی ماشین نشستم. تا مسجد، بین مان سکوت بود. به محض ورود به مسجد آقای سلیمانی، دکتر شیائی، آقای فرخی و یکی، دو نفر دیگر از دست اندرکاران مسجد را دیدیم، آن ها توی حیاط، زیر گنبد کوچک و گلی مسجد ایستاده و مشغول صحبت بودند. تا چشمشان به ما افتاد، سلام و علیک کردند. آقای پرویزپور دلیل آمدن مان را به مسجد گفت یکی از آقایان که دقیقا او را نمی شناختم، جواب داد: اتفاقا ما هم از وضعیت جنت آباد ناراحتیم، مساله را بین خودمان بررسی کردیم. آقایان روحانی هم بین مان بودند. به این نتیجه رسیدیم، تا آنجا که ممکن است اگر هنوز مغازه داری توی بازار هست پارچه چلوار کفن را بخریم، ولی اگر نبود طبق حکمی که از علما سؤال شده می توانیم از مغازه های پارچه فروشی پارچه کفن برداریم. در این شرایط احتمال باران و از بین رفتن اجناس هست. از آن طرف هم جنازه مسلمان حرمت دارد و باید با آداب اسلامی کفن و دفن شود من ناراحت شدم و گفتم: ببخشیدها به نظر من گفتی که بدون اجازه و حضور مغازه دار برداریم، به درد جنازه مسلمان نمی خورده گفت: ما که نگفتیم، دزدی کنیم. شرایط اضطرار است. در ضمن شما خودتان این کار را نمی کنید. از معتمدین مسجد یکی، دو نفر می آیند، آن مقدار پارچه را که برمی دارند صورت مجلس می کنند. آدرس و اسم صاحب مغازه را هم ثبت می کنند تا ان شاء لله بعد از اینکه این شرها خوابیده پولش را حساب کنیم و صاحبش را راضی کنیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💔 دوباره قلقله در عرش کبریا افتاد عزیز فاطمه ابن الرضا ز پا افتاد اگر غلط نکنم این حسینِ دیگر بود ولی نگفت کسی، زیر دست و پا افتاد @hedye110
✍امام جواد علیه السلام: مرگ آدمی به سبب گناهان، بیشتر است از مرگش به واسطه اجل و ادامه حیاتش به سبب نیکوکاری، بیشتر است از حیاتش به واسطه عمر طبیعی. 📚 مسند الامام الجواد، ص٢٤ @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان بسیار آموزنده از امام جواد علیه السلام و چگونگی و علت شهادت ایشان استاد عالی @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
D1737381T15299895(Web)-mc.mp3
3.74M
"حاجت گرفتن از امام جواد (ع)" تجربه و تاریخ نشان داده است که امام جواد (ع) در پاسخگویی به حاجات دنیایی زودتر کار را راه می اندازند. محمد بن سهل قمی نقل می کند... 🎙 @sulook@emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🏴 🖤 ختم صلوات هدیه به امام جواد علیه السلام 📿 👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/t3ks7j .
آیت الله فاطمےنیا: 🦋بدترین سخن این است ڪہ دعاڪردم ونشد،زیارت رفتم ونشد!این نشدها شیطانے است.هیچ دعاکنندہ اے دست خالے برنمیگردد اگر به صلاح باشد همان را و اگر به صلاحش نباشد بهتر از آنرا می دهند. @hedye110
🖤سلام‌‌امام‌زمانم 🖤 چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم نه ،ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره‌ جمعه شد ولی‌ نیامدی... اللهم‌عجل‌لوليک‌الفرج🏴 🖤☘️🖤 سلام بر دوست داران مولا صاحب الزمان (عج) آدینه مهدوی شما بخیر...🖤☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️🖤