واااااااااای چه نماز جمعه ای بشه این جمعه
رهبرم سایه ی سرم.... گفتن که شمارو پنهان کرده اند پس چرا در جمع نمازگزاران جمعه قراره ببینمت؟.....آی اونائی که گفتید رهبرم را پنهان کردند ببینید خورشید از پس پرده برون آمده و جمعه طلوعش را در صف نمازگزاران جمعه قراره ببینیم
جا نمانید... به کوری چشم دشمنان این جمعه نماز را پشت سر رهبرم اقتدا میکنم❤️❤️❤️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد حجت الاسلام رفیعی از سخنان اخیر حسن آقامیری در مورد حضرت نوح در برنامه علی ضیاء.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🍃بہ نام او ڪه...
🌼رحمان و رحیم است
🍃بہ احسان عادت
🌼وخُلقِ ڪریم است
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_مهدی_جان🌹
#سلام_آقای_مهربانم❤️
🌷 چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی
🌺 سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
🌷 همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان
🌺 که یک دقیقه ببینم رخ دلگشای مهدی
#صبحت_بخیر_امام_زمانم💐
#دلتنگتیم_آقا_جان💔
#زودتر_بیا_ای_عزیز_زهرا🌷
🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹
🌺🌷🌹
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
#متن_عربی #متن_ترجمه #صفحه_96 سوره مبارکه #نساء
#سوره_4
#جزء_5
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
4_5933871037413328218.mp3
1.8M
🔸ترتیل صفحه 96 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام ماهور
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
096-nesa-ta-1.mp3
6.08M
096-nesa-ta-2.mp3
6.1M
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدشصتهفتم🪴
🌿﷽🌿
نمی دانم چه مدت خانه آقای بهرام زاده ماندیم. فکر می کنم پنج،
شش روزی شد. آقای بهرام زاده شماره تلفن خانه را به بیمارستا
داده بود تا به محض آمدن هلیکوپتر ما را خبر کنند، خودش هم مرتب زنگ می زد. مریم خانم زنش با تواضع کارهایم را انجام
می داد. با وجود آن همه میهمان در خانه اش حتی به لیلا هم اجازه نمی داد کمکش کند. میگفت: تو فقط کنار خواهرت باش از او
مراقبت کن
سر ساعت، خوردن داروهایم را گوشزد می کرد. غذا می برد و
می آورد. دست پختش خیلی خوشمزه بود. بوی غذا تا آماده شود،
اشتهایم را تحریک می کرد ولی وقتی جلویم می گذاشتند، اشکم در
می آمد و چند لقمه با بغض فرو می بردم. یک بار هم کف اتاق
نایلون پهن کرد. لگن آورد و با کمک لیلا سر و دست هایم را
شست و بعد با پارچه نمدار شکمم را تمیز کردند. خجالت میکشیدم
ولی چاره ایی نداشت
خانواده آقای بهرام زاده مثل خودش خیلی منضبط و مرتب بودند.
آنها واقعا برای ما سنگ تمام گذاشتند. اعتقاد آنها به سادات از یک
طرفه شهادت بابا و ماندن مادر خرمشهر از طرف دیگر باعث می
شد خیلی احترام بگذارند. طوری که من و ليلا حسابی شرمنده می
شدیم
خانم پرستار هم مرتب می آمد، ولی شیفت داشت به لیلا یاد داده
بود چطور تزریق را جام بدهد. با راهنمایی های او لیلا پاهایم را
ماساژ می داد. با این حال می ترسید قطع نخاع شوم. با این مراقبتها
و ورزش ها به تدریج دفع بدنم بهتر شد. کم کم ورم ها می خوابید
و معلوم می شد چقدر لاغر و ضعیف شده ام. طوری که وقتی دا به
ما سر زد و خواهرم، زینب را آورد، بچه از دیدن من
ترسید و اصلا به طرفم نیامد. پشت دا قایم شده و من که بی
تابش بودم، هی صدایش میزدم و می گفتم بیا زینب جان بیا. منم
زهرا
نگاهم می کرد و دوباره قایم می شد. ليلا بغلش کرد تا ترسش
بریزد کمی طول کشید تا راضی شد. علی رغم
این حالت هایش وقتی کنارم آمد خودش را به
چسباند، سرش را روی سینه ام می گذاشت. روی صورتم دست می
کشید. من هم موهایش رو نوازش می کردم و صورتش را می بوسیدم.......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدشصتهشتم🪴
🌿﷽🌿
کم کم به حرف آمد. حالا دیگر نمی توانستیم نقش بشویم، همه اش
می گفت: دلم برات تنگ شده بود. کجا بودی؟ چرا ما رو فرستادی
خودت موندی؟ چرا نذاشتی ما پیشت بمونیم؟ کی میریم خونه مون؟
دیگه خسته شدم پس بابا کی می یاد؟
هرچه میگفتم، چیز دیگری می پرسید زینب هم لاغر شده بود.
معلوم بود خیلی جاش ناراحت بوده، حالت پژمرده ایی داشت.
موهایش ژولیده و دستانش از چرک کبره بسته
بودند، زیبی که همیشه مثل گل شاداب و با طراوت به نظر می
رسید و با لباس های یک رنگی که بابا برایش می خرید مثل
یک عروسک بود، حالا به چه شکلی در آمده بود. و پیراهن بلند
چیت با پیژامه گل و گیاه راه راه تنش بود، به خاطر سردی هوا
بلوز کاموایی زبری روی پیراهنی به تن داشت. یک روسری توری
سه گوش هم سرش بسته بود. از این نوع لباس پوشیدنش خیلی
ناراحت شدم. از همه بدتر موهایش بودند که مثل گونی زبر و خشن شده بودند. در حالی که چشم هایم پر از اشک شده بود و
دستان زینب را می بوسیدم، به دا گفتم: این چرا این جوریه؟ چرا
آنقدر چرک شده؟ دستهاش رو نگاه کن چقدر زبر و سخت شدن
گفت: چه کار کنم، آب نیست با یه بدبختی تونستم یه بار حمومش
بدم. تو هم دلت
خوشه. من دیگه حوصله خودم رو هم ندارم.
از حرفم پشیمان شدم. از ظاهرش معلوم بود دل و دماغ میچ کاری
را ندارد و افسرده است. البته شیله اش را هنوز به نشان عزادار
بودن روی پیشانی آورده و از پشت گره زده بود
به نظرم تنها، امید به دیدار على او را زنده نگه داشته بود وگرنه
از غصه بابا دق مرگ می شد. هرچند آن قدر زن مغروری بود
که نشان نمی داد چقدر شوهرش را دوست دارد
حتی یادم هست بابا گاهی به شوخی و خنده می گفت: بالاخره ما
نفهمیدیم تو چقدر منو دوست داری
حالا من می فهمیدم میزان دوست داشتنی چقدر بوده است
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥این اول کار است ایران تا آخر شما رو تحقیر خواهد کرد
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
📍توییت معنا دار استاد پناهیان درباره نماز جمعه امروز
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا مهدی
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔴🔵 خاک مالی
🌕 نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در نیمهی شعبان،گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم! میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان روامیدارید.
#امام_زمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄