eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 ‌🪴 🌿﷽🌿 چادرم را زیر بغلم زدم. دست هایم را جلو آوردم و گفتم: با همین دست های خودم اون رو دفن کردم. حالا من و خواهرم موندیم. مثل بقیه توی دفن شهدا، تو درمان مجروحین یا هر کاری که از دستمون بیاد کمک می کنیم اما من میبینم نیروها و سربازها توی خیابون ها سرگردونن هیچ کاری نمیکنن، چرا اینا رو سر و سامون نمی دید؟ چرا مسلحشوة نمی کنید؟ اینا منتظر دستور هستن. خب دستور بدیده برن بجنگن، من با یه عده شون صحبت کردم میگن بعضی از فرمانده ها فرار کردند. ما چه جوری، برای چی بجنگیم؟ آقایون خیلی از ماها میدونیم کسی که الان ریس جمهور اسم گرفته، خانه بنی صدر و خیلی از کله گنده های دور و برشی خائن اند. شماها که موندید کاری بکنید. شماها فرمانده اید. ما که دست مون به جایی بند نیست. دیگه نمی دونم چه کاری از دستمون برمیاد که انجام بدیم چند بار سرم را بالا آوردم، بینم حرف هایم را گوش می دهند یا نه. می دیدم بیشتر افراد به علامت تاسف سرشان را تکان می دهند. بعضی انگار خشکان زده بود. با تعجب به من نگاه می کردند و اشک در چشمانشان حلقه زده بود. بعضی هم پچ پچ می کردند. این حرکت باعث قوت قلبم می شد. گفتم: الان روزهاست ما منتظر لشکر قوچانیم، پس کی می خواد برسه؟ هی به نیروهای خطوط وعده میدن، نیروی کمکی از راه می رسه ، پس کو؟ اگر نیرویی در کار نیست، لااقل به ما زنها اسلحه بدید. بریم از خونه و کاشانه مون دفاع کنیم یکی که روی نقشه ایی خم بودند و چیزی می نوشتند، سر بلند کرد و پرسید مگه خانوم ها تو شهر موندن؟ گفتم: بله که موندن، یکی، دو تا هم نیستن. اونا هر کاری از دستشون برمی باد انجام میدن. من مطمئنم اگه اسلحه دستشون بیفته از خط رفتن ابایی ندارن چندتایی صدایشان در آمد: أحسنت، احسنت از این حرف حرصم در آمد. حس کردم سر من شیره می مالند. گفتم: من اومدم اینجا این حرفها رو به شما بگم که به رده های بالاتر تون انتقال بدید. حرف ما که خریدار نداره کسی ما رو نمیشناسه ولی همه روی شما به عنوان فرمانده حساب میکنن با اینکه کلی حرف برای گفتن داشتم، ولی ملاحظه کردم و دیگر ساکت شدم همان سرهنگ بعد از سکوت من گفت: وجود شما خواهرها باعث دلگرمی ماست. خیلی از کارهایی که شما انجام می دید، در صورت نبودنتان روی زمین می ماند یکی دیگر گفت: خدا پدرتان را رحمت کند. واقعا آفرین سرهنگ ادامه داد: دخترم، با وجود سن و سال کمت خیلی شجاعی، خیلی خوب حرف می زنی، خوب تحلیل کردی، ولی باید بدونی هر جایی نمی شه هر حرفی رو گفت، ما خودمون خیلی از مسائل رو میدونم ولی امروز شرایط، شرایط خوبی نیست، نمیشه بی مهابا با همه حرف زد. شما باید توی صحبت هات بیشتر مراعات بکنی، حالا ما اینجا نامحرم نداریم. ولی جاهای دیگه ممکنه این حرف ها برات دردسر درست کنه گفتم: من حرف هایی که زدم ناحق نبود. چیزهایی رو که می بینم، میگم، دروغ به هم نمی بافم. گفت: می دونم حرفهات دورغ نیست، اما صلاح هم نیست همه چیز گفته بشه، ما باید وحدت مون رو حفظ کنیم. این حرف ها باعث تفرقه و نفاق می شه گفتم: یعني خیانتها رو ببینیم و چشم هامون رو ببندیم؟ خود خیانت باعث تفرقه است؟ اینکه بدتره : او باز هم اصرار داشت، مرا مجاب کند هر جایی از خیانت بنی صدر حرف نزنم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef