eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 دستم را به طرف کمرم بردم و رویش کشیدم دستم خیس شد و بعد انگشتانم توی یک بافت نرم و گرمی فرو رفت. حس کردم بافت آن قسمت بریده بریده شده. با توجه به این حال درد نداشتم، هول شدم، فکر کردم الان با این وضع مرا از اینجا می برند. با ناراحتی گفت: دکتر حالا چی کار کنم؟ من نمی خوام برگردم عقب، من می خوام همین جا بمونم. چی کار کنم؟....دکتر گفت: ظاهرا همه مون باید بریم. همه مون زخمی شدیم. این را گفت و از من دور شد. می شنیدم که حال یکی از مجروحها وخیم است. دکتر ولی گفت: عجله کنید، این سریع باید به بیمارستان برسه دوباره سعی کردم تکانی به خودم بدهم. سر و سینه ام تا اندازه ایی بالا آمد و بعد توی پره های کمرم چنان دردی می پیچید که به جای خودم بر می گشتم. تصمیم گرفتم، پاهایم را تکان بدهم ولی بعد از اینکه سعی کردم و فکر کردم موفق شدم، دیدم پاهایم تکان نخورده و همان حالت روی زمین مانده اند. دوباره دکتر را صدا زدم. پرسیدم: نمی شه زخم من رو این جا پانسمان کنید. من که درد ندارم گفت: نه، فکر می کنید چیزی تون نشده، ولی موضوع به نظر مهمه به ذهنم فشار آوردم بفهمم چطور مجروح شده ام. یادم افتاد دیوار پشت کمرم اول لرزید و بعد من پرت شدم. پس ترکش خمپاره ایی که به دیوار خورد و آن را تخریب کرد به من خورده است. بعد فکر کردم ترکش چه اندازه ایی است و خمپاره چطوری دیواری به قطر سی، چهل سانتی متری را شکافته کمی بعد نیروهایی برای بردن ما سر رسیدند. صدای فرمانده را موقع بیسیم زدن و درخواست کمک شنیده بودم. می گفت: از بیست و چند نفر نیروهایش، پانزده، شانزده نفر زخمی و بدحال اند وقتی دو نفر بالای سرم آمدند و خواستند مرا بردارند، گفتم: نه، به من دست نزنید، من عقب نمی یام گفتند: باید ببریمت بیمارستان گفتم: نه، به اون خواهر و دکتر بگید بیان زخم من رو همین جا پانسمان کنند، من خوبم یک دفعه صدای دکتر سعادت را شنیدم که گفت: تو چطور چیزیت ئیست؟! نمیتونی بلند شی. باید بری خواهر حسینی گفتم: نه دکتر، من نمی خوام برم گفت: همه مون باید بریم. اینجا نمی تونیم بمونیم، همه زخمی شدن بعد گفت: ببریدش گفتم: نه، کسی به من دست نزنه گفتند: پس چه جوری بلندت کنیم؟ گفتم: نمی دونم، حتی شده منو روی زمین بکشید ولی نمی خوام نأمحرم من رو جابه جا کنه گفتند: برانکارد هامون کمه ناچار اسلحه هایشان را گرفتم و آنها مرا روی خاک ها کشیدند...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef