eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.8هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 طرف آن دویدیم. به نظر توپ توی نخلستان روبروی شط افتاده بود. بین نخل ها و خانه های محقر روستایی به دنبال محل انفجار گشتیم صدای گریه و زاری زتی ما را به آن طرف می کشاند. هر چه نزدیک تر می شدیم، صدای ضجه و شیون واضح تر می شد از بین کوچه ها و خانه های کاهگلی گذشتیم. صدای گریه همچنان به گوش می رسید. بلند پرسیدم: کجایید؟ جواب بدید ولی فقط صدای گریه و زاری می آمد. دوباره فریاد کشیدم و این بار جوابم را دادند به نقطه اصلی رسیدیم و با صحنه عجیبی روبرو شدیم. گلوله توپ توی سنگری کنار یک خانه به زمین نشسته، کل سنگر را از هم پاشیده بود و دیوار خانه هم فرو ریخته بود انگار زمین جلوی خانه با ترکش های توپ شخم خورده بود. در آهنی خانه بر اثر انفجار از جا در آمده و به طرف داخل حیاط کج شده بود کمی آنطرفتر از در، پیکر پسر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم بیشتر از این به او نگاه کنم چه برسد به اینکه بخواهم به او دست بزنم و یا جابه جایش کنم آخر، پایین تنهائی از نمت کمر و لگن بر اثر موج انفجار شکافته و به هم پیچیده شده بود. طوری که پاهایش خلاف پست تنه رو به بالا افتاده بودند، یک دستش هم از ناحیه کتف کاملا له شده بود. بقیه قسمت ها هم وضع بهتری نداشتند. تقریبا تمام بدن جوان تگه تگه و لهیده شده بود. حس می کردم به محض تکان داد نش استخوان های خرد شده اش از هم جدا می شوند و از وسط به دو نیم خواهد شد. دردناک تر از همه وضع پدر و مادر سالخورده جوان بود نه از خانه محقرشان بیرون آمده با گریه و زاری او را صدا می زدند: عبدالرسول الرسول وقتی دیدم پیرزن خودش را روی زمین انداخت و کورمال كورمال روی خاکها دست کنید و جلو آمد تا خودش را به جنازه رسانده تازه فهمیدم چشمانش نمی بیند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef