eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 طناب را از پایه پل باز کرده بود که من توی قایق پریدم او هم پشت سر من طناب رو توی قایق پرت کرد و خودش هم آمد توی قایق و کنارمن نشست به محض آنکه قایق راه افتاد از دست هوای شرجی و دم کرده هور و خرمگسهای نیش دار و مزاحم خلاص شدم باد خنک پاییزی توی صورتم خورد و در تمام بدنم لذت خلاصی از گرما را احساس کردم داشتم می‌رفتم توی کِیف هوای خنک که محمدحسین (شهید محمدحسین یوسف الهی معاون اطلاعات و عملیات لشکر ثارالله) گفت آقا مصطفی می‌خواهی یک شعر تازه برایت بخونم؟ نگاهم را به سمتش چرخوندم خنده همیشگی را بر لبانش دیدم گفتم از مولاناست؟ گفت آره گفتم بخون او شروع کرد به خواندن، شمرده و با حرکات دست گویی می خواست با همه وجودش شعر را به من تفهیم کند من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه صد بار تورا گفتم کم خور دوسه پیمانه در شهر یکی کس را هوشیار نمی‌بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی وآن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه ای لولی بربط زن تو مست تری یا من ای پیش تو مستی افسون من افسانه چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می‌شد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه به این جای شعر که رسید دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت حالا آقا مصطفی شعر رو معنا کن از خودم خجالت کشیدم گفتم محمدحسین یک بار دیگر بخوان و بازهم خواند پیش خودم گفتم محمدحسین معنای شعر خودت هستی اصلا تو مصداق عینی این سروده مولانا هستی مگر نه اینکه اگر من مست هستم تو اصلاً دیوانه‌ای و بعد دوباره این بیت را بلند خواندم ای لولی بربط زن تو مست تری یا من ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه توی دلم گفتم محمد حسین از من افسون مخواه افسون من پیش تو افسانه هست نگاهش کردم چفیه‌اش دور گردنش بود و چهره زیبایش را زیباتر می کرد تیر نگاهم را به یکباره بر نگاهش دوختم و به چشمانش خیره شدم دلم می خواست برایش شعر مولانا را می‌خواندم از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش مضمر صد گلشن کاشانه چون کشتی بی لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد وزحسرت او مرده صد عاقل و فرزانه دلم می‌خواست فریاد می‌زدم و می‌گفتم تو تجسم این ابیاتی محمد حسین من از ضمیر نگاهت بهشت را دیدم محمدحسین تو همانند این قایق هستی که آرام نداری و بی‌پروا و شتابان بر امواج می‌رانی تو قایق بی‌لنگری تو بر آبهای زمان جاری هستی تو خود موجی تو طوفانی تو دریایی تو می‌رانی سوار بر باد ها و طوفان ها تو از آن دریایی تو غریق رویای عشقی تو دریای دریا دلی تو دریا دل مسافری محمد حسین از حسرتت مردم... وزحسرت او مرده صد عاقل و فرزانه به محمدحسین نگاه کردم و به او خندیدم و پیش خودم خواندم من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه؟ (به نقل از مصطفی موذن‌زاده بهار ۱۳۶۵ شمسی) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef