#مسیحاےعشق
#پارت_سی_ششم
بلند میشوم و به طرف آن سوی هال میروم.
عمو روی مبل نشسته و مشغول تماشای نقشه ی یک هتل روی مانیتور لپ تاب است.
:_جانمـ عمو؟
به طرفم برمیگردد:عه اومدی نیکی جان. بیا بشین
حاج خانم وقت داروهاشه،گفتم بیای اینجا...
کنار عمو مینشینم.
★
صدای شکستن چیزی مرا از خاطرات بیرون میکشد. بلند میشوم و به طرف آشپزخانه،از پله ها
میدوم.
نفس نفس زنان میپرسم:چی شد منیرخانمـ؟
نگاهم روی تکه های شیشه و خونی که قطره قطره از دست منیر روی سرامیک ها میچکد،متوقف
میماند.
:_دستت رو بریدی منیرخانمـ
منیرخانم، دست راستش را گرفته و چشمانش را بسته،به زحمت بازشان میکند:چیزی نیست
خانمـ ببخشید که ترسوندمتون
:_این حر فا چیه؟ببینم دستت رو؟؟
جلو میروم.
:+نه نه خانم جلو نیاین،اینجا پر از شیشه خرده است..
:_نگران نباش،دمپایی پامه،ببینم دستت رو.
دستش را میگیرم،جراحت،عمیق نیست اما خون همچنان میآید. بلند میشوم و باند و گازاستریل
را میآورم. آرام،مشغول بستن زخمش میشوم. سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند:خانمـ ،شما
خیلی شبیه آقاوحید هستید...
از حرفی که زده،خوشحال میشوم،عمو دوست داشتنی است... خیلی!
کار بستن دستش تمام میشود.
:_بهتری منیرخانم؟
:+بله خانم،خوبم،ممنون
:_مامان و بابا نیستن؟
:+نه خانم،رفتن بیرون
دلم میگیرد،حتی خبرم نکرده اند...
:_کاری داشتی صدام کن منیرخانم،برو یه کم استراحت کن.
:+چشم خانم،ممنون
به طرف اتاقم میروم،دلم گرفته،هیچگاه گمان نمیکردم خانه به نظرم اینقدر تاریک و پر از خفقان
باشد... من به قدر آسمان ها،از پدر و مادرم دورم... و آنها هیچ تلاشی برای نزدیک شدن به من
نمیکنند.. ندیده ام میگیرند،پنداری هرگز در این خانه،نیکی نامی وجود نداشته. تمام مکالماتمان
بیشتر از دو دقیقه نمیشود. مرا نمیفهمند،درکم نمیکنند و شاید... شاید اصال دوستم ندارند....
با تصور این موضوع،قلبم فشرده میشود...
یاد روزهای پیشین،همچنان در خاطرم،زنده و پویاست.
★
گُر گرفته ام،حس ناپاکی در تمام وجودم میپیچد.... چرا مامان هرگز
کتاب را میبندم،حس میکنم
این چیزها را برای من توضیح نداده بود،مگر،مادر وظیفه ای،جز این دارد؟؟ یعنی مامان به هیچ
کدام از مسائل این کتاب،عقیده ای ندارد؟
نگاهی به جلد کتاب میاندازم،احکام دختر ان....
چند سال است سر سفره ی جهالت بزرگ شده ام؟
وای خدای من... امیدوارم،توبه ی بنده ی حقیرت را پذیرفته باشی که من هیچم،بی تو....
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸