eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
「⚡️|」 تقوا راس اخلاقه یعنی من دور بشم از هرچی که منو از مولا(عج) دور میکنه🍃 یعنی یه حصار امن بکشم دورخودم تا نااهل وارد نشه...💝 با تقوا به خیلی جاها میشه رسید اصلاً استاد اخلاق،تقواست ... نصف کارمون اینه که کاری نکنیم که آینه قلبمونو رو زنگار و دود بگیره ... حالا تقوا یعنی چی؟ یعنی پرهیزگاری... یعنی همون چیزایی که سازنده یه دستگاه به خریدار گوشزد میکنه واسه اینکه دستگاه خراب نشه... همون دستوراتی که خدا بهمون داده تا روح و جسممون نابود نشه... تا به خودمون با گناه ظلم نکنیم...💔 چجوری میتونیم بگیم اینا مهم نیست دل پاک کافیه...؟ یعنی نعوذ بالله داریم میگییم خدایا اینایی که تو گفتی مهم نیست من بیشتر از تو میفهمم...😨 خدایی که من و تو رو آفریده گفته آمنو وعمل الصالحات... هم دل پاک هم عمل شایسته...⚡💖 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ سلام به خدا که آغازگر هستی ست سلام برمنجی عالم که آغازگر حکومت الهی‌ست سلام به آفتاب که آغازگر روزست سلام به مهربانی که آغازگر دوستی‌ست سلام به شماکه آفتاب مهربانی هستید الهی به امید تو💚 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷
چنین نوشته خدا درشناسنامه ی دل منم غلام مه و بنده زاده ی خورشید سلام می‌دهم از عمق این دل تاریک به آخرین پسر خانواده ی خورشید ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ مؤمن آل‌یس در قرآن (3⃣) ✅💐 حبیب نجار 💐✨ حبیب نجار کسی بود كه به تنهايى به حمايت از پيامبران الهى قيام كرد و فرياد زد و در اين راه شهيد شد و خداوند کسانی را که سرسختی نشان داده و انبیاء الهی را تکذیب کردند و حبیب نجار را به شهادت رساندند، تنها با یک صیحه آسمانی خاموششان کردند: 💐💫 وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَىٰ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنْزِلِينَ --- إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ (ایات 28 و 29 سوره یس) و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکری از آسمان نفرستادیم، و هرگز سنت ما بر این نبود؛ --- (بلکه) فقط یک صیحه آسمانی بود، ناگهان همگی خاموش شدند! ✅💐 گاهى بخاطر ريختن خون يك مؤمن بى گناه و يك مجاهد و مبلّغ دينى، مردم يك منطقه دچار عذاب الهی مى‌شوند. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
با عمو به سالن میرویم. عمو بلند سلام میدهد و بعد با رادان و دانیال دست میدهد. دانیال کت و شلوارخوش دوخت سرمه ای پوشیده و پیشانی اش کمی سرخ به نظر می رسد.آرام سلام میدهم و کنار عمو مینشینم. رادان میگوید:آقاوحید مشتاق دیدار. عمو لبخند میزند:کم سعادتی از بنده بوده.. سرم پایین است،اما نگاه های سنگین را حس میکنم. منیر چای میآورد. رادان در حالی که فنجان را برمی دارد با خنده میگوید:نیکی خانم این چای وقتی میچسبید که شما برامون میآوردی ها مگه نه دانیال ؟ شهره،مادر دانیال با زهرخند میگوید: فعلا نیکی جون مشغول کارای دیگه هستن،وگرنه پسر ساده لوح من رو چه به این ازدواج؟! دانیال میغرد:مامان متلکش داغم میکند،میخواهم جواب بدهم اما نگاه عمو به آرامش دعوتم میکند. سرم را پایین می اندازم و با بندهای انگشتانم بازی می کنم. مامان با حالت عصبی میگوید:شهره جون،نجابت نیکی از اول زبونزد همه بود،چه برسه به الان،خودت بهتر میدونی... ★ پله ها را آرام بالا میروم،دانیال هم پشت سرم میآید مبل ها را نشان میدهم:بفرمایید دانیال مینشیند و من هم روبه رویش. سرش پایین است،خجالت به او نمیآید... چند دقیقه ای میگذرد،با دو انگشت یقه اش را میگیرد:گرمه،نه؟ :_من گوش میدم :+از کجا شروع کنم؟ آخه اولین بارمه و لبخند میزند... :_آقادانیال خنده اش را میخورد و تلخ می گوید :+قبلا آقا قبل اسمم نبود... :_قبلا گفتید،منم جواب دادم:گذشته تو گذشته،مُرد.. اون نیکی هم مرد.. آقادانیال،من نسبت به شما خیلی احترام قائلم،ولی واقعا این پیشنهاد شما از پایه و اساس غلطه،من و شما اونقدر با هم فرق داریم که اگه بخواهیم هم نمیتونیم شبیه هم بشیم.. مضطرب میگوید :+من هرجوری شما بگید میشم،اصلا ریش میذارم،از این انگشترا دستم میکنم،به خاطر تو..با هم میریم مشهد،آره؟مشهد خوبه دیگه؟مکه میریم،ها؟ :_ایرانیا رو مکه راه نمیدن... :+خب..خب میریم یه جای دیگه،من همون جوری میشم که شما دوس داری دلم برای تقلای بیهوده اش میسوزد. :_آقادانیال... من دنبال کسی هستم که کاملم کنه،من مکملش باشم. من دلم نمیخواد شما به خاطر من ریش بذارید و اینا.. اصلا شما که کامل در جریانید،من دور از چشم پدر و مادرم چادر سر میکنم. دوست دارم وارد خانواده ای بشم که از این قضیه استقبال کنن...نه اینکه مثل خونواده ی خودم.... :+باشه من....من از خونوادم جدا میشم :_من نمیخوام اسباب دردسر باشم...همین الانشم بین خونواده هامون تنش ایجاد شده..من دلم نمیخواد...نشدنیه آقادانیال،خواهش میکنم تمومش کنید... بلند میشوم و راه میافتم،از پشت صدایش بلند میشود:پس تکلیف دل من چی میشه؟ برمیگردم:یه کم فکر کنید...خواهش میکنم، این خواسته ی شما غیرمنطقیه،ما هیچ جوره شبیه هم نیستیم،نه.. بدون لحظه ای مکث از پله ها پایین میروم. بابا و رادان مشغول بگو و بخند هستند و مامان و شهره با اخم نشسته اند. عمو وحید آن طرف با موبایل حرف میزند. آرام مینشینم،توجه همه جمع من میشود. رادان با خنده میگوید:خب دهنمون رو شیرین کنیم؟ دانیال میآید و مینشیند.با حرکات عصبی دستمالی برمی دارد و پیشانی اش را خشک می کند. گلویم را صاف میکنم:با همه ی احترامی که براتون قائلم،جواب من منفیه.. دانیال عصبی سر تکان میدهد. شهره با شادی بلند میشود:خب انگار نیکی جان هم مثل ما راضی نیس،بهتره ما بریم دیگه رادان هم بلند میشود:نیکی جان،یه کم بیشتر فکر کن... ★ با عمو،کنار استخر نشسته ایم.. :_انگار بابات و رادان،بی میل نبودن..پسره خیلی داغون بود،چی بهش گفتی تو؟ :+حرفایی که باید میشنید... صدای موبایل عمو بلند میشود . :_ای بابا،از سر شب هزار بار زنگ زد :+کی؟ :_سیاوش.. نمیدانم چرا ناخودآگاه لبخند روی لب هایم مینشیند... ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
کوچه به غمِ بِنتِ نبی حاکی شد هتاکی شد و چادر او خاکی شد از بس که عدوی بی حیا سنگین زد سیلی به روی فاطمه حکاکی شد ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند: بعد از جریان غصب فدك و احتجاج حضرت، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد كردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.✨ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸