eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام او آغاز میکنم چرا که نام او آرامش دلهاست و ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 💐☘🎁🇮🇷🇮🇷🇮🇷
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی . شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی . دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اهلبیت (ع) در قرآن (4⃣) ✅💐 آیه کلمات 💐✨ آیه 37 سوره بقره، یکی دیگر از آیاتی است که براساس روايات شیعه و اهل سنت به اهلبیت (ع) دلالت دارد. 💐✨ هنگامی که آدم از غذايى كه نبايد بخورد، چشيد و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجه اشتباه خود گرديد. او در اثر پشيمانى و ندامت، كلماتى را از خداوند دريافت كرد و به وسيله‌ آن كلمات، توبه نمود: 💐💫 فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (آیه 37 سوره بقره) پس آدم کلماتی را [مانند کلمه استغفار و توسّل به اهل بیت (ع) که مایه توبه و بازگشت بود] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبه‌اش را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. ✅💐 طبق آنچه از روايات اهل تشیع و اهل سنت استفاده مى‌شود، مراد از كلماتى كه آدم به وسيله‌ آن توبه نمود، توسّل به بهترين خلق خدا يعنى حضرت محمّد(ص) و اهلبيت او است. چنانكه در تفسير درّالمنثور از ابن عباس نقل شده است كه آدم براى پذيرش توبه‌اش، خداوند را به اين نام‌ها قسم داد: «بحّق محمّد و علىّ و فاطمة و الحسن و الحسين». ✅💐 براساس این آیه، اولين توبه در روى زمين، با توسّل به محمّد و آل محمّد پذيرفته شد. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
:+عمــــــــــو؟ :_خیلی خب بابا... هیچی..حرفات رو بهش زدم.. اونم آروم لبخند زد ، گفت}من شده تا سر قاف میرم و پر سیمرغ رو میآرم تا آقای نیایش راضی بشه{ :+یعنی چی عمو؟؟ همه ی حرفای منو بهش گفتین ؟ :_بله،همه رو گفتم.. گفتم این دفعه جواب خود نیکی منفیه... گفتم نیکی حاضر نیست شما بیشتر از این به زحمت بیفتید.. گفتم کلا قصد ازدواج نداره،چه باتو چه با هرکس دیگه... ولی سیاوش کوتاه بیا نیست نیکی جان..از اول هم گفتم،در این مورد شبیه باباته ... کلافه میشوم،اصال انتظار این جواب را نداشتم... باید جا میزد،باید بعد از جواب منفی من کنار میکشید.. .نمیخواهم بیشتر از این بیهوده تلاش کند... احساس عذاب وجدان دارم.. صدای عمو از فکر و خیال بیرونم میکشد :_آها...یه چیز دیگه ام گفت .. گفت }من نه آن مستم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کارها کمتر کنم{ .* موهایم را پشت گوشم میدهم و کتاب را ورق میزنم. صدای در میآید. اهمیتی نمیدهم. دوباره مشغول مطالعه میشوم... سرم را با کتاب داستان مشغول کرده ام تا کمتر فکر و خیال به سراغم بیاید و من کمتر به جان ناخن هایم بیفتم! صدای گفت و گو چند نفر از حیاط میآید. صدا کمی بلند است و نگرانم میکند. بلند میشوم و گوشه ی پرده را کنار میزنم. برق از سر میپرد. سیاوش،سبد گلی به دست دارد و روبه روی عمو و بابا ایستاده. بابا چند قدم جلو میرود و با مشت به شانه ی سیاوش میکوبد.. باید کاری کنم... صحبت هایشان به نظر دوستانه نمیآید. دامنم را صاف میکنم و مانتو بلندم را میپوشم،سریع دست میبرم و شالم را بیرون میکشم.. در حالیکه تند از پله ها پایین میروم،موهایم را میبندم و شال را سرم میکنم . در خانه باز است و حیاط دیده میشود.. بابا جلو رفته و بلند با سیاوش حرف میزند. حواسم پرت میشود،پایم پیچ میخورد و از پله ی دوم میخورم زمین. آخ بلندی میگویم.. مچ پایم را در دست میگیرم و کمی فشارش میدهم. سرم را کمی بلند میکنم. بابا یقه ی سیاوش را میگیرد. سریع از جا میپرم... درد را فراموش میکنم و به طرف حیاط میدوم. بابا،سیاوش را به دیوار میکوبد.. :_پسر بهت مؤدبانه گفتم دست از سر زندگیم بردار..فکر نمی کنی ما آبرو داریم؟ عمو جلو میرود تا جدایشان کند... :+مسعـــود،به خودت مسلط باش دسته گل،روی زمین افتاده و گل هایش زیر پا له شده.. مینالم:بـــــابـــــا هرسه متوجه من میشوند. بابا یقه ی پیراهن سیاوش را رها میکند. جای چنگ بابا روی پیراهن سیاوش،چروک شده... بابا چند قدم دور میشود. سیاوش سرش را پایین میاندازد... بابا برمیگردد،انگشت اشاره اش را به نشانه ی تهدید به طرف سیاوش میگیرد :_دیگه این اطراف نبینمت... به طرف من میآید :_نیکی...بریم تو عمو دستی به پیراهن سیاوش میکشد. سرم را پایین میاندازم و شرمنده،به دنبال بابا کشیده میشوم... بابا عرض سالن را با قدم هایش میپیماید و هر از گاه،دست به موهایش میکشد..عادت زمان هایی که عصبانیست... ورودی سالن میایستم و چشم به زمین میدوزم.. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هرگاه مؤمن برادر دینی خود را تهمت بزند، ایمان او همانند نمک که در آب حل می‌شود ذوب و مضمحل می‌گردد!‌ ✨ موضوع: ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
عالی.mp3
2.43M
♨️دین داری ناقص 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
يَسار و سالم، دو غلام ابن زياد به ميدان آمده اند و مبارز مى طلبند. كيست كه به جنگ ما بيايد؟ حبيب و بُرَير از جا برمى خيزند تا به جنگ آنها بروند، ولى امام، شانه هايشان را مى فشارد كه بنشينند. عبد الله كَلْبى همراه همسر خود، به كربلا آمده است. او وقتى كه شنيد كوفيان به جنگ امام حسين(ع) مى آيند، تصميم گرفت براى يارى امام به كربلا بيايد. آرى! او همواره آرزوى جهاد با دشمنان دين را در دل داشت. اكنون روبروى امام حسين(ع) ايستاده است و مى گويد: "مولاى من! اجازه بدهيد تا به جنگ اين نامردان بروم". امام به او نگاهى مى كند، پهلوانى را مى بيند با بازوانى قوى. درست است اين پهلوان بايد به جنگ آن دو نفر برود. لبخند بر لب هاى او مى نشيند و براى رسيدن به آرزوى خود در دفاع از حسين(ع) سوار بر اسب مى شود. ــ تو كيستى؟ تو را نمى شناسيم. ــ من عبد الله كلبى هستم! ــ چرا حبيب و بُرَير نيامدند؟ ما آنها را به مبارزه طلبيده بوديم. ناگهان عبد الله كلبى شمشير خود را به سوى يسار مى برد و در كارزارى سخت، او را به زمين مى افكند. سالم، فرصت را غنيمت شمرده به سوى عبد الله كلبى حملهور مى شود. ناگهان شمشيرِ سالم فرود مى آيد و انگشتان دست چپ عبد الله كلبى قطع مى شود. يكباره عبد الله كلبى به خروش مى آيد و با حمله اى سالم را هم به قتل مى رساند. اكنون او در ميدان قدم مى زند و مبارز مى طلبد، امّا از لشكر كوفه كسى جواب او را نمى دهد. نمى دانم چه مى شود كه دلش هواى ديدن يار مى كند. دست چپ او غرق به خون است. به سوى امام مى آيد. لبخند رضايت امام را در چهره آن حضرت مى بيند و دلش آرام مى گيرد. رو به دشمن مى كند و مى گويد: "من قدرتمندى توانا و جنگ جويى قوى هستم". عمرسعد دستور مى دهد كه اين بار گروهى از سواران به سوى عبد الله كلبى حمله ببرند. آنها نيز، چنين مى كنند، امّا برق شمشير عبدالله، همه را به خاك سياه مى نشاند. ديگر كسى جرأت ندارد به جنگ اين شير جوان بيايد. عمرسعد كه كارزار را سخت مى بيند، دستور مى دهد تا حلقه محاصره را تنگ تر كنند و گروه گروه بر عبد الله كلبى حمله ببرند. دل همسرش بى تاب مى شود. عمود خيمه اش را مى كند و به ميدان مى رود. خود را به نزديكى هاى عبد الله كلبى مى رساند و فرياد مى زند: "فدايت شوم، در راه حسين مبارزه كن! من نيز، هرگز تو را رها نمى كنم تا كنارت كشته شوم". اى زنان دنيا! بياييد وفادارى را از اين خانم ياد بگيريد! او وقتى مى فهمد كه شوهرش در راه حق است، او را تشويق مى كند و تا پاى جان كنار او مى ماند. امام اين صحنه را مى بيند و در حق همسر عبدالله دعا مى كند و به او دستور مى دهد تا به خيمه ها برگردد. همسر عبدالله به خيمه باز مى گردد، امّا دلش در ميدان كارزار و كنار شوهر است. سپاه كوفه هجوم مى آورند و گرد و غبار بلند مى شود، به طورى كه ديگر چيزى را نمى بينم. عبد الله كلبى كجاست؟ خداى من! او بى حركت روى زمين افتاده است. به يقين روحش در بهشت جاودان، مهمان رسول خداست. زنى سراسيمه به سوى ميدان مى دود. او همسر عبد الله كلبى است كه پيش از اين شوهرش را تشويق مى كرد. او كنار پيكر بى جان عزيزش مى رود و زانو مى زند و سر همسر را به سينه مى گيرد. خون از صورتش پاك مى كند و بر پيشانى مردانه اش بوسه مى زند; "بهشت گوارايت باشد". اشك از چشمان او مى ريزد و صداى گريه و مرثيه اش هر دلى را بى تاب مى كند. اين رسم عرب است كه زنى را كه مشغول عزادارى است نبايد آزار داد، امّا عمرسعد مى ترسد كه مرثيه اين زن، دل هاى خفته سپاه را بيدار كند. براى همين، به يكى از سربازان خود دستور مى دهد تا او را ساكت كند. غلام شمر مى آيد و عمود چوبى بر سر او فرود مى آورد. خون از سرِ او جارى مى شود و با خون صورت همسرش آميخته مى گردد. خوشا به حال تو كه تنها زن شهيد در كربلا هستى! امّا به راستى، چقدر زنان جامعه من، تو را مى شناسند و از تو درس مى گيرند؟ كاش، همه زنان مسلمان نيز، همچون تو اين گونه يار و مددكار شوهران خوب خود باشند. هر كجا كه در تاريخ مردى درخشيده است، كنار او همسرى مهربان و فداكار بوده است. عبد الله كلبى تنها شير مرد صحراى كربلاست كه كنار پيكر خونينش، پيكر همسرش نيز غرق در خون است. آن دو كبوتر با هم پرواز كردند و رفتند. بيا و عشق را در صحراى كربلا نظاره گر باش. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
نماز‌_شب 🌷 آیت الله جاودان: ☘ تمام دستورات آیت الله حق_شناس در سه چیز خلاصه می شد : ۱ - ترک گناه ۲ - نماز اول وقت ۳ - نماز شب هرشب به عشق امام_زمان و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج نماز شب بخوانیم.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
- به افراد عصبی که در خیابان به شما تنه میزنند راه بدهید تا عبور کنند - به رانندگان عصبانی و بی منطق که میخواهند از هر گوشه ای زودتر به مقصد برسند راه بدهید - به کسی که در خیابان به شما بی احترامی میکند بی اهمیت باشید - در برابر کسی که بی محابا به شما ناسزا میگوید سکوت کنید و محیط راه ترک کنید - در برابر کسی که کارهای وقیحانه خود را به شما نسبت میدهد کوتاه بیایید - در برابر کسی که مدام دروغ میگوید لبخند بزنید و بگذرید در پی انتقام نباشید چون آنها به راحتی هر کاری که بخواهند را میکنند. به سادگی شما را وارد بازی های کثیف خود میکنند و با بی حیایی و فریاد و دریدگی شما را تا سطح خودشان پایین میکشند یادتان باشد آنها همیشه حق به جانب هستند و آدم سالم و باشرف از پس آنها بر نمی آید ضرب المثل باید با هر کسی مثل خودش بود... را برای رسیدن به آرامش فراموش کنید و از چنین افرادی فقط دور باشید و یقه تان را دست هر دیوانه ای ندهید چون به قول معرف مردم از دور دیوانه اصلی را تشخیص نمیدهند ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑سخنان قابل تامل استاد رحیم پورازغدی از بیان نگرانیش برای آینده‌ی انقلاب و جواب زیبای امام خامنه ای عزیز ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌ ‌🌷مهدی شناسی ۱۸۷🌷 🔷زیارت آل یاسین 🔷 🌹السلام علیک بجوامع السلام🌹 🌱جوامع جمع جامع است و جامع به معنای سخن کوتاه پر معناست. 🌱در این فراز که آخرین سلام در زیارت آل یس اسـت گویـا بـا اینکـه بـا اوصـاف زیـادی امـام خـویش را خوانده ایم، هنوز چیزی از صفات مولایمان را نتوانستیم بشماریم و با آنها به او سـلام نمـاییم. لـذا در نهایـت ادب با توجه به عجز و ناتوانیمان در شمارش اوصاف جمال و جلال امام با یک تعبیر جامع عرضه می داریم:"السلَام علَیک بِجوامعِ السلَام" 🌱 آنچه گفتیم و نگفتیم...سلام بر تو به تمامی سلامها... 🌹اُشهِدُکَ یا مولای...🌹 🍃 این بخش، اقرار به عقائد حقه و عرضه آن به محضر امام اسـت. در ایـن قسـمت شـاهد گرفتن امام بر باورهای خود با توجه به حضور، علم و اطلاع آن حضرت از وضعیت شیعیان در دنیـا و گـواهی دادن به نفع آنان در آخرت است. 🍃به استناد آیات نورانی قرآن، امامان طاهرین که همان مومنان حقیقیند، شاهد اعمال و رفتـار ما هستند و بنابر روایات هر هفته و یا هر روز اعمال بندگان خدا بر امام عرضه مـی شـود. 🍃 این عرضه و اقرار عقاید بعد از زیارت و سلام به اوصاف کمال امام، یادآور این نکته اسـت کـه بایـد عقایـد خود را از وجود نورانی حجت خدا و امام معصوم بگیریم و صرف محبت و علاقه کافی نیسـت و در واقـع ایـن کار بهره گیری از علم الهی امام است. 🍃عرضه اعتقادات در زمان ائمه گذشته عرضه ی باورها بر امام معصوم و حجت خدا بود.در زمـان حیـات معصـومین بـه کَـرّات اتفـاق افتاده و بین مومنین و شیعیان مرسوم بوده که هرگاه فرصتی فراهم می شد و به محضـر حضـرات ائمه شرفیاب می شدند؛ عقاید خود را عرضه میداشتند؛ تا اگر صحیح است بر آن ثابت قدم باشند و اگر خطایی دارد، در مقام اصلاحش برآیند. 💐🌻☘💐🌻☘ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🙏🙏🙏🙏 💖🌷🌙✨🌟🌷💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اهلبیت (ع) در قرآن (5⃣) ✅💐 سوره انسان 💐✨ براساس روایات پرشمارى که در منابع شیعه و سنى آمده، سوره انسان در شأن اهلبیت (ع) نازل شده است.  حضرت على (ع) نیز در چند مورد به آیات این سوره بر فضیلت خود احتجاج کرده است، از همین‌رو سوره انسان همواره از فضایل اهلبیت (ع) به شمار آمده است. ✅💐 در شأن ‌نزول مشهور این سوره آمده است: حسن (ع) و حسین (ع) بیمار شدند. پیامبر (ص) به همراه جمعى به عیادت آنان آمدند و به على (ع) پیشنهاد کردند تا براى شفاى فرزندان خود نذر بکند. ✅💐 على (ع) و فاطمه (س) و کنیزشان (فضه) نذر کردند که اگر آن‌ها شفا یابند سه روز روزه بگیرند. حسنین از بیمارى شفا یافتند، (و آنان روزه گرفتند در حالیکه) چیزى در خانه آنان نبود. ✅💐 علی (ع) سه صاع جو تهیه کرد. فاطمه (ع) یک صاع آن را آرد کرد و ۵ قرص نان پخت. هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما اى خاندان محمد (ص)، بى‌توانى مسلمان هستم، غذایى به من دهید، خداوند به شما از غذاهاى بهشتى عطا کند. آنان مسکین را بر خود مقدم داشتند و در آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و به هنگام افطار یتیمى بر در خانه آمد و غذاى خود را به وى دادند. در سومین روز نیز به هنگام افطار اسیرى بر در خانه آمد و آنان سهم غذاى خود را به او بخشیدند. ✅💐 صبح هنگام امام على (ع) دست حسنین (ع) را گرفته به نزد پیامبر آورد. پیامبر (ص) آن‌ها را مشاهده کرد که از شدت گرسنگى مى‌لرزیدند. فرمود: مشاهده چنین حالى در شما براى من بسیار دشوار است، سپس برخاست و به همراهى آنان وارد خانه فاطمه (ع) شد و دخترش را دید که در محراب ایستاده در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده و چشم‌هایش به گودى نشسته است. پیامبر (ص) ناراحت شد. ✅💐✨ در همین هنگام جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمد این سوره (انسان) را بگیر. خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى‌گوید، آنگاه سوره هل اتى را بر او خواند: 💐💫 يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا ---وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا (آیات 7 و 8 سوره انسان) آنها به نذر خود وفا می‌کنند، و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است می‌ترسند --- و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‌دهند. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
عمو کلافه وارد سالن میشود و کنار من میایستد :_مسعــــود این چه کاری بود کردی؟ لحن عمو جدی است و کمی نگرانم میکند. بابا به طرفش برمیگردد،اما روی صحبتش با من است :+الان وقت جواب دادنه نیکی...یا ما یا این پسره؟ هول میشوم... من چرا باید در این دوراهی قرار بگیرم؟ خدایا،میشود بیدارم کنی؟این کابوس جانم را میبلعد... با سر انگشتانم بازی میکنم:بابا...بابا من..... عمو جلو میرود :_داداش.... بابا کلافه چشم هایش را میبندد :+وحید دخالت نکن...نیکی...جواب من یه کلمه است.. حاضری برای همیشه من و مادرت رو فراموش کنی و زن این پسره بشی؟ سریع و ناخودآگاه میگویم:نــــــه بابا نفس راحتی میکشد و روی نزدیک ترین مبل میافتد... اشک هایم جاری میشود... چه معامله ی سختی... بابا به طرف عمو برمیگردد :+شنیدی وحید؟؟اینم جواب نیکی... عمو دوباره جدی میشود :_کاری به جواب نیکی ندارم..فقط به من بگو جرم سیاوش چیه ؟ اینکه به نیکی علاقه داره؟. من میگم چرا حرمت هارو شکستی؟؟ سیاوش تنها دوست منه.. شریک منه...مادرش حق مادری گردن من داره... تو همیشه از مهمونت اینجوری پذیرایی میکنی؟ علت ناراحتی عمو را درک میکنم... بابا بلند میشود و به طرف عمو میرود :+این پسره مهمون نیست...بختکه..افتاده رو زندگیم و داره نابودش میکنه.. صدای هردویشان بالا رفته و این نگرانم میکند... :_مسعود،این آدم که تو حتی اسمش رو به زبون نمیآری،برادر منه..برادرخوندم... اون موقع که تو و محمود یادتون نبود پدر و مادر دارین...اگه سیاوش نبود من نمیدونستم تو غربت باید چی کار کنم... موقع مردن مامان اونجا بودی؟؟ نه،نبودی...بالا سر مامان رو همین پسره یاسین خوند،که تو حتی حاضر نیستی اسمش رو بیاری... وقتی بابا حتی کنترل خودش رو نداشت،سیاوش بهتر از من مراقبش بود... بابا سری به تاسف تکان می دهد :+ میدونستم یه روز منت اون روزا رو سرم میذاری... :_منتی نیست...من هرکاری کردم وظیفه ام بوده... ولی خواستم بدونی من مدیون سیاوش ام... هرکاری هم لازم باشه میکنم،تا به نیکی برسه...قبلا هم بهت گفتم...داری کاری رو میکنی که محمود با تو کرد... جواب نیکی رو شنیدی و خیالت راحت شد؟؟ نه مسعود، باختی...چون دخترنازپرورده و عزیز دردونه ات به خاطر بابای لجبازش پا رو دلش گذاشت...فکر نکن نیکی رو حفظ کردی و برنده شدی... باختی داداش...باختی؛قلب دخترت رو باختی! بابا نگاه نافذش را به صورت من و بعد به عمو میدوزد... :+ حالا میبینی بازنده کیه... نیکی...من پدرتم و حق انتخاب همسرت رو دارم... این حق رو همون عربا بهم دادن...همسرت رو هم انتخاب میکنم،خودم.... با رادان حرف میزنم،میگم جواب نیکی مثبته...تو باید با دانیال ازدواج کنی... سرم را بالا میگیرم و چشمان خیسم را ناباورانه به بابا میدوزم... نه...امکان ندارد...نمیشود....من... خدایا...یا بیدارم کن یا در خواب بمیرانم. .... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸