eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
‹إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ› اگر خدا بخواهد می‌شود ..🌱 - سوره کهف ۲۴             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
واحدبا بال فرشته خدا روی قلبم نوشته_۲۰۲۲_۰۷_۲۱_۲۰_۳۹_۳۷_۰۴۴.mp3
6.05M
سید الشبابی آرامش این دل خرابی😭😭 بده به منم یک جوابی کرب و بلا میخوام.... سید             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
⚫️هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... 🌺از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: ‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! 🔴در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... ⚫️صلی الله علیک یا سیدالساجدین،الامام العارفین،زین العابدین.. ▪️▪️▪️▪️🌷🌷🌷▪️▪️▪️▪️ 📕برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زيباست صبح، وقتی روی لب‌هايمان ذكر مهربانی به شكوفه می‌نشيند ❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود 🏳خدايا... روز‌‌مان را سرشار از آرامش عشق و محبت کن🌸 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌹🌷🇮🇷❤️🇮🇷🏴🏴           @hedye110 🏴🖤🏴
چه تلخ می شود این لحظه ها بدون شما چه تلخ تر همه ی عمر ما بدون شما... منم غریبه و شب تیره و مسیرم سخت کجا روم چه کنم بی شما بدون شما.. تعجیل در فرج مولایمان             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
در جلو را باز میکنم و روی صندلی کمکراننده مینشینم . مسیح پشت رول مینشیند. نگاهی به دور و بر میکند و آرام میگوید :_عجب ماشینه...خب،خانم امر میکنین راننده تون کجا بره؟ لبخند میزنم. ★ میخواهم از ماشین پیاده شوم که مطلب مهمی یادم میافتد. :+مسیح،من بعد از ظهر،با دوستم قرار دارم برای خریدهای عیدمون.گفتم که بدونی خونه نیستم. مسیح با شیطنت میخندد. :_پس من خریدای عیدم رو چی کار کنم؟ :+خب اگه بخوای،میتونیم یه روز دیگه هم با هم بریم... با خوشحالی میگوید :_پس خریدای دوستت تموم شد،یه زنگ بزن من بیام پیشت،خریدامون رو با هم بکنیم. روی "با هم" تأکید میکند. یعنی من هم صبر کنم تا او بیاید. ناچار سر تکان میدهم و از ماشین پیاده میشوم. مسیح صدایم میزند :_نیکی،مراقب خودت باش.. :+چشم،خداحافظ برایش دست تکان میدهم و وارد دانشگاه میشوم. ★ فاطمه،خریدهایش را روی دست هایش جابه جا میکند:ببین من دارم به شوهرت حسودی میکنم. از وقتی زنش شدی دیگه منو دوست نداری.. میخندم :+فاطمه خانم کی تا حالا،بچه شدی؟خودت رو با مسیح مقایسه میکنی؟؟ فاطمه میخندد:نه دیگه..تموم شد...هرچی بین من و تو بود گذشت. هرچقدر میگم بیا مانتو بگیر،میگی نه، تو انتخاب کن! و ادای من را درمیآورد : مسیح گفت صبر کن با هم انتخاب کنیم. لبخند میزنم و سرم را پایین میاندازم. چقدر خوب مرا شناخته. دوباره میگوید:تو دلت رو به مسیح باختی..حاشا نکن که باور نمیکنم... در دل حرفش ر ا تصدیق میکنم و البته،قند در دلم آب میشود. فاطمه،با لحن مادرانه کمی هشیارم میکند:نیکی جان به آخر و عاقبت این وابستگی و علاقه فکر کن...خواهش میکنم. در چشمانش خیره میشوم:فاطمه، من حواسم به خودم و دلم هست..مطمئن باش... آشکارا دروغ میگویم. حواسم نبود. دل باخته ام. فاطمه میگوید:نیکی جان..من فکر کنم خودت وارد یه رابطه ی عاطفی شدی،حواست نیست.. میگویم:راستش فاطمه،دیشب مسیح گفت میخواد یه چیز مهم بهم بگه.. فکر میکنم... یعنی..فکر کنم تو حق داری..من و مسیح بهم وابسته شدیم.یعنی از کاراش و تغییرایی که کرده اینطور میفهمم. فاطمه دستم را میکشد و باهم روی نیمکت مینشینیم. فاطمه میگوید:نیکی چند روز از این قول یه ماهه مونده.اگه مسیح ازت بخواد این یه ماه رو بکنین یه عمر.. تو نظرت چیه؟ جا میخورم. سرم را پایین میاندازم:راستش فاطمه.. فکر کنم منم از مسیح خوشم میاد. فاطمه آرام میگوید:خب نیکی،بیا اینا رو کنار هم بچینیم. فرض میکنیم علاقه ی تو و مسیح دوطرفه است و مسیح هم قصد داره همچین چیزی ازت بخواد... خب حالا تو باید تصمیم بگیری... درسته که دوسش داری،اما به فرقهایی که باهم دارین فکر کن...من حرفی بهت نمیزنم ولی تو فقط فکر کن؛الان این محبت جلوی چشمتون رو گرفته..ولی مسیح هم شبیه دانیاله..یادته گفتی دوست داری با همسرت به کمال برسی..خیلی باید فکر کنی راجعش نیکی...🔷🔷🔷🔷🔷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
❧ درس امام شناسی حضرت امام حسین علیه السلام خطاب به مردم کوفه می نویسد: «به جانم سوگند، امام و پیشوای مردم کسی است که بر اساس قرآن حکم کند و ...             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
صدایِ کربلا ۱۲.mp3
12.47M
🏴 ▪️محوریت مجالس عزاداری کربلا، بر گریه می‌گردد! و روایات بسیاری بر این گریه، تأکید کرده‌اند! - این گریه یک سنّت نیست! 🔺یک ابزارِ تربیتیِ بزرگ بعد از ماجرای کربلا بوده، و هدفِ بزرگی را دنبال ‌می ‌کرده است. - آیا این گریه، برای شخص شما، موضوعیت داشته است؟ - آیا شما در این ادامه نقشی داشته‌اید؟ - آیا مطمئنید نقش‌تان را درست ایفا کرده‌اید؟ 💥همه‌ی اشک‌ها نمی‌توانند کربلا را ادامه دهند!             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸