eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
101 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یا علی مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدیو رو نبینید! نگهش دارید هرجا کارتون بدجور گیر کرد تماشا کنید. یا رقیه سلام الله 😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم بوسه پدر شهید بابایی بر پای فرزندش 🌷 اسطوره دفاع مقدس، خلبان عباس بابائی در روز عید قربان سال 66 به شهادت رسید🕊🕊 🌷 روز عید قربان ۱۳۶۶ 🌹 اسطوره دفاع مقدس شهید 🛬 خلبان زبده نیروی هوایی ارتش که بیش از 3000 ساعت پرواز و 60 عملیات جنگی موفق داشت✈️و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14 بود✈️ شرح شهادت او از زبان همرزم شهید:👇 تیمسار بابایی هنگامی عزیمت به مأموریت سرش را به آسمان بلند کرد و آرام گفت :«الله اکبر» و سوار هواپیما شد✈️صدای او از رادیو به گوش می رسید که📼: پرواز کن، پرواز کن .... که امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.»🕊 ⏳ زمان محاسبه شده تا هدف 3 دقیقه بود🍂 ثانیه هایی از پرواز نگذشته بود که عباس گفت: «الله اکبر ! الله اکبر! می رویم به سوی نیروهای زرهی دشمن»💥 ... و چند لحظه بعد باران گلوله بر سر نیروهای دشمن باریدن گرفت💥 در این اثنا صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون کرد💥او در یک لحظه به حال معنوی فرو رفت کرد و احساس کرد به دور کعبه در حال طواف است🕋 و به آرامی گفت: «اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک..»🥀....و آخرین کلامش ناتمام ماند🥀اسطوره مثال زدنی این مرز و بوم بر اثر اصابت گلوله ضد هوایی💥به ناحیه سر آسمانی شد و بدینگونه در روز به لقاء محبوب رسید🌿 . . . و عباس بابایی شد افتخار تمام ایرانیان در طول تاریخ این سرزمین ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ محمدرضا توکلی مقدم
بنام خدا امروز جمعه روایتگری بین نماز جمعه و نماز عصراز خاطرات و زندگینانه شهیدوالامقام سیدعلی حسینی و اهداء ۱۰۰ جلد کتاب (چشم به راه پدر)زندگینامه شهیدحسینی بعداز اقامه نماز جمعه باتشکر از امت شهیدپرور و ستاد نماز جمعه
بنام خدا فایل کتاب ..چشم براه پدر...زندگینامه شهید سیدعلی حسینی لطفا در نشر آن همکاری بفرمائید
هدایت شده از مصطفی الوندی
🌴 روایت واقعی از 🔹در عملیات کربلای یک تیرماه 65 💠 آزادسازی شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با و دونفر از برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم، قبل از حرکت، پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگرانِ بازنشدن دشمن بود، برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم ویا توی بدویم و به هر صورت نیروهارا از موانع رد کنیم بعد ازین پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند ما برای پاکسازی آغاز بکار کردیم. با کشیدن مسیری رو برای عبور نیروها با مشخص کردیم و نیروهای رزمنده رو با توکل برخدا ازمعبر عبور دادیم . عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش میریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هرکاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چپیه ام رو باز کردم ودور بازوش بستم تا جلوی خونریزی رو بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من رو تا تهش سرکشید. زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل عقب میومدیم در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم وآنها رابه طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی گشاد کرده بودیم هدایت کردم. ابتدای راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت میکنم اگر بازهم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب میکشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه . خوشبختانه با حرکت شهید تابش وجذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جانپناه برای رزمندگان به سلامت از عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بوديم . هوا روشن شده بود که اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم. از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت میکردیم خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. 💠 . اونایی که برای از مرز به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور میکنند. 🌷خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشید. —(✍️ راوی: سید محسن حسینی) 🌹ارواح مطهر همه شهدا رو با یک صلوات شاد کنیم .🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یه جوون با صفا و آسمونی .... .....سربلند شد! ✅محتوای شهدایی ، ایده ها و خدمات تخصصی یادواره شهدا @ravayatf
🔸ادای احترام رئیسی به ‌مقام شامخ شهید سلیمانی‌ ‌🔹آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی، رئیس جمهور عصر امروز و در سفر به کرمان با حضور در گلزار شهدای بین لمللی این شهر به مقام شامخ شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی سیدالشهدای جبهه مقاومت و دیگر شهدای آرمیده در این مکان مقدس ادای احترام کرد. ✅به اخبار بپیوندید 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2395078717C4de9fe3f4d
♦️همسر بزرگوار شهیدقربانی: "من با بزرگ شدم و پر و بال گرفتم و با شهادتش به بار نشستم ..."🕊♡ . هدیه امام رضا"؏"به من بود.❤️😍 همسری که امام هشتم به آدم هدیه می‌دهد و امام حسین"؏" او را می‌گیرد وصف نشدنی است، من عروس چنین مردی بودم ...(:💍 . ♢من می‌دانستم روزی شهید می‌شود اما فکر نمی‌کردم این‌قدر زود، ما حلقه‌های ازدواجمان💍 را نذر حرم امام حسین"؏" کرده بودیم، چون عقیده داشتیم هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شویم.در حال حاضر خودم را خوشبخت‌ترین دختر دنیا می‌دانم."
نزدیکِ در بهم گفت: رفتم کربلا زیر قبه‌یِ امام‌حسین(ع) گفتم که آقا..! برام پدری کنید فکر کنید منم علی‌اکبرتون هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید برای منم انجام بدید..💍
قبل از شروع جنگ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺣﻤﻴﺪ ﺗﻮ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺣﻤﻴﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ می‌ﺭﻓﺖ ﺑﻴﺮﻭﻥ من اصلا ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻣﻌﻤﻮلا می‌ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ یا پیش ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ و یا ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ.. ﺣﻤﻴﺪ ﻭقتی از کرﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ می‌گشت ﺧﺐ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﺴﺖ ﻣﻦ ﻛﺠﺎﻡ! ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺯﻧﮓ میزﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻦ میﮔﺸﺖ. می‌گفتن: ﺣﻤﻴﺪ ﺑﺎﺯ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ.. ﺣﻤﻴﺪ ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺧﻮبی اﺯﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻮ ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍ می‌کرد ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ولی ﻣﻦ سی و سه ﺳﺎﻟﻪ که ... :)💔 همسر
توجه شما سربازان دیروز وامروز را به تصاویر تعدادی از یادگاران دفاع مقدس جلب می نمائیم
سلام علیکم .شب یادگاران دفاع مقدس بخیر و خوشی و با آرزوی سلامتی و سربلندی و با ارزوی قبولی عبادات و بندگی خدای کریم ازاینکه دیرمطلب منتشرنمودیم ما را عفو بفرمائید ..هم بعداز ظهر وهم بعداز نماز مغرب مصاحبه داشتم با خانواده شهیدان.نورعلی و حسین دادمحمدی دوبرادر از شیرتپه که مزارآنها تایباد می باشد انشاءالله بزودی وصیتنامه و تصاویر آنهارا پخش خواهم نمود