🌸بیانات در دیدار دانش‌ آموزان و دانشجویان(۱۳۹۶/۰۸/۱۱) 2⃣ #قسمت_دوم  از کجا این حرف را میزنیم؟🧐 هم قبل از انقلاب، هم در حین حوادث مهمّ انقلاب، هم در دوران دفاع مقدّس و هم در دوران کنونی، ✨ اینها چیزهایی است که داریم مشاهده میکنیم. قبل از انقلاب بنده در مشهد بودم، مشهد را میدیدم و گاهی که تهران می‌آمدیم، تهران را میدیدم؛ در خیلی از جاها مراجعه‌ی جوانانه برای دریافت مفاهیم اساسی انقلاب مخصوص جوان دانشجو و سنین جوانی به آن معنا نبود. 🍃خود من در همین تهران جلسه داشتم برای یک تعداد محدودی از بچّه‌های دبیرستانی -یعنی شانزده‌ساله، هفده‌ساله، هجده‌ساله- در آن دوران سخت اختناق؛ بعد هم همه‌ی آنها یا اغلب آنها وارد میدانهای مبارزه شدند؛ 💛بعضی‌شان امروز جزو شهدای نامدار ما هستند -همان افراد، همان بچّه‌ها- بعضی هم در دوران فعّالیّت مبارزاتی، داستانهای مهم و حسّاسی را از سر گذراندند. در مشهد هم همین‌جور بود؛ نوجوان‌های دبیرستانی و کسانی که هنوز دوران جوانی را تجربه نکرده بودند و وارد دوران جوانیِ به آن معنا نشده بودند، داخل میدان مبارزه بودند؛ این مال قبل از انقلاب.  📚#جهاد_علمی 🌱|@heiat_ensiatolhaora

✨امام صادق علیه السلام می فرمایند: "هرکس برای خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به بزرگی یاد شود و گویند: برای خدا آموخت و برای خدا عمل کرد و برای خدا آموزش داد." الذریعه الی حافظ الشریعه(شرح اصل کافی) ج1،ص56 #حدیث_اول #جهاد_علمی 📚| @heiat_ensiatolhaora

به مناسبت شهادت شهید عزیز علم، مصطفی احمدی روشن💔👇🏻

#موشن_کمیک | روشنایی های شهر ◽️ راه هایی که مصطفی رفت و به آن ها رسید ◽️ به مناسبت سالگرد شهادت شهید مصطفی #احمدی_روشن ▫️ مجری طرح: استودیو آشیانه ⬇️ دریافت نسخه باکیفیت: ۹۵مگابایت #ترور | #انرژی_هسته_ای ●خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی @KHATTMEDIA

علم و معنویت دو جنبه ارزش در وجود جوان شما[مصطفی احمدی روشن] کاملاً تبلور پیدا کرده، که هرکدام به تنهائی مایه افتخار است: یکی جنبه علم و تحقیق و پیشرفت و بُعد دوم، اهمیتش از این بُعد بیشتر است، آن بُعد معنوی و الهی است. @Nojavan_khamenei 🌸✨@heiat_ensiatolhaora

دُعای‌ِهَفتُم‌ِصَحیفِه‌سَجّادیّه🌸🍃 💠 به‌فرمایش‌مقام‌معظم‌رهبری ➕ ترجمه‌روان 😊 ‌

#ادامه_قسمت_دوم #آن_سوی_مرگ #برزخ اولین صوتی🗣 که از صدای روحانی شنیدم سلام بود🙌 و مدتی حرف زدیم...🗣 صدای روحانی به صورتی محبت آمیز 😌گفت که موقتاً مهمانش هستم یعنی قراره دوباره به زندگی مادیم برگردم و گفت زیاد طول نمیکشه اما من هیچ میلی به برگشتن نداشتم 😕فقط نگران والدینم👫 بودم حتما کارگرها 👨‍🏭به پدر و مادرم خبر میدادند که چه اتفاقی برام افتاده پیش خودم گفتم:آیا تا به حال با خبر شدن؟🤔 صدای روحانی گفت اگر مایل باشی میتونی به پدر و مادرت سر بزنی🤭 گفتم واقعا میتونم؟😳گفت البته که میتونی😊 برای چند لحظه همه جا تاریک شد ⚫️و بعد خودم رو تو خونه پدر و مادرم دیدم🏠 داخل کوچیک ترین اتاق نشسته بودن مادرم🧕 کنار سماور نشسته بود و پدرم 🧔در گوشه سمت راست اتاق.او در حالی که به صحبتای مادرم گوش میداد داشت پیچ های رادیو رو می بست پدرم پیچ کوچکی رو گم کرده بود و داشت دنبالش میگشت 👀و مادرم گفت دنبال چی میگردی؟ گفت دنبال یکی از پیچ ها.من داشتم اون پیچ رو میدیدم 👁بی اختیار دستم رو به سمت پیچ دراز کردم و گفتم اینجاست👐.تا گفتم،پدر نگاهش رو به سمت پیچ چرخوند👀 و انگار صدایم را شنیده باشه🗣 و لبخند زنان 😇به مادرم گفت دیدمش و پیچ رو برداشت . همان لحظه تلفن خونه زنگ خورد☎️ من میدونستم کیه یکی از کارگرهای ساختمون🏡 زنگ زده بود اسمش اسماعیل بود👨‍🔧 و میخواست جریان رو به خانوادم اطلاع بده ولی من دوست نداشتم اونجا باشم😣 نمیخواستم والدینم رو حین شنیدن خبر ببینم از این صحنه متنفر بودم😢 چند سال قبل برادرم رضا بر اثر تصادف فوت کرده بود و زمانی که زنگ زدن اطلاع بدن والدینم خیلی اذیت شدن.من اون روز رو بخاطر دارم😔خیلی بد بود.ضمناً بیاد رضا افتاده بودم دلم براش تنگ شده بود به طرزی بی سابقه خواستم که در قبرستان باشم...🤭 #ادامه_دارد... 🆔 @heiat_ensiatolhaora